تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آرمان ملی: بهراستی شاعر چه نوع اصالت وجودی دارد؟رابطه وجود شاعر با موجود چیست؟ و رسالت ماهیت شعر به چه معناست؟ آیا شعر ماهیت خود را از وجود شاعر اقتباس میکند؟ نوع اصالت وجود شاعر ریشه در باورداشتها و کاشتهای شاعر در جامعه و طبیعت دارد. باورداشتها به شاعر میآموزند که چگونه یک نشانه یا عبارت را باور و یا احیانا آن نشانه را رد کند.عقل شاعر در تأیید و رد باورداشتهای جامعه بسیار مهم است. وقتی میگوئیم اصالت وجود، این وجود تنها به معنای وجودِ معنوی شاعر نیست که از فراخود دریافت میکند؛ بلکه وجود طبیعی و وجود اجتماعی نیز دو عنصرِ مهم و سازنده درشکل گیری اصالت وجود شاعر محسوب میشوند. شاعر یک وجود واقعی دارد که این وجود را از حقایق دریافت میکند و پشت این حقایق نیز یک حقیقت مطلق است که به او میآموزد چگونه یک زبان نسبی را فهم و درک کند. زبان نسبی شاعر به او میآموزد تا که جهان معنا را در همه ابعاد تجربه کند و به پیامدی درخور توجه از حیث مفهوم دست یابد. شاعر زمانی وجود خود را به دایره واقعیت میکشاند که خودش را درآینه وجود طبیعت و جامعه به خوبی دیده باشد و پل ارتباطی مهمی را بین دنیای درون و برون خویش ساخته باشد که این پل؛ همان «آگاهی زمان و آزادی مکان» است. تا وقتی شاعر به آگاهی زمان دست نیابد، درواقع قادر به فهم و درکی معین ازآزادی مکان نیست. شاعر باید از آزادی مکان به یک رهایی در فرامکان هم دست یابد تا بتواند زبان خودش را با گونههایی مُفهم و مفاهمه برانگیز صیقل دهد. بیشک شاعر به عنوان یک نشانه وجودی محسوب میشود و هرکلمه، هم میتواند اصالت وجود داشته باشد و هم رسالت ماهیت؛ که کار شاعر تبدیل اصالت وجود کلمات به ماهیت کلمات است. شاعر وقتی وجود خود را پیدا میکند که شعرش «ماهیت و هویت» خود را به دست آورده باشد. بین وجود و ماهیت یک ارتباط چند سویه و حتی چند گویه وجود دارد و این رابطه توسط شاعر شکل میگیرد. ماهیت شعر با ماهیت جامعه و علایق فکری و سلایق فرهنگی-زبانی جامعه کلافی عمیق و عتیق خورده است. شاعر علاوه بر دریافت مفاهیمی از جامعه بایستی به یافتههای پرمفاهمه طبیعت هم دست پیدا کند. ماهیت اصولا زمانی به وجود میآید که شاعر وجود خود را تبدیلِ به یک وجود ماهیتی میکند و براساسِ همین ماهیت، هویت خود را شکل میدهد. میتوان گفت وجود شاعر همان ظرف شاعر است. ماهیت شعر همان مظروف است و ظرف بیمظروف، بیمعنا و روش است. شعر، بدون اصالت وجود شاعر به رسالت ماهیت نمیرسد. اصالت به معنی اصل و اصیل بودن است و تا زمانی که شاعر به آن اصالت واقعی خود که معناست، دست نیابد، در واقع رسالت آن شکل نمیگیرد. رسالت به معنی وظیفه و انجام دادن یک امر مهم و سازنده است. نوعی برگزیدن است و برگزیدن توسط شاعر صورت میگیرد. ماهیت، یک ویژگی درونی است که شاعر میتواند این ویژگی و خصیصه را در نشانهها دریافت کند و این دریافت نیز تبدیل به یک یافته هنری میشود. بنابراین، شعر ماهیت خود را از وجود شاعر میگیرد. وجود شاعر تا به یک موجودیت کامل دست نیابد، ماهیت شعر حاصل نمیشود. شعر ابتدا توسط شاعر به وجود میآید و در ادامه، براساسِ زبانِ شاعر و در جوانبی، زبان جامعه ماهیت میگیرد. هر شعری که ماهیت (سرشت و جوهره) گرفته باشد؛ درواقع به هویت جامعالاطرافی هم دست یافته است. وجود، ماهیت و هویت، سه عنصرِ درونی و فرآرونده شعر بهشمار میروند که با استفاده از همین سه عنصر است که ساختمان شعر، خود را پایهریزی و بنا میکند. رویکرد شاعر به کلمات بایستی منطقی و معقول و مقبول باشد و گزینش کلمات در شعر نیز بستگی و منوط به باورداشتهای شاعر و جامعه هم دارد. بدین لحاظ که ممکن است یک طیف یا گروه از جامعه با کلماتی سرسازگاری نداشته باشد و طیف دیگر ازاین کلمات استقبال، حمایت و جانبداری کنند. برای مثال: یک شاعر اگر ریشه بازاری داشته باشد در واقع زبانِ او نیز با کلماتی آشناست که این کلمات با این جامعه سر سازگاری دارند. پس طبقه شاعر با زبان او رابطه تنگاتنگی دارد . تجربه نشان میدهد که اغلبِ سُرایشها ریشه دربافت طبقاتی و ساختِ فرهنگی و زبانی جامعه دارند و زبانها و گونههای زبانی نیز تعیین کننده اصالت وجودِ شاعرند و البته ماهیت شعر نیز با همین مفاهیمِ کلمات شکل و شمایل میگیرد. شاعر ابتدا دال( واژه ) را انتخاب میکند و من بعد مدلول( مفهوم) را کُنه همین واژه کشف و پردازش میکند. مهمترین مسألهای که ماهیت شعر را به تثبیت و تأیید میرساند در واقع کشفِ در قواعد معنا در شعر است که این مهم توسطِ وجودِ شاعر شمایل میبندد. پس شعر هم به وجود میآید و ماهیت میگیرد و هم ماهیت خود را کسب میکند و منبعد به وجود میآید!