تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
یکی از ماجراهای غریبِ تاریخِ ادبیاتِ ایران، دردستنبودنِ نسخههایی کهن از تاریخِ بیهقی و سفرنامهٔ ناصرخسرو است. قدمتِ نسخههای موجود از این دو اثر، به سهچار سده پیشتر نمیرسد! قدمتِ نسخههای سفرنامه حتی به سه سده نیز نمیرسد؛ و این مسأله کار را بدانجا کشانده که برخی حتی سفرنامه را اثری جعلی، مغرضانه و ایرانستیزانه و پرداختهٔ در دو سدهٔ اخیر و بهعللی درونمتنی، دستاویزِ استعمارگران بدانند!
بیهقی خود یادآورشده که «بهقصد» «روضههای رضوانیِ»اش
را ناچیزکردهاند. و ابنِ فُندق (صاحبِ تاریخِ بیهق) نیز حدودِ صدسالِ بعد، پارهپاره
فصلهایی از تاریخِ بیهقی را در کتابخانههای گوناگون یافته؛ و البته نه همهٔ آن
را.
تاریخِ بیهقی را در ایران، نخستینبار (۱۳۰۷ ق) ادیبِ پیشاوری
تصحیح یا بهتر است بگوییم منتشرکرد. با این همه، پژوهشگران قدرِ تلاش ادیب را
دانستند و حتی استاد فیاض چندان شیفتهٔ کارِ ادیب بود که بسیاری از تصحیحهای
قیاسیِ او را که نادرست نیز بودند، در تصحیحِ خویش اعمالکرد. بعدها استادان
فیاض_غنی (۱۳۲۴) و نیز استاد سعیدِ نفیسی (۳۲_۱۳۱۹) تاریخِ بیهقی را
براساسِ نسخههایی با قدمتی حدوداً سیصدساله تصحیحکردند.
متنی که فیاض بعدها (سالِ ۱۳۵۰) خود جداگانه تصحیح و
منتشرکرد، میانِ پژوهشگران قدر دید و پژوهشهای چاپِ نفیسی نیز دربارهٔ تاریخ و
جغرافیا و اعلام، گرهگشای محققان بود. در سالهای اخیر، استاد محمدجعفرِ یاحقی و
جنابِ مهدی سیّدی تصحیحی تازه با یادداشتهایی مفصّل منتشرکردند (سخن، ۱۳۸۸)
که امروز مستندترین و
مفصّلترین چاپ از آن «دیبای خسروانی» و «روضههای رضوانی» است.
در این یادداشت اشارهای خواهیم کرد به آرزوی امیرنظامِ
گروسی، این ادیبِ دولتمرد، برای چاپِ تاریخِ بیهقی که البته هیچگاه محقّق نشد.
امیرنظام رجلِ سیاسیِ برجستهای بود و چندین نسل از
خاندانِ او نیز از دولتمردانِ مشهور در ناحیهٔ گروس بودند. امیرنظام از جوانی به
فرماندهیِ فوجِ گروس انتخابشد و در لشکرکشی هرات نیز حضور داشت. وی در سراسرِ
عهدِ محمدشاه و ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه در مصدرِ امور بود. وی همچنین سالها
سفیرِ ایران در فرانسه و انگلستان بود و با ناپلئون سوم نیز ملاقاتی داشت. شاید بهسببِ
همین حضور در فرنگ و تأثیراتش بوده که به تصریحِ خودش، مخالفانش او را
«فرنگیمآب» خطابمیکردند (منشآت، ناشر: حاجحسنِ فردوسی، ص ۱۶۲).
امیرنظام، چندینبار در
سرکوبِ مخالفانِ داخلیِ حکومتِ قجر در نواحیِ مختلفِ ایران کاردانیاش را ثابتکرد.
در پندنامهٔ یحیویّهٔ او که خطاب به پسرش یحیی (که در وبای کرمان جوانمرگ شد) است
نیز این روحیهٔ سلحشوری و شجاعتِ نویسنده آشکار است (همان، ص ۱۸).
امیرنظام همچنین در
برکشاندن و پروراندنِ ایرجمیرزا یا به قولِ خودش در تعبیری محبتآمیز، «میرزا
شوکلا»، سهیم بود. چندجای منشآت، قصائدِ ایرجمیرزایی را که آن سالها دورانِ
جوانیاش را سپریمیکرده، ستوده و آیندهاش را درخشان ارزیابیکردهاست (همان، صص
۳۱، ۱۳۹ و ۳_۲۰۲).
ایرج نیز قدرشناسی
کرده و چندین قصیده در ستایشِ او سرودهاست. امیرنظام سالِ ۱۳۱۷ ق در کرمان درگذشت.
مقدمه از ذیالمقدمه طولانیتر شد و غرض از این یادداشت
توجهِ امیرنظام به اهمیتِ تاریخِ بیهقی و تلاش برای چاپِ آن است. گفتنی است
امیرنظام بهرغمِ آنچه بهنظرمیرسد و از ادیبانی چون او انتظارمیرود، بسیار
ذوقِ تنوعپسندی داشت و منشآتش گواهیمیدهد او بیشاز شعرِ سبکِ خراسانی، شیفتهٔ
مولوی و سعدی و حافظ بود. وی در جایجای منشآت، به شعرِ این شاعران استناد میکند.
او چندبار به عباراتی از بیهقی نیز استشهادکرده: «بهاصطلاحِ
بیهقی، امرِ بزرگ و کارِ شگرفی اوفتاد» (ص ۶۱)؛ نیز: «چنانکه بیهقی
گوید واقعاً کارِ خطِ شما بالاگرفته» (ص ۲۰۷). صِرف همین نامبردن از
بیهقی در متنی نگاشته در حدود صدوپنجاه سالِ پیش، خود خالی از اهمیّتی نیست. این
اشاره از منظرِ تاریخِ ادبی همانقدر مهم است که مثلاً در دیوانِ قاآنی یا سروش
اصفهانی از بیدلِ دهلوی نامی بردهمیشد.
بهسببِ همین شیفتگی به نثرِ بیهقی بوده که گویا
امیرنظام فکرِ چاپِ تاریخِ بیهقی را نیز درسرداشتهاست. استاد باستانیِ پاریزی،
برپایهٔ اسنادِ دورانِ سفارتِ امیرنظام، نشاندادهاند وی سالِ ۱۲۸۰ ق (۱۸۳۶ م، حدوداً سه دهه پیش
از ادیب) آرزوداشته در شهرِ گروس، چاپخانهای راهبیندازد و «جهانگشای نادری،
تاریخِ ابنِ خلکان، کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی و تاریخِ بیهقی» را منتشرکند (شمعی
در طوفان، استاد باستانی پاریزی، نشرِ علم، ۱۳۸۳، ص ۹۳).