تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
ایسنا: جمالالدین اکرمی از پایان نوشتن رمانش با عنوان «اژدهای قلعه ابریشم» خبر میدهد و میگوید: وسواس دارم و میخواهم روی آن بهتر کار کنم، تا رمانم بومیتر و به یک رمان شرقی تبدیل شود.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره کتابهای جدید خود به ایسنا گفت: در حال نوشتن آخرین رمانم «اژدهای قلعه ابریشم» هستم؛ این کتاب ماجرای خواهر و برادری است که در بمباران زمان جنگ در زیرزمینی که پدرشان آنها را آنجا زندانی کرده، زیر آوار ماندهاند. این خواهر و برادر در حال خواندن کتابی بودند و بعد از مرگشان وارد دنیای جدیدی شده و به جای قهرمانهای کتاب، داستان را دنبال میکنند.
او با بیان اینکه موضوع کتاب «مبارزه» است و برای نوشتن آن از استعارهها و افسانههای بومی کمک گرفته، افزود: در گذشته کرمان مرکز پرورش کرم ابریشم بوده و در اساطیر باستان ما پادشاهی بوده که هفت پسر داشته؛ پادشاه کرم ابریشمی تربیت میکند و آنقدر به کرم غذا میدهد که به اژدها تبدیل میشود. این پادشاه قصد دارد با این اژدها، اردشیر ساسانی را از پای دربیاورد اما اردشیر ساسانی اژدها را از ا پای درآورده و آنها را شکست میدهد. من از این افسانه کمک گرفتم. در دنیای جدیدی که بچهها وارد آن شدهاند، حاکم اژدهایی را به خدمت خود گرفته و از آن طریق از نوجوانان کار میکشد و آنها را وادار به بافت قالی ابریشم میکند. بافت قالی ابریشم رشته پیوند بخشهای مختلف رمان است.
اکرمی با بیان اینکه رمان را به خاطر فضای استعاریاش دوست دارد، اظهار کرد: در این رمان سعی کردام از فضای فانتزی کمک بگیرم اما خیلی هم تخیلیاش نکردم که شخصیتها باورپذیر نباشند، سعی کردم همه را به شکل استعاره بیان کنم. این رمان تمام شده اما وسواس دارم تا بهتر روی آن کار کنم و بومیتر و به یک رمان شرقی تبدیل شود. این رمان ماجراها و پیچیدگیهای بسیاری دارد.
این نویسنده همچنین درباره آخرین رمان منتشر شدهاش با عنوان«گمشدگان جزیره سرخ» که در انتشارات ویژهنشر راهی بازار کتاب شده است، گفت: این کتاب، یک رمان نوجوان و درباره جزیره هرمز است که درون مایه عاشقانه دارد و به مسئله قاچاق و فروش خاکهای رنگی جزیره هرمز و گمشده شدن چند دختر میپردازد. این رمان به نحوی تمثیلی و به گذشتگان مربوط است. سعی کردم میان فروش خاک و گمشدن دختران در جزیره هرمز، پیوندی ایجاد کنم.
اکرمی با تأکید بر اینکه ادبیات بومی در این کتاب پررنگ است، توضیح داد: این کتاب به ویژگیهای بومزیستی نواحی جنوب ایران اشاره دارد و از اصطلاحات مردمان جنوب استفاده شده. سعی کردهام، لهجههای محلی را در این رمان بگنجانم و لهجه تهرانی در آن وجود نداشته باشد یا به چشم نیاید. اگر کتاب را بخوانید جنوب را در آن حس میکنید. جزیره هرمز ویژگیهای یگانهای دارد که ما خیلی از آن دور افتادهایم. سرگرمی نوجوانان هرمز خیلی خاص است، آنها خودشان باید به صیادی بروند و زندگیشان را بچرخانند و فکر درآمد باشند. در آنجا هر نوجوانی باید کار کند، اینطور نیست که دوره نوجوانی خود با کودکیهای ویژه خود دنبال کند، کار شرط ناگزیر زندگی در جزیره هرمز است بخصوص در گذشتههای کمی دور (شاید ۱۰ سال قبل) شدیدتر بوده. هرچند الان به خاطر موبایل و اینترنت فضای مدرنتری در آنجا وجود دارد و کمی وضعیت تغییر کرده اما در نهایت آنجا بیکاری زیاد است و سرگرمی وجود ندارد.
او با تأکید بر ویژگیهای بومی خاص جزیره هرمز، گفت: در این جزیره انواع سنگهای معدنی وجود دارد و خیلیها به استخراج و قاچاق آن دندان تیز کردهاند، در آنجا شبکههای قاچاق همچنان فعال هستند. نمیتوانستم به خاطر شرایط سانسور اشاره صریحی داشته باشم و به کنایهها و استعارهها بسنده کردهام، اما رمان فضای بومی دارد.
اکرمی با بیان اینکه کتاب دیگر او به تازگی در کانون پرورش فکری منتشر شده است، گفت: «ژاکتی برای ایلیا» درباره کودکی است که مرگ سراغ مادربزرگش آمده و این نوه دارد تلاش میکند تا مرگ، مادربزرگش را با خود نبرد. دو کتاب دیگر هم در انتشارات کانون زیر چاپ دارم؛ «مردی که فسیل شد» یک داستان علمی است و درباره زندگی مردی است که در کرمان سه گورستان دایناسورها را کشف کرده، این مرد آدم عجیبی است و شخصیت جذابی دارد، او همه عمر خود را برای شناخت سنگها و دیرنهشناسی در کرمان گذاشته است و کتاب دیگرم «پسری که از پنجره بیرون را نگاه میکرد» که درباره دختر و پسر روستایی است که پیوند دوستی باهم برقرار میکنند.
او افزود: همچنین یک مجموعه کتاب ۱۰ جلدی با عنوان «ماجراهای غولک» در محراب قلم زیر چاپ دارم که بیشتر جنبه تربیتی دارد و به نوعی رفتارشناسی کودکان است. سه جلد آن چاپ شده و فکر میکنم هفت جلد بعدی امسال چاپ شود. یک مجموعه پنج جلدی دیگری هم به اسم «میسا و شیطنتهایش» در دست این ناشر دارم؛ این مجموعه ماجراهای دختر بچهایست که سعی میکند کارهای خانه را خودش انجام دهد مثلا آشپزی کند، هر دفعه هم دستهگلی به آب میدهد. پیام این کتاب این است که بچهها از اشتباه کردن نترسید، مهم این است که یاد بگیرید. اشتباه کردن حق بچهها و بزرگترهاست.
این نویسنده ادامه داد: رمان نوجوان دیگری با عنوان «من و او و گلهای آفتابگردان» در دست انتشارات محراب قلم دارم که رمان عاشقانه است و ماجرا مدرسهای راهنمایی در دوران جنگ است. در این کتاب سعی کردم آموزشو پرورش نوین و آموزش و پرورش سنتی را مقابل یکدیگر قرار دهم؛ معلمی به مدرسه میآید که رفتار مدرنی دارد و روشهای جدید خود را برای آموزش بچهها دارد، مدرسه هم این را نمیپذیرد و درگیر میشوند، بچهها معلم را دوست دارند و طرف معلم را میگیرند و ماجراهایی پیش میآید. آموزش و پرورش سنتی را مناسب این دوره و شرایط نمیدانم و این کتاب به نوعی نقد آموزش و پرورش است.
اکرمی در پایان خاطرنشان کرد: کتاب پنججلدی دیگری هم با عنوان «سفرهای شگفتانگیز لیلا» در «ویژهنشر» زیر چاپ دارم که ماجرای بچهای است که با وسایل خانه بازی میکند، با آنها به سفر میرود. مثلا تشت را قایق تصور میکند یا عروسکهای خود را جاندار تصور میکند و با آنها به سفر میرود، این مجموعه بیشتر ماجرایی و به کارگیری تخیل کودکان است. رمان نوجوان «اگر میدانستم نام دیگر قو، امید است» هم در دست چاپ دارم که درباره کشتار قو در فریدونکنار است. کتاب ماجرای دختری است که قو زخمیای را از دست صیادان نجات میدهد و پدر میخواهد این قو را در بازار بفروشد و ... تأکیدم در این کتاب صید قاچاق در فریدونکنار است و فضای محیط زیستی دارد.