تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 8 مرداد 1401 کد مطلب:30237
گروه: نشست‌ها

فیلسوفی در پی آشتی غرب و شرق

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «آن شو که هستی»

به‌تازگی کتاب «آن شو که هستی» آلن واتس با ترجمه‌ی سعید اسفندیاری‌مطلق و علی گلزاریان و به همت نشر نگاه معاصر منتشر شده است. این کتاب مجموعه‌ای از نوشته‌های آلن واتس درباره‌ی پرسش‌های انسان در جست‌وجوی حقیقت واقعی خود است. او با مددگرفتن از فلسفه و آموزه‌های شرقی و فلسفه‌ و آموزه‌های غربی، می‌کوشد برای دردهای انسان مدرن کیمیایی معنوی بسازد. هرچند، می‌داند نزدیک‌کردن این دو دنیا چقدر دشوار و دیریاب است.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه چهارم مرداد ساعت ۱۵ به نقد و بررسی کتاب «آن شو که هستی» نوشته‌ی آلن واتس اختصاص داشت و با حضور علی زاهد، حسین محمودی و علی گلزاریان برگزار شد.

  

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

علی گلزاریان اظهار داشت: آلن واتس فیلسوف و سخنران نام‌آشنای انگلیسی-آمریکایی است که در معرفی نگرش‌‌ها و فلسفه‌‌های شرقی مانند هندوئیسم، بودیسم، تائوئیسم و ذن به غربی‌‌ها شهرت دارد. او بیش از ۲۵ مقاله و کتاب در رابطه با دین و فلسفه نوشته‌ و سال‌‌ها در برنامه‌ی رادیویی «فراتر از غرب» شبکه‌ی KBFA برکلی سخنرانی‌‌ کرده است. او را فیلسوفی در پی ‌آشتی غرب و شرق معرفی کرده‌اند که همیشه خواسته پلی میان شرق و غرب، کهن و مدرن، فرهنگ و طبیعت ایجاد بکند. همچنین، او را فیلسوفی بی‌طرف دانسته‌اند که قصد ندارد نگرش یا فلسفه‌ای را به کسی تحمیل کند و صرفاً سرگرم کننده است. 

او ادامه داد: واتس با  کارل گوستاو یونگ، روانشناس نام آشنای سوئیسی، دوستی عمیقی داشته است. در سنین جوانی در اروپا یونگ مسن را ملاقات می‌کند و از او تأثیر عمیقی می‌گیرد. خود او می‌گوید، یونگ به من آموخت که اگر گلی زیبا می‌بینم، باید بدانم که کودی پای آن ریخته شده است تا به ثمر نشسته است. همچنین از یونگ یاد گرفتم که گیاه در تاریکی جوانه می‌زند و در روشنایی شکوفه می‌دهد. افزون بر این، واتس با شونریو سوزوکی، ذن‌شناس سرشناس ژاپنی ساکن سانفرانسیسکو، هم دوستی نزدیکی داشته است.

او بیان داشت: تا به امروز کتاب‌‌های متعددی چون «حکمت بی‌قراری»، «طریقت ذن»، «راز کائنات»، «آیین تائو»، «دائو: شیوه‌ی آبگونه» از واتس در ایران ترجمه و چاپ شده است. مهم‌ترین پرسش و دغدغه‌ی واتس در این آثار بحث «خود» بوده است. «آن شو که هستی» هم پیرامون مساله‌ی دشوار و پیچیده‌ی انسانی؛ یعنی یافتن حقیقت واقعی خود است. این کتاب مجموعه‌ی مقالات آلن واتس است که به همت پسرش، مارک، تهیه و گردآوری شده است. واتس در این کتاب به مساله‌ی دشوار و پیچیده‌ی انسانی می‌پردازد که به دنبال یافتن حقیقت واقعی خود است.

این مترجم توضیح داد: از مؤلفه‌های کلیدی کار واتس در «آن‌شو که هستی» می‌توان به مواردی چون «زمان حال اکنون»، «درک و تجربه مستقیم محیط پیرامون»، «اصل پذیرش»، «حیرت و رازمندی» و «پیوند میان اسطوره‌ها و ادیان شرقی» اشاره کرد. او زمان حال را بازه‌ی بسیار کوتاهی میان گذشته و آینده می‌بیند. او حال را بی‌زمان می‌داند و باور دارد که زمان به حال تعلق نمی‌گیرد. گویی آن ابدیت و جاودانگی که از آن سخن می‌گوییم، همین لحظه‌ی حال است. وقتی سهراب سپهری می‌گوید «ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم» به همین در لحظه‌ی حال بودن اشاره دارد. گویی در لحظه‌ی حال بودن به معنی به چیزی تعلق نداشتن و طبیعی بودن باشد و با نکوشیدن برای تصاحب لحظه‌ی حال به درک آن حال و زندگی‌کردن آن نائل شویم. واتس بر این باور است که به هر روی ما راه گریزی از زمان حال نداریم و حتی وقتی به گذشته و آینده فکر می‌کنیم، در لحظه‌ی حال هستیم.

او درباره‌ی مفهوم درک و تجربه‌ی مستقیم پیرامون گفت: این نگرش از آیین ذن از شرق آمده است که قصد دارد با درک پیرامونمان و با آگاه بودن از پیرامونمان یک تجربه‌ی مستقیم به ما هدیه بدهد. قصد ندارد روش‌‌هایی برای زندگی کردن به ما بدهد، بلکه قصد دارد خود زندگی را به ما بدهد با یک نوع تعمق و مراقبه. ما آن هنگام که ظرف می‌شوییم، راه می‌رویم، می‌نشینیم، رانندگی می‌کنیم می‌توانیم آگاه باشیم و تجربه‌ی مستقیم داشته باشیم و به نوعی به مراقبه بپردازیم. تجربه‌ی مستقیم هر شخص مخصوص به خودش است و نمی‌توانیم آن را به دیگری ارائه کنیم. همان‌طورکه نمی‌توانیم به جای دیگری غذا بخوریم. این روشن‌شدگی که شرقی‌‌ها از آن حرف می‌کنند یا این رستگاری که ما از آن صحبت می‌کنیم، در واقع چیز خاصی نیست. قرار نیست سال‌‌ها زمان ببرد و سختی زیادی بکشیم. آلن واتس می‌گوید درک مستقیم پیرامون همان روشن‌شدگی و رستگاری است. مثال اینکه استاد ذن می‌خواهد برای شاگردانش صحبت بکند که پرنده‌ای شروع می‌کند به آوازخواندن. استاد ساکت می‌ماند و وقتی پرنده آواز را تمام می‌کند و می‌پرد، می‌گوید، من خطابه‌ام را گفتم. درک اکنون و درک پیرامون همان ذن و مراقبه است. پس ما می‌توانیم با ذهن روزمره و افکار معمولی خود با محیط پیرامونمان پیوند و ارتباطی برقرار کنیم و به روشن‌شدگی یا رستگاری برسیم.

گلزاریان در پایان گفت: درباره‌ی مؤلفه‌ی حیرت و رازمندی باید گفت که از ابتدای تاریخ و به خصوص متفکران بزرگ همیشه با این پرسش‌ها درگیر بودند که انسان چیست؟ حقیقت چیست؟ متافیزیک چیست؟ واتس بر آن است که زبان ناقص است و نمی‌تواند به این سؤال‌ها پاسخ بدهد. تلاش انسان برای تعریف انسان مانند آن است که بخواهیم دندان خودمان را گاز بگیریم. گاهی حقیقت به قدری به ما نزدیک است که نمی‌توانیم آن را ببینیم.  او بر این باور است که شاید زندگی کنونی ما خودش حقیقت باشد و تلاش ما برای فهمیدن و کنترل‌کردن خودمان باشد که ما را دچار ناامنی و بی‌قراری‌ می‌کند. همان‌طور که حبس‌کردن نفس می‌تواند باعث خفگی شود. همچنین، در نهایت باید اشاره کرد که واتس در پی ایجاد پیوندی میان اسطوره‌ها و ادیان شرقی و غربی است. او اسطوره‌ی بودا و اسطوره‌ی مسیح را در یک قاب می‌بیند و می‌خواهد پیوند و ارتباط نزدیکی برای رسیدن به نوعی آرامش و آهستگی و سلوک در انسان شرقی و غربی ایجاد ‌کند. او می‌خواهد آن افسردگی و پوچی انسان غربی را با آموزه‌‌های شرقی، آموزه‌‌هایی برگرفته از هندوئیسم و بودیسم و تائوئیسم و ذن، به انسان غربی آموزش دهد و او را به آرامش دعوت کند.

  

اختلال در زبان: نشانی از یک سیاه‌چاله

علی زاهد در بخشی‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: آلن واتس دکتری الهیات دارد، مسیحیت را می‌شناسد، با جریان‌‌های فلسفه‌ی غرب آشنا است و درعین‌حال، متخصص شرق دور است: تائوئیسم، بودیسم و هندوئیسم.  وقتی واتس آرای متفکرین شرقی را وارد فرهنگ غربی می‌کند، سعی می‌کند این آرا را طوری بیان کند که انسان مدرن امروزی بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. مانند مترجمی که فن ترجمان را خیلی‌خوب می‌داند و فقط اصطلاح را ترجمه نمی‌کند، بلکه سعی می‌کند فرهنگی را برای فرهنگ دیگر مفهوم کند.

او ادامه داد: برای شناخت دنیای اندیشه‌ی چنین فردی خوب است او را با یک فرد بنیادگرا/سنت‌گرای دینی و یک فرد پوزیتیویست/منطقی مقایسه کنیم. اگر بنیادگرای دینی بر این باور است که اندیشه‌های متافیزیکی و هرآنچه ادیان می‌گویند، اطلاعاتی دقیق درباره‌ی واقعیت‌ها هستند و آن فیلسوف پوزیتیویست بر این باور است که آموزه‌های الهیاتی یا از سنخ همان‌گویی هستند یا تناقض‌گویی بی‌معنی؛  واتس متفکری است که می‌خواهد ما را از این دو سر طیف نجات دهد. او جایی در این میانه قرار دارد.

این استادیار فلسفه و کلام اسلامی توضیح داد: واتس متفکر سنت‌گرا نیست، چراکه ادیان جهان و آموزه‌های آنها را خوانده و به‌خوبی فهمیده است که وقتی می‌خواهیم درباره‌ی آن حقیقت اعلی (خدا، تائو، برهمن، نومن) سخن بگوییم، زبان ما منطقی‌بودن و انسجام خودش را از دست می‌دهد. ساحت امر معنوی و امر متعال همچون گفتار روزمره یا زندگی عادی ما نیست که بتوانیم درباره‌ی آن اطلاعاتی به انسان‌ها بدهیم. پس، راه واتس از سنت‌گرایان جدا می‌شود. با این تذکر به سنت‌گرای دینی که آنچه درباره‌ی ادیان و الهیات می‌گویی، به قول بودا آن انگشتی است که قرار بوده به ماه اشارت بکند و تو را به چیزی فراسو رهنمون شود. از یاد مبر که فراسو چیزی نیست که بتوانی آن را به زبان منسجمِ اطلاعات‌رسان تبدیل کنی. واتس ما را متوجه این نکته می‌کند که چرا دیگر انسان نمی‌تواند ادیان کهن جهان یا متافیزیک را در همان معنای سابق و با انتظارات پیشین ببیند. واتس بر این باور است که در ادیان مختلف حقایقی هست که اگر بخواهیم آنها را بازگو کنیم به تکرار مکررات یا به تناقض‌گویی می‌افتیم. اما این تناقض‌ها و تکرارها هم بناست وسیله‌ای شوند برای نزدیک شدن به آن فراسو.

او تصریح کرد: سیاه‌چاله‌‌های فضایی در آسمان دیده نمی‌شوند، اما ستاره‌شناسان از روی اختلالی که در حرکت سیاره یا ستاره‌ها در محدوده‌ای از فضا ایجاد می‌شود، پی به وجود آنها برده‌اند. شاید امر معنوی هم همین باشد. وقتی درباره‌ی هستی و خدا می‌اندیشیم، سخن ما دیگر آن سخن منطقی نیست، بلکه دچار خود ویران‌گری می‌شود، اما این امر ما را به ساحتی نمی‌رساند که بگوییم همه‌چیز بی‌معنی و پوچ شد. از اینجا، راه واتس از راه آن پوزیتیویست منطقی هم جدا می‌شود. چراکه پوزیتیویست به این نتیجه می‌رسد که تکرار مکرارت و تناقض‌گویی‌ها بی‌معنا و غیرعقلانی‌اند و باید کنار گذاشته شوند. به باور واتس همان‌طورکه اختلال در حرکت سیاره یا ستاره‌ای در فضا خبر از سیاه‌چاله‌‌ای نامرئی می‌دهد، شاید طبیعی باشد که وقتی به امر اعلی و به هستی به نحو مطلق آن می‌پردازیم، زبان کارکرد منطقی خودش را از دست بدهد. شاید در همین از دست دادن به چیزی دیگر، به قول رودولف اُتو به امری فراسوی زبان، اشارت می‌کند که می‌تواند برق آگاهی و بصیرت و روشنگری باشد برای ما. 

زاهد بیان داشت: آلن واتس می‌خواهد میراث ادیان کهن (مسیحیت و ادیان شرقی) را درون ما زنده کند و کمک کند آنها را از آن خویشتن کنیم؛ یعنی در جایگاه انسان امروزی و برای انسان امروزی اینها را دریافت و بازیافت کنیم. او با این شیوه‌ی اندیشیدن می‌خواهد راهی به سوی یک زندگی معنوی برای ما باز کند تا هستی را در افقی تازه ببینیم و در سایه‌ی آشنایی‌زدایی از زندگی روزمره دوباره بتوانیم آن امر عادی را ببینیم. «آن شو که هستی» در پی انتقال اطلاعاتی تازه نیست، بلکه می‌خواهد ما را به نگریستن به هستی با نگرشی نو دعوت کند. اطلاعات و منطق در سخن گفتن از هستی باز می‌ماند، اما ما می‌توانیم بیاموزیم که در پرتو راز به هستی و به زندگی بنگریم و این می‌تواند زندگی‌مان را دگرگون کند. واتس زندگی آگاهانه را توصیه می‌کند، اما منظورش از آگاهی گونه‌ای دگردیسی روحی، گونه‌ای انتباه و بیداری است که در فرهنگ ژاپنی به آن ساتوری و در فرهنگ ما اشراق، مکاشفه و انتباه گفته می‌شود. این گونه‌ای بازپیوستن به هستی است، نوعی بهتر دیدن آنچه داریم.

او ادامه داد: واتس نمی‌خواهد درس دشواری به ما بدهد یا ما را با دنیای جن و پری و چیزهای عجیب‌و‌غریب آشنا کند. او  قرار است دوباره ما را با هستی و زندگی خودمان آشنا کند و آشتی دهد. او با زبان ادیان شرقی و با زبان متافیزیک، این امر را به گونه‌ا‌ی برای ما فعال می‌کند که دیگر برای ما پیش‌پا‌افتاده نیست. امر عادی برای ما به امر غیرعادی تبدیل می‌شود و این به ما انرژی برای زندگی، شوری برای زیستن بیشتر خواهد داد. این در زمانه‌ی ما شاید همان راه ‌سومی باشد که به انسان کمک می‌کند هم به امر معنوی بیندیشد هم آن را از صافی‌های دنیای جدید عبور بدهد. شاید آلن واتس دارد این راه را به ما نشان می‌دهد. البته معلوم نیست کامل موفق شده باشد، اما تلنگر خوبی است.

زاهد در پایان گفت: جنبه‌ی جذاب دیگر کتاب «آن شو که هستی» این است که واتس اشاره می‌کند که علی‌رغم اصرار بر اینکه مبتدیان در فرآیند خودشناسی شاید ضعیف و نادان باشند و منتهیان پخته و پرورده، چه بسا مبتدیان بهتر از منتهیان باشند. چه بسا آدم‌هایی که ساده و طبیعی زندگی می‌کنند از آدم‌هایی که خودشان را سرشار از آموزه و کلمات کردند، بهتر زندگی کنند.

  

در معرض باد

حسین محمودی در بخش‌هایی از سخنان خود گفت: این کتاب برای هرآنکه دغدغه‌ی معنای زندگی دارد و به مسائلی چون چرایی زنده بودن ما، چرایی تحصیل، چرایی کار، چرایی کل زندگی می‌اندیشد بسیار مفید خواهد بود. همچنین، این کتاب برای هرآنکه دغدغه‌ی حقیقت‌جویی دارد و خودش را سوال‌هایی نظیر حقیقت چیست یا آیا خدایی وجود دارد یا ماهیت این خدا چیست؟ دیگری می‌بیند هم  مفید است. هرچند این کتاب مستقیم در مورد خدا و حقیقت نیست، به نوعی هم هست. همچنین، این کتاب برای هرآنکه دغدغه‌ی معنویت دارد و می‌خواهد بداند حکیمان بزرگ جهانی چه درکی از زندگی داشتند یا چه معنایی برای زندگی قائل بودند و از چه طریق می‌توان به راه معنوی رفت و طی طریق کرد، مناسب است. البته این کتاب نقشه‌راهی به دست نمی‌دهد، بلکه ما را به زندگی روزمره ارجاع می‌دهد و به عمق داستان می‌کشاند. همچنین، این کتاب از حیث پژوهشی و مطالعاتی برای افراد علاقه‌مند به مطالعات تطبیقی بین ادیان، به ویژه ادیان شرقی و غربی یا ابراهیمی، مفید است. در نهایت، به نظرم این کتاب برای هرآنکه دغدغه‌ی اگزیستانسیالیستی دارد و به مضامینی مثل تنهایی، آزادی، پوچی و مرگ فکر می‌کند، حرف‌هایی برای گفتن دارد.

او متذکر شد: سخن من بدین معنا نیست که این کتاب برای پرسش‌های این پنج گروه مخاطب پاسخ‌هایی فراهم آورده است. نه نویسنده مدعی چنین چیزی است، نه اساساً چنین چیزی، حالا چه در کتاب کم‌حجمی مثل این چه در دایره‌المعارفی چندجلدی و مفصل، امکان‌پذیر است. فقط می‌توان دریچه‌ای دیگر به این پرسش‌ها گشود، نگاهی عمیق‌تر به آنها انداخت و در معرض بادهایی قرار گرفت که این پرسش‌ها را برای ما عمیق‌‌تر و شکل‌های مختلف پاسخ دادن را برای ما کمی آشکارتر کنند. مثلاً نگاهی عمیق‌تر به ما ‌دهند، گاهی ما را با پرسش‌ها یکی ‌کنند یا حتی منجر به منحل شدن پرسش شوند. توضیح آنکه گاهی با رویکردی مواجه می‌شویم که مساله را برای ما بی‌موضوع می‌کند. این فرار از مساله نیست، گاهی درکی عمیق‌تر باعث می‌شود که مساله معنای پیشین خودش را از دست بدهد و دیگر برای ما بی‌معنا و بی‌موضوع شود.

او بیان داشت: وقتی ما با کلیدواژه‌هایی از ادیان و فرهنگ‌های مختلف یا فرهنگ خودمان آشنا می‌شویم، قاعدتاً برای فهم آنها اشتیاق داریم که تعریفی از آنها به دست بیاوریم تا آنها را برای ما ساده‌فهم و دسترسی‌پذیر کند و نگاه منسجمی به ما ارائه دهد. بنابراین، آن کلیدواژه یا آن مفهوم در قالب ایده‌ها و مفاهیمی مشخص، متمایز و واضح در بیایند و بتوانیم آنها را مقوله‌بندی و دسته‌بندی کنیم. این دسته‌بندی و برشمردن ویژگی‌های هر دسته، یکی از راه‌های شناخت عالم است و روشی مفید و راهگشا است، مسیر علم و فلسفه هم (از منظرهای گوناگون) همین است و بایستی آموزش داده شود، اما شناخت می‌تواند اشکال دیگری هم پیدا کند و دو خطر در اینجا در کمین ما نشسته است که یکی مطلق‌سازی و ادعای حقیقت نهایی است و دیگری پذیرفتن سیطره عقل است.  اگر گمان کنیم که حقیقت نهایی اشیا را کشف کرده‌ایم و سایه‌ی پنهانی ندارد، به یک ورطه جزم‌اندیشی و تعصب افتاده‌ایم و اگر مطلق‌سازی نکنیم و سیطره‌ی عقل را بپذیریم همه چیز را بر خودمان آشکار دیده‌ایم و گمان کرده‌ایم چیزی از توری رویکرد و مدل شناخت ما بیرون نمانده است و حقیقت تمام شده است. درحالی‌‌که کانت در مقام فردی روشنگر به ما آموخت که آنومن از سیطره‌ی عقل ما می‌گریزد.

او ادامه داد: اما آیا باید از آنچه از سیطره‌ی عقل می‌گریزد چشم‌پوشی کرد؟ خود کانت معتقد بود که در عقل عملی یا در اخلاق فقط ایده‌ها باز می‌گردند. اما آیا نمی‌توانیم به طرز دیگری در این مفاهیم غور کنیم؟ نمی‌توان مفهوم دائو یا نیروانا را این‌طوری تعریف کرد و به کلاس درسی، درس‌گفتاری، کتابی فروکاست؟ نگاه‌های معنوی در جهان می‌گویند، راهی برای نفوذ و غور کردن در این‌ها وجود دارد. اما این راه متفاوت، راه عقل نیست و در آن دسته‌بندی جای نمی‌گیرد. نمی‌شود مفهومی تعریف‌شده و منسجم از دائو ارائه دارد. بر خلاف آنچه ما تصور می‌کنیم، تعریف ارائه دادن از این مفاهیم انگار که نفهمیدن آنهاست. چون دائو یک طریقه‌ی زیستن است و تعریف معنوی نه به معنای چیزی عجیب و غریب، گریز و اعراض از دنیا یا داشتن کرامات، بلکه ساده زیستن است، ولی در عین سادگی عمیق و حقیقت است و با خود حقیقت همسانی دارد. ولی ما به همین علت آن را با راه عقل نمی‌توانیم بشناسیم و بایستی با مسیر متفاوتی به سمت آن حرکت کنیم که با دسته‌بندی، دوگانه‌سازی دوگانه‌انگاری مشکل دارد.

این مدرس و پژوهشگر فلسفه دین افزود: واتس می‌گوید، باور به اینکه عشق می‌تواند در این مفاهیم غور بکند، مجدد این وسوسه را در ما برمی‌انگیزد که چیزی را اثبات کنیم و آن را در قالب آموزه‌های اعتقادی در بیاوریم. این در طول تاریخ خیلی از دانشمندان را به مسیر خودش کشانده است، اما به ویژه از نگاه ذن بودیسم و دائو این مسیر خطاست و آن حقیقت مطلوب باز هم در آنجا مغفول می‌ماند، بلکه ما بایستی بیاموزیم که شیوه‌ی درست مواجهه با حقیقت مثل مواجهه با باد یا آینه یا نور است. این تمثیل‌ها بسیار جالب‌اند. برای نمونه واتس می‌گوید، آنکه گمان می‌کند ذن را توضیح داده است، فقط از معنای واقعی آن فاصله گرفته است. ذن را نمی‌توان به یک تعریف خاص محدود کرد. اگر در باد چنگ بیندازیم یا باد را در جعبه‌ای محبوس کنیم، آنچه به چنگ آمده یا آنچه در جعبه‌ هست، دیگر باد نیست، بلکه باید در معرض باد قرار گرفت. مفهومی چون دائو هم همین‌طور است و بایستی در معرض آن قرار گرفت. واتس می‌گوید، فلسفه و علم تنها قادرند سازوکار جهان را به ما معرفی و برای ما آشکار کنند، ولی هرگز نمی‌توانند معنا و مفهوم جهان (و زندگی یا به تعبیر ژاپنی‌ها دائو) را  برای ما آشکار کنند.

محمودی در پایان گفت: بیان این مفهوم کار فلسفه، علم یا هیچ سیستم و رویکرد عقلانی‌ای نیست که می‌خواهد همه چیز را به تعریف در بیاورد و خیال ما را راحت کند. به همین علت، از عقل ما و از به چارچوب و تعریف درآمدن می‌گریزد. بنابراین، برای آشنایی با مفاهیمی شبیه دائو هر چند خیلی وسوسه‌انگیز است که سراغ کتابی یا درس‌گفتاری برویم که این مفهوم را مؤلفه‌بندی و تعریف کرده باشد، مطمئناً اینها ما را با دائو مواجه نمی‌کنند. برای اینکه دائو چیزی است که باید در معرض آن شناور بود. آلن واتس این مفهوم شرقی را خوب و عمیق درک کرده بوده ‌است که این کتاب را به چنین روشی می‌نگارد و سعی می‌کند از آن ذهن انسجام‌گرای غربی بگریزد. مفهوم مورد نظر او با آن رویکرد خیلی همخوانی ندارد و در آن رویکرد نمی‌شود با آن مواجه شد.

 

http://www.bookcity.org/detail/30237