تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 11 اردیبهشت 1389 کد مطلب:326
گروه: یادداشت و مقاله

حق‏شناس توایم، آقای حق‏شناس

محمد نجفی

1. بعضی‏ها را بی‏آن‏که دیده باشی می‏توانی از نقش‏آفرینان بزرگ زندگی‏ت بدانی؛ که چشم‏اندازهای پیش‏رویت را وسعت بخشیده‏اند و بی‏آن‏ها جهان برایت کوچک‏تر از آن می‏بود که توان تصورش را داشته باشی. علی‏محمد حق‏شناس یکی از ‏آن‏ها بود. بنده‏‏ی خدا زودتر از آن‎‏چه باید بار سفر بست. بی‏گمان هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن داشت. هنوز قرار بود هر از چند گاهی برگی تازه رو و ما را غافل‏گیر کند.

2. عصر جمعه، دهم اردیبهشت، بود و مرور خبرها، بهانه‏ای تا شاید حال گرفته‏ی عصرهای جمعه به شود اما «علی‏محمد حق شناس گذشت» مثل مشت محکمی از توی صفحه‏ی مانیتور لعنتی‏م به بیرون پرتاب شد و نگاهم را روی فرهنگ هزاره‏ی او که گوشه‏ی میز، جای همیشگی اوست انداخت.

3. نه این‏که ندیده باشمش هیچ. در همین برنامه‏های شهر کتاب و پیش از آن در کریدورها و پله‏های دانشکده‏ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بارها از کنارش گذشته بودم و همواره پاسخ‏های گرمش را به سلام دانشجویان و لبخند آرامش را دیده بودم. اما او را بیشتر به فرهنگ هزاره‏اش می‏شناختم.

4. «ما مدیون توایم مرد...» توی ذهنم چرخی زد. «همین فرهنگ کافی است تا یک عمر مدیون تو باشیم.» این فرهنگ هزاره دالانی شد و هست برای خیلی از ما تا سهل‏تر به جهان زبان انگلیسی وارد شویم. ما مدیون «حق‏شناس»یم. او که در ساختن جهان تازه‏ی ما ایرانی‏ها نقش مهمی داشت؛ حتا اگر هنوز به چشم نیاید. جهانی که هر روز «دیگری» برای ما بیشتر از پیش در آن پررنگ می‏شود. در چنین جهانی است که آموختن زبان دیگری و مواجهه با چشم‏اندازهایی وسیع‏تر ضرورتی انکارناپذیر می‏شود. حالا دیگر آموختن زبان انگلیسی بی فرهنگ هزاره‏ی حق‏شناس چیزی کم دارد. حق‏شناس اما نه فقط با فرهنگ هزاره‏اش، بل با کارهای دیگری که کرد، با دیگر کتاب‏هاش و با شاگردانی که تربیت کرد، نقشی مهم در این مواجهه‏ی ما با این چشم‏اندازها داشت.

http://www.bookcity.org/detail/326