تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 20 خرداد 1392 کد مطلب:3256
گروه: گفت‌وگو

گفت‌و‌گو با پروفسور آندریا اسمیرانف، عضو انستیتو فلسفه آکادمی علوم روسیه

امروز در روسیه افراد بزرگی مانند تولستوی و داستایوفسکی وجود ندارند. اما باید بگویم که ارتباط بین ادبیات و فلسفه همچنان وجود دارد و به خصوص در مباحثی مانند نظریه ادبی، ما به تاثیر فلسفه در ادبیات اشاره داریم.

 آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS) ـ  منوچهر دین‌پرست:  انستیتوی فلسفه روسیه در تاریخ ۲۴ آوریل سال ۱۹۲۹ تاسیس شد. اکنون در این انستیتو ۲۸۰ هیات علمی و ۱۲۰ نفر دارای عنوان دکتری و ۱۰۳ نفر نامزد علوم هستند. همچنین انستیتو با مراکز علمی مطرح غرب از جمله دانشگاه پاریس، دانشگاه فنی ماساچوست آمریکا، آکسفورد بریتانیا، دانشگاه ایالت آگایا آمریکا، دانشگاه ماربورگ آلمان وغیره همکاری نزدیک دارد و اخیرا یونسکو به عنوان یکی از سیزده مرکز فلسفی جهان آن‌را شناسائی کرده است. انستیتوی فلسفه دارای ۲۸ بخش در موضوعات مختلف فلسفی است. در سفری که به مسکو داشتم توانستم در انستیتو فلسفه آکادمی علوم روسیه با پروفسور آندریا اسمیرانف (Andrey Smirnov) گفت‌و‌گویی در مورد وضعیت فلسفه در روسیه و آشنایی آنها با فلسفه ایرانی و اسلامی انجام دهم.

من تمایل دارم درباره‌ی وضعیت امروز فلسفه در روسیه توضیح دهید و اینکه فلسفه در روسیه امروز در چه جایگاهی قرار دارد؟

قبل از همه باید بگویم، آن زمانی که در قرن بیستم از دست دادیم و پیشرفتی که در فلسفه نسبت به غرب باید به دست می‌آوردیم،دوباره به‌دست آوردیم.

چرا شما احساس می‌کنید از فلسفه غرب عقب افتادید؟

منظور من این است که از سال ۱۹۲۰تا ۱۹۹۰ میلادی در این کشور یک فضای ایدئولوژیک حاکم بود و آثار فیلسوفان غربی به روسی ترجمه نشده بودند. در واقع ما توانستیم این مشکل را جبران کنیم، به‌خصوص فیلسوفان درجه اول و دوم را ترجمه کردیم که البته برخی از آثار چندین بار ترجمه شده‌اند و ترجمه های بسیار خوب و قابل قبولی هستند. در زمان اتحاد جماهیر شوروری فلسفه غرب در اینجا وجود داشت اما نگاه بسته‌ای به‌آن حاکم بود. در دوران شوروی که کمونیست‌ها حاکم بودند تنها اجازه می‌دادند که فلسفه غرب پژوهش شود اما این پژوهش باید در راستای نقد و انتقاد از فلسفه غرب باشد و آنها معتقد بودند که باید فلسفه غرب را به گونه‌ای نقد کرد که درستی فلسفه مارکسیستی آشکار شود. در حال حاضر که فروپاشی شوروی رخ داده ما به وضوح می‌توانیم مطالعات آزاد و همه جانبه و عمیقی درباره فلسفه غرب داشته باشیم. مشکلاتی که در آن زمان وجود داشته‌اند، برطرف شده و محققان می‌توانند هر متدلوژی و روشی را که تمایل دارند انتخاب کنند و این روش‌ها می‌تواند تحلیلی، قاره‌ای، پدیدارشناسی و حتی مارکسیستی باشد. این موضوع که اشاره کردم درمورد فلسفه غرب در روسیه بود که اکنون چنین وضعیتی پیدا کرده است. از جمله عقب‌ماندگی که داشتیم شامل فیلسوفان روسی قبل از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه است که اکنون آن آثار ترجمه و منتشر شده و حتی رساله‌های دکتری نیز درمورد آنها نوشته می‌شود.

قدری از فلسفه غرب فاصله بگیریم و بگویم که روسیه نیز برای خودش فلسفه‌ای دارد که در طول تاریخ این فلسفه فراز و نشیب‌های متفاوتی داشته اگرچه در دوره‌هایی نیز ادبیات در این فلسفه بسیار نفوذ کرده است؟ از سوی دیگر ما می‌پذیریم نزدیک به یک قرن تفکرات مارکسیستی در این فلسفه نفوذ داشته و ما همینطور می‌دانیم ایدئولوژی برای فلسفه همانند سمی است که به سقراط دادند و اجازه بالندگی به فلسفه نمی‌دهد. اما طی این بیست سال فلسفه چه رشد و گسترشی پیدا کرده و چه چیزهایی وارد این فلسفه شد که توانست خودش را دوباره احیا کند؟

موضوع سومی که می‌خواستم مطرح کنم همین موضوع بود که شما این سئوال را طرح کردید. ندانستن فلسفه غرب و ندانستن فلسفه خود روسیه برای ما مشکل بزرگی بود لذا ما آمدیم بعد از فروپاشی شوروی فلسفه واقعی در این دوران کمونیستی را به دقت بررسی کردیم و مقصود ما از فلسفه در این دوران دقیقا فلسفه‌ای جدا از ایدئولوژی است. در واقع در این انستیتو فلسفه که اکنون با هم در آن مشغول گفت‌و‌گو هستیم، ما توانستیم درمورد فیلسوفانی که در روسیه دوران کمونیستی بودند که تفکراتشان جدای از ایدئولوژی حاکم بود، کتاب‌هایی منتشر کنیم. ما اینها را مورد پژوهش قرار دادیم و تفکرات‌شان را نقد و بررسی کردیم. درمورد فلسفه خود روسیه اگر بخواهیم صحبت کنیم باید بگویم که یک روش و یا مکتب خاصی در فلسفه امروز روسیه وجود ندارد. ما امروز یک فلسفه متنوع و رنگارنگ داریم. ما در موضوعات مختلف فلسفی مطالعات و پژوهش‌هایی انجام دادیم که کارهای خوب و مناسبی هم در آن مورد صورت گرفته است. خصوصا بحثی که در اینجا بسیار مورد توجه قرار گرفته همان بحث معرفت‌شناسی است. البته باید بگویم که این بحث متعلق به روسیه نیست و در جاهای دیگر هم در این مورد بحث شده است.

در مدت زمانی که مطالعات مختلف فلسفی انجام دادید کدام یک از کارها و مطالعات برای شما اهمیت بیشتری داشته و آن را در اولویت قرار داده‌اید؟

 در واقع آن موردی که ما در مطالعات فلسفی بیشتر مورد توجه قرار داده‌ایم بحث منطق است. یکی از کسانی که اکنون در حوزه منطق بسیار مورد توجه قرار گرفته آقای اسمیرانف است و البته هم نام من هستند و ایشان در حوزه منطق مطالعات قابل توجه‌ای داشته است. یکی دیگر از موضوعات بحث فلسفه‌های نظری و اجتماعی است که مورد توجه قرار گرفته و برای ما این موضوع مهم است چرا که می‌خواهیم بدانیم که چگونه فلسفه با زندگی و جامعه می‌تواند پیوند برقرار کند.

فلسفه در روسیه ارتباط تنگاتنگی با ادبیات داشته و افراد بسیار مهمی مانند تولستوی و داستایوفسکی در این حوزه پدید آمدند. آیا در عصر حاضر هم فلسفه در ادبیات همچنان نفوذ دارد؟

امروز در روسیه افراد بزرگی مانند تولستوی و داستایوفسکی وجود ندارند. اما باید بگویم که ارتباط بین ادبیات و فلسفه همچنان وجود دارد و به خصوص در مباحثی مانند نظریه ادبی، ما به تاثیر فلسفه در ادبیات اشاره داریم. ولدیمیر کانتر از جمله کسانی است که اکنون در این مورد مباحث و آثاری را منتشر کرده است. باید بگویم که در مورد معنا و معناگرایی در حوزه فلسفه و ادبیات بیشتر کار می‌شود و از میان این سنت‌ها که سنت باختین است و در غرب هم به عنوان مکتب شناخته شده در اینجا نیز بسیار به آن توجه می‌شود. ما گرایش‌ها و فلسفه‌های دیگر را نیز نباید نادیده بگیریم که مثلا ما در حوزه اخلاق بسیار قوی هستیم. پروفسور حسین اف از کسانی هستند که در حوزه اخلاق کار کرده‌اند و نظریه اخلاق منفی را ارائه داده‌اند که سهم ما در حوزه فلسفه اخلاق همین موضوع است. ما همچنین موضوعات مهم و عمیقی در حوزه فلسفه علم داریم. همچنین در حوزه فلسفه تطبیقی هم توانستیم کارهای مناسب و خوبی انجام دهیم. باید بگویم که روسیه از جهت فلسفی جایگاه ویژه‌ای دارد چرا که ما همانند غربی‌ها نمی‌توانیم بر روی یک موضوع کار کنیم ما باید در اینجا فلسفه‌های اسلامی، چینی، هندی و ... را معرفی کنیم.  

در ابتدای بحث گفتید که فلسفه روسیه به واسطه حضور کمونیست‌ها از فلسفه غرب فاصله گرفته است طی این سال‌ها نیز کارها و مطالعات خوبی درمورد فلسفه غرب صورت گرفته است. در این سال‌ها تا چه اندازه فیلسوفان روسی به فلسفه‌ها و فیلسوفان غربی علاقه‌مند شدند و کدام یک از فیلسوفان برای آنها بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؟

تمامی فلسفه‌های غربی از فلسفه‌های تحلیلی تا فلسفه‌های قاره‌ای در اینجا معرفی شده است. ما بیشتر به فلسفه‌های آلمانی به خصوص هگل و از سوی دیگر به فلسفه‌های فرانسوی هم توجه داشته‌ایم اما فیلسوفان آلمانی بیشتر مورد توجه ما بوده‌اند.

در یک دوره‌ای در حدود قرن ۱۹ در رمان‌های روسی به واسطه نزدیکی که با فرانسه داشتند از واژگان فرانسوی بسیار تاثیر گرفتند و حتی در آثار و رمان‌های خود از ادبیات فرانسوی بیشتر استفاده می‌کردند. حتی روشنفکران روسی مانند تورگینف که طرفدار غرب بودند سعی کردند از مفاهیم غربی در آثارشان استفاده کنند. چه اتفاقی افتاده که در طی این مدت از سوی ادبیات و فلسفه فرانسوی به سوی نگرش‌های آلمانی سوق پیدا کرده‌اید؟

در واقع ما گردش به فلسفه آلمانی نداشته‌ایم اما آنچه را که درمورد فلسفه و ادبیات فرانسوی و گرایش ما به این مورد گفتید درست است. موضوع بر سر این است که تمامی اشراف‌زادگان و نخبگان به فرانسه بسیار گرایش داشتند و آثارشان را به زبان فرانسوی می‌گفتند و می‌خواندند. اما این مورد تا ۱۹۲۰ میلادی ادامه داشته است. از طرف دیگر نباید نادیده گرفت ما ارتباط مناسبی با مکاتب آلمانی داشتیم و بسیاری از اشراف‌زادگان به خوبی آثار کانت و هگل را می‌شناختند.

در آن دوره تفکرات مدرنیته وارد روسیه شد و از بطن این مدرنتیه، توتالیتاریسم و کمونیسم حاصل شد آیا شما این را می‌پذیرید که غفلتی در فلسفه روسی صورت گرفت که نباید اجازه ظهور چنین تفکراتی را می‌داد؟

 در آن زمان فلسفه روسی از نظر تئوری علمی چندان بنیان درست و صحیحی نداشته است. فلسفه بیشتر به رویا و آرزو شباهت داشت و این خصوصیت آن زمان مردم بوده است که حتی داستایوفسکی در این مورد می‌گوید که عدالت باید همه‌جا حکمفرما باشد و این نوعی آرزو و میل داستایفسکی بوده است. اینها به فلسفه به‌عنوان یک موضوع تحلیلی نگاه نمی‌کردند که نگاهی دقیق و موشکافانه به مسائل داشته باشند، در این زمان بود که ایده‌های مارکسیستی وارد شد. آنها از این تفکر مارکسیستی برای پرورش خواسته‌های خود بهره بردند.

شما چه قرابتی میان فلسفه‌های روسی و ایرانی می‌بینید با توجه به این نکته که شما در زمینه فلسفه ایرانی و اسلامی مطالعاتی داشته‌اید؟ آیا فکر می‌کنید این دو فلسفه دو جزیره جدا از هم هستند؟

فکر می‌کنم در این مورد باید تفکیکی قائل شویم. اگر از نظر فرهنگی به موضوع نگاه کنیم باید بگویم که در بحث فرهنگی ارتباط بسیار نزدیکی میان روسیه و ایران از قرن‌های گذشته وجود داشته است. در ادبیات روس‌ها همیشه ایران را با زیبایی ترسیم می‌کردند. اما در مورد فلسفه باید بگویم که به صورت وسیع آشنایی با فیلسوفان ایرانی نبوده است. در حال حاضر متخصصان خوبی هستند که فلسفه‌های ایرانی را می‌شناسند و رابطه‌ای بین این دو وجود دارد و فکر ایرانی را به خوبی می‌شناسند.

 

شما با فکر ایرانی معاصر هم ارتباطی دارید؟

تا حدودی می‌شناسم. باید بگویم که ترجمه آثار باعث می‌شود که ما با فکر آشنا شویم. امروز ما در مورد فکر و اندیشه‌های ایران بیشتر به واسطه کارهای سید حسین نصر است که با ایران آشنا هستیم. همچنین علامه طباطبایی و عبدالکریم سروش نیز از کسانی هستند که ما با برخی از کارهایشان آشنا هستیم.

وضعیت ترجمه آثار فلسفی ایرانی در روسیه را چگونه می‌بینید؟

این وضعیت کافی نیست و ما در قدم‌های نخستین هستیم. ما باید در سه شیوه‌ کار را پیگیری کنیم. در ابتدا باید آثار مهم را ترجمه کنیم سپس آن‌را مورد مطالعه و پژوهش قرار دهیم و آن‌را در اختیار دانشجویان قرار دهیم تا تصور درست و مناسبی از فلسفه آن کشور به دست بیاورند تا در آینده بتوانند پژوهش‌های دقیق و منظمی از فلسفه آن کشور ارائه کنند.

 

http://www.bookcity.org/detail/3256