تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 10 آبان 1401 کد مطلب:30796
گروه: درس‌گفتارها

شیخ اشراق و ملاصدرا در نقد نظریه مشائین چه دیدگاهی دارند؟

گزارش درس‌گفتار بررسی تطبیقی علم الهی از نگاه شیخ اشراق و ملاصدرا

سی‌ویکمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی سهروردی به «بررسی تطبیقی علم الهی از نگاه شیخ اشراق و ملاصدرا» اختصاص دارد که با سخنان دکتر علی اله‌بداشتی (پژوهشگر و استاد فلسفه اسلامی دانشگاه قم) در روز چهارشنبه چهارم آبان برگزار شد.

شیخ اشراق و ملاصدرا در نقد نظریه مشائین درباره علم خدا اشتراک نظر دارند و این نقد به نظریه مشائین در مطلق علم برمی‌گردد. مشائین مناط ادراک را تجرد از ماده دانستند اما شیخ اشراق ملاک ادراک را نور بودن و ظهور برای ذات عالم دانسته است. از این جا نتیجه می‌گیرد که نور‌الانوار که نور مطلق است ظهورش برای ذاتش ذاتی است. ملاصدرا ـ ملاک ادراک را حضور شیء  مدرک برای مدرک می‌داند و معتقد است حق تعالی ـ کامل‌ترین حضور ذاتش برای ذاتش حاصل است پس کامل‌ترین ادراک برای او حاصل است.

در تطبیق نظر این دو حکیم به این نتیجه می‌رسیم که لازمه حضور، ظهور معلوم برای عالم است. پس اگر ذاتی برای خودش ظهور داشته باشد حضور هم دارد. اگرچه ملاصدرا لازمه حضور را تجرد از ماده می‌داند و از این جهت به مشاء نزدیک می‌شود. اما در علم به ماسوی شیخ اشراق نظریه مشائین را نپذیرفته و وجود خارجی شیء را ملاک علم می‌داند و ملاصدرا نظر مشائین و شیخ اشراق را نقص نموده است. و حضور وجود تجردی شیء را ملاک علم می‌داند  و ذات حق را به منزله‌ی آیینه‌ای فرض می‌کند که ممکنات در آن متجلی هستند.

برجسته شدن نظریه شیخ اشراق در علم خدا به ماسوی

بحث علم به طور عام و علم خدا به طور خاص و علم خدا به ماسوی به طور اخص از مسائل چالش‌برانگیز الهیات و فلسفه اسلامی است تا آنجایی که بزرگان فلسفه الهی و حتی فلسفه اسلامی در شناخت حقیقت علم خدا به وحدت نظر نرسیده‌اند. برخی از بزرگان حکمت، علم خدا را به علم به ذات محدود کرده‌اند و برخی چون علم را از سنخ اضافه دانسته‌اند علم خدا را محدود به علم ممکنات کردند. از سوی دیگر در حقیقتِ علم خدا و چیستی علم خدا نیز دیدگاه‌های مختلفی بیان شده است. یعنی همه آن‌هایی که هم علم خدا به ذات و هم علم خدا به ماسوی را پذیرفته‌اند در کیفیتِ علم خدا با هم اختلاف نظر دارند.

آنچه که مشهور است مشاییان علم الهی را به صور مرتسمه در ذات حق تبیین کرده‌اند. البته این صور، صور انفعالی نیست. یعنی صور برگرفته از اعیان خارجی موجودات نیست. مخصوصاً در بیان ابن‌سینا که صور را منشأ اشیاء خارجی می‌داند، یعنی علم خدا علم فعلی است. در واقع علم مهندس را مثال می‌زند که علم منشاء ایجاد وجود خارجی است. نه مانند ناظری که به ساختمان بعد از ساخته شدن می‌نگرد و علمی در نفس او حاصل می‌شود و در ذهن او نقش می‌بندد. 

در هر صورت صور مرتسمه را نه شیخ اشراق پذیرفت و نه ملاصدرا. حتی شارح بزرگ اشارات و تنبیهات یعنی خواجه نصیر طوسی که بنا را در شرح گذاشته بود نه مثل فخر رازی که جرح باشد اما در مساله علم الهی نظریه علم ابن‌سینا را نپذیرفت و به نظریه علم شیخ اشراق رجوع کرد. در تجریدالاعتقاد که کتاب مهم کلامی خواجه نصیر است نظریه‌ی شیخ اشراق را برجسته کرد.

برخی چون افلاطونیان برای حل مساله علم خدا به ماسوی به مُثُل پناه آورده‌اند و مُثُل را ملاک علم خدا به ماسوی و عالم هستی دانسته‌اند. برخی اعیان ثابته را درست کرده‌اند و ثابتات ازلی را طرح کرده‌اند که استقصای این اقوال به ده‌ها قول می‌رسد که در این گفتار بیشتر به آرای حکیم فرزانه شیخ اشراق و ملاصدرا می‌پردازیم. شیخ اشراق در بررسی نظریه علم الهی اول بحث علم ذات به ذات و بعد علم ذات به ماسوی را مطرح می‌کند.

 

چند نکته از شیخ اشراق در بررسی نظریه علم الهی

شیخ اشراق الهیاتش مبتنی بر نورشناسی است. وی رأس هرم هستی را نورالانوار می‌داند که همان واجب‌الوجودی است که در حکمت مشایی و حکمت صدرایی مطرح است. شیخ اشراق ملاک علم و عالم بودن را نور و ظهور می‌داند. می‌فرماید «الذی یدرک ذاته هو نور لنفسه و بالعکس» یعنی لازمه ادراک، نور بودن مُدرک است. یعنی موجودی که در ذاتش نور هست و ظهور ذاتی دارد، برای نفس خودش ظاهر است و علم به ذات خویش دارد. این عام است و نفس آدمی از آن جهت که از سنخ مجردات و از سنخ نور است در مرتبه ذاتش بدون هیچ واسطه‌ای به خود عالم است.

حق تعالی که نورالانوار است بر مبنای قاعده نور و نور ذاتی است که در ادعیه ما از بیان نور بودن حق تعالی زیاد سخن گفته شده است: یا نورالنور، یا نور قبل کل نور، یا نور بعد کل نور. موجودی که نور ذاتی باشد نه نور عرضی و نه ظلمانی مانند اجسام مادی است، چنین موجودی برای خودش ظهور دارد و عین ظهور است. نور ظاهر لذات است و مظهر لغیره و ملاک علم در نزد شیخ اشراق ظهور است و هر شیء که برای خودش ظهور داشته باشد آن شیء عالم به خودش است.

پس بر اساس تقسیم‌بندی شیخ اشراق موجودات یک دسته آنهایی هستند که ظهور ذاتی دارند و در حقیقتِ ذاتشان نور هستند و دسته دوم موجوداتی که ظهور ذاتیِ آن‌ها نیست و در حقیقتِ ذاتشان نور نیستند. آن‌ها نور عارضی هستند مانند نور خورشید. شیخ اشراق نور خورشید را نور عارضی می‌داند، چون نور محسوس است. لازمه نور بودن در حکمت اشراق تجرد از مادیات و از ظلمت و از غواسق هم هست. یعنی شیئی که در وجودش آمیخته به ویژگی‌های اجسام و غواسق و یا هیئاتِ غواسق باشد، این‌چنین شیئی نورانی نیست و نور ذاتی ندارد.

نورهای عرضی هم از آن نوری که شیخ اشراق می‌گوید، ظهور ذاتی دارد، خارج می‌شود. مصادیق نور در فلسفه شیخ اشراق متعدد است. نور عرضی مثل نور خورشید و نور چراغ است. این نورها چون نور ذاتی نیستند، ظهور ذاتی ندارند و مُدرک نیستند. پس اینکه شیخ اشراق می‌گوید شیئی مدرک ذاتش هست که نور لنفسه داشته باشد، یعنی دارای نور ذاتی باشد، پس این انوار از مدرک ذاتی بودن خارج می‌شوند. نور ذاتی مثل نور نفس. نفس ذات خود را به ذاتی ادراک می‌کند نه به صورت، نه به تمثل ذات یا امری زائد بر ذات. یعنی نفس خودش برای خودش ظهور دارد. نور و ظهور در حکمت اشراق دو چیز نیستند بلکه نور عین ظهور است.

پس نور خودش ظاهر است و ظهورش همان نورانیتش است. پس مدرکیت شیئی که نوری است یا نورانی است و نورش ذاتی است صفتی زائد بر ذات نیست. مدرکیت آن هم عین ذاتش است و بر این مبنا در واقع مُدرِک و مُدرَک و ادراک با هم اتحاد پیدا می‌کنند و یگانه می‌شوند و اختلافشان اعتباری است نه حقیقی. برخلاف اشاعره که صفات حق تعالی را زائد بر ذات دانستند بر مبنای قاعده حکمت اشراقی علم خداوند به خودش عین ذات اوست نه امری زائد بر ذات.

ملاصدرا می‌گوید حقیقت علم به حقیقت وجود برمی‌گردد

بحث نفس از دریچه علم نفس به ذاتش دریچه‌ای به سوی فهم علم خدا پیدا می‌کند. چون بر اساس حدیث مشهور «من عرف نفس عرف ربه». حق تعالی نورالانوار و نور محض و نور مجرد و وجودی بعد و بسیط است و از هر گونه ترکیبی با غیر نور منزه است. یعنی نور محض و نور مطلق است. اگر ملاک ادراک، نور بودن شیء و نور ذاتی است و نور گفتیم ظاهر لذاته و مظهر لغیره است، حق تعالی که نور حقیقی است و علم که ظهور و انکشاف است و نور هم ظهورش ذاتی است، پس حق تعالی که تمام ذاتش و برای ذاتش ظهور دارد.

چون نورالانوار است و در اعلی مرتبه نورانیت و در اعلی مرتبه وجود و وساطت قرار دارد و نوری است که قائم به ذات است و غنی محض است. پس علمش به ذاتش به ظهور ذاتش برای ذات است نه به مثال ذاتش. این در علم ذات به ذات که ارسطو هم در بحث علم خداوند بیشتر علم ذات به ذات را بحث کرده و استدلال کرده است که خداوند فقط به خودش عالم است چون متعلق علم او که برترین وجود است باید برترین باشد و خودش برترین است پس متعلق علم او جوهر اول به قول ارسطو خودش است.

مشائیان هم در اینجا با حکمت اشراق از جهت علم ذات به ذات هماهنگ هستند. ملاصدرا هم بر اساس اصالت وجود و سلسله مراتب تشکیک وجود و انتهای سلسله وجود به واجب‌الوجود می‌فرماید که حقیقت علم به حقیقت وجود برمی‌گردد و هر ذاتی که در وجودش مستقل باشد و از تلبس به مادیات مبرا، مجرد و منزه باشد آن ذات برای خودش اصول و ظهور دارد. پس ذاتش را تعقل می‌کند و تعقل ذات همان وجود داشتن برای ذاتش است نه چیز دیگر.

چرا که در سلسله تشکیکی وجود که واجب‌الوجود در اعلی‌مرتبه وجود است و مرتبه در نظام صدرایی تشکیل نمی‌شود مگر با کمالات وجود و کمالات وجود، علم، حیات، قدرت و اراده است که اینها صفات ذاتی وجود هستند و به قول ملاصدرا هر جا قافله وجود هست این اوصاف که ذاتی وجودند در حد مرتبه وجودی قرار می‌گیرد. هر قدر مرتبه وجودی ضعیف‌تر باشد، این اوصاف ذاتی ضعیف‌تر هستند. هر قدر مرتبه وجودی قوی‌تر باشد، این اوصاف قوی‌تر هستند. تا می‌رسیم به واجب‌الوجود بالذات که در واجب‌الوجود بالذات همه اوصاف ذاتی و اوصاف وجود به ماهو وجود که علم و حیات و قدرت و اراده باشد، به نحو اتم و اکمل موجود است.

شیخ اشراق بر اساس قاعده نور به نورالانوار می‌رسد

یکی از مراتب علم، علم ذات به ذات است. پس حق تعالی که در اعلی‌مرتبه وجود است در اعلی‌مرتبه ظهور و انکشافِ ذات برای ذات است. پس حق تعالی در مرتبه ذاتش عین علم و عقل است و اتحاد عقل و عاقل و معقول در آنجا به عینیت می‌رسد. بنابراین وقتی به عینیت می‌رسد، هیچ تغایری بین مدرِک و مدرَک و عالم و معلوم و علم مشاهده نمی‌شود. یعنی حق تعالی به عین ذاتش و نفس ذاتش برای خود ظهور و انکشاف دارد.

اگر بخواهیم بین دو نظر ملاصدرا و شیخ اشراق در واقع تطبیق برقرار کنیم، شیخ اشراق بر اساس قاعده نور به نورالانوار و نور مجرد و نور بسیط و نور قائم بالذات می‌رسد و ملاصدرا در سلسله مراتب وجود به وجود غنی مستقل قائم بالذات و واجب‌الوجود و وجود بسیطی می‌رسد که بسیط‌الحقیقت کل‌الاشیاء است. یعنی همه مراتب کمالی وجود در حق تعالی جمع است و اگر در وصفی از اوصاف نیاز به ماسوی ذات داشته باشد، آنگاه واجب‌الوجود بالذات و بسیط‌الحقیقه نخواهد بود.

به طورکلی هر موجودی که در وجودش قوی‌تر و شدیدتر باشد و از نقایص و قصورات عالم اجسام دورتر باشد، در معقول بودن تمام‌تر است و در عاقلیت کامل‌تر است. بنابراین واجب‌الوجود که مبدأ سلسله وجودات در سلسله مراتب تشکیکی است پس در اعلی مرتبه شدت و تجرد بوده و وجودی غیرمتناهی و فوق لایتناهی داراست و وِزان عاقلیتش بر وزان مرتبه وجودش است. پس علم حق تعالی به ذاتش تمام‌ترین و کامل‌ترین مرتبه علم و از جهت ظهور و روشنایی و جلا در اعلی مرتبه شدت و نورانیت است.

همان‌گونه که شیخ اشراق مرتبه وجودی حق را نورالانوار و اعلی مرتبه نور می‌داند پس بر مبنای اینکه علم را ملاصدرا حضور شیء برای شیء و حضور معلوم برای عالم تعبیر می‌کند یا بر مبنای شیخ اشراق که بیشتر به ظهور تعبیر می‌کند، پس اگر علم را حضور یا ظهور شیء برای عالم بدانیم این دو حکیم گرچه به ظاهر بر دو مبنای اصالت نور و اصالت وجود سخن گفته‌اند اما در بحث علم در نهایت به یک نقطه می‌رسند و آن اینکه لازمه علم و تعقل شیء ظهور یا حضور است و ظهور و حضور در واقع دو معنا از یک حقیقت هستند.

شیخ اشراق در پی تدوین نظریه جدیدی برآمد

چون لازمه حضور انکشاف است و لازمه ظهور هم انکشاف است. پس حق تعالی از نظر هر دو حکیم در اعلی مرتبه وجود و نور و به تعبیری نورالانوار و به تعبیری واجب‌الوجود بالذات است. پس در اعلی مرتبه ظهور و حضور برای ذاتش است. پس علم به ذات برای هر دو حکیم اثبات می‌شود. اما مساله‌ای که باز بیشتر محل چالش است علم به ماسوی است. شیخ اشراق نظر مشاییان را که ملاک علم حق به ماسوی را صور مرتسمه دانسته‌اند، نپذیرفت و در پی تدوین نظریه جدیدی برآمد. چنانکه در فصل «فی بیان علمه تعالی علی ما هو علی ما قاعده الاشراق» بیان می‌کند که همه اشیاء به وجود عینی خود برای حق تعالی ظهور دارند. او علم را بر مبنای ابصار توضیح می‌دهد.

در موضوع ابصار بحث مفصلی در میان حکما بوده و امروزه هم که بیشتر در علم فیزیک مطرح می‌شود که ما در واقع چگونه به دیدن می‌رسیم. «فنور الانوار ظاهر لذاته علی ما سبق» ما ثابت کردیم که نورالانوار برای ذاتش ظهور دارد. هم خودش برای خودش ظهور دارد و هم غیر خودش برای خودش ظهور دارد و استناد می‌کند به این آیه شریفه: «لا یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ» هیچ ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین از حق تعالی پنهان نیست. او در استدلال می‌فرماید: «لا یَحْجُبُهُ شَیْءٌ عَنْ شَیْءٍ» هیچ چیز در مقابل خداوند در حجاب قرار ندارد. «فعلمه و بصره واحد» پس علم خداوند و دیدن خداوند یک چیز است. «اِذا النُّورُ فیّاضٌ لِذاته» در واقع خلاصه نظر شیخ اشراق در باب علم خداست که به اختصار از این مطلب گذشته است.

در جای دیگر دارد؛ «الحق فی العلم هو قاعده الاشراق و هو انّ علمه بذاته هو کونه نورا لذاته و ظاهر لذاته و علمه بالاشیاء کونها ظاهره له اما بانفسها او متعلقاتها» و علم او به ماسوی ذات به خود ذاتشان است. این نظریه در مقابل نفی نظریه مشاییان بود که علم را به صور مرتسمه توجیه و تبیین می‌کردند. شیخ اشراق می‌فرماید که خود وجود خارجی اشیاء ملاک علم خداوند است.

ملاصدرا اولین مرتبه هستی را مرتبه عقل می‌داند

در اینجا ملاصدرا بر این نظریه شیخ اشراق نقدی دارد و علم حق تعالی به ماسوی و به ممکنات را در مرتبه مجردات قابل پذیرش می‌داند که مجردات به وجود تجردی‌شان مناط علم خدا هستند اما مادیات تا زمانی که متلبس به وجود مادی هستند، مستقیماً متعلق به علم خدا قرار نمی‌گیرند بلکه ملاصدرا برای عالم ماده مراتبی از وجود قائل است. چون اگر به جهان‌شناسی ملاصدرا توجه کنیم، ملاصدرا بعد از وجود حق تعالی اولین مرتبه هستی را مرتبه عقل می‌داند و عالم عقول را بالاترین مرتبه وجود می‌داند و بعد عالم میانه یا برزخ یا عالم خیال منفصل باشد که تنزل یافته عالم عقل است و بعد از آن به عالم طبیعت و مواد و عناصر که تنزل یافته عالم خیال منفصل یا برزخ بین عالم عقل و عالم ماده است.

وِزان علم الهی هم به وزان وجود است. یعنی آنچه که مستقیماً متعلق به علم خداست هر موجودی به مراتبی از وجود در هستی موجود است و ظهور دارد. ظهور در مرتبه عالم عقل، ظهور در مرتبه عالم خیال و ظهور در مرتبه عالم ماده است یعنی عالم بالا رقیقه‌ی عالم پایین است و رابطه عالم بالا رابطه عالم حقیقت بر حقیقت است. علم خداوند هم در نظریه علم به ماسوی بر همین مبناست. اما شیخ اشراق اگرچه عالم ماده را عالم برزخ و ظلمات می‌داند و می‌فرماید اینها برای خودشان ظهور ندارند اما برای حق تعالی ظهور دارند. چون نور هم برای خودش و هم برای ذاتش ظهور دارد و هم مظهر لغیره است. پس اینها در پرتو نور بی‌نهایت حق تعالی نورانی و منور می‌شوند و مورد ادراک حق تعالی قرار می‌گیرند.

پس در اینجا بین ملاصدرا و شیخ اشراق اختلاف نظری را مشاهده می‌کنیم. ملاصدرا چون عالم ماده را و خود مادی بودن و جسمانیت را مانع ظهور و انکشاف می‌داند، می‌فرماید که لازمه اینکه اینها متعلق علم خدا قرار بگیرند، این است که به وجود نورانی‌شان یا به وجود مجردی‌شان در نزد خداوند حاضر باشند و بر اساس سلسله مراتب وجود در واقع مرتبه وجود عقلی اینها به واسطه عالم برزخ و عالم عقل برای خداوند ظهور و حضور دارند اما در نظر شیخ اشراق در واقع چه مجردات و چه مادیات به نفس وجودشان برای خدا حاضر هستند.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/30796