تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ماهنامهی مدیریت ارتباطات: *
به قول آرنت سیاست در معنای اصیل یونانی آن، زمانی محقق میشود که در عرصهی عمومی، روابطی برابر میان انسانها برقرار باشد.
دوستی دستکم در برخی از تجربههای نادر آن، رابطهای شگفتانگیز و منحصربهفرد است و میتوان گفت غیرقابلتوضیح. برخی اندیشمندان و فیلسوفان همهی رفتارها و کردارهای بشری و بلکه طبیعت و هستی را خواست قدرت و در راستای آن تحلیل میکنند و معتقدند که «جهان خواست قدرت است و من و تو نیز خواست قدرتیم». در این دیدگاه، هیچ کنش و گفتاری در جهان نمیتوان یافت که برای قدرت نباشد، حتی آنها که بهظاهر خود را خاکسار نشان میدهند و میگویند از دوست یا معشوق خود چیزی نمیخواهند، جز خوبی و خوشی آنها، در واقع بهنحوی سلبی و منفی قدرتطلبی میکنند، به شیوهای نیستانگارانه و کینتوزانه. بهعبارت دیگر، از دید ایشان آدم نمیتواند کاری بکند که معطوف به قدرت نباشد و بر این اساس، هر رابطه یا پیوند انسانی، در جهت به دست آوردن قدرت یا ناگزیر از پذیرش یک قدرت قویتر است.
در رابطهی دوستانه هم، خواه بر مبنای لذتطلبی باشد یا منفعتجویی یا فضیلتگرایی، میتوان صورتهایی از قدرتطلبی یا پذیرش یک قدرت برتر را بازشناسی کرد. ممکن است یک دوست در هریک از این اشکال دوستانه، درصدد کسب منابعی از قدرت باشد یا ناگزیر با پذیرش قدرت برتر، وضعیت خود را تثبیت کند. در این وضعیت، رابطهی دوستانه به رابطهای نامتقارن و عمودی تبدیل میشود، یکی بر صدر مینشیند و دیگری در ذیل، یکی مراد است و دیگری مرید، یکی معشوق است و دیگری عاشق، یکی دهنده است و دیگری گیرنده، چراکه یکی قدرت بیشتری دارد و دیگری قدرت کمتر.
اما شهودهای انسانی ما، برآمده از تجربههای زیسته، نشان میدهد که همهی روابط انسانی، یا دستکم برخی از آنها، بهخصوص در شکل دوستی را نمیتوان بهنوعی رابطهی عمودی و یکسویه تلقی کرد؛ یعنی همیشه چنین نیست که یک دوستی دوطرفه، مبتنی بر نوعی نسبت نامتقارن باشد. همهی ما، یا دستکم میتوان گفت بیشتر ما، دوستانی داریم که با آنها احساس نابرابری نمیکنیم، از آنها نمیترسیم یا نسبت به آنها احساس سیادت و برتری نداریم. اتفاقاً این دوستی بیش از هرچیز مبتنی بر پذیرش مطبوع و دلنشین نوعی استقلال و آزادگی است. من با دیگری دوستم، نه به این خاطر که او بهتر از من است، باسوادتر از من است، ثروتمندتر یا فضیلتمندتر از من است یا حتی به این علت که به من لذت میبخشد یا من به او لذت میدهم، بلکه به این علت که هویت و خودانگیختگی و شخصیت یکدیگر را پذیرفتهایم و این شکل از رابطهی برابر، لذت یا منفعت یا فضیلتی را برای هر دو طرف، به یک اندازه و بهشکل یکسان در بر دارد.
«هانا آرنت»، اندیشمند سیاسی معاصر، سیاست حقیقی و واقعی را در نتیجهی تحقق رابطهای مشابه میان انسانها امکانپذیر میداند. او سیاست معطوف به قدرت را بهعنوان الگوی اصلی سیاست رایج و آشنا در مناسبات اجتماعی انسانها نقد میکند و معتقد است که اتفاقاً سیاست در معنای اصیل یونانی آن، یعنی آنچنان که «ارسطو» در کتاب «سیاست» از آن سخن میگفت، زمانی محقق میشود که در عرصهی عمومی، روابطی برابر (ایزونوم) میان انسانها برقرار باشد، مناسباتی که مبتنی بر ترس و غلبه نباشد، بلکه بر بازشناسی حقوق اساسی همگان و پذیرش تفاوت آنها در افقی همعرض بنا شده باشد. این نوع از روابط بشری را میتوان به همان دوستی در معنای خاصی که از آن سخن گفته شد، ترجمه کرد.
در سیاست دوستی، چنانکه ارسطو در کتاب سیاست میگوید و آرنت در روزگار معاصر آن را بازخوانی میکند، گردهمایی انسانها در شهر (پولیس) و تن دادن ایشان به یک نظم سیاسی و اجتماعی، نه از سر ناچاری که به علتی ایجابی و برای نیل به سعادت و شادکامی (ائودایمونیا) است. ارسطو میگفت انسان بهلحاظ قابلیتها و استعدادهایش، حیوانی اجتماعیسیاسی است، یعنی شکوفایی توانمندیهای او در اجتماع، یا بهتعبیر دقیقتر شهر (پولیس)، تحقق میپذیرد. عضویت در این اجتماع، یا همان شهروندی، با اجبار غیرعقلانی، یعنی زور و خشونت، منافات دارد. آدمها در شهر ارسطویی با یکدیگر برابرند یا بهتعبیری که اینجا از آن سخن به میان آمد، با هم دوست هستند، یعنی استقلال و خودانگیختگی و هویت یکدیگر را به رسمیت میشناسند و عبد و عبید یکدیگر نیستند.
ممکن است تحقق این سیاست دوستی بر اساس رابطهای غیرقدرتمحور، آرزواندیشی و خیالباوری تلقی شود، اما واقعیت این است که در سدههای هشتم و هفتم میلادی در یونان، یعنی پس از دورهی «موکنای» و گسست یونان از مشرقزمین، در این منطقه زمینههای تحقق سیاست مبتنی بر دوستی یا برابری، ولو در میان اقلیتی از شهروندان آتنی، پدید آمد. به نوشتهی «جواد طباطبایی» در کتاب «زوال اندیشهی سیاسی در ایران»، در این دوره در آتن بحث و مشاوره میان افراد برابر در یک فضای اجتماعی بهطور کلی جریان داشت و شهر بر گرد قصر شاهی ساخته نشده بود، بلکه در مرکز شهر، «آگورا» یا فضای عمومی و مکان مشترک قرار داشت که در آن مسائل مربوط به مصلحت عمومی به گفتوگو و رایزنی گذاشته میشد. این شهر در اندیشهی یونانی «پلیس» (polis) خوانده میشد و نخستین ویژگی آن برتری «سخن» (logos) بر دیگر شیوهها و ابزارهای اعمال قدرت بود. ویژگی دوم آن وجود یک مکان عمومی (آگورا) بود که در آن همهی شهروندان راجع به مصلحت عمومی با یکدیگر سخن میگفتند. دراین شهر، رابطهی مبتنی بر سلسلهمراتب، جای خود را به رابطهای برابر (isonomia) و متقابل داد که بهمعنای اشتراک همهی شهروندان در اعمال قدرت سیاسی بود. امروز هم مطالبهی دمکراسی، بهمعنای پیگیری همین سیاست دوستی، نه ایدئالی دور از ذهن که خواستی عقلانی و مشروع است، وضعیتی که بدون آن خوشبختی همگانی غیرممکن و محال است.
* ماهنامهی مدیریت ارتباطات، پیاپی ۱۴۳-۱۴۲ (اسفند ۱۴۰۰ و فروردین ۱۴۰۱)، برای دوست عزیزم