تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
بیستوهشتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سهروردی به «بینامتنیت در قصیدهی مروارید سریانی و قصهی غربت غربی سهروردی» اختصاص داشت که با سخنان دکتر رضا اسدپور دوشنبه ۱۸ مهرماه برگزار شد.
رساله قصهی غربت غربی یکی از حکایتهای رمزی سهروردی است که داستان سیر و سلوک عرفانی نفس انسان را به تصویر میکشد. سالک قهرمان از نزد پدر در عالم شرق به سوی قیروان شهری در عالم غرب سفر میکند و گرفتار و زندانی میشود تا اینکه با نامهای از سوی پدر سفر به شرق را آغاز میکند و پس از طی مراحلی سخت به مقصد میرسد. این حکایت شباهتهای قابل توجهی با یک حکایت رمزی سریانی به نام قصیده مروارید دارد.
شیخ اشراق سهروردی شخصیت مشهور و شناخته شدهای است، عارف بزرگ سده ششم افزون بر رسایل حکمی و فلسفی که به زبان عربی و فارسی نوشته است، چند رساله رمزی و تمثیلی به زبان فارسی دارد و یکی از آنها را به زبان عربی نوشته است که در نوع خود بسیار ارزشمند است. اینکه یک حکیم و یک فیلسوف اشراقی در کنار نگارش حکمهالاشراق مشارح و مطارحات، تلویحات، داستانهای کوتاه رمزی مینویسد بسیار پراهمیت است. عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، لغت موران و قصهالغربهالغربیه که مدنظر ماست و به زبان عربی نوشته شده است.
داستانهای کوتاه سهروردی درباره فلسفه اشراق
سهروردی تمام آن مبانی فلسفه اشراق خود را در قالب این داستانهای کوتاه و رمزی به تصویر کشیده است. در قصه غربت غربی اشاره میکند که من داستانهای رمزی ابن سینا را خواندم و سه رساله و داستان رسالهالطیر، سلامان و ابسال و حیبن یقضان را نیز مطالعه کردهام. با اینکه مطالب حکمی جالبی در آنها نهفته است اما آن را عاری یافتم از آن سرّی که تحت عنوان طور اعظم یا طامه الکبری از آن یاد میکنند. آن نزد اهل تصوف است و در مقامات عرفانی از آنها یاد میشود. سهروردی در مقدمه قصه غربت غربی بیان میکند که چرا دست به نگارش چنین حکایتی زده است و هدفش را میگوید.
قهرمان داستان از شرق به غرب سفر میکند و گرفتار میشود و باید برگردد در واقع طرحی از حکمت اشراق و سیر عملی دست یافتن به اشراق را در این حکایت میبینیم. آنچه که قابل توجه است اینکه در یک رساله رمزی دیگری که در سده دوم میلادی به زبان سریانی نوشته شده تحت عنوان قصیدهی مروارید ما شباهتهای قابل توجهی میبینیم. گویا سهروردی از آن خبر داشته است. اینکه اطلاعی از قصیده مروارید داشته است یا نه نشانهای دیده نمیشود این دو متن را از منظر بینامتنیت مورد بررسی قرار میدهیم تا دریابیم چه عناصری از قصیده مروارید در قصه غربت غربی قابل مشاهده است.
سه رکن در بینامتنیت و نظریههای ادبی و فلسفی
بینامتنیت هم به عنوان یک نظریه ادبی و فلسفی در این قرن توسط ژولیا کریستوا مطرح شده و پیروان دیگری یافته و ابعاد دیگری پیدا کرده است اما به طور کلی مبنای بینامتنیت این است که معنای متن با توجه به معانی نهفته در متون دیگر شکل میگیرد و به قول کریستوا هیچ متنی نیست که جزیرهای جدا از متون دیگر باشد. در واقع سه رکن در بینامتنیت مطرح است: متن پنهان، متن حاضر و روابط بینامتنی. متن حاضر در اینجا قصه غربت غربی است و متن پنهان قصیده مروارید است و روابط بینامتنی میخواهد بیان کند که چه عناصر و چه مفاهیمی از قصیده مروارید به قصه غربت انتقال یافته است.
درباره این منظومه سریانی تحت عنوان قصیده مروارید جا دارد، بیان کنیم که ترجمهای از این منظومه در کتاب ارزش میراث صوفیه از کتاب دکتر زرینکوب ذکر شده است البته دکتر زرین کوب در کتاب با کاروان حله هم به آن اشاره کرده و ذکر کرده است که این متن به زبان انگلیسی چندینبار ترجمه شده است و این متن مربوط به نیمه دوم قرن دوم میلادی است که به زبان سریانی نوشته شده است و از بعضی جهات به تمثیل معروف فرزند اسرافکاری که در انجیل نوقا آمده، شباهت دارد. همچنین میگوید که این شاهزاده از سرزمین شرق از نزد پدر و مادر خود سفری را به غرب آغاز میکند. اشاره به سرزمین پارت و جرجانیه میشود که در واقع اشارهای به تاثیر فرهنگ ایرانی است.
هانری کربن هم با توجه به تحقیقات عمیقی که در حکمت اشراق و آثار سهروردی داشته است و برای اولینبار متن عربی و ترجمه کهن فارسی و شرحی از رساله قصه غربت غربی داشته است. در جلد دوم کتاب اسلام ایرانی در فصل ۶ اشارهای میکند به قصیده مروارید و پیوند تنگاتنگی که این دو رساله با هم دارند. هانری کربن معتقد است که اگر سهروردی از ابتدا سرگذشت قهرمان نغمه مروارید را خوانده بود، تغییری در ساختار رساله قصه غربت غربی ایجاد نمیشد و آن طرح سهروردی به قوت خود باقی بود به هر حال کربن این احتمال را نادیده نمیگیرد.
ناگفته نماند که قصیده مروارید توسط دکتر شرفالدین خراسانی هم ترجمه شده است. در آنجا در ابتدا به طور مقدماتی نگاهی به عرفان میشود و اینکه عرفان به معنی شناخت در مکاتب گنوستیکی چه معنی داشته است و همه آنها متفقالقول بر این باور بودند که انسان یک سرشت الهی دارد و به این جهان مادی و تاریک هبوط کرده است و راه نجاتش از این زندان دستیابی به معرفت و عرفان است که با ندای الهی بازگشتی به اصل خودش داشته باشد و ذکر میکنند که یکی از برجستهترین نمونههای کلاسیک گنوستیکی همین قصیده مروارید است که سرگذشت روح یا همان عنصر الهی است که اول به زبان سریانی سروده شده است و بعد به نثر به زبان یونانی ترجمه شده است. در واقع این متن سریانی منسوب به حواری مجعول به نام اعمال توماس در سده دوم و سوم میلادی ذکر شده است که در سال ۱۸۹۷ به انگلیسی ترجمه شده است. همچنین گفتهاند که متن یونانی در سال ۱۹۰۳ منتشر شده است و ترجمهای از این قصیده را ذکر کردهاند که در ترجمه دکتر زرینکوب جاهایی ترجمه نشده و نقطهچین گذاشتهاند اما در ترجم دکتر خراسانی ذکر شده است.
روایتی از قصیده مروارید و سفر از عالم شرق به سوی عالم غرب
باید گفت که قصیده مروارید یا جامه فخر ماجرای شاهزادهای است که از عالم شرق از نزد پدری که شاه و مادری که ملکه است و برادری که او هم شاهزاده است، سفری را به سمت غرب به سرزمین مصر آغاز میکند تا مرواریدی را از دهان اژدهایی خارج بکند و این ماموریت به او داده میشود. در اینجا جامه فخر و پادشاهی را که پدر و مادر از روی محبت به او پوشانده بودند از تن او خارج میکنند و او را وارد این سفر میکنند. وقتی به سرزمین مصر میآید، مصریان از غذای خودشان به او میدهند و او دچار رخوت و خواب میشود و اصل خود را فراموش میکند. مدتی در فراموشی روزگار میگذراند تا نامهای از طرف پدر و مادر توسط عقابی به دست او میرسد. همان ندایی است از عالم شرق و مصر نمادی از این جهان مادی و مروارید اشارتی است از روح الهی که هبوط کرده در این زندان که باید به اصل خودش برگردد. این نامه او را بیدار میکند و به ماموریت خودش برمیگردد و مار را افسون میکند، مروارید را میگیرد و به قلمرو پادشاهی پدر و مادر برمیگردد و جامه فخر را میپوشد و از این ماموریت پرفراز ونشیب سربلند بیرون میآید.
اگر در نظر بگیریم عناصر مشابه این قصیده با قصه غربت غربیه سهرودی همسانی دارد، بر طبق تقسیمبندی هانری کربن یک مقدمه و سه بخش و یک موخره دارد. سهروردی گفته است برای توصیف آن سرّ بزرگ یا طامه الکبری است که این رساله را نگاشته است و ماجرا اینگونه آغاز میشود که قهرمان داستان که خود سهروردی است و اول شخصی است که داستان را تعریف میکند میگوید من و برادرم عاصم سفری را به سمت غرب آغاز میکنیم و در قیروان گرفتار مردمی میشوند که آنها را در چاهی زندانی میکنند و آنها کمکم شرق را فراموش میکنند تا اینکه نامهای توسط هدهدی به آنها میرسد. الهامی از جانب پدر که چرا یاد نمیکنید. آرزومندتان شدم. حرکت کنید، سفرکنید. راه بازگشت در نامه ذکر میشود.
از اینجا سفر و ماموریتشان آغاز میشود به مانند سفر شاهزاده برای گرفتن مروارید که از بندهای پانزدهم تا سی و ششم بخش دوم قصه غربت غربیه به سفر اختصاص دارد. سوار کشتی میشوند. غرق شدن پسر توسط موج اتفاق میافتد که اشاره دارد به پسر نوح و... داستانهای پیامبران در اینجا اتفاق میافتد. در ادامه مسیر جمجمههای عاد و ثمود را بر تختهایشان میبیند. اشاره به اژدها هم دارد. گوسفندی است که آن را رها میکنند تا در صاعقه هلاک میشود. بالاخره به مقصد نزدیک میشود. آوازهای خوشی میشنود. سرمست میشود. آواهایی که بسان کشیدن زنجیر بر سنگ خارا بود که اشاره به آواهای وحی دارد.
سهروردی با منابع حکمی یونانی و ایران باستان آشنا بوده است
تا اینجا سفر پر فراز و نشیب غریب حکایت میشود تا بخش سوم که بندهای ۳۷ تا ۴۳ است. به دامنه کوه طور میرسد و به چشمه آب زندگی میرسد. ماهیانی را میبیند با آنها سخن میگوید. آنها میگویند که ما برادران تو هستیم. تبعید شدیم به عالم غرب و خودمان را به اینجا رساندیم و اینجا مقصد است. در اینجا پدر را میبیند. پدر را نیکو توصیف میکند. گفتوگوی او با پدر جالب است. پدر به او میگوید نیکو رستی. اما ناچاری به عالم غرب برگردی. او آه و ناله میکند که من دیگر نمیروم. پدر به او دو بشارت میدهد. یک بار رفتی و توانستی بیایی پس دوباره میتوانی بیایی و دیگر اینکه بالاخره تبعید تمام میشود. از اجداد خودش یاد میکند که انواری باشکوه هستند تا به نورالانوار میرسد.
در دو بند پایانی سهروردی میگوید این حال من است. بند ۴۵ در پایان دعای اوست که خدایا ما را از اسارت طبیعت رها ساز. شباهتهای روشن این حکایت با معانی و عناصری از قصیده مروارید به خوبی پیداست. در قصیده مروارید سرزمین شاهزاده عالم شرق است. در اینجا هم عالم شرق است. آنجا پدر شاه سرزمین پارت است اشارتی به فرهنگ ایرانی قدیم هم دارد. در اینجا یمن اشاره به شرق عرفانی دارد. برادر شاهزاده آنجا حضور دارد. اینجا برادر با او راهی میشود. در هر سفر از شرق به غرب منتهی میشود به گرفتار شدن در مصر و در قیروان در قصه غربت غربیه.
در هر دو، نامهای از طرف شرق میآید. در قصیده مروارید توسط عقاب از طرف پدر و مادر میآید و او را بیدار میکند. در قصه غربت غربی هم نامهای از سوی پدر توسط پدر میآید که دلتنگ شما هستم، چرا حرکت نمیکنید. سفرکنید و آنها را بیدار میکند و نقشه عبور را برای آنها توضیح میدهد. آنچه که در قصه غربت غربی بیشتر به آن توجه شده است، پرداختن به جزییات مسیر سفر و فراز و نشیبهای مسیر سفر است. سیری در داستانهای پیامبران که قهرمان داستان خودش شهود میکند اما در قصیده مروارید کمتر به این فراز و نشیب توجه شده است. اما بازگشت در هر دو اینها مشاهده میشود. در قصیده مروارید، مروارید را از دهان اژدها میگیرد. در نهایت جامه چرک و آلوده مصریان را از تن در میآورد و جامهای را که پدر و مادر برای او میفرستند، میپوشد و بازمیگردد به وطن. در قصه غربت غربیه هم به چشمه آب حیات میرسد و با پدر دیدار میکند.
بنابراین شباهتهای زیادی بین مفاهیم، عناصر و شخصیتهای این دو حکایت دیده میشود و از منظر بینامتنیت میتوان به این نتیجه دست یافت که حکایت قصه غربت غربیه تحت تاثیر قصیده مروارید بوده است. اینکه سهروردی آن را خوانده بود یا شفاهی شنیده بود، نمیدانیم و شاهدی در دست نداریم. هر چند که میدانیم سهروردی با منابع حکمی یونانی و ایران باستان آشنا بوده است. اما هانری کربن هم بیان کرده است که حتی اگر سهروردی آگاه هم بوده است باز هم قصه غربت غربی را با خلاقیت نگاشته تا تعالیم اشراقی خود را در قالب این حکایت بیان کند. به هر حال میتوان به تاثیر بینامتنی این دو رساله با توجه به آنچه گفتیم، دست یافت.