تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
در بند آن مباش که مضمون نمانده است (صائب)
رمان را میتوان از حیث مباحث گوناگونی مانند تاریخ، فلسفه، اخلاقیات، روانشناسی، جامعهشناسی، مارکسیسم، فمینیسم، اساطیر و غیره و غیره بررسی کرد. بعضی رمانها مستعد بررسی براساس یکی از این مباحث هستند، و برخی دیگر مستعد بررسی براساس چند تا یا حتی تمام آنها. وجود نِحلههای گوناگون نقد و نظریۀ ادبی هم ریشه در همین نکته دارد. بدیهی است که این قبیل بررسیها و رویکردها هم ضروری و آموزندهاند و هم حتی لذتبخش، اما درهرحال باید توجه داشت که ویژگی اصلی و مشترک در تمام رمانها، صرفاً به ساختار و فضایی مربوط میشود که از طریق تکنیکهای زبانی شکل میگیرد و جهانی جدید را پدید میآورد؛ همین تکنیکها هستند که بهطرز حیرتآوری مستقل از مباحث فوق، جوهر ادبی رُمان را بهوجود میآورند. در اینجا با بررسی بسیار مختصرِ دو رویکرد تاریخی و زبانی، به دو رُمان ما اثر یوگنی زامیاتین، و هایدریش هوش و حواس هیملر (هـهـحهـ) اثر لوران بینه میپردازم.
یوگنی زامیاتین، ما، ترجمۀ بابک شهاب، تهران، انتشارات بیدگل، ۱۳۹۹.
رمان ما، حکومتی خیالی را ترسیم میکند که هدفش نابود کردن مفهوم «عشق» در میان انسانها و تبدیل آنها به ماشین است. زامیاتین چنین حکومتی را درشکل پادآرمانشهر یا کابوسشهری (dystopia) ترسیم کرده که حال دیگر رهبرانش، قصد فتح سیارات و حتی کائنات را دارند. زامیاتین این رمان را در حدود سال ۱۹۲۰ تمام کرد، یعنی زمانی که لنین هنوز زنده بود و استالین مریدی بود در میانِ خیلِ دیگر مریدان او، و البته رقیبی در میان خیل دیگر رقبای خودش. ظاهراً استالین در آن دوران میکوشید تا پیوندهای خودش را هرچند کمرنگ، با بخشهایی از جامعۀ روشنفکری روسیه حفظ کند، کمااینکه همو به زامیاتین کمک کرد تا روسیه را ترک کند و مقیم فرانسه شود. اما وقتی استالین خود به قدرت رسید، به اقتضای دیکتاتوری پرولتاریای کذاییاش، در بستن دهان مخالفان، راه و روشی صدبار بدتر از راه و روش لنین اختیار کرد. مثلاً او نه تنها اجازۀ انتشار آثار بولگاکف را نداد، بلکه با درخواست وی برای ترک شوروی نیز مخالفت، و عملاً او را زندهبهگور کرد.
یکی از بحثهای رایج در میان روشنفکرانِ عمدتاً چپِ ایرانی در سالهای پیش و اندکی پس از انقلاب، این بود که آیا استالینیسم ادامۀ منطقی و طبیعی لنینیسم است، یا انحرافی از آن محسوب میشود؟ امروزه چنین بحثی برای جوانان ایرانی، بیاهمیت یا حتی مسخره مینماید، اما آن روزها هریک از دو طرف برای مجاب کردنِ طرف مقابل خود ممکن بود حتی دست به قتل وی بزند! با خواندن رمانِ ما دریافتم بیتردید حق با کسانی است که استالینیسم را ادامۀ منطقی و طبیعی لنینیسم میدانستند، زیرا اگر هریک از مریدان دیگر لنین جز استالین نیز به قدرت میرسید، باز به تکمیل همان بنایی میپرداخت که خشت اولش را استاد لنین نهاده بود!
بهروز مشیری این رمان را در سال ۱۳۵۱ به فارسی ترجمه کرده بود، اما آن ترجمه نه در بین مردم اقبالی یافت و نه روشنفکران روی خوشی بدان نشان دادند. من ترجمۀ مشیری از این کتاب را ندیدهام اما قطعاً علت بیتوجهی به آن کتاب در آن زمان، ربط چندانی به کیفیت ترجمه یا ویرایش و چاپ اثر نداشته بلکه بیش از هر چیز به محتوای ضد چپ یا ضد شوروی آن مربوط میشده است. شاید اگر جامعۀ روشنفکری و چپزدۀ آن زمان ما همان برخوردی را با آن کتاب میداشت که جامعۀ امروز ما با این کتاب داشته است، امروز حال و روز دیگری میداشتیم!
آنچه گفتم مبین اهمیت و حتی ضرورتِ پرداختن به امر «تاریخ» در بررسی این رمان است، اما آیا آنچه جوهر ادبی رمان را تشکیل میدهد و آن را مبدل به اثری ادبی میکند نیز به پیشینۀ تاریخیاش مربوط میشود؟ از نظر برخی منتقدان، این رمان صرفاً اثری تمثیلی و تاریخی است و لذا ارزش هنری چندانی ندارد، اما واقعیت این است که پس از گذشت صد سالی که از زمان خلق این اثر میگذرد، و بهرغم ازمیان رفتن و فراموش شدن آن آرمانشهر کذایی و خیل روشنفکران دروغین و موافقان مسلح و متعصبش، این کتاب نهتنها فراموش نشده، بلکه هرچه برجستهتر، و جوهر ادبیاش نیز هرچه آشکارتر شده است. زامیاتین با کمک زبان و تکنیکهای گوناگون زبانی، جهانی تمثیلی آفریده است اما تمثیلهای وی نه «یکبهیک»، بلکه «یک به بسیار»اند، و همین سبب شده است تا رمان وی مبدل به جهانی مستقل از هر تاریخ مشخص، و درعینحال مرتبط با هر تاریخ ممکنی بشود.
لوران بینه، هایدریش هوش و حواس هیملر (هـهـحهـ)، ترجمۀ احمد پرهیزی، تهران، نشر ماهی، ۱۳۹۹.
نویسنده در این رمان با دقتی وسواسگونه، و بر اساس مدارک و اسناد فراوان، به شرح احوال راینهارد هایدریش، فرماندۀ آلمانی نازی در جنگ جهانی دوم پرداخته و نشان داده است که چگونه راینهارد از کودکی گوشهگیر و تنها، مبدل به جنایتکاری جنگی در دوران اشغال چکسلوایکی شد. نویسنده با دقت فراوان از عملیات نظامی بسیار پیچیدهای نیز سخن گفته است که طی آن جمعی پارتیزان چک و اسلواک از انگلستان برای ترور هایدریش وارد خاک چکسلوایکی میشوند و پس از انجام مأموریت خود، طی درگیری مسلحانه کشته میشوند. بخش پایانی رمان به شرح واکنش آلمانیها اختصاص دارد که در اقدامی تلافیجویانه دو روستا را با خاک یکسان و تمام ساکنان آن دو روستا را میکشند. نویسنده در این کتاب از یک سو با نفرتی نیمهپنهان از شخصیت و شیوۀ رفتار هایدریش سخن گفته و از سوی دیگر با بیانی احساساتی و شاعرانه، اقدام پارتیزانها را ستوده و آنها را چون شهدای راه آزادی و مبارزه با فاشیسم ترسیم کرده است.
بنده تردیدی در دقت وقایعنگارانۀ این رمان ندارم، اما تصور نمیکنم قضاوت او در باب آن وقایع صحیح باشد! آیا واقعاً مردمی که در آن ماجرا اعدام شدند خودشان هم حاضر بودند تا جانشان را در راه قتل هایدریش و در راه رضایت خاطر مقامات انگلیسی (بهتصریح خود نویسنده)، فدا کنند؟ جالب است که گرچه تمامِ عوامل آن عملیات، از احتمال بروز واکنش سخت آلمانیها بهخوبی مطلع بودند، باز هم کوچکترین تردیدی در انجام عملیات به خود راه ندادند...! آیا این همان نسخۀ معروف و آشنای سیاستمداران خارجی (یا خارجنشین)، بهعلاوۀ عوامل داخلی متعصب و از جانگذشته نیست که یکی تشنۀ قدرت است و دیگری تشنۀ انتقام...!
اما باید بگویم بهرغم این ذهنیت کودکانۀ نویسندۀ اثر، رمان هایدریش هوش و حواس هیملر (هـهـحهـ) از جملۀ بهترین رمانهایی بوده که تاکنون خواندهام. آنچه این رمان را مبدل به رمانی برجسته میکند، نه به وقایع تاریخی آن و نه به رأی صحیح یا خطای نویسندهاش دربابِ آن وقایع، بلکه به نحوۀ بیان آن وقایع و آراء مربوط میشود. توانایی نویسنده در کنار هم چیدن اجزاءِ تاریخی بسیار پرشمار و بهظاهر نامرتبط، و ایجاد ساختاری کاملاً منسجم و یکپارچه که در آن جا و فرجامِ هر جزء به دقت تعیین شده است، این اثر را مبدل به شاهکاری در رماننویسی کرده است. شاید سردرآوردن از ویژگیهای چنین تکنیکی برای خوانندگان معمولی اثر چندان جذاب نباشد، اما برای پژوهشگران ادبی و مخصوصاً برای نویسندگانی که در پی آشنایی با تجارب جدید در نحوۀ بیان مطالب خود هستند، توجه به این قبیل تکنیکها از اهمیتی حیاتی برخوردار است.
خلاصه اینکه گاهی تاریخ (یا فلسفه، اخلاقیات، روانشناسی، جامعهشناسی...) نقش بسیار مهمی در فهم ریشههای تاریخی رمان و افکار نویسندۀ آن دارد، اما درهرحال آنچه ارزش ادبی رمان را تعیین میکند، ساخت و فضایی است که از طریق بهکارگیری زبان پدید میآید.