تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 18 خرداد 1392 کد مطلب:3251
گروه: یادداشت و مقاله

نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری

نگاهی به کتاب «بودن با دوربین» نوشته‌ی حبیبه جعفریان.

روزبه رحیمی:«من می‌خواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه‌دار کند و به خطر بیندازد. می‌توانی نگاه نکنی، می‌توانی خاموش کنی، می‌توانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتل‌ها، اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ‌کس نمی‌تواند.»
(کاوه گلستان، از فیلم مستند ثبت حقیقت)

خانواده‌ی گلستان در حوزه‌ی فرهنگ خانواده‌ی مشهوری است. ابراهیم گلستان، لیلی گلستان، کاوه گلستان، مانی حقیقی. اما بر خلاف پدر (ابراهیم) و خواهر (لیلی) که همواره چهره‌هایی خبرساز بوده‌اند، کاوه، هنرمندی آرام، بی‌حاشیه، اما بسیار پیگیر و جدی بود. گلستان کار حرفه‌ای عکاسی را در ۱۳۵۱-۱۳۵۰ با اولین مأموریت مطبوعاتی‌اش که تهیه عکس و گزارش جنگ در ایرلند شمالی بود شروع کرد. چاپ عکس‌های گلستان از رویدادهای انقلاب و جنگ ایران و عراق در بسیاری از مطبوعات معتبر کشورهای غربی، نامش را در میان خبرنگاران عکاس بین‌المللی به نامی آشنا تبدیل و جوایز جهانی بسیاری از جمله جایزه‌ی رابرت کاپا (۱۳۵۸) نصیبش کرد. کاوه سال‌ها در سکوت خبری به سر می‌برد اما در ۱۳ فروردین ۱۳۸۲، بار دیگر نامش در سطر اول خبرگزاری‌های جهان قرار گرفت: کاوه گلستان، تصویربردار ایرانی شبکه‌ی خبری بی‌بی‌سی، در خط مقدم جنگ، در شهر مرزی کفری در ۱۳۰ کیلومتری کرکوک، بر اثر انفجار مین کشته شد.
این کتاب مجموعه‌ای از گفتگوها، یادداشت‌ها و تصاویر پیرامون زندگی و آثار کاوه گلستان است که همزمان با دهمین سالگرد درگذشت او منتشر شده است. گفتگوهایی با فخری گلستان (مادر)، لیلی گلستان (خواهر)، هنگامه جلالی (همسر)، زنده‌یاد بهمن جلالی و پیمان هوشمندزاده، مقدمه‌ و زندگینامه‌ی مختصری از کاوه گلستان به قلم مؤلف و یادداشت‌هایی از بابک احمدی، شهریار توکلی و یوریک کریم‌مسیحی حاصل تألیف و گردآوری حبیبه جعفریان است که از تابستان ۱۳۸۵ با موافقت هنگامه جلالی به تدریج جمع‌آوری شده است.
حبیبه جعفریان این کتاب را به خاطر تصویری نوشته که از کاوه گلستان داشته، برای اینکه او را بهتر بشناسد یا به قول خودش بفهمد حرف حسابش چیست؟ جعفریان در بخشی از مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد: «اولین بار کاوه را با خیام دیدم؛ وقتی که مرده بود. داشتم مجله فیلم می‌خواندم و دیدم آن بالا نوشته "پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ". و دیدم درباره عکاس معروفی است که در عراق کشته شده. من این عکاس معروف را نمی‌شناختم. حتی شک دارم که می‌دانستم فرزند ابراهیم گلستان است؛ ولی دیگر نتوانستم رهایش کنم. کاوه این طور بود. اگر یک بار او را می‌دیدی دیگر نمی‌توانستی رهایش کنی و من نکردم. تمام روزهایی که دنبال این کار می‌دویدم، دنبال مصاحبه‌هایش، قرارهایش و نوشتنش، حالم به طرزی باورنکردنی خوب بود. خوب و به طرز خوشایندی آشفته. گلستان‌ها علائم حیاتی را در آدم بیدار می‌کنند. احساساتیت می‌کنند. تحسینت را بر می‌انگیزند و خشمت را. از پیر و جوان. زنده و مرده. از آن‌ها می‌ترسی و در عین حال به طرفشان کشیده می‌شوی. تأثیری که شاید کاوه هم روی آدم‌ها می‌گذاشت. به قول بهمن جلالی ممکن است بعدها عکاسی بهتر از کاوه بیاید ولی مثل او نمی‌آید.»
بابک احمدی در یادداشتی که بر این کتاب نوشته به موضوعاتی چون اهمیت خبر از دیدگاه کاوه گلستان و ویژگی اخلاقی او پرداخته است. او می نویسد: «خبر از چشم کاوه گلستان، ازدواج این بازیگر یا طلاق آن شاهزاده نبود. خبر از دیدگاه او درست همان جایی بود که مردمان در حال حرکت بودند. خبر برای او تنش عصبی و کشش عضلانی بود. ترسی در دل بود که باید سرکوب می شد. آن‌چه او می‌دید و ثبت می‌کرد نشان از نبودن‌ها بود. به آن‌ها دل بسته بود و به زندگی روزمره‌شان دقت داشت. شفقت او نگاه آدم فرهیخته از بالای جامعه نبود. نگاه یک همراه بود. کسی که نانش را با تو قسمت می‌کند. به تو اعتماد دارد و تو به او اعتماد می‌کنی. او عکاسی بود که خبر از چیزهایی آورد که هنوز نیستند. عکس‌های کاوه به خاطر آن همدردی شورانگیز با مردمانی رنج دیده سویه‌ای آرمانی دارند. عکس‌هایش می‌گوید بله تو امروز بیماری، اما شفا خواهی یافت. گرسنه‌ای و سیر خواهی شد. تنهایی و همراهی خواهی یافت. این والایی کار یک عکاس است که در این شهر غمگین و این فلات تنهایی و رنج به دنیا آمد و خوشبخت زیست، چون کارش را دوست داشت و با آن به دنیای خودش و دیگران معنا می داد. چون مهربان بود و دست‌هایش وقتی در معرکه دانشگاه و غوغای خیابان دست تو را می فشردند؛ گرم بودند و نگاهش به غایت مهربان بود و سرشار از هیجان».

بودن با دوربین (کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ)، حبیبه جعفریان، حرفه هنرمند، بهار ۱۳۹۲.

http://www.bookcity.org/detail/3251