تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 24 اردیبهشت 1401 کد مطلب:29822
گروه: نشست‌ها

زن، استعاره‌ای از سرزمین

گزارش نشست نقد و بررسی رمان مجلا

به تازگی رمان «مُجَلّا» به قلم نازان بکیر اوغلو با ترجمه‌ی مریم طباطبائیها به همت نشرکراسه منتشر شده است. این اثر در ظاهر رمانی‌ بر اساس سرگذشت زنی به نام مجلّا است که در ترکیه‌ی سال‌های گذشته عمر می‌گذارند، اما نویسنده‌ی شصت‌و‌چهارساله‌ی کتاب، در لایه‌های زیرین آن به سیر تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ترکیه در قرن اخیر می‌پردازد. قرابت فرهنگی، عرفی و مذهبی بین دو کشور ‌ایران و ترکیه موجب می‌شود خواننده‌ی ایرانی به‌راحتی مجلّای داستان را در صورت بسیاری از زنان اطراف خود بیابد.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه بیستم اردیبهشت به نقدوبررسی رمان «مجلّا» اختصاص داشت و با حضور فرشته نوبخت، فرزانه سکوتی و مریم طباطبائیها برگزار شد.

  

مجالی برای تغییر

مریم طباطبائیها اظهار داشت: سال  ۱۸۶۰ سرآغاز داستان‌نویسی مدرن در ادبیات ترکیه شناخته شده و در این سال و از این سال به بعد ادبیات مدرن ترکیه دستخوش تغییرات زیادی شد و رو به پیشرفت گذاشت. ادبیات ملی ترکیه بین سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۲ پررونق‌تر از دیگر اوقات بود و می‌شود گفت پا گذاشتن ترکیه به دوران طلایی ادبیات خود در این برهه‌ی زمانی شکل گرفت. اگرچه در این دوره نویسندگان زیادی پا به منصه ظهور گذاشتند و نوشتن داستان به سبک داستان‌های مدرن را شروع کردند، همچنان در این دوره با تعداد کمی از خانم‌ها مواجه بودیم که داستان‌نویسی می‌کردند و در حوزه‌های روزنامه‌نگاری و مقاله‌نویسی پیش‌قدم بودند. با این حال، می‌توان از نویسندگان صاحب‌سبکی مثل خالده ادیب و فاطمه عالیه‌خانم در این برهه‌ی زمانی در جایگاه نویسندگان پیشگامی نام برد که هنوز هم می‌شود به آثارشان استناد کرد و آنها را بررسی کرد.

او ادبیات ترکیه بعد از دوره‌ی امپراتوری را به سه بخش تقسیم کرد و درباره‌ی آنها توضیح داد: دوره‌ی اول جمهوریت در ترکیه بین سال‌های ۳۰ تا ۴۰ بود که در تاریخ و فرهنگ و ادبیات ترکیه نقش مهمی داشت و از آن به عنوان دوره‌ی بسیار مهم ادبیات یاد می‌کنند. با تمام این اوصاف همچنان نویسندگان زن قابل‌توجهی در این دوره رمان ننوشتند و داستان‌های خاصی نداشتند. اگرچه ادبیات در این کشور به شکل اخص و مهمی پیشرفت کرده بود، همچنان نقش خانم‌ها در جایگاه نویسنده خالی بود و در ادبیات کمتر از آنها یاد می‌شد. در دوره‌ی دوم جمهوریت که با ورود اندیشه‌های مدرن و افکار نو از غرب و نقد و ترجمه ی این آثار در ترکیه همزمان بود، دوران روشن و بهتری برای ادبیات این کشور رقم خورد. با ورود داستان‌های جدید از غرب، اروپا و گاه شرق و ترجمه‌ و نقد آنها، ادبیات ترکیه که تا آن زمان ادبیات کم‌جانی محسوب می‌شد کم‌کم پا گرفت. کم‌کم خانم‌ها نقش برحسته‌تری ایفا کردند و نویسندگانی مثل پینار کُور و سِوگی سُوی‌سال آثار بسیار برجسته‌ای نوشتند و از رمان‌نویسان بسیار خوب این دوران محسوب شدند.

او ادامه داد: دوره‌ی سوم جمهوریت از حدود ۱۹۸۰ شروع شد و تا به امروز هم ادامه دارد. در این دوران، تمام سبک‌های ادبی پیچیده و نوین، سبک‌هایی که در دوره‌ی دوم از آنها استفاده نمی‌شد، در ادبیات جایگاه خودشان را پیدا کردند و داستان‌ها، جستارها، مقاله‌ها و رمان‌هایی نوشته شد که چه به لحاظ درون‌مایه چه به لحاظ اسکلت‌بندی چه به لحاظ ساختار، کاملاً با دوره‌ی قبل فرق داشتند. داستان‌هایی که در دوره‌ی اول و دوم جمهوریت نوشته و  ارائه می‌شد با آثاری که در دوره‌ی سوم از نویسندگان به بازار می‌آمد کاملاً متفاوت بود و این را مدیون وام‌گرفتن از ادبیات غرب و پیشرفت در سبک‌های ادبی بودند. نویسنده‌های بسیار مهمی در این دوران پا به منصه‌ی ظهور گذاشتند که از مهم‌ترین آنها لیلا اِربیل، نازلی آرای، اِلیف شافاک، لطیفه تکین و بقیه‌‌ی نویسندگانی بودند که قبل از این کمتر می‌نوشند یا این‌قدر جایگاه پیشرفت نداشتند. نازان بیکراوغلو، عایشه کولین هم در این دوره به داستان‌نویسی اضافه شدند که هر کدام در جایگاه خودشان توانستند سبک نوین و نوشته‌های جدیدی ارائه دهند.

این مترجم گفت: در سال‌های اخیر دگرگونی و پیشرفت ادبیات و داستان‌نویسی ترکیه، مخصوصاً با آمدن بانوان نویسنده‌ای که از لحاظ کمی و کیفی ادبیات ترکیه را دستخوش کردند، کاملاً واضح و مبرهن است. اغلب این زنان در این ادوار با هدف بیان کردن مسائل زنان، مسائل فرهنگی و مسائل اجتماعی‌شان، می‌نوشتند و هرکدام در جایگاه خودشان بسیار موفق بودند. نازان بیکر‌اوغلو یکی از همین بانوان نویسنده‌ است. این نویسنده‌ی ۶۴ ساله آثار درخور توجه زیادی دارد و یکی از دغدغه‌های مهم او در نوشتن موضوعات اجتماعی، فرهنگی و موضوعات زنان است. چه بسا این موضوعات در قالب رمان و نهفته در پارگراف‌های داستانی خودش را نشان بدهد.

او بیان داشت: کتاب «مجلا» داستان زنی است که در خانواده‌ای به شدت سنتی و پدرسالار به دنیا می‌آید. دختری به لحاظ جغرافیای در جامعه‌ای تقریباً بسته پا به دنیا می‌گذارد و قاعدتاً مجبور است با اصول و روش‌های خانوادگی خودش زندگی بکند. این محیط بسته و جامعه‌ شاید در نگاه اول ساده باشد، اما مجلا در چنین جامعه‌ای بزرگ می‌شود و اگرچه اوضاع اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جامعه با گذشت زمان و بزرگ شدن او تغییر می‌کند به لحاظ زندگی خانوادگی او مجال نمی‌یابد تا این تغییرات را در خودش هم به وجود بیاورد. محیط بسته‌ی زندگی سنتی دوران مجلا به او این اجبار را القا می‌کند که باید طبق همین قوانین و سنت‌ها عمل بکند. نازان بیکراوغلو در این کتاب به نقش فرهنگ و جامعه در بستر زمان و تأثیر آن بر روحیه‌ی یک انسان، علی‌الخصوص یک زن، توجه داشته است. مجلا مجبور به این زندگی تک‌بعدی تن بدهد چون راه چاره‌ی دیگری نمی‌یابد.

طباطبائیها در پایان گفت: نازان بیکراوغلو میان نویسندگان خانمی که این روزها در ترکیه می‌نویسند و قلم می‌زنند جایگاه خاصی دارد. با توجه به موضوعاتی که در رمان‌هایش مورد توجه قرار می‌دهد و ریزبینی‌ای که درون این کتاب‌ها دارد و در داستان‌ها از آن استفاده می‌کند. نگاه عمیق‌تر به داستان مجلا تحولات اجتماعی و دگرگونی که این تحولات در سال‌های اخیر در زندگی زنان ایجاد کرده است نشان می‌دهد و باعث می‌شود نگرش دیگری در مورد زندگی زنان در ترکیه به وجود بیاید. داستان زندگی مجلا ممکن است داستان زندگی خیلی از زن‌هایی باشد که با چنین توصیفاتی در ترکیه زندگی می‌کنند و درگیر جامعه‌ی سنتی هستند و مجالی برای تغییر پیدا نمی‌کنند.

 

دل‌بسته‌ی زنجیرها

فرزانه سکوتی اظهار داشت: اولین چیزی که در مورد رمان مجلا برای من جالب بود قرابت فرهنگی ایران و ترکیه، بستر این داستان، است. همچنین، من فکر می‌کنم یکی از بهترین راه‌های شناخت جهانی که در آن زندگی می‌کنیم خواندن رمان‌های زنان نویسنده‌ی ترک است که بسیار پیشرو و الهام‌بخش‌اند و از اتفاقات پیرامونشان و تأثیر این اتفاقات بر زندگی‌هایشان می‌نویسند.

او در ادامه گفت: ساختار این رمان خاطره‌گونه است. دختری به نام نازلی در تعطیلات از دانشگاه محل تحصیل خودش به خانه‌ی پدری آمده و همزمان قرار است منزل یکی از اقوام تازه‌فوت‌شده‌شان را تخیله کنند و در آن خانه ساخت‌و‌ساز جدیدی انجام شود. این اتفاق بستر روایتی برای این رمان می‌شود و ما با زنجیره‌ای از اتفاقات تاریخی، از جنگ جهانی و اتفاقات اجتماعی، تأثیر کمونیسم بر جامعه، آمدن آب و برق و تأثیر این تکنولوژی‌ها بر زندگی مردم مواجه می‌شویم. این بستر تاریخی در کنار روایت بسیار ساده و روزمره زندگی شخصیت‌ها درهم‌تنیدگی زیبایی به‌وجود آورده است که خواننده را تا پایان کتاب می‌کشاند.

او افزود: ما بعداً متوجه می‌شویم که نازلی فرزند ساحرخان و پروین است. ساحرخان حضور کم و تأثیرگذاری بسیاری بر نازلی دارد. در پایان به این نتیجه می‌رسیم که به احتمال زیاد نازلی همان نازان است که از روایت‌های زندگی خودش برای بسیار زیبا شکل دادن به این داستان استفاده کرده است. چند صفحه‌ی اول و دو صفحه‌ی آخر رمان مثل یک قاب کل روایت‌ها را دربرگرفته است و حضور نویسنده به واسطه‌ی این قاب در این رمان دیده می‌شود. ساحرخان برای دخترش میراثی از خواندن، نوشتن، سواد، کتاب گذاشته است. کتاب «سیاحتنامه‌ی اولیا چلپی» یکی از کتاب‌هایی است که در کتابخانه‌ی ساحرخان وجود دارد و در ادامه از این کتاب اسم برده می‌شود و یک‌جوری وقتی اسم سیاحتنامه می‌آید سفر زندگی این دختر کوچولویی را رقم می‌زند که در کتابخانه‌ی پدرش قدم می‌گذارد. زمانی که  نازلی در حالِ داستان به خانه‌ی پدری برمی‌گردد کتابی در دست دارد. او با ادبیات عجین است و کتاب «رستاخیر» تولستوی را می‌خواند که زندگی‌نامه‌ی تالستوی هم هست. نازلی در حین خواندن این زندگی‌نامه گویی زندگی خودش را هم بازگو می‌کند؛ اینکه چه شد به اینجا رسید و نویسنده شد. در واقع، در روایت موازی بسیار ظریفی به زندگی خودش اشاره دارد و زندگی مجلا را بیان می‌کند. نازلی در حین خواندن رمان «رستاخیر» در اول داستان فضای سرد و زمهریری را روایت می‌کند که انگار برای ما مشخص می‌کند در ادامه با چه چیزی مواجه می‌شویم. با یک فضای سرد، زندگی روتین و فضای ساکن و ساکتی که مجلا در آن زندگی می‌کند.

سکوتی بیان داشت: مجلا به روایت داستان دختری است تسلیم، بی‌سروصدا و به گفته‌ی اطرافیان عاقل و بسیار حرف‌گوش‌کن که همه‌ی مادران دلشان می‌خواهد دختری شبیه او داشته باشند، اما زندگی خود مجلا یکسان، ساکن، ساکت و بدون پستی و بلندی‌های ویژه است. البته، این سکون و سکوت به معنای خشکی و خالی‌بودن از زندگی نیست. این شخصیت، مجلا، تحت‌تأثیر مادری قدرتمند و سرکوبگر قرار گرفته است که نیره خانم است و حضور او و اصرار او بر عدم‌تغییر دارد و به قول نویسنده در یکی از عبارت‌های تفسیرکننده‌ی مادر انگار با آیینه‌ها رابطه‌ی خوبی ندارد و از آیینه‌ها فرار کند و وجود خودش را انکار کند و این را به دخترش هم منتقل می‌کند. مجلا برای همین از خودش دور می‌ماند و برای امنیتی که مادر می‌خواهد برایش فراهم کند، حتی از عشق دور می‌ماند و این دور ماندن تا جایی است که یک‌جایی خود مجلا تصمیم می‌گیرد یک‌جوری این بندها را بشکند. یک‌بار تنهایی سینما می‌رود، یک‌بار تنهایی در خیابان سیمیت می‌خورد، اما این‌قدر دل‌بسته‌ی آن زنجیرهایی است که مادر برایش ساخته و تعریف کرده است که باز به همان شکل بر می‌گردد. یک‌بار سعی می‌کند وسایل خانه را جابه‌جا کند ولی باز به زنجیرهای مادری برمی‌گردد و وسایل را به‌جای خودشان برمی‌گرداند.

این مترجم افزود: مجلا بعد از مرگ مادرش انگار دوباره زاده نمی‌شود، همان زندگی را ادامه می‌دهد و انگار تصمیم می‌گیرد زندگی مادرش را ادامه بدهد و این زندگی بین خوراکی‌های آشپزخانه، گلدوزی‌ها و ارتباط برقرار کردن بین آدم‌های اطرافش به عنوان سنگ صبور برایش هویتی می‌سازد که برای او می‌ماند.

او درباره‌ی نام مجلا گفت: فرهنگ سخن مجلا را محل جلوه و حضور معنی کرده است. مجلا محل ظهور و تجلی زندگی است انگار. زندگی ساده و روزمره. انگار رمان مجلا تجلیل و ستایش از زندگی روزمره‌ی ساده‌ی بدون اتفاق است. اینکه این لحظه‌هایی که ما می‌گذرانیم چه‌قدر ارزشمند و درخشان هستند. از نام شخصیت نازان بکیر اوغلو این نام را برای شخصیت انتخاب کرده و در تمام صفحات این کتاب این درخشش بی‌ادعا را ادامه داده است و مرگ مجلا انگار مرگ نیست یک‌جور ادغام شدن با طبیعت است.

سکوتی بیان داشت: این رمان تعلیق یا کشمکش معمول و مرسوم در دیگر رمان‌ها را ندارد. اما اتفاقات روزمره‌ و بالاپایین‌های کوچک زندگی مجلا به‌قدری شیرین و جذاب است که روایت را دنبال می‌کنید. همچنین، شخصیت مجلا برای همه‌ی ما آشناست و این ما را همپای او به داستان می‌برد.

او ادامه داد: از چیزهای جالب در کتاب مراسم مذهبی زنانه و باورها و اعتقادات آنیمایی است. این‌قدر روح معنویت و نیاز به وصل شدن به یک ماورا قشنگ نشان داده شده است که آن را محدود به یک فرهنگ دیگر یا معطوف به مذهب نمی‌بینیم و بیشتر معنویت حاکم بر مراسم مدنظر قرار گرفته است که به نظرم بسیار درخشان است. دیگر اینکه دانای کل در این رمان از همه‌جا و همه‌چیز خبر دارد، اما اصلاً به نظر نمی‌آید این چیز زیادی است یا او برایمان حکم می‌کند. پس، من از تعبیر رقص دانای کل استفاده می‌کنم. چراکه دانای کل حضور سیالی دارد که همه‌ی این آدم‌ها و شرایط را در زنجیره‌ای به هم متصل می‌کند که عطری صمیمی دارد و دلنشین است.

او در پایان گفت: کل این رمان به نظرم تصویر زوال یک گذشته‌ی باشکوه است، یک نوستالژی مبتنی بر تاریخ. این زوال بسیار زیبا ترسیم شده است و در کنار آن جاری شدن امید در این روایت با حضور بچه‌ها به ما این نوید را می‌دهد که زندگی ادامه دارد و می‌توانیم برای ادامه‌ی آن قدم برداریم.

 

حکمران حرمسرا

فرشته نوبخت اظهار داشت: رمان «مجلا» روایت بسیار جذاب و خوش‌خوانی از سرگذشت شخصیتی به نام مجلا است. این رمان فصلی مقدماتی دارد که در نقش سرمتنی بر رمان اطلاعاتی در اختیار مخاطب می‌گذارد، مثلاً اینکه بکیراوغلو بخشی از قصه است و همان نویسنده‌ای است که قصه‌ی مجلا را می‌نویسد یا اینکه مجلا مرده و این بهانه‌ای شده تا نویسنده برگردد و قصه‌ی او را برای ما روایت بکند. بکیر اوغلو با استفاده از این تکنیک بسیار جالب فاصله ای بین مخاطب و خودش می اندازد تا هم وجه قصه و افسانه بودن این رمان رمان را از ذهن مخاطب پاک کند هم  توجه مخاطب را به لایه های زیرمتنی که همان تاریخ و فرهنگ و مسائل اجتماعی است جلب کند. 

او ادامه داد: در ابتدای داستان با چند دیالوگی که بین راوی و مادرش رد و بدل می‌شود، متوجه می‌شویم که مجلا فراز و نشیبی را از سر گذرانده و در سنین بالایی زندگی را ترک گفته است. توصیف خانه‌ی قدیمی، نشانه‌های قدیمی و کهن آن و اشاراتی به عروس استانبولی مخاطب را  مشتاق خواندن ماجرای مجلا می‌کند. شاید تا یک‌سوم فصل اول، نوع روایت طوری است که ما هنوز در جریان این نیستیم  که لزوم این روایت چه می‌تواند باشد. همین‌طور که قصه پیش می‌رود، شخصیت‌های مختلف وارد می‌شوند و داستان با خرده داستان‌های مربوط به شخصیت‌های مختلف که عمدتاً زن هستند، درگیر می‌شود و این قصه‌ها آرام‌آرام مثل مویرگی به تنه‌ی اصلی داستان، قصه مجلا، وصل می‌شود.  اما در نهایت، از اواسط فصل اول به این سو، وقتی حرف جنگ می‌شود، اشاراتی به تاریخ ترکیه، درگیری‌های خارجی ترکیه با کشوهایی مثل امریکا، تحولات تاریخی ترکیه در یک دوره‌ی خاص و جنگ جهانی به میان می‌آید و آرام آرام می‌فهمیم که هدف از این روایت صرفاً بیان سرگذشت یک زن تنها نیست، بلکه نویسنده در زیرمتن مسائل دیگری را پیش می‌کشد.

او افزود: از فصل دوم به این‌سو، در روایتی کند و مفصل، متوجه می‌شویم که مجلا آرام‌آرام به استعاره‌ای از چیزی تبدیل می‌شود. مخصوصاً در پایان کتاب و در داستان گزیده (زنی فریب‌خورده که به امیدی واهی برای تغییر می‌کوشد و در نهایت، خودش را قربانی می‌کند) با واکنش‌های مجلا و سکوت، آرامش، تأمل و تحلیل‌های او دیگر می‌دانیم که مجلا صرفاً بهانه‌ای است برای اینکه نویسنده جهانی تمثیلی بسازد تا دوره‌ای از تاریخ ترکیه را بازنمایی و مفاهیم و مسائلی را با محوریت زنان مطرح کند.

نوبخت درباره‌ی محوریت زنان در این رمان گفت: این مساله به استراتژی کتاب و جهان‌بینی نویسنده برمی‌گردد. او به‌نوعی زنان را معادل آن سرزمین/وطنی می‌داند که در زیرلایه‌های کتاب از آن سخن می‌گوید. او انواع مختلف زنان، تفکراتشان، شخصیتشان، شکل مواجهه‌شان با مسائل، شیوه‌ی زیستشان را به نوعی بیان می‌کند که جهانی کلی را شکل می‌دهد. و آن سرزمین یا بیانی تاریخی است. در واقع، اینجا محور زن است، چون زن استعاره یا تمثیلی از سرزمینی است که تاریخ را به نوعی در سینه حفظ و بیان می‌کند.

این نویسنده افزود: متوس خانم که خود اسمش می‌تواند کاملاً نمادین و یادآور واژه‌ی میتوس یا داستان یا افسانه باشد، عادت دارد با گفتن قصه‌های کهن و تاریخی و کلاسیک و اسطوره‌ای بقیه را دور خودش جمع کند و عبور از شب‌های طولانی و بلند زمستان را میسر کند. بعدها بسیاری از این قصه‌ها در بزنگاه‌هایی از سرنوشت شخصیت‌ها یادآوری می‌شوند. این به خصوص در انتهای رمان خیلی تکرار می‌شود. در مورد شخصیت ظریفه و گزیده ارجاعاتی به داستان‌های میتوس خانم می‌شود و این گزاره شکل می‌گیرد که گویی همه‌چیز قصه است و ما هم قصه هستیم. و این با سخنان مجلا به نازلی نیز تأکید می‌شود.

او در ادامه بیان داشت: نوعی چرخش تاریخی یا نسلی هم در اینجا بیان می‌شود. میراثی از گذشته به شخصیت نازلی می‌رسد و او شروع می‌کند به نوشتن اینها، آن هم در لحظه‌ای که مجلا از دنیا می‌رود. همین‌طور مجلا در میان‌سالی، وقتی دیگری امیدی برای ازدواج ندارد، صندوقچه‌ی جهیزیه‌ی خودش را، که از یازده‌سالگی با هزار امید و آرزو تدارک دیده بود، به دختران جوان اطرافش می‌دهد، اما این اصلاً به چشم دختران جوان نمی‌آید و قدر و ارزششان را درک نمی‌کنند. اینها تمثیل‌هایی است که به ظرافت در رمان بافته شده است. وقتی این ظرافت زنانه‌ی نویسنده و جزئیات داستان‌پردازانه با خاطرات و تجارب من مخاطب در می‌آمیزد، معانی و مفاهیمی را در ذهن من شکل می‌دهد که کاملاً انسانی است. در ساختار این رمان اینها همه تاریخی است، اما در داستان محدود نمی‌ماند و بیرون از آن معانی عمیق‌تری می‌سازد و فراتر از سرزمین می‌رود.

این روزنامه‌نگار تصریح کرد: در اینجا، شخصیت زن هم فراتر از مرز می‌رود. اینجا زن در مقام یک جنس از دو جنس انسانی محور است و همه چیز براساس و معیار او می‌گذرد. اما باید توجه کنیم که آنچه اتفاق می‌افتد در چارچوب فرهنگ شرقی است و شاید در دیگر فرهنگ‌ها خیلی درک نشود. به خصوص در مورد جهیزیه و بافتار زندگی زنان با هم و بیان درد و غم و اسرارشان با هم که خیلی شرقی است. این نگاه و این بافتار از درون حرمسراهای شرقی بیرون می‌آید و نوعی مقابله با قدرت مردانه است. زن‌ها هم در حرم یا خانه‌ی خودشان نوعی حکمرانی می‌کنند و قدرتی دارند. برای نمونه وقتی مجلا می‌خواهد با جابه‌جا کردن مبل و کمد و فرشی تغییری ایجاد کند، مادرش به او اجازه نمی‌دهد و می‌گوید، هر وقت به خانه‌ی خودت رفتی این کار را بکن. این جمله‌ی داستانی وضعیتی فرهنگی را بیان می‌کند و توزیع قدرت را در میان زنان نشان می‌دهد.

او تأکید کرد: منظور بکیر اوغلو از روایت مجلا فراتر از نگارش رمانی سرگذشت‌محور بوده است. او بیشتر می‌خواسته مروری بر فرهنگ یا دوره‌ای از تاریخ ترکیه بکند. مصداق این ادعا این است که وقتی مجلا از دنیا می‌رود به نوعی تمام آنچه از او به عنوان زنی که فرزند نداشته و تنها زندگی کرده و در عین حال امین همه‌ی زنها بوده است، باقی می‌ماند و میراث مادی هم نبوده است، گذار از سنت به تازگی و نوشدگی و جهان و فضا و تاریخ معاصر است که به شکل استعاری به نازلی منتقل می‌شود و در قالب نوشتن سرگذشت رمان در این رمان تجلی پیدا می‌کند.

نوبخت در پایان گفت: رمان پرکشش است و ما را با فرهنگ دیگری آشنا می‌کند. تشابهات و تفاوت‌های فرهنگ ما و ترکیه را آشکار می‌کند. ضرب‌المثل‌ها و آداب و رسوم و باورهای خاص ترکیه بیان می‌شود که خیلی جذاب است و هم لایه‌های خرافی را در برمی‌گردد، هم عمق یک فرهنگ را با ظرایف جزءپردازانه بیان می‌کند. مترجم در پانویس ضرب‌المثل و آداب خاص را برای ما باز می‌کند و معادل رایج برای ضرب‌المثل‌ها در ایران را می‌آورد که به قرار گرفتن مخاطب در فضای قصه کمک می‌کند. در نهایت، این رمان ریتم آرامی دارد. شاید اوایل کمی مقاومت در خواندن نیاز باشد، ولی با ریتم زندگی در بستر وقایع رمان متناسب است و بعد از هفتادهشتادصفحه مخاطب را جذب می‌کند.    

 

http://www.bookcity.org/detail/29822