تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
شرق ـ بهاءالدین خرمشاهی: تکه شعری که عنوان این نقد و نظر کوتاه قرار گرفته، از شعر «آخر پاییز» در دفتر «شب به شیشه میزند» سروده شاعر و پژوهشگر ادبی، مهدی مظفریساوجی است. در جهان امروز، کمتر شاعری پژوهشگر، یا کمتر پژوهشگری شاعر است، اما نایاب نیست. در محیط خودمان استادان دکتر ضیاء موحد، دکتر سیدعلی موسویگرمارودی و دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی هر دو پیشه را توامان دارند. و خوشا که این هنرمند کوشا شناختنامه دکتر شفیعی و گفتوگو با دکتر موحد را در دست تکمیل دارد.
آقای مظفری نه فقط شاعر، بلکه شعرپژوه نیز هست. نیز تک نگاشتهای مهمی درباره بزرگان، غالبا تحت عنوان «شناختنامه» و «گفتوگو» دارد. از جمله دو شناختنامه درباره ایران درودی و مسعود کیمیایی و نیز دو گفتوگوی منتشر شده با شادروان اکبر رادی و نجف دریابندری و ۱۵ گفتوگو درباره احمد شاملو با بزرگان و شاملوشناسان و چند اثر دیگر از این قبیل که در دست انتشار دارد. از مهمترین شعر پژوهیهای او غزل اجتماعی معاصر (از مشروطیت تا ۱۳۸۵) است که در سه جلد و در ۲۰۰۰ صفحه منتشر خواهد شد.
پیشترها نقد و نظری درباره یکی از چهار – پنج دفتر شعر او به نام رنگها و سایهها نوشتهام و اینک نظر به حظ روحی که از خواندن دفتر «شب به شیشه میزند» بردهام، احساس وظیفه خوشایندی در دل دارم که اگر بتوانم توجه اهل نظر و اهل شعر را به این دفتر جلب کنم این دفتر جهشی را در شعر او نشان میدهد.
امروزه در ایران و جهان اغلب شاعران، به ویژه شاعران بزرگ،
چند سبکی/ چندمکتبی هستند. به ندرت میتوان شاعری یافت که سر به یک مکتب سپرده باشد.
شعرهای این دفتر، در عین غنای تجربه، از یک سو که بنگریم، سراسر و همگرایانه یا به اصطلاح مشهورتر سوررئالیستی است. طبعا «جریان سیال ذهن» هم از پایهها و مایههای اصیل آن است.
از سوی دیگر سمبولیسم یا نمادگرایی نیز یکی دیگر از نگرشها و گرایشهای اوست. با این امتیاز که سمبلهایش اغلب زود یافتنی و دوستداشتنی است. مانند شب، باد، سرما، تاریکی، تنهایی، ماه، دیوار، پنجره تا برسد به جانورانی چون موش و موریانه: چه میشود کرد / وقتی از پنجره / تنها / همین پنج حرف خالی/ مانده است / بیآنکه از دیوار / یک آجر / کم شده باشد [آخر شعر «چه میشود کرد»، ص ۶۰]
بر سوررئالیسم (و همگرایی) و جریان سیال ذهن و سمبولیسم حاکم بر شعرهای تجربی و تصویری این دفتر، ایماژگرایی و ناتورالیسم را هم بیفزایید. اگرچه در میان این پنج شیوه دو تا، یعنی جریان سیال و ایماژگرایی بیشتر به فرم هنر او مربوط است تا محتوا.
چند نمونه از ناتورالیسم بیپرده و پروای کوتاه او را میخوانیم: چگونه رد شده است / از در آهنی / از دوربینهای مداربسته / از دیوارهای بلند سیمانی / چگونه خودش را / به باغچه کوچک زندان رسانده است / بهار («شعر زمستان»، ص ۸۱)
درباره این شعر کوتاه دو نکته گفتنی است.
۱. درباره فرم و تکنیک آنکه شاعر، فاعل این جملات را در آخر آورده، وگرنه شعر سقوط میکرد. یعنی اگر گفته بود: بهار، چگونه رد شده است/ از در آهنی...
۲. شاید در نگاه و خوانش اول درست دریافته نشود، اما این شعر خوشترکیب و خوشمعنا، طنزآمیز است. طنزی کمرنگ [و طنز کمرنگ بهترین طنز است] وگس و بیشتر تلخ، تا شیرین، مثل شکلاتهای تلخ. نمونه دیگر
کدام نغمه / به گوشاش رسیده / که اینچنین / به رقص آمده / پیچک (شعر «رقصی چنین»، ص ۸۰)
باز نمونهای دیگر و همچنان کوتاه، با همان طنز گس کمپیدا: مرگ / چشم گذاشته / من / قایم شدهام. (شعر «بازی»، ص ۸۵)
اما در این شعر – که نقل میشود – آن پنج گرایش را کنار گذارده و حماسهای بلند و ظاهرا کوتاه، در حدود ۲۵ کلمه، چنین میسراید: نمیتوانم / خرگوشها را / غیب کنم / کبوترها را / بیرون بیاورم از کلاهم / عصایی را / بدل کنم به دسته گلی / شاعرم / خودنویسم را / پر میکنم از شب / و بیرون میآورم از آن / ماه و ستارهها را (شعر «شعر سپید»، ص ۸۶)
آیا بهتر نبود که شاعر با تکنیک عالی آن دو شعر، فاعل را برای ایجاد تعلیق و اوجگرایی شعر، در سطر پایانی شعر میآورد؟