تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
گسترش: کتاب «وطن من کجاست؟» شامل چهار جستار و یک داستان از مهاجرت و نژادپرستی به قلم حنیف قریشی به همت نشر خوب به چاپ رسیده است. حنیف قریشی، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و داستاننویس معاصر، در سال ۱۹۵۴، از پدری پاکستانی و مادری انگلیسی در جنوب لندن متولد شد. در دانشگاه فلسفه خواند و از دههی ۱۹۸۰ میلادی نویسندگی را با نوشتن برای تئاتر و سینما آغاز کرد. او فیلمنامههای متعددی نوشته که معروفترینشان یکی متن سریال بودای حومهنشینها (۱۹۹۳) است (براساس رمانی به همین نام که در سال ۱۹۹۰ از او منتشر شد) و دیگری فیلمنامهی فیلم تحسینشدهی رختشوی خانهی زیبای من (۱۹۸۵) که بابت آن نامزد دریافت جایزهی اسکار شد و جایزهی انجمن منتقدان نیویورک را به دست آورد و بعدها نمایشنامهاش را هم نوشت.
طنز سیاهِ قریشی در کنار توجه خاصش به روابط زن و مرد، تعلق خاطرش به فرهنگ و هنر پاپ، و نیمنگاهی که به زندگی مهاجران ساکن انگلستان دارد، او را همواره در کانون توجه قرار داده است.
قریشی از پرکارترین و پرخوانندهترین نویسندگان معاصر است. بیش از ده فیلم از روی فیلمنامههایش ساختهاند و حدود پانزده نمایشنامهاش کتاب شده است. حدود بیست کتاب داستانی (رمان و داستان کوتاه) و غیرداستانی هم از او به چاپ رسیده است.
علاوه بر دریافت نشان شوالیهی هنر و ادبیات فرانسه و مدال امپراتوری بریتانیا، از جوایز معتبری که کسب کرده، میتوان به جایزهی پِن پینتر در سال ۲۰۱۰ اشاره کرد.
قریشی علاوه بر داستان و نمایشنامهنویسی، جستارنویس قهاری هم هست و چند کتاب حاوی جستارها و مقالههایش منتشر شده است.
در کتاب حاضر، ترجمهی چهار جستار و یک داستان نوشتهی حنیف قریشی را با درونمایهی مهاجرت و نژادپرستی خواهید خواند که نویسنده با نثری روایی، به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم، خواننده را با تجربیات فردی و اجتماعی خود در این زمینهها در طی چند دهه همراه میکند.
دو جستار نخست از مواجهههای دوران جوانی نویسنده با نژادپرستی است که در دههی ۱۹۸۰ نوشته و در سال ۲۰۱۱ در قالب کتاب مجموعه جستارهای نویسنده بازنشر شدهاند.
دو جستار بعدی، در سال ۲۰۱۴ نوشته شده و به نوعی مکمل دیدگاه نویسنده در موضوع مهاجرت و نژادپرستیاند. این دو جستار در قالب کتاب مجموعه داستانها و جستارهای دیگری از نویسنده در سال ۲۰۱۵ بازنشر شدهاند.
تکداستان پایانبخش کتاب هم در سال ۲۰۱۲ نوشته شده و در همان کتابِ منتشر شده به سال ۲۰۱۵ به چاپ رسیده است.
در سالهایی که مهاجرت و نشانههای پیدا و پنهانِ نژادپرستی در کشورهای مهاجرپذیر به یکی از مهمترین مسائل و دغدغههای جوانان و خانوادهها، بهخصوص در کشورهای خاورمیانه، تبدیل شده است، خواندن تجربیات و تأملات یکی از نویسندگان بزرگ معاصر در این موارد، از پدری پاکستانی، برای خوانندگان فارسیزبان غنیمتی است که غنای ادبیاش هیچ دستکمی از آثار داستانی و نمایشیِ حنیف قریشی ندارد.
قسمتی از کتاب وطن من کجاست:
وقتی سوار قطار بینشهری به مقصد بردفورد میشوی، اولین چیزی که توجهت را جلب میکند این است که سه واگن اول درجه یکاند. بعد از آنها، واگن رستورانِ مسافران درجهیک است. بعد، تو میتوانی بنشینی؛ ولی اگر قطار پر باشد و صندلی خالی پیدا نکنی، باید بایستی. تمام طول سفر میایستی و بقیه دوروبرت روی زمین دراز کشیدهاند و تو از آنجا به صندلیهای خالی در واگنهای درجهیک نگاه میاندازی که مردها، یکتا پیرهن و سرگرم کارهای مهمشان، نشستهاند و سر بالا نمیکنندکه نگاه بیندازند. بلیت جمعکن باید از سروکول ما بالا برود تا به آنها برسد.
بلیت جمعکن هم مثل مأمورهای واگن و نگهبانهای ایستگاه، سیاهپوست و احتمالاً از تبار هند غربی بود؛ به عبارت دیگر، سیاهپوست بریتانیایی. اکثر کارگرانی هم که جلیقههای نارنجی شبرنگ به تن و کلنگ به دوش، ریل راهآهن را تعمیر میکردند سیاه بودند. نگهبان قطار پاکستانی بود -یا بهتر است بگویم یکی دیگر از آن بریتانیاییهایی بود که احتمالاً اینجا به دنیا آمده بود- و بنابراین سیاه بود.
به بردفورد که رسیدم، تاکسی گرفتم. کاری نداشت: بردفورد پر از تاکسی است. کافی است دستت را بالا ببری تا سهتا تاکسی به سمتت هجوم بیاورند. راننده، مثل اکثر راننده تاکسیهای بردفورد، آسیایی بود و ماشینش صندلیهای خزمانندی به رنگ بنفش روشن داشت که رویشان پارچهای کشیده بود از آن جنسی که مردم در حومههای شهر روی درپوش توالتهایشان میاندازند. ماشینش بوی عطر و ادوکلن میداد و موسیقی هندی هم پخش میشد. راننده لهجهی بردفوردی_پاکستانی داشت، ملغمهای بین لهجهی شمال انگلستان و لاهور، که بار اول به گوش غریب میآمد. اشاره به لهجهها در بردفورد مردم را دلخور میکند. میگویند پس انتظار داری مردم چهجور حرف بزنند؟ حق هم دارند. اما اولینبار شنیدنش ذهنم را به هم ریخت، چون متوجه شدم قبلش لهجههای شمالی را با چهرههای سفیدپوست، با مردمی که پودینگ میخورند، با جفری بایکوت و روی هاترسلی مربوط دانستهام.
وطن من کجاست را پژمان طهرانیان ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۱۹ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۶ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.