تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اطلاعات:
ای دل چو زمانه میکند غمناکـت
ناگــه بــرود ز تـن روان پاکــت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت
ایّام بزرگداشت خیّام، در واقع، ایّام بزرگداشت خود «ایّام» است!
استفاده بهینه از فرصت، وقت را مغتنم شمردن، سرمایه زمان را به «زمان از
دست رفته» تبدیل نکردن، در گذشته واقعی محبوس نماندن و به آینده توهّمی
مغرور نشدن و حال را غنیمت دانستن؛ بزرگترین یا یکی از بزرگترین آموزهها و
درسهای مدرسه حکیم «ابوالفتح عمربن خیام نیشابوری»است.
همه شاعران، کم و بیش، از شاهنامه فردوسی متأثر بودهاند؛ حتی خیام. و نیز
همه شاعران از رباعیات خیّام تأثیر پذیرفتهاند؛ حتّی سعدی و حافظ. و شاید
باید گفت بیش از همگان،
حافظ.
همواره به عنوان یک کودک همولایتی و همشهری خیّام، کوشش کردهام که او را چنان که بوده است، بشناسم.
امّا تلاش برای وصول به عمق شخصیت وی نیز همان نتیجه را به بار میآورد که
خود خیام در باب تلاش جهان شناسانه و خلقتشناسانه و مرگشناسانهاش اعلام
کرده است:
اسـرار ازل را نه تـو دانـیّ و نه مـن
وین حرف(طرفه)معمّا نه تو خوانیّ و نه من
هست از پس پرده گفت وگوی من و تو
چون پرده بر افتد، نه تو مانیّ و نه من
شخصیت خیّام هم مثل حافظ، از حیث پیچیدگی و پنهانکاری عمدی و غیرعمدی، با ابهام و ایهام بسیار آمیخته است. هرچند حافظ
گفته است:
معشوق چون نقاب ز رخ برنمیکشد
هر کس حکایتی به تصوّر چرا کنند؟
معذلک حرف همان است که شاعر گفته است:
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدَر ای دل که توانـی بکـوش
ما نیز میکوشیم تا شاید خیّام و حافظ را هرچه بیشتر بشناسیم. چرا؟
زیرا امثال آنان مجموعاً«شناسنامه شخصیّتی» و «سجلّ تاریخی» و «اوراق هویّت
باستانی» و «کد ملّی» ما را به دست میدهند.
هرچند نه همه اوراق این کتاب را، امّا اگر حتی اوراق اوراق شدهاش را هم
به ما برسانند، باز به نوبه خود برای شناخت کتاب شخصیت ملّی و تاریخی ما
مفید خواهد بود.
کتابی که هر فصلش در زمان دیگری نوشته شده است. فصلی در تاریخ باستان، فصلی
در تاریخ میانه و فصلی هم در تاریخ جهانی و ایرانی معاصر. و البته فصولی
هم در آینده
خواهد داشت.
شگفت این است که ما(شرقیان و مسلمانان و ایرانیان تاریخ معاصر) نیز مانند
غربیان، خیّام را بیشتر و گاه فقط با همین چهره قلندرانه رباعیسرایانهاش
میشناسیم.
«فیتز جرالد» با ترجمه رباعیات خیام(و منسوب به خیّام)، باعث و بانی شد که
نه فقط انگلیسیهای اروپا بلکه مسلمانان موطن خاورمیانه و حتی هموطنان و
همولایتیهای خیام هم او را بیشتر یا فقط با همین چشم و
چهره ببینند.
البته بعضی از ما دوست داریم که کار امثال فیتز جرالد در مورد خیّام(و لابد
گوته در مورد حافظ و نیکلسون در مورد مولوی)را حتماً و حکماً، فوراً و
منحصراً ، به سازمانهای سیاسی و نظامی و امنیّتی غرب نسبت دهیم و عوامل
دیگر را نادیده بگیریم یا کمرنگ کنیم.
اسناد معتبر میتواند به هرحال این قبیل تحلیلها را هم به کرسی اثبات
بنشاند، امّا علل و عوامل طبیعی و انسانی و جاذبههای نیرومندِ خلق شده در
بطن هر اثر ماندگار تاریخی را نیز نباید فراموش کرد. گاه این عوامل به صورت
مستقل عمل میکند و گاه با عوامل دیگر
آمیخته است.
فیالمثل ممکن است دستگاه خلافت عبّاسی، موذیانه و زیرکانه، میکوشیده است
تا با ترجمه و نشر کتب یونانی، برای بازار پررونق آثار و افکار «علویان
مبارز»، رقیب و خصم بتراشد؛ امّا عوامل تأثیرگذار دیگری هم کارساز بوده و
حتی میدان را از دست عباسیان گرفت.
چنان که سرانجام توانست فلسفه و حکمت نوینی را پدید آورد که در دستگاه
فکری و معرفتی اسلامی و شیعی،حلّ و هضم شده باشد و حتی به خلق شاهکار جذّاب
و جدیدی در حوزه اندیشه دینی و در عرصه تمدن اسلامی ایران
منتهی شود.
با این وجود، پیش از این در تاریخ معاصر، مجموعههای مصوّر رباعیات خیام،
غالباً و مجموعاً(ولو ناخواسته)، چهرهای را ترسیم و تصویر میکرد که بیشتر
یا فقط، وادادگی و ولنگاری و بیکارگی و بطالت و عیّاشی و کیّافی(!)را نشان
و نشانی میداد.
عیاشی و کیّافی محض. و تنها ملاک و معیار اصیل. البته از زیباترین
هنرمندیها و خوشنویسیها و نقّاشیها هم بهره گرفته شده و آثار مینیاتوری
ارزشمندی نیز در این باب خلق شده است، ولی محصول نهایی معمولاً همین
بوده است.
برخی از تصاویر، پیرمرد یا پیرمردانی را یا حتی میانسالان و جوانانی را تبلیغ میکند که به معتادان شبیهترند تا به متفکّران!
اگر مثلاً متفکر هم باشند، چنانند که گویی آنان در همه پهنه آفرینش، فقط
حیران عمق و عظمت منقلاند و حقّه وافور به وفور!.... و گویی خیّام آنان
بالکل غیر از خیّام دیگران است. و گویی زبان حال و قال خیّام شان به عنوان
بیانگر کارنامه ایّام شان، چیز دیگری است:
خیام اگر ژ باده مشتی، خـوش باش!
با ژندهدلی ژدی دو بشتی، خوش باش!
چون عاقبت کار جهـان نیشتی اشت
انگار که نیشتی، چو هشتی، خوش باش!
متأسّفانه برخی یا بسیاری از معرّفینامههای معمول، مروّج همین محصول
بودهاند. آدمیزادهای دائمالخمر و به طور شبانهروزی فرو غلتیده در گوشه
میخانه و شیرهکشخانه و خانههای مشابه و آماده خودکشی(اگر حالش را داشته
باشد!) و بُریده از زندگی و جامعه و مردم و آنگاه بیعار و بیکار و بیزار و
بیسار(!)....
آیا این است تصویر خیّام ریاضیدان و ستارهشناس و فیلسوف و حکیم و شاعر و
اندیشمند؟ لابد طبق همین فرمول باید در خیامنامههای مدرن، پای هروئین و
اکس و کراک را هم به
میان کشید!
به نظر میرسد که اگر این رباعی منسوب به خیام را واقعاً همان خیام حقیقی و
افتخارآفرین سروده باشد، درباره همین جماعت بیعار بیکار بیسار و هر جماعت
دیگر مشابهش(با اشاره طنزآمیز به علم عوامی فلکشناسی قدیم)سروده
است:
گاوی است در آسمان قرین پروین
گاوی است دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقیـن
زیر و زبـر دو گاو مشتـی خر بیـن!