تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 کد مطلب:31309
گروه: یادداشت و مقاله

منجی از گذشته می‌آید؟

در تاریخ آزموده‌ها را به کرات نمی‌توان آزمود، چراکه این کار جز پشیمانی چیزی به بار نمی‌آورد.

اعتماد: هر صغیری می‌تواند با ممارستِ سخت و فعالیت فراوان به بلوغ عقلی برسد، بزرگ و مستقل شود و مدیریت امور و کارهایش را به عهده گیرد. اذعان به اراده و توان انسان و اصرار به عظمت و اعجاز آن به این معنا نیست که او قادر است هر محال و ممتنعی را ممکن کند و اگر یک فلج مادرزاد در مسابقه دوومیدانی نتواند رتبه اول را به دست آورد مسلما خود مقصر است! نه! بی‌تردید در این‌گونه سخنان، انسان و صفات او «مطلق» انگاشته می‌شود و جز او همه هیچ و پوچ. مقصود آن است که حیات انسان همواره رو به آینده و امکان و امید معنا می‌یابد نه رو به گذشته تاریخی و وقایعی که دیگر تغییرپذیر نیستند. انسانی که صورت‌ها و مثال‌ها و آرمان‌هایش را از آینده برنمی‌گزیند، در گذشته می‌زید و همواره «قیم»ها و «قهرمان»های قدیم را می‌تواند جلو چشم مجسم کند دشوار و بعید است که از «صغارت» و «قیمومت» خارج شود. آیا بدبخت نیست مردمی که می‌خواهد فقط «قیم»ها را تغییر دهد نه «خویشتن» را، نه ساختارها و ارکان و نهادها و شیوه‌ها را؟ آیا بدبخت نیست مردمی که هنوز از چیستی و حلاوت و لذت و جادوی «قدرت» چیز اندکی می‌داند؟
غرب قرن‌ها کوشید، قرن‌ها اندیشید، قرن‌ها عمل و مبارزه کرد، قرن‌ها هزینه و قربانی داد تا توانست مطلقیتِ قدرت و قیمومت را مهار کند. تغییر و جابه‌جایی «قیم»ها، اگر هم به سختی ممکن باشد، چیزی را عوض نمی‌کند و از قضا صرفا تاریکی افق‌های آینده را نشان می‌دهد. مردمی که نمی‌تواند افق‌های تازه را درست ببیند مجبور است در گذشته‌اش لم دهد و دلخوش باشد اما راحتی و تن آسانی با حرکت به جلو و از سر گذراندنِ تجربه‌های جدید سازگار نمی‌تواند باشد. جامعه با ارزیابی دقیق و سنجیده شرایط امکان می‌تواند دست‌کم برخی از خواست‌هایش را ممکن و عملی کند تنها اگر بر بطالت و پیامد آن، یعنی خودخواهی و خودستایی، غالب آید و در گذشته‌ها به دنبال «منجی» نگردد. «منجی» از آینده می‌آید.
جهان جدید (مدرن) جهان «منجی»ها و «قهرمان»ها نیست بلکه جهان سختکوشی‌ها و همت‌ها و سماجت‌ها و ادامه دادن‌هاست. به سبب تنبلی و راحت‌طلبی است که انسان‌ها می‌خواهند همه چیز را به صورت آماده از گذشتگان، پدران و اجداد و در یک کلمه از «سنت» اخذ کنند، زیرا در این صورت دیگر نیازی به تفکر نو، آغاز نو و کارنو و در یک کلمه «مدرنیته» نیست. البته گشودن راه آینده نیز هرگز سهل و ساده نیست.
در تاریخ آزموده‌ها را به کرات نمی‌توان آزمود، چراکه این کار جز پشیمانی چیزی به بار نمی‌آورد. می‌توان از تجربه‌ها آموخت و مسیر تازه‌ای را در افق دید، با اتکاء به عقل و هوش و کوشش خود راه افتاد و آهسته آهسته گام برداشت. مردمان فقط با شنا کردن می‌توانند شنا یاد بگیرند نه با توسل به «قیم»ها و تمسک به «منجی»ها. نیچه زمانی گفته بود: حدود دو هزار سال و نه یک خدای تازه! مشابه سخن نیچه را شاعر ما سروده است: بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی

 

 

http://www.bookcity.org/detail/31309