تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
بیست وسومین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سهروردی به «بازجست اندیشهی سهروردی در گاهان زرتشت» اختصاص داشت که با سخنان دکتر مینا کامبین چهارشنبه ۲۶ مردادماه برگزار شد.
کامبین سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: سهروردی دانشمند و فیلسوفی از سدهی ششم هجری است و ظهور زرتشت در پایان هزارهی دوم و آغاز هزارهی اول پیش از میلاد اتفاق افتاده است. یکی از شناختهشدهترین آنها، شباهت بین سلسلهی نوری سهروردی یا انوار قاهره برین و امشاسپندان است که این خود شامل نورالانوار و مزدا اهوره نیز میشود. مبحث عشق یکی از مباحث اصلی در حکمت اشراق است که در جایجای گاهان به ویژه در مورد «اشه» بهخوبی آشکار است. موضوع خیر و شر نیز از مواردی است که شباهت فراوانی با نور و ظلمت در اندیشهی سهروردی نشان میدهد و همینجاست که نوع نگاه وحدانی که در آثار سهروردی به چشم میخورد با وحدانیت گاهانی قابل قیاس خواهد شد.
سهروردی به باورهای ایران باستان اشراف داشته است
ما دو شخصیت و دو متفکر داریم از دو زمان مختلف و دو مکان مختلف. در واقع فاصله جغرافیایی و فاصله زمانی این دو متفکر بسیار زیاد است. اما آنچه این مساله را مهم میکند، شباهتهایی است که بین باور این دو متفکر وجود دارد و دیده میشود. این شباهتها آنقدر زیاد هستند که ما وظیفه داریم که درباره این شباهتها پژوهش کنیم، فکر کنیم و این شباهتها را مورد بررسی قرار بدهیم. البته بحث امروز ما درباره چرایی این شباهتها نیست. ما فعلا فقط میخواهیم چگونگی و میزان این شباهتها را تا حدی که زمان برنامه به ما اجازه میدهد، مشخص کنیم.
میدانیم که سهروردی خودش به باورهای ایران باستان اشراف داشته و از آنها اطلاع داشته است و از کیومرث، فریدون و کیخسرو نام برده است و از واژههای باستانی ایرانی در انتقال بعضی از مفاهیم استفاده میکرده و در نهایت حکمت خودش را حکمت خسروانی نامیده است. منتهی سهروردی آثاری که از خودش بر جا گذاشته یعنی میراثی که از سهروردی برای ما باقی مانده است، علاوه بر اینکه باورهای سهروردی را به ما میگوید (آنچه که با علم حضوری به دست آورده بود) همه را با برهانهای منطقی و برهانهای فلسفی به اثبات میرساند. یعنی ما مقدار زیادی برهان فلسفی و منطقی از سهروردی داریم که چرایی باورهای او را برای ما اثبات میکند.
در مقابل گاهان ۱۷ سرود است که در میان یسنها «یسنا» جای دارد. بخشی از اوستا است که به آن بخشی از اوستای قدیم میگویند به این دلیل که زبانش بسیار قدیمی و کهن است. قدیمیتر از زبان اوستای جدید است. این ۱۷ سروده آموزههای سلوکی زرتشت به پیروانش است و در آیینها مورد استفاده قرار میگرفته است و هنوز هم در آیینها مورد استفاده قرار میگیرد و به همت بلند هموطنان زرتشتی ما حفظ شده و تا امروز به ما رسیده است. منتهی از لحاظ حجم این تعداد ۱۷ سرود شامل برهانهای منطقی و فلسفی نمیشوند. اشاراتی در خود متن گاهان هست که ما میتوانیم به صورت غیرمستقیم نتیجه بگیریم که احتمالا زرتشت تعالیم دیگری برای پیروانش داشته که شاید شامل همین برهانها میشده است برای اثبات آموزههایش ولی متاسفانه به ما نرسیده است. آنچه که به ما رسیده همین آموزههای سلوکی است که در آیینها استفاده میشده و به زبان شعر هم هست. به هر حال اختلاف این دو میراث را باید در نظر بگیریم.
شباهتهایی که درباره سهروردی در گاهان زرتشت است
اولین چیزی که میدانیم در مورد حکمت اشراق مهم است و خیلی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و بحث اصلی در واقع حکمت اشراق است، سیستم نوری آن است. که در راس آن نورالانوار قرار گرفته است. میدانیم که مساله ادراک برای سهروردی خیلی حیاتی بوده است و میدانیم که نور را با حیات پیوند میدهد. فیاضیت را لازمه نور میداند. حیات را شامل دو جهت علم و قدرت میداند و بنابراین نور را هم شامل همین دو جهت میداند و همین دو جهت است که باعث فیاضیت نور میشود یعنی از خودش فیضی صادر میکند که همان اشراق نور است.
چرا در راس گاهان سلسله هستندگان مقدس گاهانی مزدا اهوره قرار دارد. چرا میگوییم مزدا اهوره؟ ما معمولا به صورت اهورامزدا میشناسیم ولی در گاهان همیشه مزدا پیش از اهورا میآید به غیر از چند مورد استثنا. این دو واژه «مزدا» و «اهورا» به صورت جداگانه معمولا استفاده میشود. خیلی وقتها حتی به صورت تنهایی استفاده میشود و واژه «مزدا» واژه پربسامدتری در گاهان از اهوره است. به همین سبب است که میتوانیم نتیجه بگیریم که مزدا یک حقیقتی مهمتر بوده و اهوره تابع آن بوده است. حالا برای خود واژه مزدا زبانشناسان مختلف خیلی روی آن کار کردند، تحقیق کردهاند و معانی مختلفی برای این واژه دادهاند. دانا، هوشیار، آگاه، گوا. و اصولا هر معنی که برایش دادهاند، در واقع ارتباط با اندیشه داشته است.
دلیل آن هم این است که ریشه «من» را در این واژه داریم و در کنار آن ریشه «دا». این دو در کنار هم این واژه را ساخته است. به خاطر همین در نهایت اخیرا یک معنی به آن دادهاند؛ «کسی که توجه میکند.» به صورت صفت یا اگر به صورت فعل بخواهیم بگوییم «در ذهن نگاه داشتن» معنی کردهاند. این مقوله توجه کردن با آن شیوه استفاده گاهانی که برای آیینها استفاده میشده است و مزدا اهوره برشمارنده این آیینها بوده است اما به لحاظ لغوی و واژهشناسی اگر بخواهیم دقیق معنی کنیم، در یک واژه جا نمیگیرد و نمیتوان فقط به آن بگوییم دانا یا فقط هوشیار و توضیح میخواهد. بنابراین بهتر آن است که خود واژه مزدا را به کار ببریم بدون اینکه آن را ترجمه کنیم و در نهایت مفهوم کسی که اندیشه را میتواند از خودش خارج کند را میتوانیم از این واژه بگیریم.
اما برای واژه «اهوره» دو ریشه قائل شدهاند. یکی ریشه «اَ» به معنی بودن و دیگری ریشه قدیمی هند و اروپایی «هو» یا «هنس» است. یک واژه به معنی تولیدمثل کردن بوده است و دیگری به معنی شاه. یعنی میبینیم که هم مفهوم تولیدکردن از این واژه خارج میشود و هم مفهوم سروری. بنابراین کاملا مشخص است که ما وقتی این دو واژه را در کنار یکدیگر داریم، هم مفهوم ادراکی اندیشهمندی و عقلی را داریم و هم مفهوم فعلی و وقتی این دو واژه در گاهان در کنار یکدیگر قرار میگیرد؛ آن موقع است که زایش هستی نخستین پدیدار میشود و این رمزی است از ظهور. رمزی است از آفرینش و یا همان فیاضیت نور یا اشراق نور و بنابراین میبینیم که در گاهان هم اگر بخواهیم از جهت عرفانی صحبت کنیم، شامل همان دو جهت عقلی و فعلی میشود. اما سلسله نوری سهروردی تنها به نورالانوار ختم نمیشود بلکه نورالانوار در اثر اشراق و فیاضیتی که دارد از خودش معلولی صادر میکند که به آن صادق نخست میگویند.
امشاسپندان و شباهتشان با انوار قاهره برین
میدانیم که صادق نخست از جنس نور است و نزدیکترین است به نورالانوار. میدانیم که قویترین نور پس از او هست و در جایگاه پس از او قرار گرفته است. آنچه که مهم است در مورد صادق نخست این است که در کثرت نیست و کاملا در وحدت است. حالا اگر بخواهیم سری بزنیم دوباره به گاهان و ببینیم که فیاضیت اهورامزدا یا زایش هستی نخستین اهورامزدا اگر بخواهیم به زبان گاهانی بگوییم؛ نتیجه این فیاضیت یا این زایش چیست؟ نتیجه این فیاضیت در گاهان سپنتهمینو است. سپنتهمینو یک هستنده مقدسی است که در گاهان جزو امشاسپندان و بسیار برجسته است و خیلی خیلی نزدیک به اهورامزدا. طوری که حتی برخی از پژوهشگران آن را اهورامزدا دانستند یعنی با اهورامزدا یکی میدانستند که درست نیست.
در گاهان به طور مشخص گفته شده است که در اثر زایش پدید آمده است یعنی اهورامزدا را پدر سپنتهمینو معرفی میکند بنابراین نمیتواند یکی باشند. ولی بسیار نزدیک به هم هستند. بسیار شبیه به هم هستند و سپنتهمینو همانطور که صادق نخست در وحدت است، سپنتهمینو هم در وحدت است. چرا که سپنتهمینو وسیله زایشهای بعدی اهورامزدا است. یعنی آنچه که بعد از سپنتهمینو داریم؛ وهومنه، اشا، هورمئیتی، خشثره و سایر امشاسپندان مثل هوروتات امرداد، ایزدان و اینها همه پس از سپنتهمینو قرار میگیرند، یعنی ما دقیقا کثرت را بعد از سپنتهمینو میبینیم و سپنتهمینو وسیله این زایشها هست. در گاهان این مساله به صورت دو تا رمز، دو تا واژه رمزی میآید. بعد از این مرحله کثرت را هم میبینیم. البته در مورد امشاسپندان و شباهتشان با انوار قاهره برین خیلی صحبت شده است. همین طور ایزدان را میتوانیم منطبق کنیم با انوار قاهره عرضی و امشاسپندان را با انوار قاهره طولی.
عشق یکی از مهمترین مقولههای حکمت اشراق است
یکی دیگر از مقولات بسیار مهم در حکمت اشراق مساله عشق است و یکی از مباحث اساسی حکمت اشراق است. عشق در حکمت اشراق دو طرفه است. از انوار عالی به دانی و از انوار دانی به عالی و در واقع همین عشق است که انوار قاهره را در کنار یکدیگر نگه داشته است. حتی میشود گفت همه هستی را در کنار یکدیگر نگه داشته است و به این وسیله در حکمت اشراق عالم یکپارچه عشق و محبت توصیف میشود. از طرفی در گاهان هم ما عشق و اشتیاق دائمی را برای نزدیک شدن به مراتب بالای هستی که مزدا اهوره هست میبینیم. فقط البته این عشق شامل رسیدن به مزدا اهوره نیست، بلکه شامل رسیدن به امشاسپندان هم میشود، شامل دیدار اشا. به وفور این مساله عشق و اشتیاق دیده میشود.
در یسن ۲۸ بند ۸ میگوید: تو بهترین را ای بهترین هماهنگ با بهترین اشا اهوره را میخواهم عاشقانه.
در بند ۶ یسن ۳۳ میگوید: ای اهورامزدا مشتاقم دیدار و همپرسگی تو را.
در بند بعدش میگوید: نزد من بیایید ای بهترینها.
در بند ۳ یسن ۴۳ میگوید: مشتاق همچون تویی نیکآشنا و مقدس.
تقریبا میتوان گفت بندی در گاهان وجود ندارد که این عشق و اشتیاق در آن مستتر نباشد. اگر هم آشکارا بیان نمیشود، اگر خوب دقت کنیم به صورت پنهانی وقتی خوب در بند دقت کنیم میبینیم که آن عشق و اشتیاق در آن است. این عشق و اشتیاق فقط مربوط به اهورمزدا نیست مربوط به همه هستندگان مقدس گاهانی دیده میشود و نتیجه این عشق و اشتیاق است که به صورت فیض از اهورمزدا به آن مشتاقان برمیگردد. یعنی در واقع آن عشق عالی به دانی و دانی به عالی را در گاهان میتوانیم بیابیم.
اما درباره اشا جور دیگری است. در یسن ۲۸ بند ۵ از اشتیاق دیدار اشا صحبت میکند، تاکید زیادی برای رسیدن به اشا و برای همراهی با اشا در گاهان ما میبینیم. برای همین باید وارد مقوله اشا بشویم و ببینیم اشا چیست؟ اشا در واقع نظم است. منتهی نظم بسیار گسترده که در تمام کائنات و در تمام هستی تعبیه شده است. برای نگه داشتن کائنات و هستی در کنار همدیگر. یعنی اگر اشا نباشد و اگر این نظم نباشد این همبستگی و پیوستگی کائنات به هم میخورد. از سوی دیگر در یسن ۴۳ در بند ۴ از گرمای آتش که به وسیله اشا نیرومند شده است صحبت میکند. پس بنابراین گرمای آتش از اشا است. اصولا اشا پیوند زیادی به اشکال مختلف با آتش و گرما دارد. این پیوند در متنهای اوستای جدید و متنهای فارسی میانه هم دیده میشود. میدانیم که آتش و گرما پیوند نزدیکی با عشق دارد. اصولا عشق را با گرما و آتش میشناسیم. حداقل در بین ما ایرانیان کاملا مشخص است از اشعارمان و از ادبیاتی که در آن به وفور این ارتباط دیده میشود.
اشا برابر با همان عشق در حکمت اشراق است
همین عشق است و همین گرما است که هستی را در کنار یکدیگر نگه میدارد. بنابراین اشا است که میتواند با ایجاد گرما و ایجاد آتش و در واقع با ایجاد گرمای آتش این پیوند را در هستی نگه دارد. امشاسپندان را در کنار هم نگه دارد. هستی را به صورت یکپارچه نگه دارد. بنابراین میتوانیم اشا را برابر با همان عشق در حکمت اشراق بدانیم. آن ارتباط تنگاتنگی که امشاسپندان در گاهان از خودشان نشان میدهند. هیچکدام به تنهایی در گاهان ظاهر نمیشوند، امشاسپندان همیشه در کنار همدیگر هستند. ساماندهی هستی را همیشه با همدیگر انجام میدهند، خویشکاریهایشان همیشه با همدیگر انجام میشود و این پیوند به نظر میآید از طریق گرمای اشا است. آنچه که در گاهان جالب است عناصر شر را با سرما و عدم همبستگی یا عدم پیوند نشان میدهد. البته این را به صورت یک داستان کوتاه در یسن ۵۱ بند ۱۲ آورده است: کوی منحرف او را هنگام زمستان بر پل خشنود نساخت، زرتشت اسپیتمان را زیرا که در آنجا او را متوقف کرد در حالیکه دو اسب بارکش او از سرما میلرزیدند.
دقیقا ما در این بند کارکرد عناصر شر را میبینیم که کوی منحرف اشاره به آن است. زمستان است. پلی است که زرتشت باید از آنجا رد شود تا برسد به آن جایگاهی که میخواهد اما از سرما میلرزد برای اینکه عناصر شر به او اجازه عبور نمیدهند. بنابراین میبینیم که کارکرد این عناصر در نبود گرما و در نبود پیوند و نبود عشق است.
همچنین در یسن ۳۲ بند ۱۳ پیروان دروج یا شر آدمیان را از دیدار اشا باز میدارند. یک موضوع دیگر که باز باید به آن بپردازیم که بسیار مهم است و شباهت بین هر دو حکمت و هر دو باور دارد، موضوع خیرو شر است که در حکمت اشراق به صورت نور و ظلمت توصیف میشود. در حکمت اشراق باور دارند که به دلیل اینکه صادق نخست از نورالانوار دور میشود با اینکه به او بسیار نزدیک است، ولی همان دوری باعث ایجاد فقری در او میشود که حاصل این فقر ذرهای کوچک تاریکی است که همان ذره کوچک تاریکی است که بعدا تکثر را ایجاد میکند.
خیر و شر به صورت تقابل بین دو نیروی خوب و بد است
در گاهان معمولا خیر و شر به صورت تقابل بین دو نیروی خوب و بد مثل سپنتهمینو و انگرهمینو، دروج و شب وهومنه یا اندیشه نیک و اندیشه بد و همین طور سایر هستندگان مقدس در کنار خودشان یک نیروی منفی و یک نیروی شر دارند که به صورت روابط اینها کاملا در تقابل با همدیگر است. در نهایت در دنیای مادی این تقابل میرسد به تقابل بین پیروان دروج که دروجوندان هستند و پیروان اشا که اشاوندان هستند. اما مساله این تقابل دقیقا از سپنتهمینو آغاز میشود یعنی ما مقابلی برای اهورهمزدا یا مزدا اهوره در گاهان نمیبینیم حتی مقابلی برای خود اهوره یا خود مزدا هم به تنهایی نمیبینیم. این تقابل کاملا از سپنتهمینو شروع میشود که میتوانیم با صادق نخست آن را منطبق کنیم.
در یسن ۳۰ بند ۳ میگوید آن دو بینوی آغازین دو قلو را که در رویا شنیده شدند، آن دو، دو اندیشه، دو گفتار، دو کردار، بهتر و بد. به وسیله واژه دوقلو واژهای به کار برده است که معنی دوقلو دارد. وقتی دوقلو میگوید یعنی اینکه اشاره میکند به زایش، زایش هستی نخستین که همان سپنتهمینو باشد که این دو در اندیشه و گفتار و کردار کاملا متفاوت هستند. دو تا اندیشه و گفتار و کردار متفاوتی دارند و میگوید یکی از آن دو بهتر است و دیگری بد است. میبینیم از صفت تفضیلی برای مینوی سپند و نیک استفاده میکند و با به کار بردن همین دو واژه احتمالا مفهوم برتری و قدرتمندتر بودن سپنتهمینو را نسبت به انگره مینو نشان میدهد.
همانطور که نورالانوار در وحدت هست، اینجا مزدا اهوره هم در وحدت است. همانطور که صادق نخست در وحدت هست، سپنتهمینو هم در وحدت هست و همانطور که صادق نخست در کنار خودش ذرهای تاریکی دارد، سپنتهمینو هم در کنار خودش به صورت توامان و به صورت دوقلو انگرهمینو را دارد و تکثر هم از سپنتهمینو به بعد اتفاق میافتد. بنابراین میبینیم نوع نگاه وحدانی که در حکمت اشراق با آن مواجه هستیم دقیقا همان نوع نگاه وحدانی را در مورد مزدا اهوره در گاهان داریم. البته متاسفانه در گاهان ما توضیحی یا دلیلی یا برهانی برای وجود انگرهمینو در کنار سپنتهمینو نمیبینیم. اگر هم توضیحی بوده به صورت تعالیم جانبی بوده که احتمالا از دست رفته است و در خود گاهان البته ما چنین چیزی نداریم. اما در حکمت اشراق میبینیم که در مورد وجود ظلمت توضیح میدهد.
نور و روشنایی از مقولههای مهم گاهان است
یکی از مقولات اصلی و مهم گاهان موضوع نور و روشنایی است. در بسیاری از یسنها به این اشاره میشود. مثلا در یسن ۵۰ بند ۲ دروجوندان یا همان پیروان دروج مخالفان اشا و سدکنندگان نور خورشید و سدکنندگان روشنایی هستند. یا میگوید که دروجوندان در یسن ۴۶ بند ۳ میگوید که دروجوندان از طلوع روشنایی بر سرزمین جلوگیری میکنند و همینطور در یسن ۴۶ بند۳ میگوید که طلوع روز و روشنایی باعث نگهداری اشا است و باز در گاهان ما رمزی از گاو داریم که با طلوع روز رهبری، اندیشه و خردورزی همراه است. حتی بعضی جاها ما بعضا به نورانی بودن هستی میبینیم که اشاره شده است.
مثلا در یسن ۳۴ بند ۱۵ میگوید با نیرویت ای اهوره هستی حقیقت تابناک درخشان را آشکار کن که این هم میتواند اشاره به ظهور باشد و هم تابناک بودن هستی را نشان میدهد و باز شباهت دیگری را اگر بخواهیم در موردش صحبت کنیم؛ در مورد علم حضوری است که در گاهان اشارات زیادی به علم حضوری میشود، مثلا در بند ۱ یسن ۳۰ اشاره میکند به پرتوهایی که باعث لذت و سعادت هستند و در بند ۲ از یسن ۳۰ دوباره اشاره میکند به پرتوها و اندیشه را با پرتو همراه میکند.
حکمت خسروانی میراثی که از سهروردی مانده است
یکی از راههای انتقال مفاهیم رمزی در گاهان همراه کردن واژهها در کنار همدیگر است یعنی واژههای مشخصی را به صورت مرتب و تکراری در کنار یکدیگر میبینیم که میتوانیم بفهمیم انگیزه خاصی از در کنار هم قرار دادن این واژهها در کنار یکدیگر بوده است. همین مساله در مورد روشنایی و خردورزی و اندیشه خیلی تکرار میشود. در بند ۷ یسن ۳۱ اندیشه را با روشنایی و آرامش همراه کرده است. من این بند را میخوانم برای اینکه بند بسیار زیبایی است. آنکه نخست اندیشید با روشناییهای آمیزنده با آرامش او از طریق خرد آفریدگار اشا است که با آن بهترین اندیشه را نگاه میدارد با آن مینو ای مزدا میدرخشی تو که اکنون نیز همانی ای اهوره.
در این بند ما میبینیم که همه این عناصر در کنار یکدیگر قرار گرفتند. اندیشه، روشنایی، آرامش، خرد، آفرینندگی، اشا، مزدا، اهوره و درخشش و همه در کنار یکدیگر یک ترکیب بسیار زیبای ادبی و کاملا اشراقی را ساختند.
حتی خود مزدا در یسن ۳۱ بند ۱۳ نگرنده از طریق پرتو چشمان معرفی میشود و همینطور از طریق اشا و باز میبینیم که تاکید بر گزینش، تاکید بر انتخاب در مورد افراد هر فردی فقط از طریق خودش بدون کمک دیگران است. هر شخصی به تنهایی در واقع گزینش و تشخیص نیکی از بدی است. در گاهان بسیار تاکید میشود که این هم از باورهای اشراقی است. در حکمت خسروانی هم در میراثی که از سهروردی برای ما به جا مانده همین مطلب را میبینیم. شباهتها بسیار زیاد است یعنی در همه جای گاهان ما میتوانیم بند به بند این شباهتها را بررسی کنیم.