تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 24 اردیبهشت 1401 کد مطلب:29814
گروه: گفت‌وگو

پاسداری از ایران مهم‌ترین اندیشه‌ی رستم

پاسخ دکتر الهام باقری به اقتراح شهر کتاب درباره‌ی فردوسی

کدام‌یک از شخصیت‌های شاهنامه ستایش شما را برمی‌انگیزد؟ و برای چه کنش ‏و کردار یا طرز فکری؟

 شخصیت‌های بسیاری در شاه‌نامه ستودنی هستند؛ فریدون، کی‌خسرو، سیاوش، ‏فرنگیس یا به‌قول بهرام بیضایی فریگیس، جاماسب، آرش (با آن‌که فقط در دو بیت حضور ‏دارد) و حتا جمشید، اسفندیار، سهراب، گردآفرید، تهمینه، رودابه، شیرین؛ اما بی‌گمان ‏شکوهمندترین شخصیت شاه‌نامه جهان‌پهلوان رستم است. او ریاضت می‌کشد و از ‏هفت‌خوان می‌گذرد، تا ایران را نگهبان باشد. پاس‌داری از ایران مهم‌ترین اندیشه‌اش است ‏و برای آن، از پسرش نیز -دانسته یا ندانسته- می‌گذرد. و سرانجام، آن‌چه اسباب کشته ‏شدنش را فراهم می‌آورد، نه پیری‌ست، نه بیماری. خنجر از دوست می‌خورد! آن هم چه ‏دوستی! نابرادر!‏

سرنوشتی تلخ که فردوسی برای ایران و ایران‌دوستی چون رستم می‌نویسد، که امیدوارم ‏ایرانیان مانند دیگر مردم جهان که در گذر این سال‌ها به مرگ مفاجاه پرپر شده‌اند، و خود ‏به چشم خویشتن می‌بینیم که تا چه اندازه زندگی ناپایدار است، زندگی چونان رستم و ‏مرگی هم‌چون او ماندگار به یادگار بگذاریم.‏

 

آیا در شاهنامه شخصیتی، رویکردی یا اندیشه‌یی هست که برایتان دافعه‌برانگیز ‏باشد؟ ‏

بله. شوربختانه، آن هم بسیار است. افراسیاب، کی‌کاووس، انوشیروان، ‏خسروپرویز، گرسیوز در جایگاه نخستین گزینش، و پس از آنان: توس و تهمورث

توس را دوست ندارم، چون از منش پهلوانان چشم داریم که دست‌کم در ایران‌زمین درپی ‏دشمنی با هم نباشند، و به هم رشک نورزند.‏

درمورد تهمورث دیوبند، بابت همین صفت‌اش، ویژگیِ زورگویی و خشونت‌طلبی را ‏برایم تداعی می‌کند؛ زیرا بستن دیوان برای چه؟ آنان که هم‌سرزمینی‌هایمان بودند و ‏چه‌بسا هم‌میهن‌تر و اهل دانش و تمدن و چندین خط. بستن آنان و به‌ناگزیر واداشتن‌شان ‏که خط به تهمورث بیاموزند، به نظرم کاری بس ناشایست است.‏

  

آیا هیچ لحظه یا موقعیت داستانی در شاهنامه بوده که بیش از یک‌بار خواندن باز به ‏متن مراجعه کرده و دو بار یا بیش‌تر خوانده باشید؟ این کار برای لذت بردن بوده یا کشف ‏چندوچون جاذبه‌ی آن موقعیت خاص؟

 بارها و بارها. گاه برای پژوهش، گاه برای لذت بردن. پژوهشی‌ها مانند داستان ‏ضحاک، زال و رودابه، سیاوش، هفت‌خوان رستم، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، ‏خسرو و شیرین، که بنا به رشته‌ی تحصیلی درمورد آن‌ها به انتخاب خودم پژوهش کردم. ‏و بعد در همکاری با سفارت هند، و مقایسه‌ی اسطوره‌ی پهلوانی در ایران و هند، کریشنا ‏و آرجون را با رستم و آرش مقایسه کردم؛ اما بخش‌هایی از شاهنامه را که به دل دوست ‏دارم بارها بخوانم، چند بخش خاص است؛ یکی آن‌گاه که سهراب درمی‌یابد با دختر نبرد ‏کرده، یکی عشق زال و رودابه، یکی نشستن منیژه بر سر چاه بیژن، یکی موی خود را ‏نمایان کردن شیرین در انجمنی که شیرویه برپا کرده بود و نشان دادن زیبایی ‏شگفت‌انگیزش به موبدان و آزادگان.‏

کدام معنا، مضمون و مفهوم در شاهنامه در ذهن شما ماندگار شده؟ آیا در حرفه و ‏زندگی روزمره هم به کارتان آمده است؟

 این پرسش، ادامه‌ی پرسش دوم است. بی‌گمان رستم. حضور این کهن‌الگو در ‏ذهنم به من شهامت می‌دهد. دوست دارم رستم نهادم را تقویت کنم، و مانند او به هویت ‏ایران یاری برسانم. دوست دارم همان‌گونه که او از اسطوره‌ها بیرون آمده و به شخصیتی ‏تاریخی چون حضرت علی (ع) نزدیک شد، از درون کهن‌الگوهای ناخودآگاهم بیرون ‏بیاید، و در رفتار و کردار و گفتارم در کنار دیگر کهن‌الگوهای درونی‌ام در آمیزه‌یی مدرن ‏بازتاب بیابد. چه اندازه پیروز بودم نمی‌دانم. باید دیگران داوری کنند.‏

هنرمندان جهان، خواه حوزه کارشان هنرهای تجسمی باشد، خواه موسیقی، خواه سینما و ‏خواه انواع هنرهای کلامی، از متون ادبی کلاسیک الهام می‌گیرند، متفکران و اندیشه‌مندان نیز برای ‏تبیین مطالب خودشان از متون ادبی کلاسیک بهره می‌جویند. شما از چه متن‌های ادب کلاسیک ‏فارسی بهره می‌گیرید و دایم به آن رجوع می‌کنید؟ اگر شاهنامه یکی از این متن‌هاست، کدام ‏بخش و کدام وجه و کدام جنبه از آن مورد توجه شما قرار گرفته است؟

شاید افتخار خواندن مدوام شاه‌نامه دست ندهد و به سبب حس زنانگی به غزل و شعر ‏غنایی گرایش بیش‌تری داشته باشم، اما هر بار رجوع به رباعیات خیام، مثنوی معنوی و شاه‌نامه ‏درنگی ژرف در نهادم به جا می‌گذارد. درمورد شاه‌نامه گفتم: نخست داستان‌هایی که کاوش در ‏آن‌ها برایم تمامی ندارد: داستان رستم، ضحاک، سیاوش است، و البته بخش‌هایی که دوست دارم ‏بارها و بارها بخوانم، بخش‌هایی‌ست که رنگ و بوی عاطفی دارد.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/29814