تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اعتماد: آنی ارنو، یکی از معتبرترین نویسندگان فرانسوی است و جوایز متعددی را برای کتابهایش از جمله جایزه مارگریت یورسنار ۲۰۱۷ برای مجموعه آثارش دریافت کرده است. او تا حد زیادی در بریتانیا ناشناخته بود تا اینکه کتاب خاطراتش با عنوان «سالها» (به فرانسه Les Années، به انگلیسی The Years )منتشر شد و به فهرست بلند جایزه بینالمللی منبوکر راه یافت. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابها در فرانسه بود و به گفته جان بنویل «خاطرات، رویاها، حقایق و مراقبهها را در تداعی بینظیری از دورانی که در آن زندگی میکردیم و زندگی میکنیم، ترکیب میکند.» گفتوگو با او را در ادامه میخوانید.
شما کتاب را با استفاده از حروف و ضمایری «یک» و «ما» و گهگاه «او» یا «آنها» نوشتهاید؛ اما هرگز از «من» استفاده نکردید؛ این حتی برای یک خودزندگینامهنوشت غیرشخصی هم چندان معمول نیست...
وقتی به زندگیام فکر میکنم، داستانم را از کودکی تا
امروز میبینم؛ اما نمیتوانم آن را از دنیایی که در آن زندگی میکردم جدا کنم.
داستان من با داستان نسل من و اتفاقاتی که برای ما رخ داده است، آمیخته است. در
سنت زندگینامهای ما درباره خودمان صحبت میکنیم و رویدادها پسزمینه هستند.
من این را برعکس کردهام. این داستان وقایع و پیشرفت و
همهچیزهایی است که در ۶۰ سال زندگی فردی تغییر کرده اما از طریق
«ما» و «آنها» منتقل شده است. وقایع کتاب من
متعلق به همه و چیزهای زیادی از جمله تاریخ، جامعهشناسی و... است.
«سالها» کتاب خاطرات شما، به نوعی گزارشی است از رویدادها و تغییراتی که در طول بیش از نیم قرن در فرانسه رخ داده. اگرچه
شما به تاثیر رویدادهایی در جهان از جمله بیتلز، جنگ عراق و ۱۱ سپتامبر
اشاره میکنید اما همه این روایتها در چشمانداز و افق فرانسه روایت میشود. استقبال از کتاب در کشورهای دیگر چگونه بوده است؟ و اینکه آیا از نامزد شدن برای «منبوکر» بینالمللی شگفتزده شدید؟
بله، واقعا شگفتزده شدم؛ این کتاب در آلمان و ایتالیا
استقبال خوبی داشته و به چینی هم ترجمه شده است؛ بنابراین باید جذابیتی داشته باشد
بیشتر و فراتر از [صرفا] تاریخ فرانسه. حتی اگر مستقیما نگویم، روشن است که تاریخ در
اینجا از طریق یک زندگی فردی، زندگی من و از طریق حافظه من روایت میشود. من این
تاریخ جمعی را از طریق احساسات و خاطراتم بازگو میکنم. شخصیت اصلی زمان و گذر آن است که همهچیز از جمله زندگی ما را با خود میبرد.
این یک روایت کاملا غیرعاطفی است که شما خیلی چیزهای شخصی را فاش میکنید: در مورد خانواده، فرزندان، پایان ازدواجتان. شما حتی از رابطه خصوصی خود مینویسید اما از عشق نه. شما به آلزایمر مادرتان اشاره میکنید، به نگاه گربهای که دارند راحتش میکنند، به حسادتتان در زمانی که معشوق سابقتان شریک جوانتری پیدا میکند؛ اما بقیه چیزها کاملا بیاحساس است.
من نویسندهای نیستم که روی احساسات تمرکز کند و اساسا این
موضوع صرفا مربوط به کتاب «سالها» نیست. نکته این نیست که از شخصی صحبت کنیم.
زندگی شخصی را میتوان از طریق توضیحات عکسها جمعآوری کرد. من روی یک عکس [برای هر
دهه] تمرکز میکنم و لباس، نور و... را توصیف میکنم و خودم را در آن لحظه قرار میدهم.
از طریق عکسها بهطور خلاصه به مرگ پدرم و فرزندانم اشاره میکنم؛ اما اغلب از
احساسات صحبت نمیکنم.
شما از یک خانواده معمولی آمدید که والدینتان یک مغازه کوچک داشتند؛ اما به دانشگاه رفتید. نویسندگان فرانسوی با پیشینه طبقه کارگری، مانند ادوار لوئیس، در مورد اینکه چگونه از خانوادههایشان دور افتادهاند، نوشتهاند...
بله، این امری نادر بود؛ اما من تکفرزند بودم. خواهرم
قبل از به دنیا آمدن من از دنیا رفت و چون مادرم شخصیتی قوی داشت و عاشق خواندن
بود، تحت فشار قرار گرفتم. بله، بین من و خانوادهام فاصله افتاد. این فاصلهگذاری
۴۰ سال پیش موضوع اولین کتاب من بود.
از میان شش دههای که کتاب «سالها» را در بر میگیرد، آیا دورهای وجود دارد که به عنوان جالبترین، سازندهترین یا شادترین دوره به آن نگاه کنید؟
از نظر تجربه جمعی، دوره درست قبل از سال ۱۹۶۸، زمان بیتلز، تا دهه ۱۹۸۰ احتمالا
جالبترین دوره بود. در زندگی شخصی، دورهای که درخشانترین دوره زندگی من بوده
است بین ۴۵ تا ۶۰ سالگی بود. زمانی که تصور میکردم واقعا یک
زن آزاد هستم و آنچه را که میخواهم انجام میدهم. آن دوره، دوره آزادی بزرگی برای
من بود و احساس خوبی به زندگی داشتم.
و حالا؟
الان دارم پیر میشوم؛ من امسال ۷۹
ساله خواهم شد و همیشه مشکلات کوچکی برای سلامتی و خستگی وجود دارد. زنی در یکی از
آخرین کتابهای سیمون دوبوار وجود دارد که میگوید در پشت سر گذاشتن گذشتهای
طولانی، یک شیرینی وجود دارد. این یکی از احساساتی است که در این سن میتوان داشت
و بسیار مثبت است. از آخرین تصویرها برای یک زن، تصویری است از زنی که با نوهاش
همراه میشود. تصویری که نشان از نوعی رضایت آدم در سالهای پیری دارد.
شما فمینیسم در حال رشد مد نظر خود را در کتاب توصیف میکنید اما همچنین از سردرگمی زنان همنسل خود در مواجهه با
ازدواج و خانواده میگویید. امروز درباره فمینیسم، بهویژه جنبش «میتو» که با انواع مختلف و متفاوتی از استقبالها در فرانسه مواجه
شد، چه نظری دارید؟ مثلا در مورد آنچه کاترین دنوو میگوید و از این جنبش انتقاد میکند.
وقتی دنوو آن حرفها را زد و گفت چه کرده است، خیلی
شرمنده شدم. چون این بازتابی بود از گروهی از زنان ممتاز. صادقانه بگویم، من آن را
منزجرکننده یافتم . من با «میتو» کاملا موافقم. البته مسلم است که در این بین
افراط و تفریط هم وجود دارد؛ اما مهم این است که زنان دیگر اینگونه رفتارها را نمیپذیرند.
در فرانسه ما در مورد فرهنگ اغواگری خود بسیار میشنویم اما این اغواگری نیست،
تسلط مردانه است. سوءاستفاده فقط در حوزه جنسی نیست، در همه جا از جمله در ادبیات
هم وجود دارد. نویسندگان زن بسیار کمتر در برنامههای تلویزیونی مطرح میشوند؛ جایی
که به ازای هر زن سه مرد وجود دارد. این عقیده وجود دارد که زن، رماننویس است و
مرد، نویسنده...
شما میگویید که همیشه خوانندهای مشتاق بودهاید. چه کتابهایی روی شما تاثیر گذاشتهاند؟
انتخاب سخت است. من در دورهای از زندگیام که خواندن
مهم بود و بر شیوه نوشتنم تاثیر میگذاشت، «خواجه زن» ژرمن گریر را خواندم. ژان پل
سارتر، سیمون دوبوار، ویرجینیا وولف، نویسنده شگفتانگیزی که از دهه ۲۰م
کشفش کردم و همچنین ژرژ پرک. اینها نویسندگانی هستند که میخواستم کتابهایشان را
بخوانم و بعد آنطور که آنها مینویسند، بنویسم. این [تاثیر] فقط در مورد داستان و
محتوا نیست؛ بلکه به فرم هم مربوط میشود.
٭این گفتوگو با آنی ارنو که دو روز پیش در ۸۱سالگی نوبل ادبیات ۲۰۲۲ را از آن خود کرد، سه سال پیش در گاردین منتشر شده بود.