تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
روزبه رحیمی: ادبیات روسیه همواره جایگاه ویژهای در میان خوانندگان ایرانی داشته و آثار زیادی از نویسندگان روس به فارسی برگردانده شده است. اما کمبود مترجمان زبان روسی باعث شده که بیشتر این آثار از زبانی غیر از روسی ترجمه شوند و این مساله اشکالاتی در امر ترجمه به همراه آورده است. چند سالی است که حساسیت نسبت به این موضوع افزایش یافته و مترجمان متخصص زبان روسی سعی در پر کردن این خلأ دارند و حتی به ترجمهی دوبارهی برخی از آثار همت گماشتهاند. دکتر آبتین گلکار یکی از این مترجمان است. گلکار کارشناس زبان و ادبیات روسی از دانشگاه تهران است و کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشتهی زبان و ادبیات روسی از دانشگاه ملی کییف (تاراس شوچنکو) دریافت کرده است. از آثاری که با ترجمهی گلکار منتشر شده است میتوان به «بازرس» و «عروسی» (نیکلای گوگول)، «طالع نحس» (میخائیل زوشنکو)، «مرده متحرک» (لِف تالستوی) و «تراژدیهای کوچک» (الکساندر پوشکین) اشاره کرد. انتشار نمایشنامهی «یک ماه در دهکده»، نوشتهی ایوان تورگنیف، فرصتی بهوجود آورد تا به سراغ این مترجم جوان و پُرکار برویم و از او سؤالاتی در مورد این کتاب و ایوان تورگنیف بپرسیم.
ایوان تورگنیف در ایران بیشتر با رمان «پدران و پسران» و بهعنوان داستاننویس شناختهشده است. آثار نمایشی تورگنیف چه جایگاهی در میان سایر آثار وی و ادبیات نمایشی روسیه دارند؟
تورگنیف در خود روسیه هم بیشتر به عنوان رماننویس شهرت دارد. شش رمان مهم او («رودین»، «آشیانهی اشراف»، «در آستانه»، «پدران و پسران»، «دود» و «زمین بکر») به همراه داستانهایی مانند «یادداشتهای یک شکارچی»، «مومو»، «آبهای بهاری» و... در زمرهی بهترین نمونههای رئالیسم پرآوازهی روسیهی قرن نوزدهم قرار دارند. ولی او چندین نمایشنامه هم نوشته که معروفترین آنها همین «یک ماه در دهکده» است. در همهی کتابهای مربوط به تاریخ نمایشنامهنویسی روسیه از این اثر بهعنوان یک نمایشنامهی نوآورانه و مهم یاد شده است. البته تورگنیف حتی در رمانها و داستانهایش هم استاد مسلم دیالوگنویسی است و ماجرای بسیاری از آثار منثور او نیز اغلب در گفتوگوهای دور و دراز قهرمانان پیش میرود، بنابراین طبیعی است که نمایشنامهی نوشتهی او نیز اثر ادبی ارزشمندی باشد.
در مقدمهی این کتاب هم نوشتهاید که تورگنیف در این اثر عناصر نوآورانهای استفاده میکند که بعدها در «تئاتر نو» و آثار چخوف رواج پیدا کرده است. دربارهی این نوآوریها و ویژگیهای این نمایشنامه توضیحاتی بفرمایید.
یکی از مهمترین نوآوریهای تورگنیف در این اثر، استفاده از ابزاری است که در زبان روسی «پادتکست» خوانده میشود و میتوان آن را تحتاللفظی به «زیرمتن» ترجمه کرد. منظور از آن، هنگامی است که شخصیتی در درون خود حرفی دارد کاملاً متفاوت با آنچه بر زبان میآورد. به عبارت دیگر، قهرمان اثر با گفتار خود میکوشد فکر یا احساسی را که در درون اوست، پنهان کند. این کار، بهویژه در آن زمان، برای کارگردانان و بازیگران بسیار دشوار بود، چون اصولاً در تئاتر سنتی بازیگر باید به کمک گفتارش فکر و احساس خود را به تماشاچی منتقل کند، ولی حالا میبایست، برعکس، آن را کتمان کند و طوری هم کتمان کند که بیننده نیز به آنچه در درون او میگذرد و بر زبان نمیآید، پی ببرد. یک نمونهی بارز از این عنصر در نمایشنامهی «یک ماه در دهکده» هنگامی است که ناتالیا پتروونا، قهرمان زن اصلی اثر، اصرار به مرخص کردن معلم سرخانهی پسرش دارد و پیوسته در شرایط مختلف تکرار میکند: «او باید برود.» در حالی که تماشاچی باید در پس این جمله پی ببرد که ناتالیا پتروونا هیچ علاقهای به رفتن معلم سرخانه ندارد و برعکس، دلش میخواهد او را همانجا نگه دارد و به همین علت هم هست که با وجود تأکیدهای مکرر او، باز معلم تا پردهی آخر مرخص نمیشود. این عنصر دههها بعد در گوشههایی از تئاتر ایبسن و به طور بارزتر در تئاتر چخوف به کار رفت. مهمترین نمایشنامههای چخوف از اول تا آخر بر پایهی «زیرمتن» بنا شدهاند و علت ناکامی نخستین اجرای «مرغ دریایی» او در تئاتر آلکساندرینسکی دقیقاً همین مسئله بود که بازیگران از عهدهی انتقال معنای نهفتهی دیالوگهای خود برنیامدند.
یکی دیگر از ویژگیهای نمایشنامهی تورگنیف این است که لایهی گفتاری و کلامی آن، لایهی حرکتی و اکشن را تحتالشعاع قرار میدهد. در این اثر شخصیتها در بیشتر طول نمایش نشستهاند و حرف میزنند و تقریباً هیچ حادثهی هیجانانگیزی که در تئاتر سنتی موجب تهییج تماشاچی میشد (مانند صحنههای مرگ، درگیری، فوران احساسات و...) رخ نمیدهد. این هم باز یکی از عناصری است که مبانی نظری آن، چندین دهه پس از تورگنیف، به وسیلهی جرج برنارد شاو و برتولت برشت شکل گرفت.
تورگنیف در مقالهای به تمجید از گوگول پرداخته است که منجر به دستگیری و تبعید او شد. شما در کارنامهی خود ترجمههایی نیز از آثار گوگول دارید. میزان تأثیرپذیری تورگنیف از گوگول و «رئالیسم انتقادی»اش را چه اندازه میدانید و طنز تورگنیف در نمایشنامه «یک ماه در دهکده»، چه تفاوتها و شباهتهای سبکی با طنز گوگول دارد؟
گوگول بنیانگذار رئالیسم روسی است که به «رئالیسم انتقادی» معروف شده و تمام رئالیستهای روس قرن نوزدهم از این نظر وامدار او هستند. البته شاید نسبت به داستایفسکی یا هرتسن، میزان تأثیرپذیری تورگنیف از گوگول کمتر باشد، ولی به هرحال جنبههایی مانند توجه به زندگی اقشار پایین اجتماع، از قبیل رعایا و دهقانان و خدمتکاران، یکی از ویژگیهای بارز «رئالیسم انتقادی» است که در نمایشنامهی «یک ماه در دهکده» هم در قالب شخصیتهای فرعی اثر شاهد آن هستیم. ولی طنز تورگنیف، بهویژه در «یک ماه در دهکده» بیش از آنکه به طنز گوگول نزدیک باشد، باز یادآور طنزی است که بعدها در نمایشنامههای چخوف دیده شد؛ طنزی بسیار پنهان که مخاطب را به خنده نمیاندازد. شما با خواندن «یک ماه در دهکده» که خود تورگنیف آن را کمدی نامیده است، احساس نمیکنید که اثر خندهآوری خواندهاید، همانطور که چخوف هم نتوانست کارگردان نابغهای مانند استانیسلافسکی را متقاعد کند که «باغ آلبالو» کمدی است و استانیسلافسکی سرانجام نمایش را به صورت تراژدی روی صحنه برد.
با توجه به اینکه تورگنیف در رشتههای زبانشناسی و فلسفه تحصیل کرده و سالهای زیادی در کشورهای غربی زیسته است، تأثیر این عوامل را در آثارش چگونه میبینید؟
زبان تورگنیف زبان بسیار شاعرانه و صیقلخوردهای است و خط سیر آثارش نیز همیشه بسیار روشن و منطقی و پیوسته دنبال میشود. شاید تحصیلاتش در این رشتهها یکی از عوامل شکلگیری چنین نثری باشد. ولی تأثیر زندگی غربی در آثارش بسیار بارزتر است. اصولاً تورگنیف را در ادبیات روسی قرن نوزدهم نمونهی بارز گرایشهای غربگرایانه میدانند، برخلاف مثلاً داستایفسکی که شدیداً هوادار ارزشهای فرهنگی قوم اسلاو است. تورگنیف در بسیاری از رمانهای خود (از جمله «رودین»، «آشیانهی اشراف»، «پدران و پسران») قهرمان اصلی اثر را همچون شخصیتی منفعل یا ناکام به نمایش درمیآورد که از عهدهی ایجاد تغییر مثبتی در جهان پیرامون خود عاجز است. یکی از انتقاداتی که به تورگنیف میشد، آن بود که چرا در تنها رمانی که قهرمان او مثبت و «مردِ عمل» است (اینساروف در رمان «در آستانه»)، باز این قهرمان روس نیست و بلغار است و گویی او اصولاً روسها را قادر به ایفای چنین نقشی نمیداند.
تاکنون آثار زیادی از تورگنیف به فارسی ترجمه شده است. شما علت گرایش مترجمان ما به این نویسندهی بزرگ روس را چه میدانید؟ و چرا این کتاب با توجه به اهمیتی که دارد، تاکنون به خواننده فارسی زبان معرفی نشده بود؟
اتفاقاً به نظر من میزان گرایش مترجمان ما به آثار تورگنیف کمتر از آن است که باید باشد. تورگنیف شش رمان اصلی دارد که ترجمههای اغلبشان قدیمی است و در سالهای اخیر کمتر کسی به سراغ ترجمهی این آثار رفته است. در مورد «یک ماه در دهکده» هم باید بگویم که متأسفانه در ایران بسیار کم به متون نمایشی توجه میشود و انگار آنها را فقط برای اجرا بر روی صحنه میدانند. در حالی که نمایشنامه پیش از هرچیز یک متن ادبی است، گیریم با ویژگیهای خاص خود. به همین علت است که بسیاری از نمایشنامههای مطرح، چه در ادبیات روسیه و چه در ادبیات سایر کشورها، هنوز به فارسی ترجمه نشده و خوانندگان فارسیزبان از این نظر با کمبود فراوان روبهرو هستند.
در کارنامه شما ترجمههایی از نویسندگانی چون: ولادیمیر نیکالایویچ واینوویچ، الکساندر پوشکین، نیکلای گوگول، میخاییل زوشنکو، لئانید آندرییف، نیکلای اردمان، میخاییل بولگاکوف و... دیده میشود. ملاک شما برای انتخاب یک اثر و ترجمهی آن چیست؟ آیا خط سیر مشخصی را دنبال میکنید؟
در سالهای اخیر بیشتر روی ترجمهی نمایشنامه متمرکز شدهام، چون همانطور که در پاسخ به سؤال قبلی گفتم، فکر میکنم متون نمایشی در ایران با بیمهری و کمتوجهی روبهروست و استحقاق بیشتر از اینها را دارد، ولی در کنار نمایشنامه، به ترجمهی نثر هم میپردازم.
در سال گذشته کتابهای «قلب سگی» و «یادداشتهای یک پزشک جوان» با ترجمهی شما وارد بازار کتاب شد. هدف شما از ترجمهی دوبارهی این آثار چه بوده است؟
در مورد «یادداشتهای یک پزشک جوان» زمانی که متن خودم را به ناشر سپردم هنوز ترجمهی دیگر منتشر نشده بود و اطلاعی نداشتم کس دیگری هم مشغول ترجمهی این کتاب است. ولی در مورد «قلب سگی»، ترجمهی آقای مهدی غبرایی که با عنوان «دل سگ» انجام شده بود، ترجمهی بسیار خوبی بود، ولی به هرحال از زبان واسطه بود و به نظرم میرسید شاهکاری مانند این کتاب، ارزش آن را دارد که از زبان اصلی به فارسی برگردانده شود.
هماکنون چه کتابهایی در دست ترجمه و انتشار دارید؟
در حال حاضر روی ترجمهی دو اثر مشغول کار هستم. اولی یک رمان است که اتفاقاً نوشتهی تورگنیف هم هست به نام «آشیانهی اشراف». اثر دیگر، تاریخ ادبیات قرن بیستم روسیه است به قلم تعدادی از استادان دانشگاه ملی کییف، که کار بسیار پرزحمت و وقتگیری هم هست و الآن بیش از یک سال است مشغول ترجمهی آن هستم، ولی کار تازه از نصف گذشته است؛ هرچند امیدوارم از اینجا به بعد سرعت ترجمه قدری بیشتر شود و کتاب زودتر به بازار بیاید.