تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 کد مطلب:31362
گروه: یادداشت و مقاله

خنجر و خاطره

نگاهی به شیوه روایت‌گری در کتاب‌های تاریخ شفاهی

شهروند آنلاین: «عزت‌الله شاهی» روزها و شب‌های پی در پی در زندان کمیته مشترک بود و به چنان بلایایی گرفتار شد که خواندنش هم دشوار است. ضمن اینکه اطلاعاتی باورنکردنی درباره نحوه بازجویی بازجویان و شکنجه‌گران ارائه می‌دهد: «مرا بردند و بعد از کتکی مفصل، از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم. دست‌هایم را از طرفین به میخ‌طویله‌ای بر دیوار، بستند و بعد چهارپایه را از زیر پایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...» (ص ۲۸۰)

به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ گفته‌اند سعدی شعری سروده بود و شبی در خواب رؤیایی دید. شعر سعدی این تک‌بیت بود: «خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد». خلاصه که گفته‌اند سعدی این بیت را گفته بود و شب در خواب، حکیم ابوالقاسم فردوسی را دید. سعدی چندان با اشعار حماسی قرابتی نداشت و گه‌گداری سرودن‌شان را بی‌فایده می‌دانست، اما خوابی دید تکان‌دهنده. نقل است فردوسی به خواب سعدی آمد و گفت اگر جای او بود، همان تک‌بیت را این‌طور می‌سرود:

بَرَد کشتی آنجا که خواهد خدای / وگر جامه بر تن درد ناخدای

شعر سعدی چه بود؟

خدا کشتی آنجا که خواهد برد / وگر ناخدا جامه بر تن درد

دقت کنید که در این دو بیت، هیچ کلمه‌ای تغییر نکرده بلکه فقط جابه‌جایی کلمات اتفاق افتاده است. البته آنچه آورده‌اند افسانه‌ای بیش نیست، اما بحث بر سر جابه‌جایی چند کلمه در واحد جمله است. مضامین و مواد دو بیت، یکی هستند اما با یک جابه‌جایی اندک، چیز دیگری خلق می‌شود؛ چه در ضرب‌آهنگ بیت، چه در آوا و چه در نحوه خوانش. می‌شود گفت رنگ و روی حماسی می‌گیرد و حتی بهتر در خاطر می‌ماند. ضمن اینکه شکوه تقدیر و ید قدرت خداوندی هم بیشتر به چشم می‌آید. وقتی در کوچک‌ترین واحد کلام، با جابه‌جایی کلمات چنین تغییری شکل می‌گیرد، ببینید اگر مواد خام یک خاطره با تغییر شیوه‌های روایی نوشته شود، چه اتفاقی خواهد افتاد. این مساله درباره بسیاری از کتاب‌های خاطراتی که در این چند سال منتشر شده‌اند صادق است؛ مضامینی که گاهی درخشان هستند و خوب هم روایت شده‌اند، اما جابه‌جایی‌ها می‌تواند تأثیرگذاری آنها را برجسته‌تر کند. با این مقدمه می‌توانیم برویم سراغ بعضی کتاب‌ها و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد اگر در بعضی روایت‌های این آثار دست ببریم. به‌عنوان مثال می‌شود از کتاب مهم «خاطرات عزت‌الله شاهی» شروع کرد. این کتاب با این جمله‌ها آغاز می‌شود:

«سال ۱۳۲۵ در اوج فقر و تنگدستی خانواده به دنیا آمدم. شاخص‌ترین تصویری که از دوران نوجوانی و جوانی در ذهنم مانده، سایه سنگین فقر و بیچارگی مردم شهر خوانسار است. پدرم در آن موقع قاشق‌تراش بود و قاشق‌های چوبی درست می‌کرد و می‌فروخت. بعدها که قاشق‌های نیکلی و رویی آمد، پدرم بیکار شد و به‌ناچار به فعلگی و بنایی رو آورد... برادر بزرگم در دکان نانوایی محل، خمیرگیر بود و شب‌ها تا دیروقت کار می‌کرد، اما وقتی به خانه می‌آمد با خودش چند قرص نان می‌آورد. برادر دیگر و پدرم سرشب شام می‌خوردند و می‌خوابیدند...» (ص ۲۳)

اما فرض کنیم، قرار است این کتاب را طور دیگری شروع کنیم؛ یعنی صد و اندی صفحه جلوتر برویم و این‌طور آغاز کنیم:

«{من} دو لحظه {صحنه} از عمرم را هرگز نمی‌توانم فراموش کنم. لحظه اول زمانی بود که گلوله‌های رگبار دوم به من اصابت کرد... و {دیگری} لحظه‌ای که چشم باز کردم و به هوش آمدم {و} خودم را لخت روی تخت بیمارستان دیدم. لوله اکسیژن به دماغم و کیسه خون به دستم...» (همان، ص ۱۴۹)

یعنی کتاب را با چنین جمله‌هایی شروع کنیم و بعد با یک فلاش‌بک ساده برگردیم به کودکی راوی. اولین و مهم‌ترین ویژگی این نوع روایتگری، ایجاد تعلیق است. مخاطب از خود خواهد پرسید: «چرا او را به رگبار بسته‌اند؟ مگر چه کسی بوده؟ چرا روی تخت بیمارستان است؟» ما هم می‌توانیم سوالات او را بی‌پاسخ بگذاریم و روایت کودکی شخصیت را آغاز کنیم و بعد، اندک اندک، به پاسخ‌ها برسیم. با این ترفند، مخاطبان کم‌حوصله را هم گرفتار خواهیم کرد.


شروعی کم‌نظیر


بیایید یک‌بار دیگر در کار تدوینگر دست ببریم و آغاز کتاب را با صحنه‌ای دیگر عوض کنیم:

«حسینی گفت: امشب شب نوزده ماه رمضان است؛ شب ضربت خوردن حضرت علی(ع)‌ است. پس امشب ما هم به تو ضربت وارد می‌کنیم! اگر وصیتی، حرفی داری بگو!» (ص ۲۸۱)

این کتاب پر است از لحظات دلهره‌آور و دراماتیک که می‌شد بسیاری از آنها را پیش و پس کرد و کتابی دیگر آفرید. اگر چنین کنیم،‌ مخاطبانی را که ممکن است به دلیل شروع غیرجذاب کتاب، از خاطرات فوق‌العاده تأمل‌برانگیز «عزت‌الله شاهی» چشم بپوشند، شکار کرده‌ایم. این، یکی از بی‌شمار قابلیت‌های رمان است که می‌توان در تدوین خاطرات از آن استفاده کرد. هرچند اگر به راه افراط برویم و روایتگری را به پیچ‌وخم‌های بسیار گرفتار کنیم، ممکن است سوی دیگر بلغزیم و باز هم همان مخاطبان کم‌حوصله را از خود برنجانیم. در روایت خاطرات چنانکه بینابین عمل کنیم، مخاطبان بیشتری را به دایره خوانندگان کتاب خواهیم افزود.


شیوه روایت


به‌عنوان مثال، از شیوه‌های روایی خوب در این نوع خاطره‌ها می‌شود به آثار مرحوم «داود بختیار دانشور» اشاره کرد. او کتاب «مردی که خواب نمی‌دید» (خاطرات اسیر آزادشده ایرانی، اسدالله خالدی) را این‌طور شروع می‌کند:

«...هنوز سکوت آنجا در گوش‌هایم مانده. سکوت شب‌های منطقه. سکوت قبل از تیرباران‌شدن‌مان. سکوت لحظه‌های بازجویی. سکوت سلول‌های انفرادی الرشید و سکوتی که تو {در} دل و جان دیوارهای قلعه تکریت و بعقوبه بود.

- اسدالله... ا... سد... لله...

صدای خانم‌خانماست. مادرم را می‌گویم...» (ص ۷)

این آغاز کم‌نظیر، وامدار قابلیت‌های رمان است؛ و مگر نه این است که بین خاطره و رمان، مهم‌ترین وجه مشترک، قصه است؟ می‌توان این قصه را چنان پیش برد که در همان صفحات نخست خواننده گرفتار شود. در واقع لحظات دراماتیک می‌تواند با توزیع روایی مناسب، بار لحظات ملال‌آور را به دوش بکشد و مخاطب را همراه کند.

به‌عنوان مثال، نگاهی می‌اندازیم به کتاب «خاطرات احمد احمد» که درباره مبارزات پیش از انقلاب است. کتاب تا پنجاه صفحه اول چندان کنشی ندارد و راوی سعی می‌کند بستر اجتماعی و روانی رو آوردن «احمد احمد» به مبارزات و فعالیت‌های سیاسی را مهیا کند. کتاب این‌طور آغاز می‌شود:

«در یکی از روزهای فصل بهار سال ۱۳۱۸ در روستایی به نام ایرین نزدیک اسلام‌شهر در حومه استان تهران و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمدم. من سومین فرزند خانواده بودم. در دامان مادری پرمهر و عاطفه و مومن به نام طوبی حاجی تهرانی تربیت شدم. در سایه پدرم حسین احمد که مردی زحمتکش، ساده و بی‌آلایش بود پرورش یافتم و بزرگ شدم.» (ص ۱۷)

حالا فرض کنید به جای این شروع، کتاب از ۵۰ صفحه جلوتر شروع می‌شد:

«آن شب،‌ شب خاطره‌انگیز و بسیار مهمی بود و به چشم دیدم که چطور یک شخص در یک لحظه، همه چیز را از دست می‌دهد و در لحظه‌ای دیگر باز به آنها دست می‌یابد. دریافتم که باید بیشتر مراقب خود باشم، چراکه هر لحظه امکان فروافتادن به پرتگاه‌های هولناک هست...» (همان، ص ۵۵)

اینجا مخاطب احتمال خواهد داد که شاید اشتباهی از جانب راوی رخ داده است و برای کشف آن حساس می‌شود. در واقع چنانکه در توزیع کنش‌ها تأمل بیشتری کنیم، گاهی کنش‌های روانی به اندازه کنش‌های فیزیکی (و حتی بیشتر) قابلیت بهره‌برداری دارند و مثال فوق از این قبیل است.


زندان کمیته مشترک


برگردیم به کتاب «خاطرات عزت‌الله شاهی» که یکی از برجسته‌ترین کتاب‌ها درباره شکنجه‌های ساواک است. «عزت‌الله شاهی» روزها و شب‌های پی در پی در زندان کمیته مشترک بود و به چنان بلایایی گرفتار شد که خواندنش هم دشوار است. ضمن اینکه اطلاعاتی باورنکردنی درباره نحوه بازجویی بازجویان و شکنجه‌گران ارائه می‌دهد. در حقیقت این بخش کتاب از خواندنی‌ترین فصل‌های آن است، چنانکه با آغاز کتاب قابل مقایسه نیست. بخشی از آن را بخوانید:

«مرا بردند و بعد از کتکی مفصل، از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم. دست‌هایم را از طرفین به میخ‌طویله‌ای بر دیوار، بستند و بعد چهارپایه را از زیر پایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...» (ص ۲۸۰)

البته کتاب خاطرات عزت‌الله شاهی چنان جزییات دقیقی دارد که شاید پس و پیش کردن اطلاعات آن دشوار باشد، اما به نظر می‌رسد برای جذب مخاطب بیشتر، می‌توان دقیقا از این صحنه‌ها آغاز کرد و بعد به عقب بازگشت و دید چه بلایی سر راوی آمده است. البته شیوه روایت فقط یکی از تکنیک‌هایی است که می‌توان از داستان‌نویسی گرفت و به خاطره‌نویسی افزود. در واقع کتاب خاطره می‌تواند وامدار شیوه روایت از رمان باشد و رمان نیز می‌تواند نحوه پرداخت شخصیت و جزیی‌نگری را از کتاب خاطرات بیاموزد.

 

 

 

http://www.bookcity.org/detail/31362