تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هممیهن: دکتر احسان شاهقاسمی یکی از پرکارترین اساتید ارتباطات در حوزه عمومی است. صداوسیما میرود، ترجمه و تالیف میکند، رابطهاش با رسانههای مکتوب خوب است و البته تدریس هم مقولهای بسیار جدی برای اوست. یکی از آخرین کارهای او کتاب بسیار مفصل و جامع «سواد رسانهای» است که توسط انتشارات جهاد دانشگاهی منتشر شده است. در گفتوگویی که به بهانه کتاب سوادرسانهای داشتیم، صحبت به سمت نسل Z رفت. اینکه مسیر درست استفاده از فناوریهای ارتباطاتی برای نسلی که جهان را بدون موبایل و اینترنت متصور نیست، کدام است. شاهقاسمی معتقد است: «شبکههای اجتماعی در آینده دچار افول میشوند. یعنی افراد همچنان عضویت خود را در شبکههای اجتماعی حفظ میکنند، اما کمتر در آنجا زندگی میکنند. با توجه به اینکه فضای مجازی روزبهروز بخشهای بیشتری از زندگی ما را اشغال میکند، به احتمال زیاد در آینده گروهی به این نتیجه خواهند رسید که به شکلی حداقلی از شبکههای اجتماعی استفاده کنند. چنین انتخابی بهطور قطع شامل کسانی که به نسل Z هم شناخته میشوند، خواهد شد.»
سوادرسانهای یکی از سرفصلهای مهم علم ارتباطات است و امروزه بسیاری دم از آن میزنند. با این حال کار چندان عمیقی درباره آن صورت نگرفته است. شما کتابی به همین نام تالیف کردهاید و در دانشگاه هم مدتهاست این موضوع را تدریس و پیگیری میکنید. وقتی از سوادرسانهای صحبت میکنیم، از دیدگاه شما درباره چهچیزی و برای چه کسی سخن میگوییم؟
به باور من سوادرسانهای مجموعهای از چشماندازهاست که فعالانه بهکار میبریم تا محتوای رسانهها را درک و مصرف کنیم. وقتی میپرسیم «سوادرسانهای برای چه کسی»، باید دانست که سوادرسانهای برای «خود» و بهصورت «خودآموز» است هرچند میدانیم که گروههای مختلف لزوما نگاه یکسانی به آن ندارند. برای نمونه، یکی از نگرانیهای حکومتها این است که پروپاگاندای دیگر کشورها بر ذهن و روان مردمشان اثر بگذارد؛ پدر و مادرها واهمه دارند فرزندانشان اسیر روابط غیراخلاقی یا اعتیاد شوند؛ برخی مردان از اینکه همسرانشان در پلتفرمهای فروشآنلاین اسیر خرید و مصرفگرایی شوند، میترسند و خانمها نیز بابت روابط فرازناشویی همسران خود نگرانی دارند. همه افراد دغدغه سوادرسانهای دارند، اما رویکردهای هرکسی با دیگری متفاوت است.
نسخه انگلیسی کتاب سوادرسانهای، اثر دبلیو جیمز پاتر در سال ۲۰۱۹ منتشر شده و براساس ویراست نهم به فارسی ترجمه شده است. مخاطب این کتاب بهطور کلی کسانی هستند که میخواهند با سوادرسانهای آشنا شوند و آن را فرابگیرند. رویکرد درست نیز همین است. نکته این است که سوادرسانهای باید از حالت حکومتی و بالا به پایین، خارج شود تا خودمردم بخوانند و درباره خشونت در رسانه، ایدئولوژی در رسانه، سرگرمی در رسانه، همینطور حدواندازه آن و موارد دیگر مطلع باشند و به آگاهی برسند.
رسانه در جزءبهجزء زندگی ما رسوخ کرده است. در کتاب آمده که درگیری ما با رسانه چه از لحاظ کمی و چه از نظر کیفی و اثرپذیری از آن، پیوسته افزایش مییابد. تقریبا مادامی که بیداریم با رسانه سروکار داریم. با این اوصاف، از نظر شما یادگیری سوادرسانهای باید از چه مقطعی باشد؟ اساسا متولی آموزش سوادرسانهای کدام نهاد است؟
خانواده، نهاد متولی است و والدین باید از سنین کم آموزش سوادرسانهای به فرزندان خود را شروع کنند. یکی از مسائلی که نهفقط میان ما ایرانیها، بلکه همه کشورهای جهان با آن درگیر هستند، وابستگی بیش از اندازه کودکان به تلفن، تبلت و وسایل الکترونیک است که آنها را بهنوعی سطحینگر و کودن بار میآورد. اگر بهخاطر داشته باشید، تا همین چهارپنجسال قبل، در محیطهای دانشگاهی یکی از جملههایی که اساتید میگفتند، این بود که «بچههای ما باهوشتر شدهاند؛ چراکه الان بلد هستند روی تلفنهمراه خود برنامه نصب کنند» درحالیکه تلفنهای همراه هوشمند، بچههای ما را خرفت کردهاند. هوش یعنی چه؟ یعنی قدرت مقابله و مدیریت پیچیدگی. رابطه میان دو انسان پیچیدهترین پدیده در زندگی است. رابطه دو انسان به قدری پیچیده است که به هیچوجه نمیتوان آن را روی کاغذ نوشت. ما به این دلیل که با چنین روابطی خو گرفتهایم، پیچیدگیهای آن را متوجه نمیشویم و مساله از نظرمان عادی است. دو آدم که با یکدیگر حرف میزنند، ۵۰ یا ۱۰۰سیگنال برای یکدیگر میفرستند. فرد مقابل، این سیگنالها را در اغلب مواقع به شکل دقیق میگیرد؛ برای نمونه سیگنال بیحوصلگی، سیگنال درد، سیگنال خشم و... همگی مبادله میشوند. در بعدی کلانتر میتوان گفت هرگاه دوچشم با یکدیگر تلاقی پیدا کنند، اطلاعات زیادی به یکدیگر میدهند. کودکان ما نمیتوانند با یکدیگر بازی کنند و مرتب میان آنها دعوا رخ میدهد. چرا؟ به این دلیل که توانایی مقابله با پیچیدگیها را ندارند. از آن سو نیز نمیتوانند رابطه خود با دیگران را مدیریت کنند. وقتی تلفنهمراه هوشمند را از کودکانمان میگیریم، ممکن است کلهشان را به دیوار هم بکوبند؛ چراکه با ذهنشان نمیتوانند تخیل کنند.
معتقدم تعلیم سوادرسانهای را باید از سنین بسیارکم شروع کرد. شاید چندان به بحث ما مرتبط نباشد، ولی واقعیت این است که امروزه خانههای ما ۵۰متری است، خانوادهها فقیرند، کوچهها هم ناامن هستند و بچهها نمیتوانند در محیط بیرون از خانه بازی کنند؛ تنها راه این است که تلفن هوشمند یا تبلت را دست بچهها بدهیم. تمام افراد از هر سنی نیاز به سوادرسانهای دارند، اما راهوروش آموزش سوادرسانهای در افراد مختلف، متفاوت است.
به نظر شما آیا به سمتی خواهیم رفت که نحوه استفاده صحیح از وسایل ارتباطجمعی بهخصوص تلفنهای هوشمند را فرا بگیریم؟ در حالتی فرضی و ایدهآل، آیا استفاده صحیح از وسایل ارتباط جمعی و رسیدن به سوادرسانهای امکانپذیر است؟
شرایط ایدهآل هرگز فراهم نمیشود. اما بهطور قطع در سالهای آینده شاهد روند بهبودی خواهیم بود؛ گرچه این اعتقاد را دارم که به همان نسبت پدیدههای جدید نیز شکل میگیرند. همانطور که پنجسال قبل هم ترکیب سلبریتی- قماربازها را نداشتیم. ۱۰ یا ۱۱سال پیش مقالهای نوشتم و شرح دادم که برخورداری کودکان زیر ۱۸سال از تلفنهمراه شخصی و اینترنت مناسب نیست. آنموقع گروهی در جواب ما میگفتند، جهان بزرگ است و چه کسی گفته کودکان از این ابزارها بد استفاده میکنند. الان شاهد هستیم که بهتدریج بعضی خانوادهها دربرابر این تغییرات مقاومت نشان میدهند و برای فرزندان خود تلفنهمراه خریداری نمیکنند. این رویه در سالهای بعد نیز تقویت خواهد شد. خودمن نیز امکان ندارد که برای فرزندانم تا زمانی که به سن ۱۸سالگی نرسیدهاند، تلفن هوشمند خریداری کنم. جامعه آرمانی جامعهای است که آسیبها را پیش از وقوع شناسایی و از آنها پیشگیری کند. نه اینکه دست روی دست بگذارد و اجازه دهد آسیبها حمله کنند، سپس بفهمد که دسترسی کودکان به اینترنت و آنچه منابع علم جهانی خوانده میشود، حرفهای بیاساس است. تلفنهمراه برای فرزند من مضر است بنابراین قبل از اینکه به او آسیبی وارد شود، جلوی آن را میگیرم، نه اینکه منتظر آینده باشم و ببینم بعدها چه اتفاقی میافتد.
اگر سوادرسانهای از مدرسه یا پیشدبستانی شروع شود، آیا میتوان دانشآموز را از فضایی که به «دارک وب» (Dark Web) شناخته میشود در امان نگه دارد؟ از پورنوگرافی گرفته تا هزاران جرم و محتوای مخرب که در این فضا در دسترس است. در شرایط کنونی و حتی در آینده خریداری تلفنهمراه هوشمند یا تبلت برای کودکان و سد کردن دسترسی آنها به فضای آنلاین دشوار است. آیا میتوان از سوادرسانهای کمک گرفت؟
سوادرسانهای در مقطع فعلی و از این نظر که شما اشاره میکنید، برعکس عمل کرده و مشکل را دوچندان ساخته است. من مدرس سوادرسانهای هستم. اگر من به پدرومادرها بگویم «برای بچههایتان تلفنهمراه نخرید» و پدر و مادرها به حرفم گوش بدهند، چه اتفاقی برایم میافتد؟ روشن است که کار و حرفه خودم را کشتهام و دیگر نمیتوانم کار کنم. در این حالت ممکن است با نخریدن تلفنهمراه برای فرزندم، او را از روابط ناایمن در فضای مجازی یا تماشای سایتهای غیراخلاقی و قماربازی یا انواع و اقسام آسیبهای جسمی و روحی دیگر در امان نگه دارم. یعنی درحقیقت سعی کردهام مشکل را با پاک کردن صورتمساله حل کنم.
چه اتفاقی برای شما میافتد؟
کسبوکار و بیزینس من آسیب میبیند. بیزینس من حکم میکند به مردم بگویم: «آی ملت، این بلا را سر فرزندان خود نیاورید و آنها را از ارتباط محروم نکنید؛ بلکه به من مراجعه کنید تا در ازای پرداخت پول به شما بیاموزم چطور فرزند شما همزمان که تلفنهمراه دارد، از سایتهای مستهجن بازدید نکند». صنعت سوادرسانهای در این زمینه بسیار بد عمل کرده است. بسیاری از خانوادهها برای فرزند ۱ساله خود هنوز تلفنهمراه نخریدهاند. اگر کسی برای فرزند خود تلفنهمراه هوشمند یا تبلت بخرد، پس گرفتن آن از او بسیار دشوار خواهد بود. همین امروز با فردی صحبت میکردم که تلفنهای فرزندانش را گرفته بود و شگفت آنکه میگفت، بچهها اعتراض زیادی نکردند. آمارها درباره استفاده نادرست کودکان و نوجوانان از تلفنهای هوشمند وحشتناک است. اگر دختر من گریه کند که «دیگران تلفنهمراه دارند و من ندارم» بهتر از حالتی است که او خدایناکرده گرفتار روابط ناسالم شود. این امر در ایران بسیار رایج است. بیش از ۵۰درصد از کودکان و نوجوانانی که تلفنهمراه هوشمند شخصی دارند و به اینترنت هم دسترسی دارند، درگیر چنین روابطی میشوند.
مطالعه پژوهشهای صورتگرفته درباره ایران دردناک است. مطمئن هستم در آینده قوانین و مقررات سختگیرانهتری درباره تلفنهمراه وضع میشود؛ نه بهخاطر هوشمندی ما بلکه به علت آسیبهای زیاد این پدیده و نداشتن نظارت کافی. ماجرای قتل رومینا اشرفی به دست پدرش را به یاد بیاورید. ماجرا از کجا شروع شده؟ این دختر در۱۱سالگی با فرد دیگری از طریق فضای مجازی و تلفن هوشمند آشنا شده بود و آن شخص عکس یا فیلم او را میگرفته و مرتب او را تهدید میکرده که باید با او دوست شود یا آنطور که میگویند ازدواج کند. درست است که ۱۳سالگی سن ازدواج نیست، اما مخالفان به شکل غیرمنصفانهای هم فراموش میکنند که درباره سویه دیگر مساله نیز هشدار دهند یا موضعگیری کنند. ۱۳سالگی سن مناسب برای داشتن رابطه هم نیست. هیچ یک از افرادی که از مقتول دفاع کردند و به درستی هم دفاع کردند، به این موضوع اشاره نکردند که دختر ۱۳ساله چرا باید از خانه فرار کند؟ مطالعه پژوهشهای صورتگرفته درباره اتفاقهای مشابه در ایران دردناک است. از یکسو مسئولانی داریم که مشکلات را دائما انکار میکنند و از سویی نیز با منتقدانی روبهرو هستیم که انصاف را رعایت نمیکنند. والدین و مدارس نیز به همین ترتیب مقررات سختگیرانهتری را برای محافظت از بچههایشان لحاظ میکنند.
نقدی که شاید بتوان به دیدگاه شما وارد کرد این است که اگر پدر رومینا با فضای جهانی آشنایی داشت و افکار او از کهن الگوهای سنتی و صلبی دور شده بود، شاید چنین اتفاق تلخ و دردناکی نمیافتاد. با وجود تمام نکاتی که گفتید، ضربه آخر را پدر وارد کرد. اگر آن پدر بهواسطه داشتن اطلاعات و فهم درست از دنیا، رفتار صحیحتری نشان میداد، آن دختر با تمام اشتباهات و خطاهایی که کرده بود، امروز زنده بود.
بله، کار نباید به آنجا برسد که پدر از خودش بپرسد «آیا ضربه را بزنم یا نزنم؟» مردم میگویند «مهم نیست که پدر، دختر خود را کشته، مهم این است که او را با داس کشته». به این گفتمان دقت کنید. اگر آن دختر جانش را با مهربانی از دست میداد آیا اینقدر وایرال میشد؟ ما فراموش میکنیم دختر ۱۱سالهای که تلفنهمراه دارد، در خطر است. حتی اگر فرض را بر این بگیریم که پدر او روشنفکر باشد و بگوید «اشکالی ندارد، فعلا با یکدیگر در ارتباط باشید تا زمانی که به سن ۱۸سالگی رسیدی آنوقت برای ازدواج تصمیم میگیریم». حتی در این صورت هم دختر ۱۱ساله متحمل آزار خواهد شد. در کشورهای غربی نیز ارتباط مرد ۲۷ساله با دختر ۱۱ساله تجاوز به حساب میآید. در ایران هیچکس در این باره چیزی نمیگوید. چندی پیش گزارشی منتشر شده بود که نشان میداد سالانه ۷۰۰هزار دختر در آمریکا در سنین پایینتر از سنقانونی باردار میشوند. یک دختر ۱۴ یا ۱۵ساله در این سن، اغلب با همکلاسی خود ارتباط برقرار میکند و بعد هم آن همکلاسی بچه را روی دست دختر میگذارد و او را ناچار میکند درحالیکه هنوز کوچک است، فرزند خود را بزرگ کند. یعنی به دلیل اشتباهی که یک نفر در سن ۱۴سالگی مرتکب شده و نظارت نکردن خانوادهها، سرنوشت او تا آخر عمر بهگونهای دیگر رقم میخورد.
شاید بگویید پدرومادر باید با بچهها همراهی و همتماشاگری (co-viewing) کنند. در این صورت همان ایرادی پیش میآید که به صداوسیما گرفته میشود که برنامه جذاب نمیسازد. صداوسیما هر برنامهای هم بسازد، نمیتواند پورنوگرافی بسازد. برخی میگویند اگر صداوسیما برنامه جذاب بسازد کودکان و نوجوانان به سمت سایتهای مستهجن نمیروند. چنین چیزی ممکن نیست. نه فقط نوجوان ۱۴ساله، بلکه حتی پدر ۷۰ساله من که در گذشته به هیچوجه قانع نمیشد با تلفنهمراه هوشمند کار کند، الان شبانهروز چند کانال را در شبکههای مجازی مدیریت میکند. بحث سر این نیست که تلفنهمراه برای کودک یا نوجوان جذابیت دارد. همه ما به این وسایل جذب میشویم. منتها کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی بنا به قرارداد، مسئول اعمال خود نیستند.
برخی سازندگان ابزارهای هوشمند مثل تلفنهمراه یا تبلت، تنظیمات ویژه کودکان و نوجوانان دارد. برای مثال در کشورهای اروپایی و آمریکا والدین هنگام خرید یا راهاندازی ابزارها گزینه کودکان را فعال میکنند و بهاین ترتیب اجازه ورود به بسیاری از سایتها داده نمیشود. شاید محروم کردن کودکان و نوجوانان از تلفنهمراه هوشمند تا سن ۱۸سالگی چندان عملی نباشد اما بهطور قطع میتوان چنین راهکارهایی را امتحان کرد.
این راهکارها تا حدودی جواب میدهد؛ شاید تنظیمات والدین و کودکان در تلفنهای هوشمند و تبلت به فرض دسترسی به شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک را محدود کند اما ایمیل را که باز میکند؛ اگر ایمیلهای خارجی را باز نکند، بالاخره ایمیلهای داخلی را باز میکند و درمجموع خطر و آسیبپذیری کمی کاهش مییابد، اما درنهایت به خانه اول برمیگردیم. از اینها هم که بگذریم، مساله تخیل روزمره را در نظر بگیرید. پژوهشها نشان میدهند کمتر از دو، سهدرصد کودکان و نوجوانان از تبلت و تلفنهمراه هوشمند بهخوبی استفاده میکنند. فرض کنید استفاده فرزند من از تلفنهمراه هوشمند مناسب باشد. برای نمونه تمام کلیپهایی که تماشا میکند همانهایی باشد که از تلویزیون جمهوری اسلامی گرفته شدهاند، اما باز هم این سرگرمی زیانبار است؛ چراکه کودک ساعتها خودش را با فکرش سرگرم میکند. در خانوادههای ثروتمند به احتمال زیاد والدین، کودک خود را به فروشگاه میبرند و برایش اسباببازی میخرند. روشن است کودکی که اسباببازی دارد، مغزش بهکار میافتد و در آینده بهتر با مشکلات پیچیده روبهرو میشود. ولی چنین کودکانی در اقلیت قرار میگیرند و در شرایطی که بسیاری از همسن و سالهای آنها با ابزارهای جدید آشنا هستند، آنها با چنین وسایلی غریبهاند.
حتی استفاده مناسب از تلفنهمراه هوشمند هم بر کودکان اثر منفی میگذارد؛ چراکه وجه سرگرمی محتواها اجازه نمیدهد تخیل کنند. به عبارت دیگر، مشکل اصلی تلفنهمراه هوشمند نه در محتوای غیراخلاقی، بلکه در وجه سرگرمی آن است. زمانی که تلفنهمراه هوشمند را از دست کودک هفتساله میگیرید ممکن است سر خود را به زمین بزند. به این دلیل که او را شکنجه میکنید، انگار که آرامش را از او گرفتهاید؛ کودک یا باید با تلفنهمراه هوشمند سرگرم شود یا با فکر و تخیل خود. زمانی که فکر کودک رشد نکرده و در همان سنین پایین مانده باشد، قدرت تخیل نخواهد داشت. چنین شخصی دچار فروپاشی عصبی میشود و سرش را به دیوار میکوبد.
سیمکارت ویژه کودکان که در آمریکا و برخی کشورهای دیگر رواج دارد، بسیاری از مشکلات را حل میکند. چنین سیمکارتهایی اجازه نمیدهد کودکان به سایتهای غیراخلاقی یا شبکههای اجتماعی متصل شوند. تا زمانی که دستگاههای هوشمند از چنین سیمکارتهایی استفاده میکنند، بسیاری از خطرات کمتر میشود اما همچنان رسانهها جنبه سرگرمی دارند و سرگرمی مضر است. اجازه دهید دو، سه تجربه مشترک را مرور کنیم. اگر عصرها که از سر کار بر میگردید سوار مترو شوید، مشاهده میکنید اغلب افرادی که در مترو نشستهاند در حال بازی کردن هستند. هیچکدام از بازیهایی که مسافران مترو در تلفنهای هوشمند خود انجام میدهند، پیچیده نیست و الگوهای تکرارشونده دارند که بدون اندکی فکر کردن هم میتوان از پس آنها برآمد. چرا اشخاص ناخوداگاه این بازی را انتخاب میکنند؟ برای این که ذهنشان آرام شود؛ نه این که مثل جدول حل کردن ذهنشان تقویت شود. تلفنهمراه هوشمند اسبابی برای تقویت ذهن نیست بلکه محل استراحت ذهن است. فرزندان ما با بازیهای کامپیوتری بهجای اینکه فکر خود را به کار گیرند، پیوسته به آن استراحت میدهند.
ولی میگویند کنسولهای بازی مثل «ایکسباکس» اینطور نیست.
کنسولهای بازی مسائل خاص خودش را دارند. مساله کنسولهایی مثل ایکسباکس آن است که در وهله اول باید در اتاق نشیمن و جایی که تلویزیون در آنجاست، بازی شوند. درثانی، این نوع بازیها تلویزیون را اشغال میکنند. مساله دیگر این است که این بازیها حالت رسمی دارند. یعنی شما باید تصمیم بگیرید که برای مثال «ایکسباکس» بازی کنید یا «پیاس۵»، درحالیکه تلفنهمراه هوشمند عضوی از بدن ماست و بهطور دائم نیز آن را چک میکنیم. شبکههای اجتماعی مانند کنسولهای بازی نیستند که به تلویزیون وصل شوند و فرد جلوی آن دراز بکشد و درحالیکه بقیه نمیتوانند تلویزیون تماشا کنند، به بازی کردن مشغول شود. درحقیقت ایکسباکس بازی کردن نوعی آیین و مراسم دارد و هرقدر هم روی آن وقت بگذاریم، به اندازه وقت گذراندن در شبکههای اجتماعی نمیشود.
اتفاقا بهنظرم ایکسباکس در حد معقول، مفید هم هست. برای مثال کودک یا نوجوان ما میخواهد دوساعت با تلفنهمراه هوشمند خود بازی کند، اما اگر آن دوساعت را صرف ایکسباکس بازی کردن کند، بهتر است. شاید در آینده با یافتههای میدانی نظرم در این باره عوض شود، اما از این جهت که ایکسباکس آیین آغاز و پایان دارد و چیزی نیست که پیوسته ما را درگیر کند، بهتر از تلفنهمراه هوشمند است.
بحث تازهای را باز کردید. یعنی راهحل شما برای کودکان این است که تا قبل از سن بلوغ، به این دلیل که ضررهای تلفنهمراه هوشمند بیش از مزیتهای آن است، به صورت خیلی محدود و کنترلشده از آن استفاده کنند؟
بله، مثالی را که همیشه در کلاسهایم شرح میدهم، با شما نیز در میان میگذارم. فرض کنید یک نفر از زمانی که به دنیا میآید تا سن ۱۸سالگی از هیچ رسانه تعاملی اعم از تلفنهمراه هوشمند، تبلت، رایانه و... استفاده نکند. چه اتفاق بدی برای او میافتد اگر در ۱۸سالگی او را با تلفنهمراه هوشمند آشنا کنید. چه اتفاق بدی برای او رخ میدهد؟ تا ۱۸سالگی هیچ، اما بعد از آن مدتی معتاد به تلفنهمراه هوشمند میشود. اکنون کودک دیگری که دسترسی کافی به تلفنهمراه هوشمند داشته در نظر بگیرید. بهخوبی واقف هستم که محروم کردن کامل کودکان از تلفنهمراه هوشمند امکانپذیر نیست. تلفنهمراه هوشمند ما باید آماده ورود حساب شده به اینترنت باشد ولی کودک ما اگر از تلفنهمراه هوشمند و اینترنت بهره کمتری ببرد، ضرری نخواهد کرد. هرقدر کودکان را به شکل منطقیتر با ملاحظات جهان جدید رودررو کنیم، بهتر است. برای این مواجهه باید «طرح شخصی» داشته باشیم. سوادرسانهای، سهبلوک سازنده دارد که یکی از آنها طرح شخصی است. طرح شخصی ما برای استفاده فرزندمان از رسانه چیست؟ طرح شخصی بسیاری از والدین این است که «هرقدر زور من برسد، جلوی او را میگیرم و هرقدر زور او چربید، مانع او نمیشوم». چنین رفتاری درست نیست. کودکان باید از ابتدا یاد بگیرند با طرح شخصی پدرومادر تربیت شوند. این طرح شخصی نباید تصور غیرمنصفانه بودن را در کودکان ایجاد کند. اگر من تلفنهمراه هوشمند را در اختیار فرزندم قرار نمیدهم، به این معنا نیست که خودم بنشینم و در منظر و محضر او با تلفنهمراه هوشمند بازی کنم. این نکتهای است که همه باید رعایت کنند، نه اینکه منحصر به کودکان باشد.
در جهان جدید، کودکان بسیاری با همین روشها مدیریت شدند و نتایج خوبی هم گرفتند. اگر به کودکان استفاده صحیح از تلفنهمراه هوشمند را بیاموزیم، خطری او را تهدید نخواهد کرد. این تصورات اشتباه است. کودکی که تلفنهمراه هوشمند داشته باشد منتظر نمیماند والدین چیزی به او یاد دهند. کودکان قبل از اینکه به سن مدرسه برسند، روش دانلود بازی را یاد میگیرند. بنابراین منتظر نمیمانند پدرومادرشان چیزی به آنها بیاموزند. باید کاراییهای رسانهها و ملاحظات سنی و مراحل رشد خودمان و فرزندانمان را بشناسیم و بر این اساس طرح شخصی برای استفاده آنها از رسانه طراحی کنیم.
ایرادی هستیشناختی میتوان به دیدگاههای شما وارد کرد. نسلی که به نسل Z شناخته میشود در عصر شبکههای اجتماعی به دنیا آمده و با پلتفرمهای آنلاین بزرگ شده است. بهنظر میرسد برای چنین نسلی دنیای پساارتباطات و پساشبکههای اجتماعی به لحاظ هستیشناسی و انسانشناسی باید دچار نوعی پارادایم شیفت شود و متدولوژیهای جدید برای رساندن اخلاق جدید به انسان جدید لازم باشد.
ما طبیعت را دستکم گرفتهایم. انسانهای امروز به معنای دقیق کلمه همان انسانهای قدیم هستند؛ با این تفاوت که در محیط تازهای زیست میکنند. به دلیل ماهیت شغلم بهطور دائم با مشاورها در ارتباط هستم. نمونههای زیادی را میشناسم که کودکان تا ۱۳سالگی تلفنهمراه هوشمند داشته و در همان ۱۳سالگی به درخواست والدین خود و به صورتی کاملا منطقی، تلفنهمراه هوشمند را کنار گذاشتهاند. به فرض، والدین به کودک خود گفتهاند تلفنهمراه هوشمند، عمر او را میدزدد، درنتیجه کودک قانعشده از تلفنهمراه هوشمند دوری کند و بهجای اینکه روزانه ۶ یا ۷ ساعت از عمر خود را صرف این کند که ببیند دیگران درباره او چه میگویند، وقت خود را صرف خانه و خانواده، ورزش، تفریح، مطالعه و... کند. بنابراین میتوان به نحوی رفتار کرد که بر کودکان اثر مثبت بگذارد. به اعتقاد من، شبکههای اجتماعی در آینده دچار افول میشوند. یعنی افراد همچنان عضویت خود را در شبکههای اجتماعی حفظ میکنند اما کمتر در آنجا زندگی میکنند. با توجه به اینکه فضای مجازی روزبهروز بخشهای بیشتری از زندگی ما را اشغال میکند، به احتمال زیاد در آینده گروهی به این نتیجه خواهند رسید که به شکلی حداقلی از شبکههای اجتماعی استفاده کنند. چنین انتخابی بهطور قطع شامل کسانی که به نسل Z هم شناخته میشوند، خواهد شد.