تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ایلنا: بیستم مهرماه، روز بزرگداشت یکی از بزرگترین ادبا و شاعران تاریخ زبان و ادبیات فارسی است. این روز، روزِ بزرگداشت «خواجه شمس الدین محمد بن بها الدین محمد حافظ شیرازی» ملقب به لسان الغیب، لسان العرفا و یا ناظم الاولیا، شاعر غزل سرای ایرانی است. فردی که به طور خاص دیوان شعری وی، رسوخ و نفوذ گستردهای را در فرهنگ و جامعه ایرانی داشته و در قالب یکی از نمودها و نمادهای فرهنگ و هویت ایرانی درآمده است.
جالب اینکه اثرگذاری حافظ صرفا در حوزه زبان و ادبیات فارسی معنا پیدا نمیکند و در سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی، اشعار او به زبانهای اروپایی نیز ترجمه شد و با این کار عملا نام وی به محافل ادبی جهانِ غرب نیز به نحو گستردهای راه پیدا کرد. در این راستا و به مناسبت فرارسیدن ۲۰ مهرماه روز بزرگداشت حافظ، ایلنا در گفتگو با «علیرضا قیامتی» استاد دانشگاه، عرفانپژوه و محقق حوزه زبان و ادبیات فارسی به واکاوی برخی از ابعاد حیات ادبی حافظ شیرازی و مسائل مرتبط با آن پرداخته است. مشروح گفتگو با علیرضا قیامتی در ادامه میخوانید:
یکی از ویژگیهای بارزی که در مورد اشعار حافظ مورد اشاره قرار میگیرد این است که شعر وی تا حد زیادی توانسته با شعور عمومی ارتباط بگیرد و از طرفی در ظرفی ورای زمان و مکان مطرح میشود. تحلیل شما در مورد رازهای ماندگاریِ شعر حافظ چیست؟
راهیابی به «شعور عمومی» همانطور که در صورتِ سوال خود مطرح کردید، یکی از ویژگیهای بارز اشعار و کارهای ادبی حافظ شیرازی است. به نظر من؛ حتی هیچ شاعری در جهان به اندازه حافظ، در قالب ذهن و زبان مردم و ملت خود قرار نگرفته و با مردم میهنش پیوستگی نداشته است.
جالب اینکه سخنان حافظ در مواردی تبدیل به ضربالمثلهایی نیز شده است. به عقیده من نه دانته، نه شکسپیر، نه هومر و نه ویکتور هوگو و نه بسیاری از ادیبان دیگر نتوانستهاند موقعیتی اینچنینی شبیه به حافظ کسب کنند. همین مساله نیز حافظ را به ادیبی خاص تبدیل کرده است. البته که مسائل و مولفههای زیادی ایفای نقش کردهاند و این موقعیت خاص و منحصر به فرد را برای حافظ شیرازی ایجاد کردهاند. در درجه نخست، باید توجه داشت که حافظ مرزها را درمینوردد و عملا دیوارها و مرزها و حصارهایی را که ما انسانها میان یکدیگر ایجاد کرده و میکنیم را کنار میگذارد و اساسا مسائل قومی، نژادی، ملی و غیره را در اولویت قرار نمیدهد.
مسالهای که در یک معنا وی را به فردی که متعلق به کلیت بشریت است، تبدیل کرده است. در این چهارچوب، حافظ همه انسانها را فقط و فقط زیر پرچمِ عشق میخواهد. وی در این رابطه در یک بیت شعر خود میگوید:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد/ صوفیان رقصکنان ساغرِ شکرانه زدند
نکته دیگری که به خاص بودنِ حافظ کمک زیادی میکند این است که وی درد جامعه و درد مردم خود را میشناسد. شاید کمتر شاعری را در جهان داشته باشیم که همچون حافظ، درد مردم زمانه خود را درک کرده و شناخته باشد و روی آنها دست گذاشته باشد. البته که وی مرهم هم برای آنها ارائه کرده است. مرهمی که همان عشق، مهرورزی و آزاداندیشی است. اینها همان درمانهایی بودهاند که حافظ برای دردهای جامعه زمانِ خود و مقابله با بیماریهایی نظیر تزویر، ریا و نفاق به مردم جامعهاش ارائه کرده است.
از طرفی، منِ حافظ، منِ کلیه بشریت است و مربوط به خودِ حافظ و یا گروه خاصی نیست. در واقع وی به زبانی که حتی در بسیاری از لحظات، ماهیتی جهانی دارد سخن میگوید. مسالهای که شاید نمود عینی خود را در روزگار ما، در قالب شهرت جهانی حافظ نشان میدهد. و اما نکته پایانی که در مورد موقعیت خاص حافظ در شعر و ادبیات پارسی از اهمیت زیادی برخوردا است، استخوانبندی و ساختار خاص کلام حضرت حافظ است. در این چهارچوب، واژهها چنان در شعر و غزلیات حافظ به هم پیوستهاند و از بار معنایی غنی برخوردار هستند که نمونه مشابه آن را حداقل من در کمتر شاعری چه در ادبیات فارسی و چه در ادبیات جهان سراغ دارم. استحوانبندی کلام و شعر حافظ به قدری قوی است که وقتی به اشعار وی مینگرید مشاهده میکنید که نمیتوانید یک کلمه از اشعار وی را حذف کنید و همچنان شاهد قوامِ شعرش باشید. در این راستا، کلمات و واژگان دقیقا در جای درست خود قرار گرفتهاند و از ثبات و استحکام قابل ملاحظهای برخوردار هستند.
البته که باید این نکته را نیز مد نظر قرار دهیم که موسیقیِ کلام حافظ نیز در ماندگاری اشعار وی نقشی قابل توجه بازی کرده است. این مساله موجب شده تا اشعار حافظ از هارمونی بسیار خوبی برخوردار باشد و همین هماهنگی و زیبایی عملا موجب شده تا اشعار حافظ با دل و جان انسانها ارتباط قوی و مستحکمی را برقرار کنند. مسالهای که با گذشت صدها سال از عصر حافظ نیز همچنان به وضوح قابل مشاهده است و وی را به فردی خاص در جهانِ ادبیات فارسی تبدیل کرده است.
تاثیرگذاری حافظ شیرازی بر شعرا و ادیبانِ پس از وی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من حافظ شیرازی را چکیده فرهنگ و باور و ادبیات و هنر ایران زمین میدانم. این بدان معناست که فرهنگ و ادبیات ما تا قرن هشتم و در زمان زیست حافظ به نوعی قله دست پیدا میکند و شخص حافظ شیرازی نیز در نوکِ این قله ایستاده است. وی از از گذشته درسهای فراوانی را گرفته و بر افراد و نسلهای بعد از خود تاثیرگذاری قابل مشاهدهای را داشته است.
نباید فراموش کنیم که دیوان حافظ، خلاصه و فشردهای از شاهنامه فردوسی و عرفان ایرانی را (که در آثاری نظیر منطق الطیر، حدیقه الحقیقه و حتی مثنوی معنوی مولانا، و همچنین غزلهای عرفانی و عاشقانه سعدی و خواجوی کرمانی و سلمان ساوجی قابل مشاهده است) در دلِ خود دارد. جدای از اینها خردورزی ایرانی را که در شاهنامه آمده میتوانیم به نحوی تکامل یافته در دیوان حافظ مشاهده کنیم. البته که رگههای تفکر ایرانی و دلبستگی به فرهنگ ایرانی نیز در نقاط مختلفی از آثار و کارهای حافظ شیرازی قابل مشاهده است.
از این منظر، حافظ عملا چکیدهای از فرهنگ و ادبیات دوران قبل از خود است. با این حال، او تاثیرگذاری قابل توجهی را نیز بر شاعران و ادبای پس از خود هم داشته است. شما نمیتوانید شاعری را بیابید که در حوزه غزلسرایی در ادبیات فارسی فعال باشد (حتی در دوران جدید و معاصر) و تحت تاثیر حافظ شیرازی نباشد. دلیل اصلی این مساله نیز این است که حافظ صرفا یک غزل سرا نبوده بلکه او یک مکتب فکری و مجموعه از باورها و فرهنگ ایرانی و انسانی را نمایندگی میکند که طبعا اثرگذاری وسیع او را در پهنه زبان و ادبیات فارسی به همراه داشته است.
در این راستا مثلا «قاسم انوار» شاعر قرون هشتم و نهم کاکملا تحت تاثیر حافظ است و حتی ارادت خود را نیز به وی اعلام میکند. در عین حال شاعری نظیر «عبدالرحمان جامی» که در نوع خود خاتم الشعرای سبک عراقی و یا شعرای کلاسیک نیز است بارها به حافظ شیرازی ابراز ارادت میکند و البته که رنگ غزلیات وی نیز رنگ و بوی غزلهای حافظ را دارد. در ادامه نیز در چهارچوب «مکتب وقوع» شاهدیم که جرقههای ابتدایی این مکتب را هم حافظ زده است.
این مکتب با وحشی بافقی و فغانی شیرازی که دو شاعر عمده آن هستند، کاملا رنگ و بوی کلامی و ادبی خود را از سخن حافظ گرفتهاند. در سبکه هندی نیز که شعرای مهم آن افرادی نظیر صائب تبریزی و کلیم کاشانی و یا بیدل دهلوی هستند، هر سه تا حد زیادی تحت تاثیر اندیشهها و کارهای حافظ هستند و در دوره ادبیِ بازگشت نیز که کلا شعرای این دوره سعی داشتند به شعرای دوره قدیم یعنی سعدی و حافظ و مولانا و امثالهم رجوع کنند. در این دوره افرادی نظیر نشاط اصفهانی، سروش اصفهانی و طبیب اصفهانی، همگی در کارهایشان به انحا مختلف تحت تاثیر غزلیات و اشعار حافظ هستند.
در دوران معاصر نیز اساتیدی نظیر رهی معیری و شهریار که هر دو غزل سرا بودهاند هم کاملا تحت تاثیر اندیشه و سبک ادبی حافظ شیرازی بودهاند. در واقع آنها در مدار اندیشهای حافظ بودند و البته که استادیِ خاص خود را نیز داشتند. از این منظر، حافظ شیرازی جریانی را ایجاد کرد که به تدریج افراد مختلف به آن وارد شدند و آن را کامل کردند.
مهمترین نکته یا نکاتی که در مورد زندگی شخصی و ادبی حافظ کمتر مورد توجه قرار گرفته چیست؟
در مورد آنچه در باب زندگی و اندیشههای حافظ شیرازی گفته میشود، به نظرم ما به نسخهشناسیهای حافظ کمتر پرداخته ایم. این بدان معناست که کمتر نسخهشناسیهای دیوان حافظ را بررسی کردهایم و تفاوت نسخهها حداقل در میان پژوهشگران ما بسیار کم است. این در حالی است که چاپها و تصحیحاتِ فراوانی از دیوان حافظ انجام شده با این حال همچنان ما نمیتوانیم به صورت قاطع و روشن بگوییم که مثلا نسخ موجود کامل هستند و به کلام حافظ تا حد زیادی نزدیک هستند (علی رغم اینکه ما شاهد وجود تصحیحاتی از دیوان حافظ مثلا به همت دکتر خانلری هستیم که نمودی از کارهای دانشگاهی و علمی هستند.)
در این راستا ما بسیاری از غزلهای حافظ را داریم که در چاپهای گوناگون از دیوان حافظ نیست و در عین حال بسیاری از رباعیها را نیز داریم که اساسا هیچ ارتباطی با حافظ ندارند و این مساله ثابت شده است با این حال، این موضوع نیز هنوز به طور دقیق عملیاتی نشده است. از این منظر من فکر میکنم که نسخهشناسیهای مرتبط با آثار حافظ اندکی نادیده گرفته شده است که این موضوع باید به صورت ویژه مورد توجه قرار گیرد. نکته دیگر اینکه در مورد زندگی حافظ نیز منابع مبهم هستند و ما مثلا نمیتوانیم در مورد شکلِ زندگی وی، اساتیدش، و یا خانواده اش، با قاطعیت سخن بگوییم. با این حال به نظر من ما کمتر به رسالتِ شعری و آزاداندیشی حافظ شیرازی پرداختهایم. در این چهارچوب ما بیشتر مثلا گفتهایم که حافظ، عارف و یا عاشق است با این حال، آزاداندیشی وی و وسعت جهان بینیاش کمتر مورد توجه قرار گرفته است که به نظر من این حوزه نیز نیاز به کارِ بیشتر دارد.
تاثیرگذارترین شعری که از حافظ در ذهن شما نقش بسته چیست و دلیل آن را چه میدانید؟
مسیر زندگی من به سمت حوزه زبان و ادبیات فارسی اساسا با دیوان حافظ آغاز شد. در دوره نوجوانی من دیوان حافظ را دیدم و با مطالعه آن به این اثر بسیار علاقهمند شدم و همین موضوع موجب شد که من غیر از حوزه ادبیات فارسی و پژوهش در این حوزه به هیچ چیزِ دیگری فکر نکنم. این علاقه تا بدانجا پیش رفت که در دوران دانشجویی من به کل دیوان حافظ را حفظ کردم. من تمامی غزلهای حافظ را به غیر از ۱۰ یا ۱۲ مورد که هنوز هم بر این باور هستم که آنها جز کارهای حافظ نیستند، دوست دارم و آنها را زیبا و گیرا میبینم. با این حال اگر بنا باشد که بگویم کدامیک از غزلهای حافظ ویژه و خاص است میتوانم به این شعرِ وی اشاره کنم که میگوید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند/ باده از جام تجلی صفاتم دادند
این غزل تا پایان، به قدری زیبا است که به نظرم حتی واژههای بکار رفته در آن نیز واژههایی آسمانی هستند. این بدان معناست که اینقدر درجه خلوص و عارفانگی این غزل بالا و درخشان است که انسان گمان نمیبرد که این واژهها زمینی باشند. خودِ حافظ نیز میگوید که:
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت/ قدسیان گویی که شعر حافظ از بَر میکنند
واقعا حافظ باور داشته که فرشتگان درگاه خداوند نیز شعر وی را از بر میکنند و میخوانند. شعر و کلامی که بوی عرفان و خداوند از سراسر آن استشمام میشود. از این منظر، برخی غزلهای حافظ، حقیقتا زمینی نیستند و انسان را تماما جذب میکنند. هر چند همانطور که گفتم انتخاب بهترین شعر و غزل حافظ کار بسیار سختی است. مسالهای که البته تا حد زیای ریشه در این موضوع نیز دارد که خودِ حافظ شیرازی، شخصیت چند بُعدی داشته است.