تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 کد مطلب:31346
گروه: گفت‌وگو

به خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک...٭

دوستان و همکاران ابوالحسن مختاباد چند روز بعد از درگذشت او از خصلت‌هایش می‌گویند

اعتماد: روزنامه‌نگاری در ایران  مثلا در قیاس با سنت ادبی یا سابقه هنرهای تجسمی و اصلا خود موسیقی- زمینه نوپایی است؛ چه رسد به روزنامه‌نگاری تخصصی آن‌هم در حوزه‌ای چون هنر که همواره محل مناقشات بسیار بوده. حالا این صفحه بناست به کار و زندگی یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای حوزه هنر بپردازد: سیدابوالحسن مختاباد چند روزی است از دنیا رفته. هم‌دوره‌ها و دوستانش او را روزنامه‌نگار جامع‌الاطرافی می‌خوانند که هیچگاه از موسیقی ایران دور نشد و حتی زمانی که در خاک وطن روزگار نمی‌گذراند، ذهن و زبانش در سپهر موسیقی وطن سیر می‌کرد. در انتقاد صریح و بی‌پرده بود و در عین حال، خود نیز منعطف و نقدپذیر. از خیرخواهی‌ها و کمک‌هایش در بزنگاه‌های حساس به دیگرانی که گاه حتی مواضعی ناهمسو و مخالف با او داشتند، گفته می‌شود که این توجه به انسان بودن «دیگری» فارغ از اینکه چطور فکر می‌کند و به چه چیز باور دارد، خود به قدر کافی ستودنی است؛ خاصه در روزگارِ «یا با من یا بر من»هایی که جلوی چشم بسیارانی از اهالی - به اصطلاح- فرهنگ و هنر را گرفته است. ابوالحسن مختاباد نابهنگام و در ۵۳سالگی از میان ما رفت اما کارها و تاثیرات او در روزنامه‌نگاری تخصصی موسیقی فراموش‌ناشدنی است.

متخصصِ بی‌طرف و مسوولیت‌پذیر 
فروغ بهمن‌پور از روزنامه‌نگاران قدیمی حوزه موسیقی درباره ویژگی‌های مختاباد می‌گوید: «ایشان مسوولیت‌پذیر بودند و نگاه بی‌طرفانه داشتند. زمانی که در ایران بودند، اتفاقات روز ایران را پیگیری می‌کردند و در خارج از کشور هم به مدد فضای مجازی. به موسیقی نگاه یک سویه نداشتند و مثل برخی همکاران - که عمدتا در این دوره روابط عمومی هستند تا روزنامه‌نگار تخصصی- نبودند. خودم کار موسیقی را سال ۷۰ شروع کردم. زمانی که ما کار می‌کردیم، هیچ صفحه‌ای در زمینه موسیقی نبود. یادم هست در دهه ۷۰ با استاد پایور و اسدالله ملک مصاحبه کردم اما جایی نداشتم که مصاحبه‌ها را چاپ کنم! مجبور بودیم در هر روزنامه‌ای که سردبیر آن به هنر علاقه داشت، مطلب خود را ارایه کنیم.»
بهمن‌پور آشنایی‌اش را با مختاباد این‌طور روایت می‌کند: «بعد از مصاحبه‌ای که با آقای بابک بیات انجام داده بودم، با آقای مختاباد آشنا شدم. ایشان با من تماس گرفتند و مصاحبه و سوال‌ها را تایید کردند و از آن زمان آشنایی ما ادامه یافت. در آن زمان پژوهشگرانی همچون آقایان میرعلی‌نقی، هوشنگ جاوید، رضا مهدوی و یکی دو نفر دیگر بودند که در حوزه روزنامه‌نگاری تخصصی و کار پژوهشی فعالیت داشتند ولی اینکه در روزنامه کسی به این شکل خبر بگذارد وجود نداشت. سهم آقای مختاباد در این مساله بسزا بود و همیشه این نکته در ذهنم بود که آقای مختاباد به دلایل ارتباطاتی که داشتند بهتر می‌توانستند کارهای خبری را در حوزه موسیقی پیگیری کنند. یکی از دغدغه‌های آقای مختاباد و قبل از آن آقای دکتر بهمن بوستان، این بود که پژوهشگران و روزنامه‌نگاری موسیقی در خانه موسیقی جایگاه تعریف‌شده‌ای داشته باشند. آقای مختاباد بسیار پیگیر مسائل صنفی بودند؛ تخلفاتی را که در حوزه موسیقی هست به جد پیگیری می‌کردند و به همین دلیل اتفاقات خوبی در خانه موسیقی برای‌شان نیفتاد؛ حتی یکی، دو هفته قبل از مرگ‌شان، وقتی که باهم صحبت می‌کردیم، از این مساله بسیار ناراحت بودند.»
فروغ بهمن‌پور از آخرین مکالمه خود با ابوالحسن مختاباد می‌گوید: «چند روز قبل از درگذشت‌شان از امریکا به منزل ما تلفن شده بود و من ندیده بودم. بعد با آن شماره تماس گرفتم، دیدم آقای مختاباد پشت خط است. گفتند با من تماس گرفته‌اند تا مصاحبه‌ای با هم داشته باشیم. قرار هم گذاشتیم اما متاسفانه اجل مهلت نداد و من هنوز در شوک هستم. حتی در همان تماس پیگیر مسائل صنفی بودند و به من گفتند که «خیلی ناراحتم که شما از سال ۷۰ کار کردید و با قهر و دلخوری از عرصه روزنامه‌نگاری رفتید و بیمه هم ندارید.» ایشان پیگیر این موضوعات هم بودند و همیشه دغدغه همکاران‌شان را داشتند. در عین حال انسانِ شادی بودند؛ فقدان ایشان به عنوان انسانی باتجربه، متخصص، کاربلد و در عین حال بی‌طرف برای جامعه یک ضایعه است.»

روزنامه‌نگارِ نقدپذیر و مستقل
 پهلوان، پژوهشگر موسیقی و نوازنده به «صداقت» مختاباد اشاره می‌کند و می‌افزاید: «علاوه بر این تشنه یادگیری بود. سعی می‌کرد از هر انتقادی که از طرف بزرگان و پیشکسوتان موسیقی به او می‌شد یا از هر اتفاقی که می‌افتاد، بیاموزد و آن را سرلوحه کار خود قرار دهد. مواضع او به دور از لجبازی و خودخواهی بود و در عین حال جسارت‌های بجایی به خرج می‌داد و مجموعه اینها شخصیت مختاباد را می‌ساختند. جسارت او هم ستودنی بود. با اینکه در یک روزنامه حکومتی شاغل بود اما همیشه خودش بود و اگرچه گاهی پیش می‌آمد که افراد می‌خواستند به او فشار بیاورند که فلان اثر را چاپ نکند ولی ایشان کار خود را انجام می‌داد و بر انتشار آن اصرار می‌کرد. اینها فضایی را به وجود می‌آورد که من یا هر فردی با اشکال مختلف اعتقادی، وجه مشترکی با ایشان پیدا کنیم که بتوانیم هم‌داستان با آقای مختاباد باشیم. روزنامه‌نگار تیزهوشی بود که دایما خود را رشد می‌داد. مختاباد در سال اول روزنامه‌نگاری‌اش با مختاباد در سال پنجم روزنامه‌نگاری، زمین تا آسمان متفاوت بود و این به خاطر هوش سرشارش در یادگیری بود.» 
پهلوان در پایان به خاطره‌ای از این روزنامه‌نگار فقید اشاره می‌کند: «وقتی ایشان در خانه موسیقی قصد داشت عضو هیات‌مدیره باشد، تماس گرفت و برای رای‌گیری با من صحبت کرد؛ خوب به یاد دارم که در پاسخ به او گفتم که با کمال میل به او رای خواهم داد. ما در موضوعاتی اختلاف‌نظر داشتیم اما در کلیات همانطور که گفتم هم‌داستان و هم‌فکر بودیم و آقای مختاباد همیشه به دور از هیاهو به مسائل مهم و اساسی می‌پرداخت.»

خیرخواه در زندگی، صریح در انتقاد
 احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی هم از علاقه مختاباد به تاریخ شفاهی و همچنین آخرین دیدارش با مختاباد می‌گوید: «از علاقه‌اش به تاریخ شفاهی خبر داشتم. چون درباره مطالب تاریخی من بسیار حساس بود و راجع به جزییات آن می‌پرسید و منابع آن را طلب می‌کرد و این همان چیزی بود که در سال‌های اخیر توجه مرا نسبت به دقت نظر و علاقه‌اش به حوزه تاریخ معاصر، تاریخی که مکتوب نشده و بیشتر در اذهان افراد است، برانگیخت. درباره منابع دو مطلبی که درباره جناب هاشمی نوشتم، بسیار می‌پرسید. ابوالحسن از دوستان من بود ولی در دوم خرداد و سال‌های بعد از آن، به مواضع سیاسی‌ام مخصوصا نسبت به هاشمی‌رفسنجانی منتقد هم بود. ایشان علاقه خاصی به مرحوم رفسنجانی داشت و اگر انتقادی صورت می‌گرفت تمایل داشت پاسخ دهد و داستان را کشف کند و از این جهت هم مرحوم مختاباد فرد منتقدی بود. ضمن اینکه از نظر بنده فرد خوش‌قلب، سلیم‌النفس و یاری‌دهنده بود و اگر استعدادی در یک فرد می‌دید به او کمک می‌کرد که پرورش پیدا کرده و دیده شود ولی در انتقاد هم نسبت به هیچ‌کس ملاحظه‌کار نبود. مواضع من را هم راجع به مرحوم هاشمی نمی‌پسندید.»
زیدآبادی از آخرین دیدارشان می‌گوید: «به واسطه اینکه سال‌ها در زندان بودم، با ایشان دیداری نداشتم و زمانی هم که دوران زندانم تمام شد، ایشان مهاجرت کرده بود و بیشتر از طریق مجازی با ایشان ارتباط داشتم و سال گذشته که به ایران آمد با من تماس گرفت و گفت من آمده‌ام و دوست دارم همدیگر را ببینیم. مجلسی ترتیب داده بود که بسیاری از دوستان در آنجا جمع بودند و بیشتر آنها هنرمند، روزنامه‌نگار و اهل فکر بودند و آنجا احساس کردم که یک رشد فکری خاصی هم پیدا کرده و نسبت به گذشته فهم او از مسائل بیشتر و عمیق‌تر شده و در رویکردش نوعی پختگی منطقی ایجاد شده و این مساله برایم بسیار جالب بود. در آنجا گفت‌وگوهایی هم درباره خاطرات زندان من صورت گرفت. البته ایشان بسیار فرد خیری بود و زمانی که هنرمندان یا افراد مختلف دچار مشکل و بحران می‌شدند، برای آنها پیگیر وام می‌شد و سعی در مرتفع کردن مشکلات آنها داشت. در حد توان خود سعی می‌کرد کاری انجام دهد و یکی از این کارها رفع مسائل مالی بود. در نهایت مختاباد بسیار خوش‌قلب بود و به هیچ عنوان دنبال رقابت‌های بیهوده نیز نمی‌رفت و اگر عملی به نظرش درست می‌آمد به پیشبرد آن کمک  و گاهی نیز بسیار تند انتقاد می‌کرد و در نهایت فرد صادق و شریفی بود و در انتقاداتی که می‌کرد هم از حدود انصاف خارج نمی‌شد و اگر توضیحی ارایه می‌شد در موضع خود بی‌دلیل پافشاری نمی‌کرد و اگر پاسخ می‌گرفت منعطف بود و قانع می‌شد و از این جهت نیز ذهن بازی برای پذیرش داشت.»

دغدغه‌مندِ جدی مسائل صنفی
 امیر بهاری روزنامه‌نگار موسیقی نیز درباره تاثیرات مختاباد در حوزه روزنامه‌نگاری موسیقی می‌گوید: «به‌طور کلی ما در فضای رسانه‌ای با قلّت حضور موسیقی‌نویس مواجهیم؛ به خصوص موسیقی‌نویسی که ژورنالیست هم باشد، یعنی رسانه را بشناسد؛ نه موسیقی‌نویسی که وام‌دار فضای آکادمیک باشد. البته هیچ‌کدام بر دیگری ارجح نیست و هر کدام کار خود را می‌کنند. ما منتقدانی داریم که در فصلنامه‌های تخصصی و در فضاهای آکادمیک فعالیت می‌کنند و آنها هم جایگاه خودشان را دارند ولی اشخاصی که فضای رسانه‌ای را بشناسند و دانش موسیقی داشته باشند، خیلی کم هستند و آقای ابوالحسن مختاباد یکی از این معدود چهره‌ها بود که نزدیک به سه دهه فعالیت داشت. فعالیت صنفی ایشان بیش از هرچیز مهم است؛ از سال‌ها پیش ایشان جزو منتقدان اصلی خانه موسیقی هم بودند پیش از اینکه نقد خانه موسیقی به شکل یک جریان منسجم درآید و این نشان از دغدغه‌مندی ایشان بود. عملکردشان در روزنامه‌نویسی حوزه موسیقی قابل‌تقدیر است.»
بهاری ادامه می‌دهد: «ما به لحاظ مواضع موسیقایی اختلاف‌نظر داشتیم و دو، سه مرتبه هم منجر به مناقشه قلمی شد ولی ارتباط ما همیشه محترمانه و دوستانه بود. اتفاقا در یکی، دو سال اخیر این ارتباط بیشتر هم شده بود. این را به عنوان تجربه بیان می‌کنم؛ ایشان در کلاب‌هاوس فضایی را راه‌اندازی کرده بودند که هرازگاهی در آن یک موضوع به‌خصوص مباحث موسیقایی را مطرح می‌کردند که یک بار هم به بنده لطف داشتند که در سالگرد فرهاد، مهمان‌شان بودم ولی جدای از آن، این اتاق‌ها به شکل مرتب و مختلف برگزار می‌شد و یکی از بهترین پنل‌هایی که ایشان برگزار کردند، مربوط به پس از مرگ هوشنگ ابتهاج بود که پژوهشگران و روزنامه‌نگاران موافق و مخالف را جمع کردند و یک میزگرد مجازی حدودا چهار ساعته برگزار شد که بسیار جذاب بود و من بیشتر به عنوان مخاطب آنجا بودم. این کاری بود که باید رسانه‌ای جدی و قدرتمند انجام می‌داد ولی آقای مختاباد این را در کلاب‌هاوس مدیریت کردند. مرگ ایشان خیلی شوکه‌کننده، ناگهانی و غم‌انگیز بود.»

شخصیتی جامع‌الاطراف  در رشته روزنامه‌نگاری
 سجاد پورقناد، نوازنده و روزنامه‌نگار حوزه موسیقی نیز مختاباد را «روزنامه‌نگار به معنای واقعی کلمه» می‌خواند و او را برخوردار از همه خصوصیات یک روزنامه‌نگار می‌داند. آقای مختاباد به اخلاق و مرام روزنامه‌نگاری اعتقاد راسخ داشتند. در شاخه‌های مختلف مربوط به روزنامه‌نگاری فعال بودند. ما در عرصه روزنامه‌نگاری افرادی را داریم که تخصص آنها فقط تاریخ موسیقی است؛ با این حال روزنامه‌نگار هم هستند ولی فقط در همین حوزه می‌نویسند. افرادی همچون آقای مختاباد، بسیار کم هستند که پروسه روزنامه‌نگاری و تهیه خبر و گزارش را به این شکل انجام داده باشند. کار تهیه خبر را نباید دست‌کم گرفت چرا که بررسی صحت و سقم منابع و اعتبار آن در این زمینه اهمیت زیادی دارد. ضمن اینکه ایشان در کنار خبرنگاری در حوزه موسیقی، یادداشت هم می‌نوشتند و نقد هم می‌کردند. ایشان در حوزه تاریخ موسیقی کار کردند و در این زمینه هم کتاب منتشر کردند و شخصیتی جامع‌الاطراف برای رشته روزنامه‌نگاری محسوب می‌شدند.»
پورقناد از حساسیت‌های مختاباد به مسائل صنفی روزنامه‌نگاران می‌گوید: «ایشان مسائل صنفی را در خانه موسیقی با شدت، دقت و ریزبینی پیگیری می‌کردند. در انجمن روزنامه‌نگاران ایران هم کار و فعالیت می‌کردند و بسیار پیگیرِ مشکلات صنفی و اداری که برای این انجمن پیش آمد، بودند و هیچگاه صحنه را خالی نکردند و با روزنامه‌نگاران و کسانی که علاقه‌مند و دلسوز این حوزه بودند، تماس می‌گرفتند و گروه‌هایی به وجود می‌آوردند که مسائل و مشکلات را پیگیری و اطلاع‌رسانی کنند و همه دوندگی‌هایی را که مربوط به این کار بود خود ایشان انجام داده و هدایت می‌کردند. آقای مختاباد مسائل صنفی را بدون توجه به پیشینه افراد پیگیری می‌کردند. یکی از ماندگارترین کارهایی که ایشان انجام دادند و امیدوارم فاصله‌ای که در این میان ایجاد شده، باعث فراموشی آن نشود، پیگیری جشنواره نوشتارهای موسیقی است. جشنواره نوشتارهای موسیقی فقط یک گردهمایی برای موسیقی‌نویسان در فضای مجازی بود ولی ایشان این جشنواره را به سمت دیگری سوق داده و آن را به حالت رقابتی تبدیل کردند که بسیار موفق هم بود. در دوره‌های اول ایشان داور این جشنواره‌ها بودند و در دوره‌های آخر پیشنهاد کردند که کار هیات امنایی شود. آقای مختاباد یکی از اعضای هیات امنای جشنواره شدند و از این طریق همیشه کارهای جشنواره را پیگیری می‌کردند و ما نیز سعی می‌کنیم ایده‌ای را که ایشان داشتند و پیگیر آن بودند، پس از بهبود اوضاع پیگیری کنیم و این جشنواره به کار خود ادامه دهد.»
پورقناد از فعالیت‌های موسیقایی مختاباد هم می‌گوید: «آقای مختاباد غیر از فعالیت در حوزه مطبوعات از سال‌ها پیش پیگیر فراگیری موسیقی ایرانی از جمله ساز نی هم بودند ولی بیشتر تمرکز ایشان روی آواز و نوازندگی سه‌تار بود. البته با اینکه توانایی‌هایی هم در آواز داشتند، هیچگاه با آواز خود را مطرح نکردند ولی این اواخر در برنامه‌های کوچکی نوازندگی سه‌تار داشتند. سال‌ها آموزش سه‌تار دیدند ولی بین آن فاصله افتاده بود اما اواخر به‌طور مرتب آموخته‌های خود را تکمیل می‌کردند و تا روزهای آخر، شاگرد آقای متبسم بودند.»

نشد از محکومیت «همشهری» باخبر شود
 علی نامجو، روزنامه‌نگار حوزه موسیقی که همکاری‌هایی با زنده‌نام ابوالحسن مختاباد داشته، درباره مشکلات کاری پیش آمده برای مختاباد می‌گوید: «بسیاری از رسانه‌ها و روزنامه‌ها متاسفانه نسبت به حقوق کارکنان خود، اجحاف می‌کنند و اتفاقا بسیاری از روزنامه‌نگاران هم به حقوق خود نمی‌رسند چرا که ما یک انجمن صنفی کارآمد و یک خانه به معنای واقعی نداریم که در آن مشکلات خود را مرتفع کنیم. اگر هم بوده سازمان‌یافته و درست نتوانسته به کار خود ادامه دهد و دست اصحاب قدرت به آن باز شده؛ از سویی صنف ما نوپاست و جوان؛ به صورت انگشت‌شمار به کسانی که ۳۰ سال مثل ابوالحسن مختاباد در یک رسانه کار کرده باشند و از همین طریق بخواهند بازنشسته شوند، برمی‌خوریم. ما صنفی هستیم که از حقوق جامعه دفاع می‌کنیم ولی خودمان هیچ پناهی برای رسیدگی به مشکلات خود نداریم.» او از روحیه جنگنده مختاباد می‌گوید: «اساسا انسان صریحی بود اما اینکه ما انتظار داشته باشیم کسی از درون مطبوعات ایران و از حقوق برباد رفته خودش حرف بزند، با توجه به مختصاتی که فعلا در مطبوعات داریم عملا آرزوی غیرممکنی است اما آقای مختاباد این کار را انجام داد.»
نامجو می‌گوید «مختاباد هزینه زندگی خود را از درآمدش از مطبوعات جدا کرده بود» و توضیح می‌دهد: «این باعث شد رسانه‌ای که با آن کار می‌کرد -همشهری- نتواند در کیفیت زندگی مختاباد در عمل تاثیری بگذارد. ایشان از همشهری شکایت کرد و حتی در تجدید نظر هم شکست خورد؛ بعدا در دیوان عدالت اداری ما دل‌مان خوش بود که رضا نامجو، وکیلی که خودش روزنامه‌نگار بوده و دغدغه روزنامه‌نگاران را دارد و از طرف دیگر در حوزه حقوقی هم حاذق است، بتواند کار را پیش ببرد و حقوق روزنامه‌نگاری مثل مختاباد را که سمبل روزنامه‌نگاری تخصصی در ایران از دهه هفتاد به بعد است، پس گیرد. در اینجا قاضی هم از قضا اهل هنر درآمد و به این حوزه آشنا؛ با این اوصاف اثبات ظلم فاحشی که به مختاباد شده بود، بالاخره اتفاق افتاد و بنا شد که به آقای مختاباد خبر بدهیم که حکم محکومیت روزنامه همشهری و ذی‌حق بودن ابوالحسن مختاباد صادر می‌شود که متاسفانه همان روز خبر درگذشت ایشان به ما رسید. بعد از خبر درگذشت ابوالحسن، برادرش خواست که پرونده را ادامه ندهیم ولی ما همچنان دل‌مان خوش است که پرونده را ادامه داده و رای را بگیریم و به خواسته ابوالحسن برسیم که بارها گفت گرفتن این رای اول، چهل نفر از همکارانی که مثل من در همشهری از کار بیکار شدند را امیدوار می‌کند تا دنبال حقوق خود بروند و از طرف دیگر روزنامه‌نگاران دیگر نیز پیگیر حق‌شان شوند.» 
نامجو به فعالیت‌های صنفی مختاباد نیز اشاره می‌کند: «اینکه یک روزنامه‌نگار فارغ از روزنامه و رسانه‌ای که در آن کار می‌کند، شناخته‌شده باشد، اوج موفقیت اوست. اگر کسی به خاطر برند یک روزنامه با خبرنگار گفت‌وگو کند، هنر نیست؛ مهم این است که افراد شاخص یک رشته شما را با عنوان یک روزنامه‌نگار مستقل و متخصص بشناسند و مختاباد، چنین بود و این اوج را لمس کرد.»
او در پایان به پروژه‌های مشترکی که با مختاباد داشت، اشاره داشت: «من و آقای مختاباد چندین پروژه باهم انجام می‌دادیم؛ از جمله این پروژه‌ها، زندگی‌نامه حمید متبسم، احمد پژمان، ارشد تهماسبی و دکتر عبدالکریم سروش بود. من با ابوالحسن مستقیم ارتباط داشتم و مدام در این فکرم که با وجود تمام تلاش‌هایی که برای پروژه تاریخ شفاهی داشت، این کوشش چه سرنوشتی خواهد یافت؟ و این مجموعه‌ها به سر انجام می‌رسند یا خیر؟ امیدوارم که در آینده نزدیک بتوانیم با خانواده ایشان ارتباط گرفته و برای کاری که تقریبا به پایان رسیده بود، مذاکره کنیم تا تلاش‌های این مردِ شریف به ثمر نشسته و منتشر شود.»
٭ عنوان گزارش برگرفته از شعر 
«از عموهایت» احمد شاملو است.

 

 

 

 

http://www.bookcity.org/detail/31346