تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
سیوهفتمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سهروردی به «سهروردی و نثر فارسی» اختصاص داشت که در روز چهارشنبه ۲۸ دی با حضور دکتر عبدالرضا مدرسزاده برگزار شد.
در ادامه بخشهایی از سخنان عبدالرضا مدرسزاده در این نشست خواهد آمد:
***
بر اساس آثار در دسترس، نثر فارسی در نيمه نخست قرن چهارم در خراسان شکل گرفته است؛ یعنی حدود ۱۰۰ سال ديرتر از شعر فارسي. البته در متون کهن و در مجموعه کارنامه ادب فارسي اشاراتی به دیگر گونههای نثر فارسي وجود دارد که متأسفانه بسياري از آنها از ميان رفته است. اما بههرحال کارهايي مثل مقدمه «شاهنامه ابومنصوري» و ترجمه «تاريخ بلعمي»، ترجمه «تفسير طبري»، کتاب «الأبنیه عن الحقایقِ الأدویه» و آثار مشابه نشان ميدهد که نثر فارسي در مقطع ميانهی قرن چهارم راه خودش را پيدا کرده و بيشتر در حوزهی کتابها و آثاري است که جامعه بهنوعی به آنها نياز داشته است؛ يعني در کارنامه نثر فارسي و در عهد اوايل نثر فارسي ترجمه و تفسير «قرآن»، متن تاريخي، متن حماسي و متون متعلق به خداينامکها یا در خصوص داروسازي و شناخت سنگها و نجوم وجود دارد. استادان بزرگ اين قسمت را نثر مرسل يا نثر روان يا نثر ساده گفتهاند که به همين زبان سادهی معمول خراساني استفاده ميشده و نيازها را برطرف ميکرده است.
از دوره سلطان محمود غزنوي ارتباط سياسي خراسان با خلافت عباسي بغداد بيشتر ميشود و در نتيجه نياز به زبان عربي و استفاده از آن در مکاتبات بيشتر عیان میشود. در «تاريخ بيهقي» میخوانیم که دبیران عربیدان دربار غزنه باید نامههاي آمده از خلافت بغداد را به فارسي برمیگرداندند و مضمون را در اختيار شخص شاه ميگذاشتند و به دنبال آن متن فارسی پاسخ پادشاه را نیز به عربی برمیگرداندند و برای ارسال آماده میکردند. همين امر باعث ميشد که دربارها به سمت جذب چنين دبيراني بروند. در چنين موقعيتي پيداست که رقابتی پيدا يا پنهان بر سر بیشتر دانستن زبان عربی و کاربرد آن بهصورت ضربالمثل، شعر يا روايت شکل بگیرد.
با مرور سیر نثر فارسی از پایان «تاريخ بلعمي» يا «قابوسنامه» و بعد «تاريخ بيهقي» و «کلیلهودمنه» و «مرزباننامه» تا «تاريخ جهانگشا» ملاحظه ميشود که دبيران ايراني دربارهاي خراسان، چه در دوره غزنويان و مخصوصاً در دوره سلجوقيها، نثر فارسی را به زبان عربی آغشتهاند. اگر در اوان نثر فارسي حضور واژگان عربی در «تاریخ بلعمی» در دوره سامانیان بیست درصد بوده است، در «تاریخ وصاف» این عدد به هشتاد درصد میرسد.
همزمان با این سیر توجه به زبان عربی و رقابت منشیان و دبیران برای عربینویسی، زبان فارسی در بیرون از جغرافیای خراسان بهآرامی گسترش مییابد. سهروردی همانند ابنسینا و امام غزالی هم به زبان عربی مینویسد و توجه دارد که زبان نخست جهان اسلام و زبان رسمی علم و انتشار کتاب است، هم فارسینویسی را دنبال میکند و به زبان فارسی توجه دارد که برای ما بسیار مهم است. البته، کار سهروردی در نوع خودش بسیار منحصربهفرد و قابلاعتناست و پیشینه و سابقهای ندارد. او دقیقتر و محکمتر کار میکند و کارش کارکردهای مؤثرتری دارد.
***
انواع نثر فارسی در قرن ششم
در قرن ششم چند گونه نثر فارسی قابلاعتنا وجود دارد: نثر فنی و منشیانه، نثر ساده، نثر بینابین، نثر مسجع:
نثر فنی و منشیانه
استادان و ادبیان ما قرن ششم را روزگار نثر فنی گفتهاند؛ یعنی نثری که سجع و اطناب دارد و در آن شعر عربی، آیه و روایت هست و وصف بر خبر غلبه و برتری دارد. اولینبار ملکالشعرای بهار در کتاب «تاریخ تطور نثر فارسی» معروف به «سبکشناسی» به نثر فنی با این مختصات اشاره کرده است و بعدها شاگردان او همچون حسین خطیبی این مطلب را دنبال کردهاند. کتابهایی چون «کلیلهودمنه»، «التوسل الی الترسل» بهاءالدين محمد بغدادي، «عتبه الکتبه» منتجبالدين جويني، آثار رشیدالدین وطواط، «مقامات» قاضي حميدالدين بلخي، جزء امهات نثر فني در قرن ششم هستند. همهی این افراد بهنوعی شغل دیوانی و دفتری دارند و بهنوعی منشیاند و اقتضای کار منشیان و هنر منشیان این است که با اطناب و سجعهای متوالی و کلمات عربی بنویسند که در زبان معیار مردم به کار نمیرفته است و بدین ترتیب هم فضل و سواد و هنر تخصص و دانش خودشان را نشان بدهند و هم در نامهای که با امضای سلطان (سلطان محمود یا آلپ ارسلان یا طغرل) به بغداد بفرستند نشان بدهند که در ایران و خراسان هم عربیدانی و عربینویسی در اوج است؛ یعنی نوعی رقابت در این میان بود که جای انکار ندارد.
نثر فني در قرن ششم حرف اول را میزند و آثار همه دستپخت منشيان نامدار و بزرگي است که از در انصاف باید گفت که با نوشتن همین متون منشیانه و فنی خدمات خوبی به زبان فارسی کردهاند. بههرروی، «کلیلهودمنه» و «مرزباننامه» در قرن هفتم نیز گنجينهاي از روايتها، حکايتها و تمثيلها و داستانها هستند، هرچند با زبان فني بيان شدهاند.
بحث ما اين است که خدمت و توجه به اهميت زبان فارسي بر عهده کساني است که در کنار نوشتن آثار به زبان عربي، از شيريني زبان فارسي و تأثيرگذاري آن نیز غافل نبودهاند. به بیان دیگر، اين اقليت مبهوت و مدهوش حضور اکثريت نشدند و در کنار خيل زياد دبيران و منشياني که همهجا حضور و ظهور و بروز و نفوذ دارند، کار خودشان را هوشمندانه و متعهدانه انجام دادند و سهروردي از اکابر اين گروه است.
نثر ساده
شکل دیگر نثر فارسي در قرن ششم، نثر ساده است. جزء شگفتيهاي ما است که فرهنگ ما در اين ۱۴۰۰ سال (يا ۲۵۰۰ سال) بهگونهای بوده است که هيچگاه تسليم محض جريانات و عوارض آنها نبوده است. به بیان دیگر، این از شگفتیهاست که ما در اوج نثر فنی، نثر ساده و مرسل داشتهایم. این نثر ساده در دورهی تاختوتاز و رقابت برای نثر فنی، نشانی از هوشمندی نویسندگان و همچنین، نیازسنجی آنهاست.
فرض را بر اين ميگذاريم که ابنسينا و سهروردي درباري یا دبير و منشي نبودند و ازاینرو با زبان عربي و فنينويسي و مطولنويسي هيچ سر و سري نداشتند. اين يک سر قضيه است. اما چنين نيست و ابنسينا و سهروردي زبان عربي را ميشناسند و آثاری به زبان عربی دارند. اما این دو از دایره محدود رقابت منشیانه بیرون بودند و کار خودشان را میکردند.
مسئلهي مهمتر از اين، تخصص و مهارت توغل در عربيداني، نیازسنجی است. ابنسينا، امام غزالي و سهروردي و ديگر کساني که در اين دوره نثر ساده را دنبال کردند، نميخواستند در خلوت یا عزلت خودخواستهي خودشان (عزلتی بر اساس جهات اربعه علم و خرد و آگاهي و فرهنگ و مهارت ايراني و فرهنگي) صحبت کنند. آنها هم مخاطباني داشتند و مخاطبشناس بودند و نيازسنجي ميکردند. از سر همین نیازسنجی و مخاطبشناسی است که غزالي «إحياء علوم الدين» عربي و چهارجلدی را به فارسی ترجمه میکند و در ادامه «کیمیای سعادت» را بهعنوان کوتاهشدهی «احیاء علوم الدین» مطرح میکند و ابنسینا و سهروردی در کنار آثار عربی فارسی مینویسند. سهروردی با هدف آگاهی و روشنگری جامعه است که «آواز پر جبرئيل» و «عقل سرخ» و کتابها و رسالههاي فارسي ممتد و مکرر و ارزشمندی مينويسد و به يادگار ميگذارد. اين فراست و تيزهوشي آنهاست که مفاهيم ناب عرفاني و حکمي و فلسفي را با چنین زباني مطرح ميکنند و به يادگار ميگذارند.
پس ما در قرن ششم در اوج نثر فني در کنار نثر فني هم نثر ساده داریم. چراکه ابنسینا و سهروردی و غزالی و امثال اینها با مخاطبشناسی و نیازسنجی به این نتیجه رسیدند که برای اینکه مخاطب بتواند از این نوشتهها استفاده کند باید به زبانی ساده و مفهوم بنویسند. وقتی محمدبن منور میخواهد در «اسرارالتوحید» دربارهی رفتار و سکنات و گفتار ابوسعید ابوالخیر بنویسد، نمیتواند و نباید از کلمات دشوار پیچیده استفاده بکند و وصف را بر خبر رجحان دهد و با اطناب سخن بگوید. بنابراین، آن عبارات شیرین و حکایات زیبا را خلق میکند. گفتنی است که اسرارالتوحید نثر سادهی خراسانی است، درحالیکه آثار فارسی شیخ اشراق به نثر سادهی فارسی یا فارسی سادهی غیرخراسانی است. در «اسرارالتوحید» کلمات و تعابیر نیشابوری و خراسانی دیده میشود، ولی در متن آثار فارسی سهروردی با فارسی روان و دور از پیچیدگی و همهفهم روبهروییم. در متن سهروردی ذرهای فخرفروشی و فضلنمایی نیست. شکل حرف زدن او با صاحب «چهار مقاله» نظامی عروضی یا محمدبن منور یا صاحب «کیمیای سعادت» غزالی فرق میکند، اما این فرق از سر تفاخر و تکبر نیست و به اصطلاحات و تعابیر رمزی و نمادین بههنگام استفادهشده در کار سهروردی برمیگردد.
نثر بینابین
گذشته از نثر فنی و نثر ساده در زبان فارسی قرن ششم، نثر بینابین این دو را هم وجود دارد؛ یعنی نثری که هم ساده است و هم فنی. این نثر به دلایل و اقتضائاتی جایی فنی و جایی ساده است. مثل این نوع نثر در قرن ششم کتاب «چهار مقاله» است. مقدمهی «چهار مقاله» در مورد دبیری و شاعری و نجوم و طب است. این متن کاملاً فنی و پر از اصطلاحات پیچیدهای است که الزاماً به زبان عربی است. دیباچهی خود کتاب هم فنی است. ولی خود داستانها یا حکایتها سادهاند.
نثر مسجع
در این قرن نثر موزون و آهنگینی نیز وجود دارد که از قرن پنجم و زمان خواجه عبدالله انصاری آغاز شده بود. نثر موزون یا مسجع در قرن ششم خودش را در «کشفالاسرار و عده الابرار» رشیدالدین میبدی نشان میدهد.
بههرروی، سهروردی یکی از بهترین نمونههای نثر سادهی فارسی در قرن ششم است. این نثر بیشترین کمک را به پربار شدن گنجینهی واژهها و سبک نثر فارسی میکند، در کنار آنکه به سهروردی کمک میکند تا آن اندیشهی عارفانه و حکیمانهای را که در آثار عربی خود نوشته است برای فارسیزبانان نیز تبیین کند و سهم آنان و دوستداران متون فارسی را نیز ادا کنند.
***
موانع توجه به نثر سهروردی
در تاریخ ادبیات و مطالعات یک قرن اخیر به آنگونه که باید به نثر و کار فاخر سهروردی توجه نشده است. پس، این بخش سخن را به موانع توجه به سهروردی در ادب فارسی اختصاص میدهم.
از قرن ششم تا صد سال پیش در ایران، در تحقیقات علمی و دانشگاهی در خصوص نثر فارسی چه در «تاریخ نثر فارسی»/«سبکشناسی» بهار چه در «فن نثر» خطیبی اشاره مستقیم و اختصاصیای به سهروردی و نثر او نمیشود. پیداست که نثر سهروردی مورد توجه نبوده است. یا استاد بهار به نسخ قدیم سهروردی دسترسی نداشته یا سهروردی گمنام بوده که این هر دو بعید است. به گمان من این ذهنیت برای بهار و شاگرد او حسین خطیبی وجود داشته است که نثر سهروردی خیلی متناسب با نثر ادبی و آنچه در زبان فارسی باید به آن توجه کنیم متناسب نیست. ما «تاریخ بیهقی» را بهعنوان کتاب تاریخی نمیخوانیم. هرچند ارزشهای تاریخی و استنادات تاریخی در این کتاب ارزشمند و چشمگیر است، «تاریخ بیهقی» برای ما ارزش و جنبه ادبی دارد. همچنان که «کشفالاسرار» میبدی را، مخصوصاً در قسمت تأویل و نوبت سوم، بهعنوان یک متن شیرین ادبی هنری و عرفانی میخوانیم، نه تفسیر «قرآن». گمان میکنم چنین نگاهی به کارهای سهروردی نبوده است؛ یعنی در آن مقطع بهار به آثار فارسی و حکمی ناصرخسرو و ابنسینا توجه دارد، اما سهروردی از قلم میافتد. یکی از انگیزههای من برای انتخاب این موضوع برای این درسگفتار هم این بود که حق سهروردی در زبان فارسی و توجه او به زبان فارسی و ارزش و اهمیتی که زبان فارسی در آثار او داشته، مقداری ادا شود و توجه دانشجویان ما به نثر فارسی سهروردی بیش از گذشته جلب شود و به این توجه کنند که این نثر قابلمقایسه و قابل انطباق با دیگر گونههای نثر فارسی است و سهروردی در مقام یک نویسندهی صاحبذوق و اهل حکمت و اشراق چه زیبا از زبان فارسی استفاده کرده است.
زبان فارسی فقط لغت نیست. مفاهیم و تعابیر و تصاویر هم هست. در کتاب سهروردی از رستم و اسفندیار صحبت میشود. سهروردی چگونگی کشته شدن اسفندیار به دست رستم را در عبارتی رمزگونه و نمادین بیان میکند. این روایت کاملاً تازه و حکیمانه است و خواندنی. در قرن ششم تقریباً دیگر چیزی از رستم و اسفندیار در متون ادب فارسی ندارید. کسانی مثل سنایی هم در شعرشان وقتی میخواهند از پهلوانان شاهنامه یاد کنند میگویند دورهی رستم و سهراب و اسفندیار گذشته و بهجای نوذر باید به بوذر توجه کرد. یعنی شخصیتها و باورها و نمادهای دینی باید جای همانها را در گونهی حماسی و اساطیری بگیرد و این اتفاق هم میافتد. اما سهروردی هوشمندانه از رستم و اسفندیار یاد میکند. او از تلمیحات و از تعابیر اسلامی و سامی و عبری کمک میگیرد، از آنچه در فرهنگ اوستایی و آیین زردشت قبل از اسلام بوده است بسیار زیبا و بههنگام استفاده میکند.
نثری بیرون از زبان معیار آن روزگار
وقتی موانع توجه به سهروردی را در این نهصد سال بررسی میکنیم. اولین چیزی که توجهمان را جلب میکند این است که قلم و نثر سهروردی بیرون از زبان معیار قرن ششم است. زبان معیار را تحولات سیاسی تعیین میکند که در دربار شکل میگیرد و دربار هم نثر متکلف و مصنوع و منشیانه را میپسندند و نثر ابنسینا و سهروردی از این دایره بیرون است، پس چون تافتهی جدا بافته است به آن توجه نخواهد شد. او را به چیزی نخواهند گرفت هرچند سهروردی متعهدانه و معتقدانه کار خودش را انجام داده است، اما بههرحال در رسانههای دائر و همیشه فعال آن زمان نام او را نمییابید؛ یعنی در گیرندهها و فرستندههایی که شعر و نامه و فرمانها و مکتوبات درباری بودهاند.
خلافت عباسی بغداد
مانع دوم دیده و تکریم شدن سهروردی خلافت عباسیان در بغداد و توجه به فرهنگ عربی است. سهروردی خود آنقدر متوجه هست که عربی زبان اسلام، قرآن و علم در قرن ششم است، اما استفاده از آن به معنی سرسپردگی نیست. چنانکه ما امروز از زبان انگلیسی و فرانسه استفاده میکنیم، اما این نباید به معنی سرسپردگی یا تعلقاتی باشد که مفهوم ملیت را در جامعهی ما زیر سؤال ببرد.
در آن مقاطع، توجه به خلافت عباسی بغداد تا حدودی استقلال و هویت ایرانی ما را از بین برده است. بهآسانی ابومسلم خراسانی را از میدان به در میکنند و ناجوانمردانه میکشند، بابک خرمدین و افشین و دیگران را نیز. بنابراین، حاکمانی که در ایران و در خراسان بزرگ و دیگر مناطق بودند در حد سرسپردگی و تعظیم با عباسیان ارتباط داشتهاند. همچنین امیر صفاری (یعقوب لیث) را تنها گذاشتند و با شکست او در مقابل بغداد عباسیان با قدرت بیشتری به تسلطشان بر ایران ادامه دادند. بنابراین، توجه به فرهنگ عربی و ارتباط با خلافت عباسی بغداد مانع دوم شنیده شدن صدای سهروردی است.
ستیز حکما و فلاسفه ایرانی و اسلامی با فلسفه
مانع سوم ستیز یا جدالی است که متأسفانه حکما و فلاسفهی بزرگ ایرانی و اسلامی با فلسفه بهعنوان رهآورد یونان قدیم داشتند و آن را کفر میدانستند. خاقانی در قرن ششم یکی از این بزرگان فلسفهستیز ماست: «مرکب دین که زادهی عرب است/ داغ یونانش بر کفل منهید/ قفل اسطورهی ارسطو را/ بر در احسن الملل منهید» یعنی اگر این دین مهر و نشان سرزمین کفرآلود یونان را داشته باشد حیثیت آن زیر سؤال رفته است.
هرچند در همین قرن نظامی هوشمندانه و بیتعصب و از سر آزادگی و آزادمنشی و تعهد به روشنگری و روشن کردن جامعه، منظومهی «اسکندرنامه» را خلق میکند. در نقد ادبی و تاریخ ادبیات ما کسی به «اسکندرنامه» توجه نمیکند. چراکه نگاهی منفی به نظامی و کار او بوده است و به او ایراد میگرفتهاند که به دنبال اسکندر و فرهنگ و حکمت و فلسفه یونان رفته است. حالآنکه کار نظامی کاری فراسرزمینی است و ربطی به جغرافیای خاصی ندارد و ما در روایات هم داریم که در چین هم شده علم را یاد بگیرید. پس ستیز و شمشیر برکشیدن افرادی چون سنایی در خراسان، خاقانی در آذربایجان و انوری و بسیاری از دیگر بزرگان ما در سدهی ششم با فلسفهی یونان و کفر خواندن آن کار را برای امثال سهروردی سخت میکند و هرچند گفتههای او ریشه و مایه و پایه زرتشتی دارد، چون حکیمانه و به لحن فلاسفه سخن میگوید، دیگر با بقیه کاری ندارند و فقط خط قرمزی روی او میکشند.
: تب عربینویسی
مانع چهارم تب تند عربینویسی است؛ یعنی هم نوشتن کتاب به زبان عربی هم بهرهمندی از واژهها و ترکیبهای عربی که خودش را بهصورت خیلی ممل و ملالآور و حتی مزاحم درک مطلب و فهم متن نشان میدهد، نمیگذارد کار امثال سهروردی به زیبایی دیده شود.
اندیشهورزی و استقلال سهروردی
نکته يا مانع پنجم اين است که در جامعهاي در خدمت دربار بهنوعي خواص مرعوب قدرت حاکمه سياسياند و کاروبار مردم راه نميافتد. خواص جامعه به رفاه یا شهرت یا ديده شدن نميرسند، مگر اينکه به دربار متصل باشند. وضعیت کساني مثل سهروردي و ابنسينا در چنین جامعهای مشخص است.
به جز این وقتی بزرگان به خدمت دربار در میآمدند، اندیشه مستقل خودشان را نداشتند. در «چهارمقاله» و دیگر متون به برخورد سلطان محمود غزنوی با کسانی مثل ابوریحان بیرونی و ابنسینا اشاره شده است، برخوردی از سر ستیز با علم و حکمت. خود این سلطان نخراشیده و نتراشیده میگوید، من میدانم حق با ابنسیناست، اما در مقابل سلطان باید جوری رفتار کند که حرف آخر را حتی اگر باطل و اشتباه است، سلطان بزند. به قول سعدی «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است» در چنین جامعهای هم نظريهپرداز و انديشهور و اندیشمند مستقل شکل نمیگیرد. گناه بزرگ سهرورديها اين است که مستقل و نظريهپرداز و خلاق فکر و انديشه بودهاند. طبيعي است که چه این طرف محمود و طغرل سلطان باشد چه آلپ ارسلان و صلاحالدین ایوبی اندیشه مبنی بر تفکر، تعهد و ذوق سلیم را نمیپذیرند و فکر و فرهنگ مستقل خریداری ندارد و حتی شاید معارض و منتقد و دشمن هم داشته باشد. پس، جامعه شخصیتهای نظریهپرداز و مستقل و اندیشمند را نمیپذیرد و این میشود که یا بزرگان باید در خدمت دربار و قدرت حاکمه باشند یا مثل ناصرخسرو سالها آوارگی بکشند یا مثل ابنسینا جلای وطن کنند یا مثل سهروردی از میان برداشته میشوند.
زبان رمز و نمادین
سهروردي در آثار ارزشمند خود از زبان رمز و نماد خيلي خوب استفاده کرده است، اما اين زبان رمزي و نمادين شايد پسند همه نباشد. اين زبان رمزگونه و نمادين و استعاري را رشيدالدين ميبدي در تأويل قرآن نوبت سوم دارد، ولي سهروردي این زبان را به طرزی کاملاً تازه و بيسابقه به کار میبندد که از حوصله جامعه و زمانهاش خارج است.
در قرن ششم «کلیلهودمنه» به زبان حيوان و کاملاً رمزگونه است، مابهازای انسانی شیر و شغال و شتر و بقیه حیوانات در این داستانها بهآسانی قابلتشخیص است، اما وقتی سهروردی به زبان رمز و نماد سخن میگوید، دیگر اینطور نیست. اینجا با تصاویر تازهای رویاروییم. او از شهرستان جان و شهرستان دل سخن میگوید، از حضور حزن و حسن و شادی در حقیقت عشق میگوید و در واقع در این طرز توجه رمزگونه و نمادین جزء نویسندگان آوانگارد/پیشرو است؛ یعنی از زمان خودش پیشتر است و شايد سدههاي ديگر است که به اين شکل از زبان و بيان توجه ميشود.
او در ادامه توضیح داد که چگونه در زمانهای که در دربارها همجنسگرایی و غلامبارگی و عشق به ترکان و لشکریان رایج بوده است، سهروردی در رساله «در حقیقت عشق» از پاکبازان و عاشقان مصری سخن میگوید که با ملامت و سرزنش و طعنه دیگران صحنه را خالی نمیکنند. ازاینرو سخنان او خواستاری نداشته است. سعدي و حافظ و مولانا اين متون را خواندهاند، منتها چون سهروردي شيخ شهيد و نقطه مقابل باورهاي خلافت عباسي است، بدون ذکر منبع و مأخذ از او بهره بردهاند.
در «عقل سرخ» و «آواز پر جبرئيل» اين سخنان نمادین و با غلظت و اصرار بيشتري دیده میشود. پس، مانع ششم حوصله اين شکل نمادپردازيها را نداشتن است.
بینیازی دربار به حکیم و فیلسوف!
مانع هفتم آنکه دربار به حکيم و فيلسوف نياز ندارد. کتاب «چهار مقاله» برای این نوشته شد که به ترکان سلجوقی که مردمان چوپان و بیابانگردی بودند و زندگی قبیله و عشیرهای داشتند و از شهرنشینی و تمدن و دربار و قدرت سر در نمیآوردند و بهخصوص به پادشاه سلجوقی تفهیم کند که پادشاهی از داشتن دبیر و شاعر و منجم و طبیب بینیاز نیست. اما هرگز به سلجوقیان گفته نشده بود که پادشاه به حکیم یا صاحبفکری در کنار خود نياز دارد. پس، سلطان محمود با ابنسينا و ابوريحان از در ديگري وارد ميشود و آنها را نديد ميگيرد. وقتی به حکيم و فيلسوف و انديشمند نیازی نبوده است، کارهاي امثال ابنسينا، ابوريحان، ناصرخسرو و سهروردي از قلم میافتد و به آن توجهي نمیشود.
قتل سهروردی نماد آسیبهای وارد شده به ایران
هنر سهروردي اين است که در قرن ششم به سهم خود به نیکی و شایستگی از فرهنگ و ادبيات و باورهاي زردشتي و اهورايي و اوستايي استفاده ميکند. حال اگر خاقاني و سنايي در کنار کارهاي درخشان خود چنین توجهی هم داشتند، فرهنگ و تمدن و ادبيات ما با شگفتيهايي عظیمتری روبهرو ميشد. کارنامهي امروز خاقاني و سنايي را زير سؤال نمیبرم، کارهای این بزرگان به حد کافي انباشته از مفاهيم و بايستههاي فکري و فرهنگي و فضايل اخلاقي هست، اما اگر همين حسن سليقه و حسن توجه سهروردي را ميداشتند و از فرهنگ اوستايي و ايراني استفاده ميکردند شايد به قول بيهقي کار از لون ديگر ميبود.
سهروردي را باید يکي از چهرههاي شاخص و عصاره فکر و فرهنگ و فضيلت ايراني بناميم. بسياري از شايستگيها و بايستگيهاي فرهنگ ايراني اسلامي ما در سهروردي بروز میکند. گمان ميکنم بتوان گفت قتل ناجوانمردانه و فجيع سهروردي نماد آسيبهايي است که در دوره غزنوي، دوره سلجوقي، دوره مغول، دوره تيمور به فرهنگ ايراني وارد شده است. فرهنگ ايراني جان به در برده و هيچگاه مضمحل نشده و از بين نرفته است، اما با سبوعتها و عقوبتهاي دردناکي روبهرو بوده است که کم از قتل و کشتار نبودهاند.
این شیخ شهید در یک دوره فشرده و کوتاه، در محدودیت و تنگنا برای فرهنگ ایرانی کار کرده و در سیوچندسال عمر، شمار زیادی کتاب و رساله نوشته و بهشایستگی از عهده کار برآمده است. درحالیکه امیران و غیرایرانیان بیشتر اوقات با فرهنگ ما سر ستیز داشتهاند و فرهنگ و هویت ما همیشه با خشم و بیمهری و کملطفی اینان روبهرو بوده است و مرگ فجيع و شهادت جانگذار سهروردي مثل اعلاي اين ستيز اميران و غيرايرانيان با فرهنگ ما است. بیتردید قاتلان سهروردي سمتوسوي فکر او را ميدانستند. جهت فکر و انديشه او، ايران و ايرانگرايي و فرهنگ اوستايي و زرتشتي به اضافه اسلام حکيمانه است. آدمهاي متعصب غيرايراني قاتل سهروردي بهدرستي نشان دادند که لياقت چنين فرهنگي را ندارند.
سهروردي نماد آفرينش هنري، خلاقيت و ابتکار است. اگر همه دستمايههاي و آموزههاي فارابي و ابنسينا و سهروردي از يونان باشد (که نيست) آفرينش و هنری که به خرج دادهاند کار آنها را ممتاز، بينظير و ماندگار کرده است. چنانکه بزرگان عرفان و شرقشناسان بيرون از ايران سر تعظيم در برابر سهروردي فرود آوردهاند. توجه به سهروردي بيشازپيش بایسته است. بهخصوص در این مقطع حساس که ایران، فرهنگ و فکر ایرانی باید به زبان فارسی بازنویسی و بازآفرینی شود، نیاز به سهروردی و فکر و فرهنگ اشراقی او بیشازپیش احساس میشود.