تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 23 شهریور 1401 کد مطلب:30536
گروه: تازه‌های کتاب

فرهنگ جامع کیش شخصیت در قرن بیستم

«دیکتاتور شدن» با زیرعنوانِ فرهنگ جامع کیش شخصیت در قرن بیستم، کتابی است نوشته‌ی فرانک دیکاتر که نشر برج آن را به چاپ رسانده است.

گسترش: «دیکتاتور شدن» با زیرعنوانِ فرهنگ جامع کیش شخصیت در قرن بیستم، کتابی است نوشته‌ی فرانک دیکاتر که نشر برج آن را به چاپ رسانده است. در طول قرن بیست میلادی، صدها میلیون نفر در نقاط مختلف جهان، مشوق دیکتاتورهای خود بوده‌اند؛ حتی آن زمان که به‌وضوح در مسیر بردگی و بندگی قرار داشتند. در سراسر جهان، در هر منطقه‌ای، تصاویر دیکتاتوری یافت می‌شد که همه‌جا، در بیلبوردها، مدارس، کارخانه‌ها و ادارات نصب شده بود. مردم عادی مجبور بودند در برابر شمایل او تعظیم کنند، از کنار مجسمه‌ی او با احترام بگذرند، آثار او را بخوانند، نام او را تحسین کنند و در مورد نبوغش بزرگ‌نمایی کنند. با بهره‌گیری از فناوری‌های مدرن، از رادیو و تلویزیون گرفته تا کارخانه‌های تولید صنعتی پوستر، نشان و تندیس دیکتاتورها همه‌جا فراگیر شد؛ تاحدی‌که در زمان لویی چهاردهم حتی تصور آن غیرممکن بود. جشن‌هایی که در زمانِ لویی چهاردهم در کاخ ورسای برگزار می‌شد در برابر شکوهِ جمعیتی که در قرن بیست، حتی در کشورهای کوچکی مثل هائیتی، گرد می‌آمدند و مجبور می‌شدند تا برای استقبال و تشویق رئیس‌جمهورشان به صف شوند، ناچیز بودند.

دیکتاتورهای قرن بیستم از خیانتِ نزدیکان و اطرافیانشان حتی بیش از شورش مردم عادی، می‌ترسیدند. آن‌ها انسان‌هایی بسیار ضعیف بودند؛ اگر این‌گونه نبود، انتخاب اکثریت باقی می‌ماندند. اما آن‌ها ترجیح دادند میان‌بر بزنند و کاخ قدرتشان را بر اجساد مخالفانشان بنا کنند. هم‌زمان با خود می‌اندیشیدند که اگر آن‌ها توانستند قدرت را به چنگ آورند، پس دیگران نیز می‌توانند. همین موضوع بود که باعث می‌شد در ذهنشان همیشه احتمال از پشت خنجرخوردن وجود داشته باشد. رقبا همیشه حضور داشتند، رقبایی که در بسیاری مواقع، در بی‌رحمی و شقاوت، دستِ‌کمی از دیکتاتورهایی که می‌شناسیم، نداشتند. موسولینی فقط یکی از رهبران مشهور فاشیست بود و اتفاقا پیش از مارش رم در سال ۱۹۲۲، در صفوف خود با شورش روبه‌رو شده بود. نام استالین، در مقایسه با شهرت تروتسکی، کم‌رنگ بود. مائو در سال‌های پس از ۱۹۳۰، در برابر رقبای قدرتمندترش، بارها موقعیت‌های خود در حزب را از دست داد. در سال ۱۹۴۵ کیم ایل سونگ به دست اتحاد جماهیر شوروی به جماعتی که چندان به او تمایل نداشتند، تحمیل شد و در محاصره‌ی رهبرانی قرار گرفت که کارنامه‌ی فعالیت‌ها و مبارزاتشان بسیار پربارتر از او بود.

دیکتاتور برای دوام‌آوردن به ابزاری بیش از ایجاد رعب و وحشت در دل مردمان نیاز دارد؛ او دوام نمی‌آورد مگر با ایجاد وحشت همراه با ستایش بی‌قیدوشرط. دیکتاتورهای دنیای امروز بدون ایجاد توهم پایگاه مردمی، بدون هورا کشیدن‌های طرف‌داران مسخ‌شده‌ی وحشت‌زده امیدی به ماندن ندارند.

فرانک دیکاتر در این کتاب با مطالعه‌ی آیین وفاداری تلقین‌شده از سوی هشت دیکتاتور خونریز قرن بیستم، به بررسی پیامدهای مرگ‌بار این شیوه‌ی حکمرانی پرداخته و نشان می‌دهد که چطور جباران مدرن ریشه‌های ظلمشان را با وحشت و ستایش سیراب می‌کنند.

نیویورک تایمز در توصیف این کتاب می‌نویسد: کتاب دیکاتر یک اتفاق مهم برای درک هرچه بیشتر دیکتاتوری مدرن است.

در وال استریت ژورنال پیرامون این اثر می‌خوانیم: پادزهر برای کسانی که این ادعای مسموم را بلعیده‌اند که حزب کمونیست چین، به دلیل مختصر رفاهی که فراهم آورده مستحق تحسین است.

همچنین فایننشال تایمز در مورد دیکتاتور شدن می‌نویسد: روان، قانع‌کننده و مبتنی بر طیف گسترده‌ای از شواهد و اسناد غیرقابل‌انکار.

 

قسمتی از کتاب دیکتاتور شدن:

هنگامی که استالین در تئاتر بولشوی حاضر شد تا برای مراسم هفتادمین سالگرد تولدش در مقابل دوربین‌ها ظاهر شود، میان مائوتسه تونگ و نیکیتا خروشچف ایستاد. مائو اخمو به نظر می‌رسید و در عین حال که تحت تاثیر همتای خود در کرملین قرار گرفته بود، از نحوه‌ی رفتار او با خودش دل خوشی نداشت. انتظار داشت همچون رهبر انقلابی بزرگی که یک‌چهارم بشریت را وارد مدار کمونیسم کرده است، از او استقبال شود؛ اما فقط دو تن از زیردستان استالین در ایستگاه راه‌آهن یاروسلاوسکی به استقبالش رفتند، حتی آن‌ها هم تا محل اقامتش همراهی‌اش نکردند. استالین گفت‌وگوی مختصری با مائو کرده بود و وی را به خاطر موفقیت در آسیا لایق ستایش دانسته بود، اما چندین ماه بود که درباره‌ی پیروزی حزب کمونیست چین ابری از سکوت بر فراز اتحادیه جماهیر شوروی سایه افکنده بود.

بعد از مراسم تولد، مائو را به یک خانه خارج از پایتخت منتقل کردند و مجبور شد چندین هفته منتظر حضور مقامات رسمی بماند. جلسات لغو شد و تماس‌های تلفنی هرگز پاسخ داده نشد. مائو صبر و تحمل خود را از دست داد و در مورد چگونگی حضورش در مسکو با دل‌خوری اظهار داشت که قرار بود کارهایی بیشتر از «خوردن و دفع‌کردن» انجام دهد. هر روز که می‌گذشت، به او فهمانده می‌شد تا به خوبی جایگاه محقر خود را در برادریِ کمونیستی‌ای که کاملا حول محور استالین می‌چرخید بشناسد.

در بیست و هشت سال گذشته حزب کمونیست چین برای حمایت مالی به مسکو وابسته بود. در سال ۱۹۲۱، مائو جوان بلندقامت، لاغر، و خوش‌تیپِ بیست‌وهفت ساله، برای تامین هزینه‌ی سفر به جلسه‌ی بنیان‌گذار حزب در شانگهای، اولین دریافت نقدی خود را به مبلغ دویست یوآن از مامور کمیته تحویل گرفته بود؛ اما شرایطی برای حمایت مالی از کمونیست‌های خارج از شوروی وضع شد. در واقع لنین دریافته بود که اصول بلشویسم چندان مورد توجه مردمِ فراتر از سواحل اروپا نیست و خواستار اتحاد احزاب کمونیست با همتایان ناسیونالیست خود در یک جبهه شد تا قدرت‌های خارجی را سرنگون کنند. حرف او قابل‌تامل بود. پس از چندین سال، عضویت در این حزب به‌سختی با چندصدنفر ادامه پیدا کرد، آن هم در کشوری با ۴۸۰ میلیون نفر جمعیت.

در سال ۱۹۲۴، حزب کمونیست چین به حزب ناسیونالیست پیوست که اتفاقا از مسکو کمک نظامی دریافت می‌کرد. البته این یک اتحاد متزلزل بود، اما دو سال بعد ملی‌گراها با فرماندهی چیانگ کای شک، از پایگاه خود در جنوب، لشکرکشی کردند تا قدرت را از جنگ‌‌سالاران محلی تصاحب کنند و کشور را متحد سازند. آن‌ها در استان هونان، زادگاه مائو، دستورالعمل‌های مشاوران روسی و انجمن دهقانان را به امید ایجاد انقلاب اجرا می‌کردند. نظم اجتماعی در حومه‌ی شهرها از میان رفت؛ چرا که روستاییانِ فقیر از این فرصت استفاده کردند تا ورق را برگردانند. آنان ارباب شدند، به ثروتمندان و قدرتمندان تاختند و رعب‌ووحشت ایجاد کردند. جان برخی از قربانیان را به ضرب چاقو گرفتند و برخی دیگر را گردن زدند. کشیش‌های محلی را کت‌بسته با طنابی دور گردنشان، به عنوان سگ‌های دونده امپریالیسم در خیابان‌ها گرداندند و کلیساها را غارت کردند.

این ماجرا الهام‌بخش مائو شد که شیفته‌ی خشونت شده بود. او در گزارش خود با تحسین درباره‌ی جنبش دهقانی نوشت: «آن‌ها اشراف را بر زمین می‌کوبند.» و جسورانه پیش‌بینی کرد که «چندصد میلیون دهقان مانند طوفانی نیرومند برخواهند خاست.»

 

http://www.bookcity.org/detail/30536