تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
گسترش: در گزارشی به قلم «سالی رونی» پیرامون رمان «دیروزهای ما» اثر ناتالیا گینزبورگ در گاردین میخوانیم: وقتی چندین سال پیش برای اولینبار اثر ناتالیا گینزبورگ را خواندم، احساس کردم که دارم چیزی را میخوانم که انگار اختصاصاً برای من نوشته شده؛ چیزی که انگار در ذهن یا قلب من نوشته شده است. از اینکه قبلاً با آثار گینزبورگ روبهرو نشده بودم تعجب کردم. انگار نوشتهی او راز بسیار مهمی بود که من تمام عمر منتظر کشف آن بودم. به نظر میرسید که کلمات او چیزی کاملاً واقعی را درخصوص تجربهی زندگی من و دربارهی خودِ زندگی بیان میکند. این نوع برخورد دگرگونکننده با کتاب، برای من بسیار نادر بود، گویی لحظهی تماس با چیزی بود که به نظر میرسد جوهر وجود انسان است.
رمان «دیروزهای ما»، سومین رمان گینزبورگ، ابتدا به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۲ منتشر شد. این رمان در شهری کوچک در شمال ایتالیا، در سالهای قبل از جنگ، با این خانواده آغاز میشود: یک بیوهی سالخوره و چهار فرزندش. آن طرف خیابان، در خانهی روبهرو، صاحب کارخانهی صابونسازی شهر با همسر، فرزندانش و کسی که معلوم نیست کیست و فرانتس نام دارد زندگی میکند. بهتدریج، از میان جنجالهای خندهدار زندگی خانوادگی در فصلهای آغازین، یک قهرمان شروع به ظهور میکند: کوچکترین دختر بیوه، آنا. این رمان در ادامه به دنبال روابط آنا با خانوادهاش، با ساکنان خانهی روبهرو و با یک دوست خانوادگی بزرگتر، به نام سنزو رنا، قبل و در طول جنگ است.