تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 کد مطلب:3149
گروه: یادداشت و مقاله

این سه زن

درباره رمان «اینجا؛ نرسیده به پل...» نوشته‌ی آنیتا یارمحمدی

فرشته نوبخت: هر نسلی دغدغه‌هایِ خودش را دارد، شیوه‌ی زندگیِ مخصوص و آرمان‌هایی که حاصل خیلی چیز‌ها از جمله شرایط اجتماعی و تاریخی است. انعکاس چنین چیزی در ادبیات و سینما مهم‌ترین اتفاق و در عین‌حال ناگریز‌ترین حادثه است. به این دلیل ساده که مخصوصا ادبیات می‌تواند آینه‌ای تمام‌نما از واقعیت‌هایِ اجتماعی و تاریخی و اندیشه‌ و رفتارِ نسل‌ها باشد. یکی دو دهه‌ی اخیر به‌رغمِ تمامِ بلایایی که ممیزی و سانسور بر سرِ ادبیات آورده است، شاهد چنین رخدادی بوده‌ایم. در این دو دهه نسلی از نویسندگان ظهور کردند که با جسارتِ زیادی از دغدغه‌ها و آمالشان نوشتند؛ بیشتر از خودشان و گاهی همراهِ نگاهی منتقدانه به شرایط و اوضاعِ اجتماعی. چشم‌اندازی که در سه چهار دهه‌ی اخیر در ادبیات داریم، انعکاسِ کم رنگی از گذرِ چند نسل در تاریخ است. این انعکاس در ژانرِ رمان که بازتابِ عمیق‌تری از شیوه‌ی زندگی و وضعیتِ کلی جامعه می‌تواند باشد، نمودِ درست‌تری دارد. در رمان به دلیل این‌که فرصتِ بیشتری برای شخصیت‌پردازی هست، می‌توانیم ظرائف و دقائقِ بیشتری را ببینیم. شاید به همین دلایل هم است که ادبیات در جهان به عنوانِ یکی از منابعِ مهمِ تحقیقاتی نزدِ جامعه‌شناسان مطرح بوده است.
 «اینجا؛ نرسیده به پل» داستانِ سه دخترِ جوان است و آن‌طور که در پشتِ جلدِ کتاب هم آمده رمانی درباره‌ی یک نسل.
 «ما دهه‌ی شصتی‌ها نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگیمان را نگفتیم، تایپ کردیم!»
آیدا، مهتاب و رویا سال‌هایِ پایانیِ دهه‌ی دومِ زندگی را می‌گذرانند. داستان با چرخشِ زاویه‌ی دید بینِ این شخصیت‌ها که در یک خانه و با هم زندگی می‌کنند، پیش می‌رود. رویا معلمِ زبان است. در طولِ داستان با جزئیاتِ تکان‌دهنده‌ای از زندگیِ او روبرو می‌شویم که به نوعی درگیری‌هایِ مهمِ نسلِ او نیز محسوب می‌شود. روحیه‌ی شکننده‌ی رویا زیرِ لایه‌ای از آرامش و کم‌حرفی پنهان شده است، درست بر عکسِ آیدا و مهتاب که برون‌گرا هستند و مخصوصا مهتاب که دختری است با شخصیتی مصمم و تا حدودی سرسخت. سرسختی که ویژه‌ی نسل اوست و قطعا در یک نسل پیش از او تعریفِ دیگری دارد!
به این ترتیب شخصیت‌پردازی یکی از ویژگی‌هایِ این رمان است. اینکه سه دختر در یک محدوده‌ی سنی و با روحیاتی کاملا متفاوت توانسته‌اند نمایندگانی صادق از نسلِ خود باشند، نشان‌دهنده‌ی توانایی نویسنده و دقت‌نظر او است. هر کدام از این شخصیت‌ها علایق، زبان و شیوه‌ی زندگیِ مخصوص به خود را دارند. شاید نمونه‌ی چنین مضمونی را با این نوعِ پرداخت در ادبیات و سینما فراوان دیده باشیم. به عنوانِ مثال، می‌شود از فیلمِ سینمایی «خوابِ زمستانی» ساخته‌ی سیامک شایقی نام برد. در آن فیلم سه زن که خواهر هستند در یک خانه زندگی می‌کنند که به لحاظِ سنی فاصله‌ای با هم دارند که نمی‌شود هر سه آن‌ها را نماینده‌ی یک نسل دانست. اما در رمان «اینجا؛ نرسیده به پل» سه چهره، سه نما یا سه وجه از زنانِ یک نسل را می‌بینیم. مهتاب که برای ادامه تحصیل و شرکت در کلاس‌هایِ کنکورِ کار‌شناسی ارشد از همدان به تهران آمده و در این خانه با رویا و آیدا زندگی می‌کند چهره‌ای بانشاط و در عین‌حال عصیان‌گر دارد. او تلاش می‌کند به هرقیمتی شده مستقل شود و رویِ پای خود بایستد. او خوشبختی را در خوب پول درآوردن می‌بیند. جسارت و شهامتِ مهتاب که با داشتن مدرک مهندسی در کلاس‌های آرایشگری شرکت می‌کند یکی از ویژگی‌هایِ نسل او است که خطِ قرمز‌ها و چهارچوب‌هایِ پیش از خود را به تمسخر می‌گیرند و فارغ از هر تعصبی می‌خواهند بهتر و شاد‌تر زندگی کنند.
این دیدگاه را در آیدا، به شکلی دیگر می‌بینیم و حتی در رویا. اینجا؛ نرسیده به پل خطِ داستانِ خاصی ندارد، نقطه‌ضعفی که در برابرِ خرده روایت‌ها چندان مهم جلوه نمی‌کند. چرا که این خرده‌روایت‌ها هستند که جهانِ کاملا زنانه و آرامِ «اینجا؛ نرسیده به پل» را می‌سازند. سه زنی که به شیوه‌ی خود می‌جنگند، تلاش می‌کنند و در عینِ آرامشی ظاهری، آرام و قرار ندارند. آنیتا یارمحمدی در اولین اثرِ داستانی خود نشان داده که زبانِ روایت را خوب می‌شناسد یا دست‌کم تلاشی موفقیت‌آمیز داشته و روایت‌گرِ خوبی است. پرداختن به جزئیات و ظرائف و زیروبم‌هایِ زندگیِ سه شخصیت نشان می‌دهد که تیزبین هم است و به‌رغمِ تصوری که در موردِ نویسندگانِ نسلِ او وجود دارد، به داشتنِ دیدگاه و سبک اهمیت می‌دهد.
یارمحمدی در «اینجا؛ نرسیده به پل» نشان داده که چگونه کلان‌شهری مثلِ تهران می‌تواند در عینِ زشت بودن، تنها نقطه‌ی امید برایِ دگرگونه زیستن باشد و این‌که بسیار هوشمندانه قلبِ تهران را برایِ این نمایش انتخاب کرده است؛ خیابانِ انقلاب…
 «با نوکِ انگشت پایم می‌زنم به پاور کامپیو‌تر. دل و روده‌اش شروع می‌کند به سروصدا کردن تا بیاید بالا. خودم را می‌اندازم روی صندلی. پریشب که از خودش گفت، دلم می‌خواست بزنم زیر گریه، ولی نمی‌شد. یک بغض لاکردارِ سنگین چسبیده بود به گلویم و راه نفسم را بسته بود. از زنش گفت که چطور دوستش داشت، اما او یک‌هو …» (ص۷۷)
 «اینجا؛ نرسیده پل» اولین اثرِ آنیتا یارمحمدی، اواخرِ زمستانِ گذشته در میانِ هیاهویِ سالِ تازه، از سوی نشر ققنوس منتشر شد.

http://www.bookcity.org/detail/3149