تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 20 دی 1400 کد مطلب:29103
گروه: گفت‌وگو

هنر همچون سیاست رهایی‌بخشی

گفت‌وگو با مهدی انصاری پژوهشگر فلسفه به مناسبت انتشار کتاب هنر از دریچه نظریه

محسن آزموده

اعتماد: در روزگار ما به مدد دسترسي به شبكه‌هاي اجتماعي، بازار اظهارنظر درباره همه‌كس و همه‌چيز داغ است و همگان امكان آن را يافته‌اند كه هرچه مي‌خواهد دل تنگ‌شان بگويند. هنر نيز از اين وضعيت متاثر شده. شبكه‌هاي اجتماعي و فضاي مجازي پر شده از اظهارنظرهاي مخاطبان آثار هنري كه بعد از تماشاي يك فيلم يا ديدن يك نقاشي يا شنيدن يك اثر موسيقايي، به سرعت راجع به آن اصطلاحا نقد هنري مي‌نويسند و به‌زعم خود، راجع به ارزش زيبايي‌شناختي قضاوت مي‌كنند. اما في‌الواقع چه ميزان از اين اظهارنظرها براساس معيارها و موازين عالمانه صورت مي‌گيرد و به لحاظ نظري قابل اعتناست؟ اصولا آيا بايد اين نظرورزي‌ها را جدي گرفت؟ مهم‌تر آنكه نقد راست و درست اثر هنري به چه معناست و منتقد هنري بايد به چه ابزارهايي مجهز باشد. كتاب هنر از دريچه نظريه، نوشته مهدي انصاري، شامل درسگفتارهايي پيرامون نظريه و نقد در هنر است كه طي 20 فصل به معرفي مباني نظريه و نقد هنري پرداخته و ضمن تفكيك قائل شدن ميان حوزه‌هاي زيبايي‌شناسي، فلسفه هنر و نقد هنر، عمده مباحث نظري پيرامون هنر را معرفي كرده است. اين كتاب با معرفي مهم‌ترين انديشمندان و انديشه‌ها در طول تاريخ راجع به هنر، اطلاعات مفيدي در اختيار همه علاقه‌مندان نقد هنري قرار مي‌دهد تا با ديدي دقيق‌تر درباره هنر و هنرمندان و آثار هنري اظهارنظر كنند. با نويسنده اين اثر گفت‌وگويي صورت داديم كه از نظر مي‌گذرد.

نخست براي گشايش بحث، بفرماييد اصولا تامل نظري درباره هنر چه ضرورتي دارد؟ آيا بهتر نيست به جاي تفكر درباره آثار هنري از آنها لذت ببريم؟

در مناسبت با پرسش جنابعالي بايد تاملي در باب واژه نظريه داشته باشم. بايد گفت كه واژه Theory در سير تطور خود در فرهنگ يونان، فراز و نشيب‌هاي بسياري را پشت سر نهاده است. اين واژه كهن با سه واژه يوناني ديگر در ارتباط است كه هرسه واژه با ديدار و نظر و رويت پيوند دارند. اين واژه‌ها عبارتند از: Theoria Theoros، Theorein. جالب است كه واژه خدا در فرهنگ يوناني Theos است كه با اين سه واژه ارتباطي تنگاتنگ دارد. اين سه واژه بر اولويت نظر، ديدار و بينش تاكيد دارند. مطالعات نظري يا فهم و خوانش نظري هنر به منظومه‌اي منسجم، كامل و جامعي از ايده‌ها و مفهوم‌ها و مقولاتي مي‌گويند كه راه را براي فهم دقيق و منظم پاره‌اي از پديده‌هاي هنري هموار مي‌سازد. در قلمرو فلسفه هنر و زيبايي‌شناسي هم مجموعه ايده‌ها و مفهوم‌هايي را كه به درك و تحليل فرآيندهاي خلق و تجربه آثار هنري و ارزيابي آنها مدد مي‌رساند، نظريه مي‌نامند.
بنابراين به نظر مي‌رسد كه مواجهه نظري با هنر، مسير را براي فرآيند لذت نيز تسهيل مي‌نمايد. از سوي ديگر، شناخت كافي از مطالعات انجام‌‌شده در‌ هر حوزه، پيش‌شرط لازم براي انجام پژوهش‌هاي تخصصي در آن حوزه است و اين مهم مرهون خوانش نظريه‌ها است.
مي‌توان گفت نظريه، كاركرد و روابط متقابل ميان اجزا و جنبه‌هاي يك پديده هنري را تبيين و توجيه كرده و خواننده را به خوانش و قرائت خاصي از يك متن يا اثر هدايت مي‌كند.

شما در كتاب ميان سه حيطه زيبايي‌شناسي، فلسفه هنر و نقد هنر تمايز قائل شده‌ايد. اگر ممكن است به اختصار تمايز ميان اين سه مبحث را بيان كنيد و بفرماييد نسبت آنها باهم چيست؟

براي دستيابي به درك درستي از مفهوم هنر، مي‌بايد به جنبه‌هاي اشتراك و افتراق سه مفهوم اصلي زيبايي‌شناسي، فلسفه هنر و نقد هنر پرداخت.
زيبايي‌شناسي شاخه‌اي از فلسفه است و درباره تحليل مفهوم‌ها و راه‌حل مسائلي بحث مي‌كند كه از تامل درخصوص موضوع‌هاي ادراك زيبايي‌شناختي برمي‌خيزد. موضوع ادراك زيبايي‌شناختي نيز تمامي اشيايي را در بر مي‌گيرد كه موضوع تجربه زيبايي‌شناختي‌اند. بنابراين فقط پس از تجربه زيبايي‌شناختي، توانايي تحديد طبقه موضوع‌هاي ادراك زيبايي‌شناختي را خواهيم داشت. البته هستند كساني كه وجود هر نوع تجربه زيبايي‌شناختي متمايزي را انكار مي‌كنند ولي امكان صدور حكم‌هاي زيبايي‌شناختي يا عرضه برهان‌هايي را در تاييد اين حكم‌ها انكار نمي‌كنند. به اين ترتيب، اصطلاح «موضوع‌هاي ادراك زيبايي‌شناختي» همه اشيايي را دربرمي‌گيرد كه درخصوص آنها چنين حكم‌ها و برهان‌هايي عرضه مي‌شود. پس دو مفهوم «ارزش زيبايي‌شناختي» و «تجربه زيبايي‌شناختي» و نيز تمامي مفهوم‌هاي مطرح شده - به ويژه در فلسفه هنر - در دانشي مضبوط، سنجيده و بررسي مي‌شود كه به زيبايي‌شناسي مشهور است. اما فلسفه هنر در مقايسه با زيبايي‌شناسي، قلمرو به نسبت كوچك‌تري را در بر مي‌گيرد زيرا در فلسفه هنر فقط به مفهوم‌ها و مساله‌هايي پرداخته مي‌شود كه از آثار هنري برمي‌خيزد و بنابراين تجربه زيبايي‌شناختي طبيعت كنار گذاشته مي‌شود. فلسفه هنر، تنها به هنر مي‌پردازد اما زيبايي‌‌شناسي هم هنر و هم طبيعت را مورد تامل قرار مي‌دهد. مي‌توان گفت دامنه زيبايي‌شناسي از گستره فلسفه هنر وسيع‌تر است زيرا هم هنرهاي زيبا و هم فضاهاي زيباي طبيعي را در بر مي‌گيرد. زيبايي دغدغه‌اي است كه از ديرباز نخست به طبيعت تعلق گرفته و سپس بر هنر هم حمل شده است. با وجود اين، اغلب در مورد مسائل و پرسش‌هاي جالب توجه و پُردردسر در فلسفه هنر بحث مي‌شود: بيان هنري چيست؟ آيا در آثار هنري، حقيقت وجود دارد؟ نماد هنري چيست؟ آثار هنري چه معنايي مي‌دهند؟ آيا تعريفي كلي از هنر وجود دارد؟ چه چيزي اثر هنري را به يك اثر هنري بدل مي‌كند؟ تمامي اين پرسش‌ها، گرچه پرسش‌هاي زيبايي‌شناسي‌اند و در هنر نيز جاي خودشان را دارند، در ملاحظه موضوع‌هاي ادراك زيبايي‌شناختي آثار غيرهنري مطرح نمي‌شوند. فلسفه هنر را مي‌بايد از نقد هنر نيز به دقت متمايز كنيم زيرا در نقد هنر از تحليل انتقادي و ارزش‌گذاري خود آثار هنري بحث مي‌شود و اين با روشن كردن مفاهيم مندرج در اين نوع حكم‌هاي انتقادي جداست كه وظيفه زيبايي‌شناسي به حساب مي‌آيد. درواقع، نقد هنر متوجه آثار هنري مشخص يا انواع خاصي از آثار هنري است؛ براي نمونه، آثاري با يك سبك يا از يك نوع و مقصود نقد هنر كسب درك بالاتر و فهم بيشتر از اين آثار است. بنابراين تحقق وظيفه منتقد، متضمن تحقق وظيفه زيبايي‌شناس يا فيلسوف هنر است زيرا منتقد در بحث و ارزش‌گذاري آثار هنري مفهوم‌هايي را به كار مي‌گيرد كه فيلسوف هنر، آنها را تحليل و روشن كرده است.

شما در فصل چهارم كتاب، انواع نقد هنري را از نقد ژورناليستي تا نقد فلسفي و نقد پژوهشي و ... برشمرده‌ايد. معيار تمايزگذاري ميان انواع شيوه نقد هنري چيست و آشنايي با اين تمايزها چه ضرورتي دارد؟

به‌طوركلي، نظريه‌هاي گوناگون هنري، پرسش‌هاي متفاوتي را درباره هنر از منظري خاص مطرح مي‌كنند. به عنوان مثال، به طرح پرسش از ديدگاهِ پديدآورنده اثر، خود اثر هنري، مخاطب اثر يا آنچه واقعيت مي‌شناسيم، مي‌پردازند.
نقد عبارت است از بررسي، توصيف، تحليل، تفسير، تاويل، ارزيابي و صدور حكم در مورد يك اثر هنري. واژهcriticism از ريشه يوناني kritikos به معناي قاضي و دادرس مشتق شده و جالب است يادآور شويم كه كنش نقد هنوز هم بر مسند دادرس تكيه زده است و به صدور راي در مورد اثر مي‌پردازد. از دوران افلاطون و ارسطو در يونان، اين رويكرد به اثر هنري شكلي جديد به خود گرفت. اما از همان زمان همواره دو مساله فيلسوفان را در بررسي اثر هنري به خود مشغول داشته است: نخست آنكه آيا كنش نقد را مي‌توان فرآيند عقلي محسوب داشت؟ يعني آيا منتقد موظف است دلايل عقلي مستند حكم خويش را به صورتي شفاف تبيين كند. دوم آنكه از دوران هيوم و كانت مساله عينيت احكام انتقادي همواره فلاسفه و متفكران را درگير كرده است. بعضي بر اين باور بوده‌اند كه ارزيابي انتقادي آثار هنري جنبه ذهني و شخصي داشته و به ذوق فرد متكي است و لذا نمي‌توان آن‌ را حكمي عيني دانست.
اين رويكردها در بُعد كلان مطرح مي‌شوند. اما در بُعد خُرد، شيوه‌هاي مختلفي براي نقد هنري درنظر مي‌گيرند و اين ناشي از زاويه مواجهه با اثر هنري است. بررسي دقيق گفته‌ها و نظريه‌هاي نويسندگان اين حوزه نشان مي‌دهد كه هريك از منتقدان، معنايي متفاوت براي تئوري نقد قائل است و آن را در سمت و سوي تحليل و تبيين نظريه‌هاي خود مي‌داند. با توجه به آنچه يادآور شديم، هيچ نقدي را نبايد امري قطعي و مطلق به حساب آورد، زيرا منتقد ممكن است حسب شرايط حاكم بر زمان و مكان با تكيه بر آثاري كه قبل و بعد از آن اثر خلق شده است به نقد بپردازد. از اين رو، بايد گفت كه هيچ نقدي وحي منزل نيست و به‌طور كلي آثار هنري در گستره تحولات اجتماعي، فرهنگي، سياسي و هنري شرح و نقد چند باره مي‌طلبند.
تحول در گستره هنر ما را به بازانديشي هنر گذشته فرا مي‌خواند. با اين حال، نبايد نقد امروزين را بي‌نياز از تامل در هنر و ادبيات گذشته شمرد، زيرا آثار هنري گذشته مي‌توانند سابقه و تجربه‌اي براي هنر امروز باشند. در هر صورت، گوناگوني نگرش‌ها در نقد به نسبت رويكردهاي مختلفي است كه وجود دارد. شايد بتوان گفت كه يكي از تازه‌ترين شيوه‌هاي نقد جديد از سرچشمه‌هاي هرمنوتيك الهام گرفته است. هرمنوتيك از واژه hermeneuein يوناني به معناي باز كردن و تاويل كردن مشتق شده است. ريشه اصلي آن از كلمه Hermes است كه در اساطير يونان باستان از خدايان اساطيري است كه اختراع زبان و خط را به او منسوب مي‌دارند.
در هرمنوتيك مساله فهمِ اثر يا متن موردنظر است. مي‌توان گفت گونه‌اي تاويل است و اين تاويل به هيچ‌وجه خود را به پديدآورنده اثر معطوف نمي‌دارد بلكه خودِ متن را مورد توجه قرار مي‌دهد. در اينجاست كه در برخورد با متن، غالبا زمينه تاريخي مطرح مي‌شود. بنابراين وقتي ما از زبان حقيقي متن فاصله داريم چگونه مي‌توانيم به كنه معناي آن پي ببريم. از اين روست كه مي‌توان گفت هر تاويلي از متن عرضه كنيم جنبه نسبي و اعتباري دارد و به شخص تاويل‌كننده متكي است. هرمنوتيك جديد به همين علت از عدم قطعيت معناها سخن مي‌گويد، يعني همان‌گونه كه ذهن خواننده دستخوش تغيير مي‌شود معني هم نمي‌تواند ثابت باشد. به‌طوركلي، اكثر فرماليست‌ها، ساختارگرايان و به خصوص پساساختارگرايان ضمن باور به عدم قطعيت معناها، نيت مولف را در معرض پرسش قرار داده‌اند.

هنرمندان معمولا نسبت به نظرورزي‌هاي اهل فلسفه و اظهارنظرهاي منتقدان هنري بدبين هستند و معتقدند كه دسته اول (فيلسوفان) مباحثي معمولا من عندي و بي‌ربط در مورد هنر مي‌گويند و دسته دوم (منتقدان هنري) ديدگاه‌هايي سليقه‌اي درباره آثار هنري ارايه مي‌كنند. ارزيابي شما از اين ادعاها چيست؟

در اينجاست كه اهميت نقد هنري معلوم مي‌شود. بديهي است كه با وجود نقد و سنجش آثار هنري، اول اينكه هنرها متحول شده و زنده مي‌مانند. دوم اينكه بررسي آثار برجسته به كشف ترفندها و ابزارهاي جديدي خواهد انجاميد. منتقدان هنري رهنمودهايي را در اختيار ما قرار مي‌دهند كه ما بتوانيم در پرتو آنها آثار برجسته هنري را باز‌شناسيم و آثار كم‌ارزش را رها كنيم. اين امر سبب مي‌شود تا جريانات و فراگردهاي مهم فرهنگي و هنري در گستره‌اي سازنده و پويا سير كند و صاحب‌نظران و اهل قريحه و ذوق، شأن والاي خويش را بازيابند. به اعتباري مي‌توان گفت منتقد هنري واسطه‌اي است ميان هنرمند و مخاطب اثر او و زمينه فهم و شناخت آثار واجد اهميت هنري را براي مخاطبان فراهم مي‌سازد. منتقد در نقد و تحليل خويش علل و عوامل برجسته اثر هنري را براي مخاطبان و دوستداران هنر تعيين مي‌كند و به گونه‌اي غيرمستقيم به فرهيختگان جامعه مي‌فهماند كه كدام‌يك از آثار در خور ستايش و كدام فاقد ارزش هستند. بنابراين در جوامعي كه نقد هنري از اهميت بيشتري برخوردار است، معمولا وضع هنرمندان و به‌طور كلي فراگردهاي فرهنگي - هنري در مسيري پويا سير مي‌كند و روز به روز كيفيت خلاقيت هنري اعتلا مي‌پذيرد.
به‌طور كلي براي نقد هنري - ادبي وظايف و هدف‌هاي گوناگوني را برشمرده‌اند كه در مجموع گستره كاربردهاي نقد را مي‌نماياند. عمده‌ترين هدف‌هاي نقد هنري در پويايي‌هاي والاي آن شامل موارد ذيل مي‌شود:
1- شرح و تفسير و تاويل 2- تطبيق و ارزش داوري 3- بررسي جنبه‌هاي تبييني و استدلالي.
دقت در هدف‌هاي بالا موجب مي‌شود تا فراگرد نقد كيفيت نازل و مبتذل به خود نگيرد و نظرگاه‌هاي مبتني بر نظرهاي شخصي فاقد استدلال و دليل زود آشكار شود.

يك پرسش هم درباره مخاطبان اين كتاب است. از نظر شما به عنوان نويسنده، مخاطب اصلي اين كتاب كيست؟ هنرمندان؟ دانشجويان فلسفه هنر و زيبايي‌شناسي؟ عموم مخاطبان آثار هنري؟ به عبارت ديگر، اين كتاب براي هريك از دسته‌هاي فوق چه رهاوردي خواهد داشت؟

به گمان من اين كتاب براي تمام گروه‌هايي كه مطرح نموديد، مي‌تواند مناسب باشد. در كتابي با اين حجم نمي‌توان تمام موضوعات مباني نظري و فلسفه هنر را بررسي كرد. مشغله اصلي، ترسيم خطوط بسيار كلي نظريه‌هاي رايج در باب هنر و نحوه به كار بردن اين نظريه‌ها در مورد قالب‌هاي مشخص هنري است.
هنرها ركن مهمي از حيات و فرهنگ آدمي هستند. آنها توجه فراوان به خود جلب مي‌كنند و هواخواهان بسيار دارند. ولي هنر دقيقا چيست و چرا قدرش مي‌نهيم؟ اينها پرسش‌هايي به درازاي تاريخند و بيش از دو هزار سال است كه فلاسفه خاطر خود را به اين پرسش‌ها مشغول داشته‌اند. در اين بازه زماني پاسخ‌هاي مهمي پديد آمده و محل بحث و فحص قرار گرفته است. قصد و غرض اصلي اين كتاب آشنايي و بسترسازي مطالعاتي رهپويان هنر با مسائلي است كه متفكران در باب هنر ارايه نموده‌اند. مقصود تنها اين نيست كه اطلاعاتي دراختيار علاقه‌مندان به اين عرصه نهاده شود و انگيزه‌اي در ايشان پديد آيد، بلكه سواي آن، كتاب قصد دارد ربط و مناسبت فلسفه هنر و زيبايي‌شناسي را با علايق و مشغله‌هاي آن‌دسته از افراد - اعم از دانشجويان و ديگران- كه در عمل با ارج‌شناسي و ارزيابي و بررسي آثار هنري از هر نوعي سر و كار دارند، تبيين نمايد.

در كتاب با سير تاريخي نظريه هنر و تاملات فيلسوفان و متفكران از ديرباز تا عصر حاضر، راجع به هنر به معناي عام و درباره آثار هنري خاص آشنا مي‌شويم. آيا مي‌توان اين سير تحولي را خطي پيوسته، خواه در جهت پيشرفت يا غير آن خواند؟

در مواجهه با پديده‌هاي حوزه انديشه مي‌توان دو منظر را اتخاذ نمود. رويكرد اول موضوع‌محور است؛ بدين معنا كه چرخه مطالعاتي و انديشه‌ورزي را حول يك مفهوم مورد مطالعه قرار مي‌دهد و دلالت‌هاي آن را تفسير مي‌نمايد. رويكرد دوم تاريخ‌محور است؛ بدين معنا كه سير مطالعاتي را بر بردار خطي تاريخ مورد مداقه قرار مي‌دهد و نظريه را به مثابه مولفه‌اي مي‌داند كه در زمان استقرار مي‌يابد و در هر مقطعي چيزي بدان افزوده يا انتقادي بدان وارد شده است. در اين حالت، مساله ايجاد بستر مناسب براي فهم و خوانش آراي متفكران در باب پديده‌اي به نام هنر است. بر همين اساس، در اين كتاب ديدگاه‌هاي مختلف را از عهد باستان تا دوره معاصر بررسي كرده‌ايم تا نشان دهيم چطور در بستر زمان مفهوم‌هاي مهمي همچون زيبايي‌شناسي، فلسفه هنر و نقد هنر دگرگون مي‌شوند و در تعارض، تبيين يا بسط ديدگاه‌هاي متقدم خود ايفاي نقش مي‌كنند.
با توجه به پرسش شما، به نظر من اين سير تحول، خطي پيوسته است كه خوانش آن باعث مي‌شود جهان‌نگري تازه‌اي پيرامون هنر ايجاد شود و به ما در رصد مناسب پديده‌هاي هنري ياري رساند.

معمولا گفته مي‌شود آثار هنري، خواه ناخواه، باز نمايانگر روح زمانه و شرايط فرهنگي و اجتماعي و سياسي زمان و مكاني هستند كه در آن خلق شده‌اند. آيا همين نكته در مورد تامل نظري پيرامون هنر هم صادق است؟

به‌طوركلي مي‌توان اين‌گونه مدنظر قرار داد و چنانچه بخواهيم پاسخي دقيق‌تر ارايه دهيم، بايد به اين مهم اشاره نمود كه از سده نوزدهم كه تاريخ هنر به عنوان رشته‌‌اي دانشگاهي تثبيت شد، آثار هنري به شيوه‌هايي هر دم متفاوت‌تر تفسير يا قرائت مي‌شوند.
رويكردهاي متفاوت در تشريح و تفسير هنر، سازنده به اصطلاح روش‌شناسي‌هاي تحليل هنري است. از آنجا كه هر اثر هنري بيان فرهنگ آن (زمان و مكان) و بيان سازنده آن (هنرمند) و همچنين مبتني بر ظرف يا رسانه آن (آنچه از آن ساخته شده) است، هر توليد هنري چيزي بسيار پيچيده است. دقيقا همين كثرت روش‌شناسي‌ها بازتاب همگرايي سطوح معنايي متعدد در نگاره‌اي واحد است. درحالي‌كه آنان كه درباره هنر مطلب مي‌نويسند غالبا سعي مي‌كنند براساس گرايشي كه بيش از همه با طبع‌شان جور است به آثار هنري بپردازند، بايد اين نكته را به خاطر داشته باشيم كه بنا به ماهيت خود نگاره يا تصوير يا اثر هيچ رويكردي را نمي‌توان قطعي و حرف آخر به شمار آورد. عوامل متفاوت بسياري در خلق يك اثر سهيمند. آثار هنري مانند روياها به شكل چندگانه تعين مي‌يابند.

در پايان بفرماييد كه نگاه خود شما به هنر بيشتر متاثر از كدام جريان يا نحله فكري يا متفكر است؟ آيا شما در مقام مدرس و پژوهشگر، تنها به ارايه نظريه‌ها و ديدگاه‌هاي مختلف در طول تاريخ پرداخته‌ايد يا خودتان هم موضع مشخصي درباره اين مقولات داريد؟ اگر پاسخ مثبت است، اين نظرگاه يا رويكرد چيست و چه مختصاتي دارد؟

به نظر من ادبيات و هنر سياست است؛ سياستي از جنس رهايي‌بخشي. ادبيات، قصه، داستان، سينما، موسيقي، هنرهاي تجسمي و تئاتر باعث مي‌شوند كه ما يك رابطه داشته باشيم با آدم‌هايي كه نمي‌دانيم در چه زماني و در چه جايگاهي استقرار و چه ويژگي‌ها و چه خصوصياتي دارند، اما ما آنها را مي‌شناسيم. در هنر و ادبيات، ما با درد و رنج و فكر و تخيل آدم‌ها سر و كار داريم. عاشق‌ترين انسان‌هاي عالم، داستان‌نويس و هنرمندان و مخاطبان آنها هستند. به ميزاني كه ما داستان مي‌خوانيم، به ميزاني كه ما با هنر مواجه مي‌شويم، متوجه مي‌شويم كه تنها تكيه‌گاهي كه در اين عالم داريم خود ما انسان‌ها هستيم. ما به واسطه ادبيات و هنر در درد و رنج آدم‌ها متوقف مي‌شويم و به عقل و تجربه مشترك مي‌رسيم. ادبيات خواندن و در هنر زيست‌كردن، سياسي‌ترين كاري است كه يك انسان مي‌تواند انجام دهد. فعال كردن وارسي و خودكاوي فردي و قصه ساختن از خود و بيان آن به ديگران تنها كنش ممكن و تنها قدرت جامعه براي گذر از اين وضعيت است. خواندن متون ادبي، ديدن آثار هنري، خلق چندباره و چندباره تجربه‌هاي ساده زندگي مهم‌ترين ابزارهاي جامعه در برخورد با نظم بروكراتيكي هستند كه با جدا كردن خود از تجربه زيسته جامعه نه تنها به رنج انسان‌ها بي‌اعتناست كه دايما براي آنها رنج مي‌آفرينند. پديدآورندگي يا عمل آفرينش هنري، همان سياستي است كه نظم موجود را نشانه گرفته و امكان‌هاي بي‌شمار بودن را يادآور مي‌شد. تجربه ديگر بودگي‌ها و خلق عرصه گفت‌وگو در آثار هنري- ادبي با به پرسش گرفتن تك‌صداي امر نمادين موجود، امكان تحقق رهايي جمعي را يادآور مي‌شود.

 

نقد عبارت است از بررسي، توصيف، تحليل، تفسير، تاويل، ارزيابي و صدور حكم در مورد يك اثر هنري. واژهcriticism از ريشه يوناني kritikos به معناي قاضي و دادرس مشتق شده و جالب است يادآور شويم كه كنش نقد هنوز هم بر مسند دادرس تكيه زده است و به صدور راي در مورد اثر مي‌پردازد. از دوران افلاطون و ارسطو در يونان، اين رويكرد به اثر هنري شكلي جديد به خود گرفت.

از دوران هيوم و كانت مساله عينيت احكام انتقادي همواره فلاسفه و متفكران را درگير كرده است. بعضي بر اين باور بوده‌اند كه ارزيابي انتقادي آثار هنري جنبه ذهني و شخصي داشته و به ذوق فرد متكي است و لذا نمي‌توان آن‌ را حكمي عيني دانست.

هنرها ركن مهمي از حيات و فرهنگ آدمي هستند. آنها توجه فراوان به خود جلب مي‌كنند و هواخواهان بسيار دارند. ولي هنر دقيقا چيست و چرا قدرش مي‌نهيم؟ اينها پرسش‌هايي به درازاي تاريخند و بيش از دو هزار سال است كه فلاسفه خاطر خود را به اين پرسش‌ها مشغول داشته‌اند. در اين بازه زماني پاسخ‌هاي مهمي پديد آمده و محل بحث و فحص قرار گرفته است.

 

http://www.bookcity.org/detail/29103