تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
گسترش فرهنگ و مطالعات: «تاریخ اندیشهی فلسفی در غرب» عنوان کتابی است به قلم نیلز گلج و گانر اسکربک که انتشارات طرح نو آن را به چاپ رسانده است. چرا فلسفه میخوانیم؟ پاسخ مختصر این است که فلسفه بخشی از توشهی روشنفکری است که ما به همراه داریم -خواه آن را بدانیم و خواه ندانیم- و ممکن است که ما با آن آشنا شویم.
ما میتوانیم پاسخ یا پرسش فوق را با معمای زیر حل کنیم: برخی معتقدند که نباید مانع حیات دیگران شد. همزمان برخی دیگر معتقدند که باید از کشورشان دفاع کنند. آنها در صورت وقوع جنگ چه میکنند؟ اگر آنها به نیروهای مسلح بپیوندند با این حکم متعارض روبهرو میشوند که نباید سایر مردمان را کشت اما اگر آنها از پیوستن به نیروهای متعارض اجتناب ورزند آنگاه با این حکم متعارض روبهرو میشوند که باید از کشورشان دفاع کنند. آیا راهحلی برای حل این معما وجود دارد؟ برای مثال آیا یک حکم از حکم دیگر بنیادیتر است. اگر چنین است پس چرا مردم باید بپرسند که تا چه اندازه عمل نظامی در یک وضعیت خاص زندگان را نجات خواهد داد؟ آنها باید این نوع حکمها را از همه جهت بیازمایند. هرچه عقل در این نوع پرسشها عمیقتر اندیشه کند، فلسفیتر خواهد شد.
در زندگی روزمره پیشفرضهای فلسفی -خواه درست خواه غلط- براساس این پرسشها و پاسخها ساخته میشود. این پیشفرضها هم شخصیاند، یعنی در مورد زندگی شخصی خودماناند و هم عمومیاند، یعنی به دنبال یافتن یک بینش صحیح تا حد ممکناند. اگر ما بر این روش پیش رویم کارمان فلسفی خواهد بود و میتوانیم از اندیشه و عمل دیگران درس بیاموزیم. پس علت ضرورت مطالعه مشخص گردید.
ما همچنین میپرسیم: فلسفه به ما چه میآموزد؟ آیا امروزه علم به ما هرآنچه را که بخواهیم بدانیم نمیآموزد؟ از آنجا که علم نمیتواند در باب هنجارها و ارزشها استدلال کند لذا ما میتوانیم مشکلات هنجاری را با توسل به قوانین حل کنیم. مثلاً جامعهی ما تبعیض نژادی را از لحاظ قانونی منع میکند.
بنابراین چه کاری باقی میماند تا فلسفه آن را انجام دهد؟
البته اگر ما در جامعهای زندگی کنیم که در آن نژادپرستی مشروع باشد آیا ناچاریم که بدان احترام گذاریم؟ اگر ما مخالف آن باشیم، به راهحل بینالمللی حقوق بشر که تبعیضنژادی را منع میکند متوسل میشویم. اما چگونه میتوانیم منکران حقوق بشر را قانع سازیم؟ از اینجاست که باید برای توجیه این امر گامی فراتر نهیم و متوسل به عقاید مذهبی یا برخی اصول بنیادین و بدیهی در باب عدالت شویم اما چگونه میتوانیم مردم را در این امر ترغیب کنیم درحالیکه آنها عقاید مذهبی گوناگون دارند یا اصول دیگری را بدیهی میدانند؟
تلاش آغازین فلاسفه پرسیدن است. این کاری است که ما باید برای خودمان انجام دهیم. البته ممکن است که دیگران ما را در این راه یاری رسانند. هیچ پاسخ نهایی در آغاز و حتی پایان یک کتاب وجود ندارد. البته همانطور که لائوتسه میگوید: سیاحت در یکهزار مایل با برداشتن اولین گام شروع میشود. این امکان بهوجود میآید که برای طرح سؤال بتوان به برخی قواعد رجوع کرد و معنای واقعی آن را روشن نمود. تحلیلها و انتقادات در یک روش کاملاً جدید امکانپذیر میشود.
قسمتی از کتاب تاریخ اندیشهی فلسفی در غرب:
بخشِ عمدهی میراث فلسفی و علمی یونانیان در غرب، در دوران بین سقوط امپراتوری روم و رنسانس بزرگ فرهنگی در سدههای دوازدهم و سیزدهم از بین رفت. بههرحال، در عصر تاریک، فلسفه و علم یونانی در قلمرو فرهنگی اسلامی_عربی حفظ شد. باید تأکید کرد که در همین زمان، عربها پذیرای منفعل فرهنگ و علم یونان نبودند. صحیحتر آن است که بگوییم آنها بهطور فعال این میراث را از هلنیسم کسب کردند و آن را در یک مسیر خلاقانه ادامه دادند. این اکتساب، سرآغاز یک سنت جدید بود که تا انقلاب علمی در سدههای شانزدهم و هفدهم بر فعالیت روشنفکری حاکم بود.
هرچند سلسلههای عرب در مناطقی به قدرت رسیدند که قبلاً تحت کنترل رومیها بود، اما وقفهای در حیات روشنفکری مصر، سوریه، عراق و ایران به وجود نیامد. در سوریه، ایران و مناطق دیگر، یک سنت هلنیسم در فلسفه و علم وجود داشت. در اینجا، آثار ارسطو و سایر فیلسوفان یونانی، از همان آغاز، به سریانی ترجمه میشد. بههرحال، پیشرفت غیرمنتظره در انتقال فرهنگ در دوران خلفای عباسی در بغداد رخ داد. آغاز اولین رنسانس هلنیستی فراگیر در دورهی سلطنت هارونالرشید بود. این رنسانس به عنوان یک طرح ترجمه آغاز گردید. در آغاز، اکثر کارها توسط مسیحیان سریانیزبان کامل میشد.
هارونالرشید بهطور فعال از تحصیلکردگانی که آثار علمی و فلسفی یونان را مطالعه و ترجمه میکردند حمایت میکرد. او نمایندگانی را به غرب میفرستاد تا نسخههای خطی یونانیان را خریداری کنند.
یک بخش مهم کار ترجمه عبارت بود از گسترش فرهنگ لغت عربی و توسعهی مفاهیم فلسفی و علمی مطابق با مفاهیم یونانی. حنین بن اسحاق نقش مهمی در این فرایند ایفا کرد. بخشهای مهمی از فرهنگ یونان -به غیر از علم معانی و بیان، شعر، درام و تاریخ که جذابیت کمتری برای عربها داشت- جذب این زبانِ غنی شد. علاقهی آنها به فلسفه، طب، نورشناسی، ریاضیات، نجوم و رشتههای مرموز مثل علم کیمیا و جادوگری متمرکز بود. عربها فقط فرهنگ هلنیستی را اکتساب نکردند. در شرق، تماس معناداری با ایران، هند و چین داشتند. در آغاز سدهی نهم، خوارزمی ریاضیدان ارقام هندی -به اصطلاح اعداد عربی- را در محاسبات ریاضی به کار برد.
تلاش عمده در امر ترجمه و وساطت فرهنگی موجب پیدایش کتابخانههای جدید شد که معمولاً در مساجد و مدارس دایر بودند. در سدههای دهم و یازدهم، صدها کتابخانه در سرتاسر جهان عرب وجود داشت که مجموعهی عظیمی از کتابها را در بر داشتند. در کتابخانهی بغداد، مجموعهی عظیمی از کتابهای خطی در حدود ۱۰۰ هزار مجلد وجود داشت. در مقایسه، سوربن (پاریس) در قرن چهاردهم ۲۰۰۰ کتاب خطی داشت. تقریباً همین تعداد کتاب در کتابخانهی واتیکان روم بود. همچنین، میتوان گفت که در قرن هشتم، عربها از چینیها ساختن کاغذ را آموختند. در سدهی دهم، استفاده از کاغذ آنقدر زیاد بود که نوشتن بر روی پاپیروس از یاد رفت. تولید کاغذ در حدود سال ۱۱۵۰ میلادی در اروپا آغاز شد و سپس، عربها در اسپانیا پیشتاز شدند.