تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اغلبِ
شاعرانِ نوپردازِ معاصر اهلِ تجربهگری در ساحاتِ گوناگون بودند. هم
«افسانهٔ» نیما ما را افسونمیکند، هم ثمرهٔ بیستسال نوجوییِ مستمرّ و
تدریجیِ اودر شکل تازه سیرابمان میسازد و هم تفنّنهایش در دیگر قالبها
و گونههای شعر امکان میدهد به زوایای زندگی و تناقضهای احتمالیِ ذهنش
راهببریم. آثارِ منثورِ نیما نیز بسیار متنوّع است. و چه خوب که اغلبِ این
تجربهها منتشر شد و اکنون در اختیار ماست. این تنّوعطلبی در شاملو و
اخوان و فروغ و سهراب نیز دیدهمیشود. شاملو عمری را بر سرِ ادبِ عامه
نهاد و مجلّههای رنگین درآورد؛ اخوان مقالهها درباب شعر و ادبِ دیروز و
امروز نوشت و نظریّات نیما را تثبیتکرد؛ سهراب نقّاشی بزرگ بود و فروغ
نیز سیاهیهای زندگیِ جذّامیها را فیلم کرد.
سایه
نیز از همین تبارِ جستجوگر است. در کارنامهٔ شعریاش، در کنار صدها غزلِ
رنگارنگ، شعرِ نیمایی نیز دارد و نیز مثنوی و قطعه و... . سایه در شورای
شعرِ رادیو و مدیّریّتِ برنامهٔ «گلها» نیز خوشدرخشید و مجالی فراهمآورد
تا هنرِ بزرگانی همچون زندهیاد مشکاتیان و استاد علیزاده شکوفاشود. او
درکنارِ شعرِ رسمی، در تصنیفسازی و ترانهسرایی نیز یگانه بودهاست. هم
تصنیفِ عامیانه («تو ای پری کجایی؟») سرود و هم سرود انقلابی («ایران! ای
سرای امید!»).درکنارِ همهٔ این خلاقیّتها، سایه سالها عمرِ
گرانمایهاش را صرفِ تصحیح دیوان خواجهٔ شیراز نیز کرد؛ شاعری که تکاملِ
هنری، موسیقیِ اعجابآور و ایهامپردازیهایش، بیش از هر شاعری سایه را
مسحورِ خود کردهاست. و مهم آنکه همهٔ تجربههای ذوقی و ادبیِ سایه در پاکیزهترین زبان و پیراستهترین شکل (حتّی تصحیحِ دیوانِ حافظ) ارائهشدهاست. زودرسبودن
و دیرسالزیستنِ سایه نیز موجب شده او قریببه هفتدهه در مرکزِ محافلِ
شعر و ادب ما حضوری چشمگیر داشتهباشد. گرچه گاه زبان و بیانِ اشعارش
قدمایی بهنظرمیرسد، اما بسیاری از غزلهای او که همامروز میشنویم و
سرشار است از آناتِ ناب، تجربههای دورهٔ جوانی و برخی حتی سرودهٔ پیشاز
سیسالگیِ اوست! غزلهایی که تنها طبعِ سایهٔ جوان اما دیرپسند و کهنهکار
از عهدهٔ سرودنشان برمیآمد.نکتهٔ دیگر، روحِ تعادلی است که در
زندگی و شعرِ او دیدهمیشود. و حفظِ همین تعادل، میزان و معیاری بوده تا
سایه همواره هنرش را با ذوقِ قاطبهٔ جریانها و مخاطبانِ شعرِ فارسی
تنظیمکند. این میانهروی البته همواره خوشایند برخی چهرهها و جریانها
نبوده و نیست؛ چنانکه دکتر براهنی، سایه، کسرایی، نادرپور و مشیری را
«مربّع» مرگ خواندهبود.
درکنار همهٔ این هنرها، هنرِ بزرگِ
سایه در آدمیگری و آزادیخواهیِ اوست. عشق به ایران و آزادی و نگرانیهای
مردمِ این سرزمین، شعلهٔ همیشهفروزان شعرِ اوست. او بهرغمِ گرایشهای
حزبیاش که طبیعتاً تندرویها و تعصّبها و هیجانزدگیهایی را میطلبیده،
کمتر شعرِ سیاسی سروده، و با دامانی خشک از هفت دریا گذشتهاست!