تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 22 مرداد 1401 کد مطلب:30317
گروه: نشست‌ها

عاشورا، روایتی هویت‌ساز


گزارش نقد و بررسی کتاب واقعه‌ی عاشورا: تحلیلی ساختارگرایانه از «درام کربلا» به گزارش طبری

به‌تازگی کتاب واقعه‌ی عاشورا: تحلیلی ساختارگرایانه از «درام کربلا» به گزارش طبری نوشته‌ی تورستن هیلن با ترجمه‌ی احسان موسوی خلخالی و به همت انتشارات کرگدن منتشر شده است. تورستن در این اثر، «درام کربلا» به گزارش محمد‌ین جریر طبری، مورخ و فقیه مسلمان، را تحلیل کرده است. او در تحلیل این اثر با تکیه بر ساختارگرایی کلود لوی استروس دو هدف را دنبال می‌کند: یکی اینکه فهم عمیق‌تری از این اثر در جایگاه داستانی اساسی برای انگاره‌های جامعه‌ اسلامی آن زمانه ارائه کند، دیگر اینکه حدود کارآمدی ساختارگرایی استروس را در روایت‌های مربوط به صدر اسلام بسنجد. 

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه ۱۸مرداد به نقد و بررسی کتاب «واقعه عاشورا»  اختصاص داشت و با حضور مسعود صادقی و احسان موسوی‌خلخالی برگزار ‌شد.

 

 

عاشورا به منزله‌ی اسطوره

احسان موسوی‌خلخالی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: تورستن هیلن استاد دانشگاه دالارنای سوئد است. تحقیقات او در حوزه‌ی مطالعات متقدم شیعی است و توجه‌ی ویژه‌ای به موضوع ساختارگرایی و بررسی سابقه‌ی تشیع یا تاریخ تشیع از منظر اسطوره‌شناختی در معنایی خاص دارد. هلین مقالات متعددی در حوزه‌ی روایت‌شناسی، اسطوره و رابطه‌ی آیین و اسطوره در تشیع دارد. کتابی که درباره‌ی آن سخن می‌گوییم، در واقع پایان‌نامه‌ی دکتری هیلن است که مطابق با توضیحات خود او در ابتدای کتاب دو هدف را دنبال می‌کند: یکی ارائه‌ی فهمی عمیق‌تر از آنچه درباره‌ی واقعه‌ی عاشورا مطرح شده است و نتایج این واقعه، دیگری ارائه‌ی مطالعه‌ای موردی از اجرای شیوه‌ی تحلیل لوی‌استروسی بر روایت‌های دینی اسلامی. همچنین، تأکید می‌کند که این کار تا پیش از آن کمتر انجام شده است.

او بیان داشت: به طور خاص، هیلن در این کتاب پاره‌ای از روایت طبری از واقعه‌ی عاشورا را؛ یعنی دقیقا از ورود امام حسین به سرزمین کربلا و مواجه شدن او با لشکر حربن‌ریاحی تا آنجا که خبر کشته‌شدن مسلم‌بن عقیل به او می‌رسد، به عنوان یک مطالعه‌ی موردی موضوع بحث خودش قرار داده است و روش‌ تحلیل اسطوره‌شناختی لوی‌استروس را در این پاره اجرا کرده است.  طبعاً چنین بحثی نیاز به پیش‌زمینه‌هایی دارد که در فصل‌های مقدماتی این کتاب ارائه شده است. بخشی از موضوع این مقدمات خود طبری است و بخش دیگر ساختارگرایی پس، در بخشی از این فصول درباره‌ی کیستی طبری، چرایی اهمیت داشتن تاریخ طبری و جایگاه طبری در شکل‌گیری ارتدوکس اسلامی توضیح داده است. در بخش دیگر، درباره‌ی چیستی ساختارگرایی، نحوه‌ی استفاده از این رویکرد در تحلیل اسطوره سخن گفته است.

او ادامه داد: قبل از اشاره‌ی اجمالی به مقصود او از ساختارگرایی، باید بگویم که اسطوره در تعریف مختار نویسنده، هیلن، «روایتی است که برای جهان‌بینی یا هویت یک گروه مشخص حالت زیربنایی دارد.» اگر این تعریف را در نظر داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم واقعه‌ی عاشورا را مجموع وقایعی در نظر بگیریم که در فاصله‌ی میان مرگ معاویه تا شهادت او در ۱۰ محرم ۶۱ قمری در کربلا (شامل اجبار امام حسین به بیعت با یزید، خروج آن حضرت از سکونت‌گاه اصلی خود در مدینه، شهادت در سرزمین کربلا) بر امام حسین رفته‌ است و این واقعه را یک اسطوره بنامیم. همه‌ی این اتفاقات در زمانی کمتر از یک ماه رخ داده است، اما برای تشیع ابعاد هویتی و بسیار مهم دارد. این کتمان کردنی نیست و حتی منجر به شکل‌گیری آیین‌های مذهبی یا از سر گیری آیین‌هایی به پاسداشت شأن این اسطوره  و امر هویتی شده است. بدین ترتیب ما می‌توانیم واقعه‌ی عاشورا را یک امر هویتی و امر اسطوره‌ای بدانیم.

موسوی‌خلخالی توضیح داد: اسطوره‌ها با روش‌های مختلفی تحلیل می‌شوند و یکی از مهم‌ترین و مطرح‌ترین‌ها تحلیل‌گران اسطوره در جهان لوی استروس است. تحلیل‌های اسطوره‌شناختی لوی استروس ابعاد مردم‌شناختی دارد و او سعی می‌کند ارکان/اجزا/ساختارهای اسطوره‌ها را با یکدیگر مقایسه کند و نشان بدهد که اسطوره‌ها همه ساختار واحدی دارند و براساس مکانیسم یا معادله‌ی واحدی عمل می‌کنند که او آن را معادله‌ی اصلی می‌نامد و حتی در قالب ریاضی بیانش می‌کند. بنابراین، محور اصلی و تلاش نویسنده در این کتاب بر این است که واقعه‌ی عاشورا را در قالب این معادله‌ی استروسی بیان کند.

او ادامه داد: موضوع دیگر، بحث ساختار است یا ساخت یا همان Structuralism. حرف در ساختارگرایی این است که جهان از اجزا تشکیل شده است؛ یعنی آنچه ما در جهان فرهنگی و جهان اجتماعی می‌بینیم مجموعه‌ای از اجزا است که به‌خودی‌خود معنایی ندارند و مانند حروف الفبا هستند، ولی در ترکیب با یکدیگر معناساز می‌شوند و انسان‌ها با مغز و ذهن خودشان به اینها معنا می‌بخشند. ساختارگرایی می‌خواهد جهان را همچون زبان توصیف بکند. پس می‌گوید همان‌طور که حروف در کنار هم زبان را می‌سازند، اجزای جهان هم در کنار هم کلی را می‌سازند که معنابخش است. این عملیات در ذهن انسان‌ها رخ می‌دهد. پس، ساختارگرایی هم می‌خواهد رابطه‌ی بین این اجزا با هم را بررسی بکند و روند معنادارشدن آنها را نشان بدهد؛ یعنی بگوید ما چطور جهان را ساختارمند یا طبقه‌بندی می‌کنیم و نظم می‌بخشیم. در نظر لوی استروس، یکی از مهم‌ترین چیزهایی که در این روند ساختارمند کردن و نظم بخشیدن به کمک انسان می‌آید و شکاف‌های بزرگ میان واقعیت‌ها را در ذهن ما پر می‌کند، اسطوره است.

این مترجم افزود: کتاب با این تعاریف شروع می‌شود. در مرحله‌ی بعد مبادی و اصطلاحات اصلی در تحلیل اسطوره‌ای لوی استروس مانند میانجی، میانه، مانند قطب، رمز یا نماد را تک‌به‌تک توضیح می‌دهد. بعد در مقام اجرا سراغ متنی می‌رود و سعی می‌کند آن فرمول و آن ساختارها و آن اصطلاحات لوس استروس را در مورد آن به کار بگیرد. نتیجه‌ی این کار و کل روند آن، با آنچه تاکنون شنیده‌ایم متفاوت است، بدون اینکه لزوماً بحث‌برانگیز باشد. چراکه این کتاب تاریخی نیست و نمی‌خواهد به خود اجزای روایت بپردازد. بلکه هیلن فقط می‌خواهد نحوه‌ی ارتباط میان اجزا را بررسی و تحلیل بکند.

موسوی‌خلخالی در پایان ضمن تأکید بر اینکه این کتاب بیشتر به حوزه‌ی اسطوره‌شناسی، نقد ادبی و امثال آن مربوط می‌شود، نه به حوزه‌ی تاریخ یا مطالعات اسلامی، گفت: به نظرم این بسیار مهم است که ما با نگاهی متفاوت به متونی بپردازیم که ارکان دین و عقیده‌ی ما هستند و خیلی هم بیم این را نداشته باشیم که مشکلی ایجاد شود و یا آن عقاید زیر سؤال بروند. برای من جالب بود که در این تحلیل هم آن اشخاص در همان جایگاهی هستند که مطابق تصور ما است. همچنان امام حسین قهرمان است و کسانی که با او دشمنی یا قطع پیمان کردند منفی و ضدقهرمان‌. اما باید توجه داشته باشیم که این صرفاً بدین معناست: در روش طبری یا روایت طبری از واقعه چنین برداشتی و تحلیلی را مجاز می‌کند و  این کتاب اساساً قرار نیست و حتی خودش را در این جایگاه نمی‌بیند که تحلیل تاریخی بکند، بلکه می‌خواهد آن روایتی را که تا حد زیادی رسمیت‌یافته یا هنجار و معیار شده است بررسی و تحلیل کند. به نظر من تحلیل جالب و خواندنی‌ای است، بدون اینکه لزوماً باعث تغییر تصورات ما شود و این چیزی است که ما نیاز داریم ادامه دهیم و در مورد روایت‌های دیگر هم اجرا کنیم.

  

  

بازتاب زیست و زمانه‌ی طبری در گزارش او

مسعود صادقی به بیان چرایی، اهمیت و فایده‌ی تحلیل ساختارگرایانه رویدادی همچون واقعه کربلا پرداخت. او در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: تکیه‌ی تورستن هیلن در این کتاب بر گزارش طبری است. کتاب طبری یکی از مهم‌ترین منابع اولیه‌ی اطلاع و آگاهی تاریخی ما از وقایع صدر اسلام و وقایع چند دهه‌ی اول آن است. درگذشت طبری را سال ۳۱۰ هجری ذکر کرده‌اند و دوره‌ی فعالیت او اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم است. واقعه‌ی عاشورا در سال ۶۱ هجری رخ داده است و بین این واقعه و گزارش طبری فاصله‌ی حدودا۲۳۰ یا ۲۴۰ ساله‌ای وجود دارد. یعنی بین رویداد و منبع در دست ما، بین شاهدان نقل‌کننده‌ی این گزارش و کسانی که شنیده‌هایشان را گزارش کرده‌اند، فاصله‌ای قابل‌توجه وجود داشته است. در واقع، منبع طبری گویندگان خاطرات خاطرات بوده است.

او توضیح داد: درباره‌ی این رویداد دوره‌ای از نقل شفاهی و مکتوب وجود داشته است. ابتدا نقل‌ها عمدتاً شفاهی بودند، بعد شکل‌های مکتوبی برای کمک حافظه در درس و بعدها شکل نوشتاری اثری  همچون تاریخ طبری پدید آمده است. البته طبیعی است که در این دوره‌ی انتقال شفاهی و کتبی، گزینش و ویرایش و چینش و خلاصه‌کردن و بسط‌دادن‌هایی رخ داده است. ولی خود این فاصله بین واقعیت و منبع مبنای تردید برخی پژوهشگران در اعتبار این منابع تاریخی شده است، به‌ویژه مبنای کسانی که ما امروزه آنها را با عنوان تجدیدنظرطلبان یا شکاکان در تاریخ‌نگاری اسلامی می‌شناسیم. البته اینان نیز در پی این هستند که منابعی خارج از این حوزه، حوزه‌ی ادبی، پیدا بکنند و امکان به کار‌گیری این منابع جدید به جای سندی مطمئن‌تر را بررسی کنند. برای نمونه اینها به سراغ منابع متنی بیرونی؛ یعنی نوشته‌ی غیرمسلمانان، یا منابع غیرمتنی همچون داده‌های باستان‌شناختی، سکه‌شناختی و امثال آن می‌روند تا با استفاده از این متون تصویری از وقایع به دست بیاورند یا این تصویر را با داده‌ها یا از راه‌های دیگری تأیید کنند. اما وقتی چنین منابعی نباشد، شک و تردید درباره‌ی اعتبار منابع قوت پیدا می‌کند. از این رو است که دیگر کمتر به این منابع به چشم بازنمایی‌کنندگان رویدادهای تاریخی می‌نگرند و به‌جای بازنمایی رویدادهای گذشته یا تاریخ رویدادها، به این منابع در نقش بازنمایی‌کنندگان ذهنیت نویسندگان و گردآورندگان آنها توجه می‌شود. این فاصله و آن شکاکیتی موجود در اعتبار، مبنایی می‌شود برای تلقی گزارش طبری به منزله‌ی تاریخ ذهنیت به جای گزارش واقعیت یا تاریخ. تورستن هیلن هم گویی گزارش طبری را به مثابه تاریخ ذهنیت (طبری، ناقلان و راویان این واقعه) یا به بیان خودش نوعی تاریخ جهان‌بینی نگاه می‌کند.

این سخنران بیان داشت: برای روشن‌کردن جهان‌بینی و ذهنیت نویسنده یا ناقلان یا راویان نیز معمولاً دو رویکرد در پیش گرفته می‌شود: رویکرد بافتاری و رویکرد متنی. رویکرد بافتاری به زمینه و بافت تاریخی و فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نویسنده توجه دارد و می‌کوشد  با توجه به این بافتار به شناخت ذهنیت او نزدیک شود. رویکرد دوم؛ یعنی متنی، متن را به مثابه متن ادبی می‌نگرد و از همان شیوه‌ها و ابزارها و نظریه‌هایی استفاده می‌کند که در تحلیل متون ادبی استفاده می‌شود. نویسنده‌ی این کتاب، هیلن، هر دوی این رویکردها را در پیش گرفته است. او واقعه‌ی کربلا را یک واقعه‌ی تاریخی نمی‌بیند، بلکه آن را مبنای فهم ذهنیت طبری یا راویان و مخبران قرار می‌دهد و به دنبال این است که بافت و زمینه‌ی زیست طبری را برای ما ترسیم بکند که بخشی از آن سنت فکری، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و تاریخ نگاری اسلامی است. همچنین به این پرسش پاسخ بدهد که چرا مورخان اسلامی شروع کردند به نوشتن گزارش‌های تاریخی. در واقع، چه مساله و نیازی وجود داشت که آنها را به تاریخ نگاری اسلامی، به نگارش تاریخ وقایع اسلامی سوق داد.

او تصریح کرد: در اینجا نویسنده به بسیاری از آرا و دیدگاه‌ها درباره‌ی چرایی و انگیزه‌های شکل‌گیری تاریخ‌نگاری اسلامی تکیه می‌کند. بعد از آن به سراغ ترسیم بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌رود و به شکاف میان اقتدار سیاسی و اقتدای دینی در دوره‌ی زیست طبری و آگاهی او از این امر اشاره می‌کند. از آن طرف بیان می‌کند که طبری مهم‌ترین راه و مهمترین وظیفه‌ی عالمان مسلمان را این می‌دید که طوری تبیین شریعت کنند که جامعه ‌دینی شود، نه اینکه با شورش نظامی علیه حاکمان بخواهند حاکمی آرمانی را جایگزین بکنند. پس، نگاه طبری به شورش منفی است. او راه اصلاح جامعه را شورش نمی‌داند. پس، هیلن می‌پرسد طبری با این تفکرنفی‌کننده‌ی شورش نظامی چگونه می‌خواهد با شورش امام حسین (ع) مواجه شود؟ در حالی‌که بر این باور است که این شورش‌ها وحدت و اتحاد امت اسلامی را از بین می‌برند؟

او ادامه داد: پس از ترسیم این بافت و زمینه‌ی تاریخ‌نگارانه و تاریخی، نویسنده به سراغ رویکرد متنی رویکرد متنی می‌رود و بخشی از گزارش طبری را تحلیل متنی می‌کند. او به گزارش کلی توجه دارد، اما به سبب حجم این متن فقط بخش مرکزی گزارش را در نظر می‌گیرد و مبنای کار خود قرار می‌دهد. او برای تحلیل متنی این گزارش اشاره می‌کند که این واقعه‌ی تاریخی برای جامعه‌ی اسلامی صرفاً یک واقعه‌ی تاریخی نبوده است، بلکه در جامعه‌ی اسلامی کارکرد و نقش دیگری هم ایفا می‌کرده است و با آیین و مراسم عاشورا و محرم در جهان اسلام پیوند یافته است. بر این مبنا هیلن می‌گوید، پس ما با روایتی هویت‌ساز مواجهیم. این واقعه ساختاری ساختاری روایی دارد، اما در میان جامعه‌ی اسلامی، به ویژه شیعیان، چندان اهمیتی دارد که الگویی برای رفتار و کردار مسلمانان و شیعیان شده و با مراسم و آیینی خاص پیوند یافته است. او با این استدلال از تعبیر اسطوره برای واقعه‌ی کربلا استفاده می‌کند. البته نه اسطوره به منزله‌ی امری در تقابل با حقیقت تاریخی، بلکه در مقام روایت یا داستانی با پیش‌زمینه‌ی تاریخی که فراتر از آن رفته و کارکردهای دیگری در جامعه‌ی اسلامی یافته است. او از اینجا به سراغ تحلیل اسطوره‌شناختی و ساختارگرایانه می‌رود تا پژوهش متنی خودش را برای کشف ذهنیت طبری و ذهنیت گزارشگران و راویان چنین واقعه‌ای به انجام رساند.

صادقی در ادامه گفت: در فصلی از این کتاب هیلن به توضیح معنای اسطوره، معنای تحلیل ساختار و تحلیل ساختارگرایانه می‌پردازد، ولی در عمل تلاش می‌کند مؤلفه‌های گزارش محوری منتخب خود از طبری را استخراج کند و با مقوله‌بندی این مؤلفه‌ها رابطه‌ای آنها را تحلیل کند. او اشاره می‌کند که در این گزارش از یک طرف امام حسین و یارانش قرار دارند و از یک طرف کوفیان. اینها در مکان‌های مختلف در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند و نوعی رمز مکانی در این گزارش وجود دارد. امام حسین به کوفیان و مرکب‌هایشان آب می‌دهد و کوفیان آن آب را از آنها دریغ می‌دارند: تقابلی بین آب دادن و ندادن اتفاق می‌افتد. امام حسین از شروع جنگ به عنوان ریختن خون خودداری می‌کند، در صورتی که کوفیان آغازگر جنگ‌اند و خون امام حسین و یارانش را به ناحق می‌ریزند: بین خون ریختن و اجتناب از خونریزی تقابلی وجود دارد. تورستن هیلن این عناصر و دیگر عناصر موجود در روایت را تحلیل می‌کند و تقابل‌ها و گذرها را نشان می‌دهد و براساس این گزارش به ما نشان می‌دهد که ذهنیت طبری یا راوی و مخبران طبری هنگام تنظیم و چینش این گزارش دقیقاً چه بوده است. از این‌رو است که در کنار آن رویکرد بافت و زمینه‌محور این رویکرد متنی را هم استفاده می‌کند تا به ما بگوید که ذهنیت طبری یا ذهنیت راویان و ناقلان این گزارش در هنگام تنظیم، چینش و گزینش این گزارش چه بوده است.

او در پایان گفت: اینکه ما یک منبع تاریخی مثل کتاب طبری درباره‌ی واقعه‌ی خاصی مثل واقعه‌ی کربلا را بازنمایی‌کننده‌ی ذهنیت نویسندگان آن بدانیم و نه بازنمای وقایع تاریخی خودش نمونه‌ای است از آنکه فاصله‌ی تاریخی شک‌برانگیز میان نویسنده، ناقلان یا بازگوکنندگان واقعه و واقعه چگونه توجه را از تاریخ رویدادها به تاریخ ذهنیت‌ها برگردانده است و به کارگیری رویکردهایی را موجب شده است که می‌توانند در کشف و برملاسازی تاریخ ذهنیت‌ها به ما کمک کنند. اما در عین حال، مورخانی که به این منابع به مثابه بازنمایی رویدادهای گذشته نگاه می‌کنند هم می‌توانند از این تحلیل‌ها سود ببرند. چراکه در نظر آوردن سهم فاصله و ذهنیت نویسندگان یا مورخان در بازنمایی رویدادها می‌تواند به هر چه نزدیک شدن به وقایع کارگشا باشد و در نهایت، به مورخان کمک می‌کند که به فهم بهتری از این منابع برسند.

 

http://www.bookcity.org/detail/30317