تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 25 دی 1400 کد مطلب:29143
گروه: نشست‌ها

وقتی تخیل به لحظه‌ای رهایی‌بخش تبدیل می‌شود

گزارش جلسه نقد و بررسی کتاب «سفر شهرزاد»

​به‌تازگی کتاب «سفر شهرزاد» نوشته‌ی فاطمه مرنیسی با ترجمه‌ی شیرین کریمی در نشر کراسه منتشر شده است. این نویسنده‌ی مراکشی در رشته‌ی علوم سیاسی تحصیل کرده است و در حوزه‌ی جامعه‌شناسی و زنان به مطالعه و پژوهش می‌پردازد. نخستین اثر او «آن سوی حجاب» از نخستین تحلیل‌های کلاسیک از وضعیت زنان مسلمان به شمار می‌رود. افزون‌بر‌این، او در آثاری همچون «زنان پرده‌نشین و نخبگان جوشن‌پوش»، «زنان بر بال‌های رویا» و «سفر شهرزاد» نیز به زندگی زنان در خاورمیانه پرداخته است. او در «سفر شهرزاد» مواجهه‌ی خودش را با خوانش و اندیشه‌ی غربی از جایگاه و وضعیت زن در جهان اسلام و به طور کلی نگرش آنها به زنان در قالب ناداستانی جذاب و نکته‌سنجانه بازگو و تفسیر می‌کند. یافته‌های غافلگیرکننده‌ی او درباره‌ی وضعیت و نگرش به زنان در سراسر جهان در روایتی عمیقاً اثرگذار با نوعی کنایه‌آمیزی خوشایند و دنیادیدگیِ دلپذیر بیان می‌شود.

نشست نقد و بررسی کتاب «سفر شهرزاد» نوشته‌ی فاطمه مرنیسی با ترجمه‌ی شیرین کریمی در روز سه‌شنبه ۲۱دی با حضور شکوه حسینی، فاطمه صادقی و شیرین کریمی به صورت مجازی برگزار شد.

 

قدرت تخیل جهانی دیگرگون

شیرین کریمی،در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: در کتاب «سفر شهرزاد» خط سیر استدلالی با روایت یکی از حکایت‌های «هزار و یک شب» آغاز می‌شود. این حکایت دو عنوان متفاوت و دو پایان‌بندی متفاوت دارد. عنوانی که قصه‌گوی شفاهی، مادربزرگ  نویسنده، به این حکایت داده است و عنوانی که نویسندگان نسخه‌های مکتوب «هزار و ‌یک شب» که همه مردند به این حکایت دادند: یکی «زنی با لباس‌پردار» و دیگری «حکایت حسن بصری». اولی از زبان یک زن بیان می‌شود و دومی از زبان یک مرد نوشته می‌شود. ما با دو میراث طرفیم: یکی میراث شفاهی و دیگری میراث مکتوب. در واقع، اینجا اختلاف نظری مبنایی شکل گرفته است که باعث شده این حکایت دو عنوان متفاوت و دو خوانش متفاوت و دو پایان‌بندی متفاوت داشته باشد: آنچه زن به زبان می‌آورد و مرد مکتوب می‌کند.

او حکایت حسن بصری را چنین بازگفت: حسن بصری، تاجر جوان و خوبرویی است که ثروت خودش را در راه عیش و طرب از دست داده است. او شبی از شب‌ها محزون کنار دریا نشسته است که زنی بال‌دار را می‌بیند که برای شناکردن به کنار دریا می‌آید و لباس پردار خود را در ساحل رها می‌کند. حسن که مجذوب زیبایی زن شده است لباس پرداز او را در دخمه‌ای پنهان می‌کند. زن برمی‌گردد و متوجه می‌شود که بال‌هایش را از دست داده است و ناگزیر با حسن ازدواج می‌کند و دو فرزند برای او به دنیا می‌آورد. از قرار معلوم در این ازدواج از طرف زن هم عشقی در کار نیست. چند سال می‌گذرد و حسن گمان می‌کند زن دیگر فراموش کرده که بال و پری داشته است و زمانی می‌توانسته پرواز کند. پس، به سفر تجاری دور و درازی می‌رود. اما وقتی برمی‌گردد متوجه می‌شود که زن لباس پردار را پیدا کرده و بچه‌ها را برداشته و رفته و یک یادداشت برای او گذاشت است، به این مضمون که من به جزیره‌ی واق (در این داستان جزیره‌ای ناشناخته) رفتم. تو اگر توانستی ما را پیدا بکنی می‌توانی به ما بپیوندی. حکایت مادربزرگ نویسنده همین‌جا تمام می‌شود و شنونده نمی‌فهمد که حسن دوباره زن را پیدا می‌کند یا نه. اما در حکایت مکتوب حسن پس از عبور از هفت‌خوان بسیار دشوار و جنگیدن با اهریمن‌ها و جادوگران عجیب و غریب زن را پیدا می‌کند و در نهایت، خانواده دور هم جمع می‌شوند.

او ادامه داد: در واقع دو مسیر متفاوت شکل گرفته است که در آن زن و مرد تا حد زیادی برای هم ناشناخته می‌شوند. در طول قرن‌ها، این مسیرها با اختلاف‌نظرها پیش رفته و ناشناختگی باعث ترس از جنس دیگر شده است. مساله بر سر مرزهایی است که به نام خانواده، سنت، فرهنگ و مذهب برای زنان تعیین شده و آنها را در همان حد و حدود نگه داشته است. مادربزرگ مرنیسی تمام عمر خود را در مرزهای اندرونی در مکانی محصور سپری کرده و فقط در قصه‌هاست که می‌تواند پرواز کند و به قول خودش جهان زیبای الله را ببیند. همین باعث می‌شود که این زن پایان داستان را خودش تعیین بکند. چون می‌خواهد امید عبور از مرزها را در دل شنونده زنده نگه دارد. دغدغه‌ی مرنیسی نیز عبور از مرزهای عینی و ذهنی است. مرزهای عینی برای زنان نسل مادربزرگ او درهای بزرگ حرمسراها و مرزهای ذهنی مرزهایی است که مذهب، فرهنگ، سنت و  مردان برای زنان تعیین کرده‌اند. مرنیسی مدام پرسش‌هایی طرح می‌کند که به نظرم جوهر آنها شیوه‌ی عبور از این مرزها است. به عبارت دیگر، بحث درباره‌ی قدرت تخیل جهانی دیگرگون است.

کریمی تصریح کرد: مرنیسی بر این تأکید دارد که چگونه تخیل به لحظه‌ای رهایی‌بخش تبدیل می‌شود یا اساساً چگونه تخیل امکان‌پذیر می‌شود. او پاسخی روایی به این پرسش می‌دهد و در آن زدودن مرزها و درنوردیدن قلمروهای مجاز بودن را طرح می‌کند. مرنیسی از چهره‌های اثرگذار فمینیسم در جهان اسلام است و «سفر شهرزاد» را در سال ۲۰۰۱ نوشت. این کتاب در واقع برآمده از  کتاب « اندرونی حرمسرا: رویاهای تخطی» او است که او در سال ۱۹۹۴ نوشت و در ایران با نام «زنان بر بال‌های رویا» منتشر شده است. در کشورهای غربی از این اثر استقبال فراوانی شد و مرنیسی برای معرفی کتاب خود به شهرهای مختلف اروپایی سفر کرد. در این سفرها بود که او با حرف‌ها و پرسش‌هایی مواجه شد که زمینه‌ساز شکل‌گیری پرسش‌هایی جدید برای او شد و این سفر معرفی کتاب را به سیر و سیاحتی تحقیقاتی تبدیل کرد. مرنیسی در «سفر شهرزاد» مدام در حال عبور از مرزهای عینی است و از شهری به شهری می‌رود و در کافه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها و موزه‌ها و سالن‌های تئاتر و سالن‌های انتظار با مخاطبان خودش در گفت‌وگو است. نگاه او در این اثر توامان فمینیستی و جامعه‌شناختی است. او در سراسر این کتاب روابط اجتماعی را می‌بیند و در واقع، رابطه‌ای نگریستن به جهان نوعی نگرش جامعه‌شناختی است.

این مترجم بیان داشت: به نظر مرنیسی زن مسلمان امروز بسیار شبیه شهرزاد «هزار و یک شب» است. تنها سلاح زن امروزی در برابر خشونتی که بر او اعمال می‌شود باز گفت‌وگو و استفاده‌ی به‌جا از کلمات است. مرنیسی استدلال‌هایش را طوری پیش می‌برد که از زن دانشمندی انتظار داریم که تاریخ صدر اسلام، افسانه‌ها و اسطوره‌های دنیای شرق را خوب می‌شناسد و با جهان معاصر به خوبی آشناست و برخلاف مادربزرگ و بسیاری از زنان مسلمان سفر زیاد رفته است. از همه مهم‌تر، او خوب می‌داند از گنج عظیمی که پشت سر دارد چه طور استفاده کند تا بفهمد در کجا ایستاده است.

او افزود: مرنیسی در این کتاب نیز به دنبال یافتن الگوها و ساختارهایی است که باعث تداوم نابرابری و تبعیض شده است. به نظرم سویه‌ی درخشان این کتاب در مجموع روش آن است. او تلاش می‌کند با رهیافت مدرن و سنجه‌های انتقادی معاصر سراغ متون عرفانی و داستانی جهان اسلام برود و رابطه‌ای انتقادی با این میراث مهجور برقرار کند. در این کتاب می‌توانیم بفهمیم مرنیسی چه خوانشی از متون کلاسیکی مثل «خمسه»‌ی نظامی، «سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه» و «هزار و یک شب» دارد و چه طور از اینها برای فهم جهان معاصر کمک می‌گیرد. جهان مرنیسی از جهاتی بسیار شبیه تجربه‌ی زیستی ما در ایران است.

کریمی در پایان گفت: اندیشه‌ی روشنفکران عرب به خصوص زنانی مثل اسما بارلاس، آمنه ودود، لیلا احمد، فاطمه مرنیسی بر متفکران ایرانی هم اثرگذار بوده است. از طرفی، وقتی آثار این زنان را می‌خوانیم متوجه می‌شویم که آنها هم از منابع ایرانی، از اسطوره‌های ایرانی، از انقلاب ۵۷ ایران و از زنان معاصر ایران، تأثیر گرفته‌اند. پس، اندیشمندان عرب همچنان ازمنابع ایرانی برای فهم دنیای امروز بهره می‌برند و همین نکته اهمیت توجه به آرای این اندیشمندان را برای ما چند برابر می‌کند.

 

در شرق زنان در مکان محبوس شده‌اند و در غرب در زمان

شکوه حسینی در بخش‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: فاطمه مرنیسی، جامعه‌شناس و فمینیست مسلمان مراکشی، از نخستین پژوهش خود، تز دکتری با عنوان «ماورا الحجاب» در سال ۱۹۷۵، به جایگاه زن در اندیشه‌ی اسلامی و تحلیل تحولات تاریخی در این زمینه پرداخته است. او در اواخر دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد به پژوهش‌های میدانی و مصاحبه‌هایی درباره‌ی زنان طبقات مختلف مراکش، سبک زندگی زنان طبقه‌ی اشراف در شرق و نگاه غربی‌ها به آن پرداخته است. در واقع مرنیسی کوشیده تا صدای زنان منکوب و به حاشیه رانده شده باشد. او به ویژه نقش اقتصادی زن و چگونگی به‌کارگیری او را به عنوان ابزار در جامعه‌ی مردسالار، چه در شرق چه در غرب، چه در گذشته چه در دنیای مدرن، تبیین کند. مرنیسی آشکارا از اندیشه‌ی اسلامی دفاع می‌کند. با توجه به تحلیل‌های امروزین او از نگاه اسلام به زن می‌توان او را جزو فمینیست‌های مسلمان اصطلاح‌طلب دانست. او در سال ۲۰۰۳ مشترکاً با سوزان سونتاگ جایزه‌ی شاهزاده استوریاس و در سال ۲۰۰۴ مشترکا با صادق جلال‌العظم و عبدالکریم سروش جایزه‌ی اراسموس را دریافت کرد. انجمن پژوهش‌های خاورمیانه دو سال پس از مرگ مرنیسی (۲۰۱۷) جایزه‌ای را به نام او و برای پاسداشت پژوهش‌های مرتبط با جنسیت و تجربه‌های زیستی زنانه تعیین کرد.

او ادامه داد: «سفر شهرزاد» به زبان انگلیسی نوشته شده است و عنوان آن مشتمل بر دینامیسمی است که بر یک روایت تمرکز دارد: شهرزاد به غرب می‌رود. او مبداً و مقصد سفر را مشخص کرده و درباره‌ی اسطوره‌ی شهرزاد، زن روایتگر شرقی‌ای است که برای زنده ماندن از قدرت کلام استمداد جست، نه از اغوای بدن. مرنیسی در همذات‌پنداری با شهرزاد او را در مسیر تاریخ و جغرافیا حرکت می‌دهد و با تمرکز بر مکانی به نام حریم به فرهنگ‌های مختلف توجه می‌کند. مرنیسی تحلیل تخیل انفسی مادربزرگ خود، یاسمینا، را از دمشق تا بغداد تا زادگاهش در سفری آفاقی به موزه‌های پاریس می‌برد و در تابلوهایی با عمری کمتر از یک سده، سوتفاهم چشمان خیره‌ مرد غربی و لبخندهای حاکی از لذت و ملامت او را بر بدن منفعل شهرزاد تفسیر می‌کند. جریان سیال ذهن راوی از اندرونی خانه‌های طبقات ثروتمند و متوسط شرقی به حریم سلاطین ترک و حرمسراهای دربارهای خلفای عرب می‌رود و به توصیف روحیه‌ی زیبایی‌شناسانه و به قول او آسیب‌پذیر هارون عباسی در مقابل عشق می‌پردازد.

او افزود: مرنیسی می‌گوید، استعداد در تشخیص زمان توقف جنگ، لذت بردن از زندگی و پرورش احساسات و تفریحات سالم از این خلیفه‌ی ایرانی‌تبار قهرمانی ساخته است که ردپای سویه‌ی عاشق‌پیشه‌ی او در بسیاری از داستان‌های «هزار و یک شب» هویدا است. جهان‌وطن‌گرایی او در اوایل قرن نهم میلادی حرمسرای او را به کلکسیونی از کنیزکان خارجی از سرزمین‌های تازه تسخیر شده تبدیل کرده است، جایی که ارزش کنیزکان به لذت‌های برآمده از بروز استعدادهایشان بود. فرزند هارون، مأمون، هم از چابکی و تیزهوشی زنان در بازی شطرنج وجدی دو چندان می‌یافته است چراکه با روح و جسم وارد کارزار می‌شده است.

حسینی تصریح کرد: مرنیسی داستان‌های «هزار و یک شب» را زاییده‌ی ذهن مرد شرقی می‌داند که سنت شفاهی و قدرت داستان‌گویی مادربزرگ‌ها آن را از گزند سانسور در امان نگه داشته است. مرنیسی در تمجید شهرزاد به سه مهارت اشاره می‌کند: یکی گنجینه‌ی عظیمی از اطلاعات که حاکی از پرهیختگی اوست؛ دومی، درک روشن از ذهن خیانتکار شهریار که در واقع ماهیتی روان‌شناختی دارد؛ سومی، خونسردی و کنترل ترس برای حفظ جان و همین‌طور کنش‌گری مؤثر و بی‌خطر. مرنیسی اشاره می‌کند که اگر شهرزاد همچون زن لوند هالیوودی یا اودالیسک هنری ماتیس مطیعانه برهنه و تسلیم هوس پادشاه می‌شد بی‌تردید کشته می‌شد اما او به‌درستی تشخیص داد که این مرد به دنبال رابطه‌ی جنسی نیست، بلکه نیازمند روان‌درمانگر است. این همان حلقه‌ی مفقود شده در روایت‌ها و برداشت‌های غربی است که مرنیسی تلاش می‌کند از رهگذر آن تفاوت‌های دیدگاه جامعه‌ی مردسالار شرقی و غربی به زن را بررسی کند، البته با قدری اغراق. چنان‌‌که رفتارهای خشونت‌بار ناشی از محدود کردن زن‌ها در جوامع مسلمان را ناشی از منطق افراط‌گرایی می‌داند  و قائل به این است که در اسلام زنان با مردان برابرند و تقصیر را بر گردن قانون‌گذارانی می‌گذارد که شریعت را به اندازه‌ی قرآن مقدس می‌شمارند.

این استاد دانشگاه توضیحاتی درباره‌ی واژه‌ی حریم و حرم داد و ادامه داد: مرنیسی نمونه‌هایی از نوشته‌های نویسنده‌های عرب را درباره‌ی «هزار و یک شب» می‌آورد که در آنها مرد شرقی به دلیل وقوف بر قدرت زن او را در اندرونی محبوس کرده است. او می‌نویسد، اگر شهرزاد بلاهت به خرج می‌داد شهریار سرش را از تن جدا می‌کرد. اما او به قدرت خودش برای تغییر باور داشت. پیام شهرزاد این است که معجزه در درون ما است، عقل ما سلاحی بی‌هماورد است که می‌تواند از ما دفاع بکند. همچنین، احترام به خویش راز رهایی است. برای همین این زن مردان و زنان دیروز و امروز مشرق‌زمین را شیفته‌ی خودش کرده است. پس مهم است که بررسی کنیم وقتی مرزها را درمی‌نوردد و به غرب می‌رسد چه بر سرش می‌آید. مرنیسی اضافه می‌کند که تنها چیز مسلم این است که شهرزاد در سال ۱۷۰۴ با ترجمه‌ی آنتوان گالان به پاریس رسید و در زمانی کوتاه توانست با جادوی کلمات شکست مسلمان‌ها را در جنگ‌های صلیبی جبران بکند. اما عجیب این است که هوش و ذکاوت شهرزاد از گذرنامه‌اش زدوده شده و غربی‌ها فقط به بدن شهرزاد و روابط جنسی در داستان‌ها توجه کرده‌اند.

حسینی افزود: مرنیسی در ادامه سراغ تصاویری می‌رود که مردان غربی از انگاره‌هایشان از اندرونی خانه‌های ثروتمندان و پادشاهان شرقی کشیده‌اند و یکی دو مورد از مشهورترین آنها را به تفصیل توضیح می‌دهد و تلاش می‌کند برخوردی روانکاوانه با شخصیت آنها داشته باشد. او حتی از قول ژاک، دوست فرانسوی مرنیسی و متخصص تاریخ هنر، می‌گوید که ما درست همین‌جا وسط پاریس حرمسرای خودمان را ساخته‌ایم و به همراه او به دیدن اودالیسک‌های برگزیده‌اش در تابلوهای نقاشی موزه‌های مختلف پاریس می‌رود. راوی این داستان، فاطمه مرنیسی، دائماً در حال پرسش از چرایی تفاوت نگاه مرد غربی و شرقی به اندرونی کاخ‌های شاهان شرقی است و می‌خواهد ذهنیت مردان غربی را از محبس‌های رازآلودی که مردان شرقی در قرون وسطی و پیش از دوران مدرن ساختند  رمزگشایی کند و به این نتیجه می‌رسد که غربی‌ها صرفاً مفتون فریبندگی اندام زنانی شدند که در این مکان‌های پر زرق‌و‌برق به بند کشیده شدند.

او بیان داشت: مرنیسی در این بررسی به متفکران غربی هم توجه می‌کند. چراکه ژاک به او می‌گوید تنها راه شناخت غربی‌ها خواندن آثار فیلسوفان آنها است. به کانت می‌پردازد که می‌گوید، زنانگی زیبایی است و مردانگی والایی. و می‌پرسد این عجیب نیست که حاکمان مستبد شرقی نظیر هارون‌الرشید در قرون وسطی به دنبال کنیزکان دانشور بودند و ایده‌آل فلاسفه‌ی غربی همچون کانت در عصر روشنگری زنان بی‌خرد بوده است؟ دیدگاه انتقادی پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، را در کتاب «سلطه‌ی مردانه» برمی‌رسد و به موضوع خشونت نمادین اشاره می‌کند که شکلی از قدرت است که مستقیما بر روی بدن حک می‌شود. همچنین به نقل قولی از نائومی ولف اشاره می‌کند که می‌گوید، تمرکز فرهنگی بر روی لاغری زنان وسواس درباره‌ی زیبایی آنها نیست بلکه وسواس درباره‌ی تمکین زنان است. مرنیسی به همزمانی پارادوکسیکال نقاشی‌های اودالیسکی غرب با جنبش‌های آزادی‌خواهانه‌ی زنان در کشورهایی مانند ترکیه و مصر اشاره می‌کند و دنباله‌ی این نگاه را در داستان‌های غربی دنبال می‌کند و از سرنوشت مرگبار شهرزاد در داستان ادگار آلن‌پو متعجب و هراسان می‌شود. در نهایت، راوی پرسشگر در پرسه‌زنی در خیابان‌های فرانسه و تقریباً تنها مواجهه‌ی مستقیم خود با زنان غربی فکر می‌کند که پاسخ معمای حرمسرا را یافته است: در شرق زنان در مکان محبوس شده‌اند و در غرب در زمان. اسلحه‌ی مردان غربی برای فریب زنان نامرئی است. آنها با تعیین معیارهایی برای زیبایی ظاهری زنان آنها را وادار می‌کنند که جوان‌تر جلوه کنند تا جذاب‌تر باشند و بلوغ سنی که می‌تواند نشانه‌ی خردمندی بیشتر زن باشد عملاً نازیبا و شرم‌آور به نظر برسد.

حسینی در پایان گفت: اگرچه تأملات آفاقی و انفسی مرنیسی در این روایت جذاب و پر از نکات و اطلاعات مفید تاریخی تا حدود زیادی مقبول و منطقی است، به نظر می‌رسد او قدری دچار مغالطه‌ی تعمیم بی‌جا شده و از ابتدا تصمیم خودش را گرفته و این سیر استقرایی سرگردان میان مفاهیم و مصداق‌ها نمی‌تواند بیانگر نگاهی کاملاً بی‌طرفانه به دورانی طولانی باشد که انتهای آن، اکنون که در آن به‌سرمی‌بریم، نشانه‌هایی کاملاً متقاعدکننده‌ برای دفاع از خشونت مستمر مبتنی بر ایدئولوژی دارد. افزون بر اینکه اکنون برخلاف گذشته بیش از نگاه مردان، پرداختن به اندیشه و عملکرد زنان است که می‌تواند به زنان جایگاه سزاوارتری در حریم خصوصی و عرصه‌ی عمومی جامعه بدهد.

 

وقتی تخیل از واقعیت پیشی می‌گیرد

فاطمه صادقی به زمینه‌سازی سفر معرفی کتاب «اندرونی حرمسرا: رویاهای تخطی» برای نگارش کتاب «سفر شهرزاد» اشاره کرد و توضیح داد: در این سفر، عمده‌ی سوال‌های مخاطبان از مرنیسی پیرامون چگونگی حرمسرا و زندگی در آن است. این امر او را متوجه این موضوع می‌کند که تصور او از حرم و حرمسرا با تصور مردان یا مخاطبان غربی او یکی نیست. حرمسرا برای مرنیسی جایی پر از دسیسه و حسادت و خشونت است که تخیل یا تصورات جنسی در آن حداقل است. دزحالی‌که غربیان حرمسرا را جایی می‌بینند که تخیل اروتیک را برمی‌انگیزد و در آن زنان منفعلانه به خواسته و میل یک مرد تن می‌دهند. در اینجا، تقابلی شدید وجود دارد که این سوال را شکل می‌دهد که اساساً این تصور چگونه ساخته شده و حرمسرا فضایی شهوت‌انگیز، خیالی و تخیل‌برانگیز و مصفا در نظر گرفته می‌شود. در واقع، مرنیسی می‌خواهد توضیح بدهد که این تصویر موهوم از حرمسرای شرقی چطور تخیل جنسی مردان غربی را برمی‌انگیزد تا جایی‌که این تخیل از خود واقعیت پیشی می‌گیرد و جایگزن آن می‌شود. آیا این سوتفاهمی تصادفی است یا تصوری است که در طول زمان شکل گرفته و به نوعی به آن دامن زده شده است؟ این تخیل در فرودست‌سازی زنان یا ابژه‌کردن آنها یا تبدیل کردن آنها به شیء چه نقشی ایفا می‌کند؟

او ادامه داد: مرنیسی بنا دارد جزئیات این فانتزی‌های جنسی را موشکافی بکند. برای دریافتن ارتباط این پروژه با شهرزاد و «هزار و یک شب» خلاصه‌ای از داستان را بازگو می‌کنم. همسر شهریار به او خیانت کرده است و از آن پس او تصمیم گرفته که با دختران شهر ازدواج بکند و بعد از همبستری آنها را بکشد. حالا شخصیت اصلی داستان، شهرزاد، در موقعیت دشواری ثرار دارد و باید برای حفظ جان خودش کاری بکند. او به قصه‌گویی روی می‌آورد و هزار و یک شب برای شهریار قصه می‌گوید تا جایی‌که شهریار از کشتن او منصرف می‌شود. او در موقعیت خطیری است و جز زبان و عقل خودش هیچ سلاحی در مقابل این خشونت ندارد. در واقع، قصه‌های «هزار و یک شب» ضمن اینکه قصه‌هایی درباره‌ی مکر زنان و انواع و اقسام صحنه‌های اروتیک‌اند همه‌ از زبان زنی بیان می‌شوند که خودش در موقعیت خطیری است و برای جلوگیری از سرنوشت دردناکی که می‌تواند برایش رقم بخورد از عقل خودش استفاده می‌کند. این سوژه بسیار جالب است. اما وقتی شهرزاد به غرب می‌رود و به زبان‌های اروپایی ترجمه می‌شود و در اختیار عموم قرار می‌گیرد آنچه از شهرزاد و داستان‌های «هزار و یک شب» به جا می‌ماند نه شخصیت توأم با درایت شهرزاد بلکه وجه اروتیک این داستان‌ها است که به صور گوناگون بازتولید می‌شود و در انواع و اقسام تصورات، فیلم‌ها و ترجمه و نقاشی‌ها بازتاب پیدا می‌کند.

او افزود: برای مرنیسی مساله این است که به نظر می‌رسد شهرزاد اساساً تجسم رویا و تصورات و جنسی شده است و نه آنچنان که باید تجسم عقل زنانه. بنابراین، مرنیسی بنا دارد در این کتاب جزئیات این تبدیل و تبدل و این فانتزی‌های جنسی را موشکافی بکند و به این سؤال جواب بدهد که اساساً این فانتزی‌ها چطور شکل گرفتند و  چه پیامدهایی دارند. اهمیت این فانتزی‌ها در این است که گاهی وقت‌ها از واقعیت هم پیشی می‌گیرند و جایگزین واقعیت می‌شوند. به تعبیر دیگر می‌شود گفت که در اینجا بین خود مرنیسی و شخصیت شهرزاد اینهمانی برقرار می‌شود و شهرزادی که مرنیسی به آن می‌پردازد همان نویسنده‌ای است که به غرب سفر می‌کند و در آنجا به‌جای اینکه از او درباره‌ی تأثیر رویاها و مبارزات زنان در زندگی‌شان بپرسند، از حرمسرا و چگونگی زندگی در حرمسرا می‌‌پرسند که در واقع کنجکاوی در مورد وجه اروتیک و جنسی است. این واقعیت برای مرنیسی خیلی شوکه‌کننده است. در واقع اینهمانی که مرنیسی بین خودش و شهرزاد برقرار می‌کند از این جهت جالب است که شهرزاد هم همین سرنوشت را تجربه می‌کند؛ یعنی شهرزاد قصه‌گو در جایگاه زنی که می‌خواهد در مقابل سلسله‌مراتب قدرت بایستد و مقاومت بکند در غرب تبدیل به زنی می‌شود که وجه جنسی و شهوانی او برجسته می‌شود. شهرزاد در واقع نماد زندگی حرمسرایی می‌شود که تصورات مخدوش و کاملاً تخیلی در مورد آن وجود دارد. بنابراین، شهرزاد نماینده‌ی فانتزی‌های جنسی‌ای است که بسیاری از غربی‌ها در مواجهه با «هزار و یک شب» برای خودشان به وجود آورده‌اند.

صادقی ضمن اشاره به تأکید مرنیسی به وجود تناقضی غریب در نمایندگی عقل و اظهارنظرهای کوته‌فکرانه و متعصبانه درباره‌ی زن در ایمانوئل کانت، درباره‌ی نگاه جنسی‌شده به حرمسرا در نقاشی گفت: اساساً نگاه وهمی به حرمسرای شرقی موجب ژانر یا گونه‌ای خاص در هنر شده است که به اودالیسک مشهور است. اودالیسک واژه‌ای ترکی است به معنای زنان برده‌ی حرمسرا ولی این واژه بعداً معانی دیگری به خود می‌گیرد و به ژانری در نقاشی تبدیل می‌شود که در آن بدن زن در فضایی اثیری و تخیلی (که حرمسرا را به ذهن متبادی می‌کند) به تصویر کشیده می‌شود. نقاشان متعددی به اودالیسک‌ها می‌پردازند. آنگ در این زمینه اثر بسیار مهمی با عنوان «اودالیسک اعظم» دارد. دلاکروا اثر معروفی با عنوان «زنان الجزایری» و ماتیس مجموعه آثاری در این زمینه دارد و پیکاسو نیز اودالیسک می‌کشد. این آدم‌ها به دوره‌های مختلفی تعلق دارند اما در آثارشان نوعی نگاه تخیلی و برساخت ذهنی و موهوم از حرم و زندگی زنان برده مشترک است. در فانتزی اینها حرمسرا بهشتی موهوم است و در آن میل مردانه به هر شکلی که بخواهد برآورده می‌شود و زنان موجوداتی کاملاً منفعل‌اند که به خواسته‌ها و میل مردان جواب می‌دهند. در واقع، حرمسرا به‌نوعی تجسم رویاهای فروخورده و ارضانشده‌ی مردان تلقی می‌شود و «هزار و یک شب» که از زبان شهرزاد تعریف می‌شود نقش بسیار برجسته‌ای در دامن زدن به این فانتزی‌ها دارد.

او تأکید کرد: در این تصور، واقعیت‌ها کاملاٌ نادیده گرفته می‌شود. مثلاً همزمان با خلق اودالیسک‌های ماتیس جنبش‌هایی در جهان اسلام برای دستیابی به برابری بود. ولی اثری از اینها در این آثار نیست. جالب اینجاست که قدرت این تصاویر از واقعیت بیشتر است و در واقع اینها واقعیت حرمسرا را برای مخاطب به نمایش می‌گذارند و تخیل او را برمی‌انگیزند. این تصورات در زمینه‌ای کاملاً استعماری شکل می‌گیرد؛ یعنی اگر فتح شمال آفریقا به دست فرانسه و ورود انگلیس به مصر برای فتح این سرزمین و دیگر روابط استعماری و قدرتی نبود، چنین تصورات یا بازنمایی‌هایی از واقعیت تخیلی امکان نداشت. ولی در تصور این نقاشان یا هنرمندان یا فلاسفه اساساً پس‌زمینه‌ی  استعماری و قدرتی دیده نمی‌شود و برعکس در بین آنها این تخیلات و بازنمایی‌ها حکم هنر مطلق را دارد. البته مرنیسی گذرا به این مساله اشاره می‌کند، اما به نظر می‌آید جای بررسی بیشتری هم داشت.

صادقی در پایان ضمن تأکید بر اینکه ترجمه‌ی کتاب بسیار شیوا و روان است، اظهار داشت: مرنیسی در جای‌جای این کتاب دست به مقایسه بین تخیلات غربی‌ها از حرمسرا و همچنین تصورات شرقی‌ها یا جهان اسلام می‌زند. این مقایسه البته توأم با تعمیم‌هایی است که بعضاً چندان مقبول و شاید پذیرفتی نباشد. ولی از این جهت جالب است که اختلافاتی را برجسته می‌کند که می‌شود با آنها فکر کرد. یکی از آنها اینکه وقتی در روابط واقعی قدرت میان زن و مرد سلسله‌مراتبی وجود دارد ولی زنان برای برابری تلاش می‌کنند و مبارزه‌ای خیلی جدی جریان دارد، به نظر می‌رسد که این تخیلات جنسی مردانه با بازنمایی واقعیت موهومی به نام حرمسراست که تجلی پیدا می‌کند؛ یعنی هر قدر مناسبات قدرت در عرصه‌ی واقعی جدی‌تر می‌شود، حوزه‌ای از بازنمایی و تصور پدید می‌آید که تلاش می‌شود آن تصورات فروخورده در آنجا ارضا شود و راه خودش را از آنجا باز بکند. بنابراین، مرنیسی از اینجا نتیجه می‌گیرد که تفاوتی جدی بین شرق و غرب وجود دارد. در شرق مردان زنان را از زندگی عمومی حذف می‌کنند تا بتوانند آنها را هر چه بیشتر تحت کنترل خودشان در بیاورند، مثلاً به سیاست راهشان نمی‌دهند، حجاب را بر آنها تحمیل می‌کنند. ولی در غرب بدن زنانه کنترل می‌شود. اما نه با حذف‌شدگی از فضای عمومی بلکه با ساختن و تحمیل تصویر ایده‌آل و اروتیک موهوم و غیرواقعی از بدن زن. این مقایسه از این حیث جالب است که در واقع مرنیسی نشان می‌دهد که چگونه برساخت حرمسرا به ویژه در قصه‌های «هراز و یک شب» و زدودن آن وجه عقلانی زنانه که در مقابل روابط قدرت مقاومت می‌کند در خدمت بازسازی مناسبات منتهی بر کنترل و سلطه بر بدن زن است. و چگونه این برساخت موهومی از حرمسرا و از مناسبات جنسی در یک فضای اصیل شرقی به حفظ کنترل و غلبه و سلطه بر بدن زن در جهان غرب کمک می‌کند.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/29143