تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 18 خرداد 1392 کد مطلب:3250
گروه: گفت‌وگو

فرناندو پسوآ مانند سعدی و حافظ تجربه‌ی چندانی از عشق نداشت

گفت‌وگو با پدرو داموتا.

سپیده جواهری: پدرو تشییرا داموتا، ایران‌شناس و کتاب‌شناس پرتغالی، فارغ‌التحصیل رشته‌ی حقوق از دانشگاه لیسبون در سال ۱۹۷۶ است وی سال‌ها پژوهشگر آرشیو فرناندو پسوا، شاعر بزرگ پرتغالی در کتابخانه‌ی ملی لیسبون، بوده است. وی درباره‌ی پسوا تاکنون چند کتاب  با عنوان «اخلاق»، «اصول زندگی و شرایط معنوی»، «روح بزرگ پرتغال»، «شعر نبوی، روح و جادو» منتشر کرده است. او در بسیاری از سمینارها حضور داشته و درباره‌ی عقل و سنت‌های پرتغالی، هندی، ایرانی و ژاپنی سخن گفته است. همچنین درباره‌ی شاعران و نویسندگانی چون فرناندو پسوا، آنترو دو کنتال (شاعر پرتغالی قرن نوزدهم)، تولستوی، اراسموس و موضوعاتی چون سنت‌های معنوی پرتغال، راه معنویت، اطوار آگاهی سخنرانی کرده است. مهم‌ترین علاقه‌‌ی او فلسفه‌ی کهن یا بررسی عقل و معنویت در کشورها، تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر است. پدرو درباره‌ی سعدی، حافظ، خیام، سهروردی، روزبهان بقلی و نجم‌الدین کبری مطالعاتی دارد و قرار است که منتخبی از اشعار حافظ و آثار سعدی را به پرتغالی برگرداند. او چندی پیش به دعوت مرکز فرهنگی شهر کتاب به ایران سفر کرد. در این سفر گفت‌وگویی با او کرده‌ایم که حاصل از نظرتان خواهد گذشت.

آشنایی شما با مقوله‌ی عرفان از چه زمانی بود؟
از دوران کودکی ـ  از حدود شش هفت سالگی ـ  گاهی احساس خاصی داشتم و وجود من انگار گونه‌ای آگاهی داشت که مربوط به جسمم نبود و تجربه‌هایی خاص داشتم. اغلب احساسات خاصی در درون من رشد می‌یافت. بعدها در حدود ۱۴ سالگی تا حدود زیادی به مذهب گرایش یافتم و از کاتولیک‌ها فاصله گرفتم؛ کاتولیک‌ها اغلب از خدایی حرف می‌زدند که نشانه‌اش تنها در یک صلیب خلاصه شده بود و خدای حس و انرژی و احساس نبود. به همین سبب شروع به مطالعه در مورد دیگر ادیان کردم. چند دوست هم داشتم که کتاب‌های آن‌هارا می‌‌گرفتم و می‌‌خواندم و بعدها کم کم به خدایی دست یافتم که روحانی بود.
فرناندو پسوا (شاعر بزرگ پرتغالی) نیز به معنویت علاقه‌ی بسیاری داشت. اما بسیار احساس اندوه و تأثر می‌‌کرد و ناامید بود. شاید همین سبب شد که مرگش بسیار زودتر از آن چه می‌‌بایست فرا برسد. او در سن چهل و هفت سالگی درگذشت. او بسیار باهوش بود. در دوران جوانی به دختری علاقه‌مند بود که یکدیگر را بسیار دوست داشتند. اما بعد از دو سال تصمیم گرفت این ارتباط را به پایان برساند؛ چرا که احساسات درونی و معنویتش در او چنین چیزی را می‌‌طلبید. بعد از هفت سال، دوباره با یکدیگر ارتباط یافتند؛ هرچند این ارتباط تنها در حد نامه نگاری بود. اما بعد از دو سال دوباره کنار کشید و به ادبیات و نوشتن روی آورد. او بسیار باهوش بود و در تمام مدت فقط و فقط می‌‌نوشت. پسوآ در اواخر عمرش توانست جلوه هایی را در درون ببیند. اما بعد از مدتی دوباره این توانایی را از دست داد. به هر حال زندگی ثابت و پایداری نداشت.

 می‌‌دانید که اگر بخواهیم شاعران بزرگی را به عنوان معرف ایران به جهان بشناسانیم، قطعاً یکی از این شعرا حافظ خواهد بود. نماینده و سمبل پرتغال کدام شاعر است؟ آیا فرناندو پسوآ را نماینده ی فرهنگ پرتغال می‌‌دانید؟
خیر. اگر بخواهم شاعری را به عنوان نماینده‌ی پرتغال معرفی کنم، قطعاً آن شاعر فرناندو پسوآ نخواهد بود. به نظر من لوییس کامویش می‌‌تواند به عنوان بهترین شاعر پرتغال معرفی شود. او در قرن شانزدهم زندگی می‌‌کرد. اشعارش بسیار سمبلیک و اسطوره‌ای است. زمانی با قایق به هند رفت. سپس به چین سفر کرد و در آن جا با یک زن چینی ازدواج کرد. او بسیار فعال بود و کتاب های بسیاری نوشته است که برخی از آن‌ها نیز در مورد تاریخ پرتغال است. «مطالعات ادبی پرتغال» او، یکی از معروف ترین کتاب های کشور ماست.

  با توجه به سفرتان به ایران و آشنایی با فرهنگ این کشور، چه اشتراکاتی بین فرهنگ پرتغال و ایران می‌‌بینید؟
اگر شاهنامه‌ی فردوسی  را به عنوان معرف فرهنگ و اسطوره‌ی ایرانی نام ببریم، باید بگویم داستان‌ها، اسطوره‌ها و افسانه‌های مشترکی با کشور پرتغال در آن دیده می‌‌شود و بعضی اسطوره‌ها میان دو کشور مشترک است. گاهی نیز حتی داستانی از ایران به غرب رفته است. به عنوان مثال وجود یک جام که در آن بتوان غیب را مشاهده کرد و خداوند را در آن دید، یکی از مفاهیم مشترکی است که در فرهنگ هر دو کشور وجود دارد. فرناندو پسوآ هم در مورد این جام سخن گفته و من هم در مورد آن مشغول تحقیق و مطالعه هستم. تداوم اندیشه‌ی حافظ و سعدی که در جهان امروز دیده می‌‌شود هرگز نمی‌‌میرد و از بین نمی‌‌رود.
بنابراین باید از هستی و وجود خود آگاهی داشته باشیم تا بتوانیم همه‌ی انرزی‌های هستی را دریافت کنیم. چنین دانش و آگاهی‌ای بسیار ارزشمند است که در سنت ایرانی دیده می‌‌شود و پرتغال نیز چنین سنتی را دارد. اما خود من معتقدم عرفان ایرانی و عرفایی چون سهروردی، نورعلیشاه و دیگران دانشی عمیق درباره‌ی هنر خود داشتند و می‌‌توانستند اندیشه‌ی خود را به خوبی انعکاس دهند. آن‌ها می‌‌توانستند چیزی بیشتر و فراتر از جهان مادی دریابند. در سعدی و حافظ نیز عشقی دیده می‌‌شود که می‌‌تواند نسبت به یک شخص و یا خداوند باشد. ایران کشور شاعران است و شعرایی چون حافظ و سعدی، هم توانسته‌اند اندیشه‌ی عرفانی را درک کنند و هم این اندیشه‌ها را در اشعارشان و تجاربشان از جهان و از دریافت حضور خداوند انعکاس دهند. من فکر می‌‌کنم فرهنگ ایرانی عمیق‌ترین و غنی‌ترین فرهنگ است. بنابراین در دوره‌ی کنونی که با مظاهر مدرنیته عجین شده، باید سعی کنیم به این مفاهیم و تجارب چنین شاعران بزرگی توجه داشته باشیم و از آن‌ها غافل نمانیم.   

گویا در حال ترجمه ی اشعار حافظ به زبان پرتغالی هستید.
بله. در حال حاضر دارم برخی از حکایات گلستان و بوستان سعدی و نیز غزل های حافظ را به زبان پرتغالی ترجمه می‌‌کنم و برای این کار از چند نفر کمک می‌‌گیرم تا معانی ابیات و جملات را برای من توضیح دهند. با این گفت‌وگوها فکر می‌‌کنم می‌‌توانم ترجمه‌های دقیق‌تر و عمیق‌تری از این متون ارائه دهم. من فکر می‌‌کنم باید از درون خود، از روح خود و از بعد معنوی وجود خود مطلع باشیم و دست یافتن به چنین آگاهی و دانشی از طریق مطالعه‌ی این شاهکارها ممکن می‌‌شود و من هم به همین دلیل به ترجمه‌ی این متون می‌‌پردازم.


 با توجه به علاقه ی هم زمان شما به فرناندو پسوآ و سعدی و حافظ، چه اشتراکاتی بین این شاعران می‌‌بینید؟ به هر حال چون به این شعرا علاقه‌مند هستید شاید ویژگی های مشترکی بین آنان می‌‌بینید.
فرناندو پسوآ در غزلش چندان مانند حافظ و سعدی عاشق نیست و مفاهیم عاشقانه ی کمتری دارد. بنابراین اشعار او کمتر خصوصیاتی از این جنس دارد.
آن چه در شعر سعدی می‌‌بینیم، ‌حکایات متعددی است که او درباره‌ی دراویش ذکر می‌‌کند و نیز الگویی است که از یک جامعه ی کامل ارائه می‌‌دهد. اما فرناندو پسوآ در دوره ی کنونی می‌‌زیست و شاعر مدرنی است. شباهت آن‌ها در این است که همگی به جهان اطراف خود احاطه داشتند و بسیار باهوش و نابغه‌ی زمان خود بودند. فرناندو پسوآ مانند سعدی و حافظ تجربه‌ی چندانی از عشق نداشت و آن وحدتی که سعدی و حافظ با جهان هستی در وجود خود می‌‌بینند و حس می‌‌کنند،‌ در فرناندو پسوآ کمتر دیده می‌‌شود. پسوآ در دوره‌ی مدرنیته زندگی می‌‌کند، در شهر کار می‌‌کند و تنها از طریق مطالعه‌ی ادبیات، ترجمه و تحقیق است که به آن چه می‌‌خواهد دست می‌‌یابد. پسوآ بسیار به خود می‌‌بالید،‌ زیرا بسیار باهوش بود. شباهت آن‌ها در به جا گذاشتن آثار بزرگ ادبی است، اما اشعار سعدی و حافظ و عظمت و بزرگی آن‌ها چندان قابل مقایسه با شعر فرناندو پسوآ نیست.


 سپاس از شما که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
من نیز از حضور در ایران و آشنایی با شعرای بزرگ ایرانی و فرهنگ این کشور بسیار خوشحالم.

http://www.bookcity.org/detail/3250