تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 9 تیر 1392 کد مطلب:3319
گروه: گفت‌وگو

دورانی مملو از فلات داستانی

گفت‌وگو با آیدا مرادی آهنی به انگیزه‌ی انتشار «گلف روی باروت».

روزبه رحیمی: آیدا مرادی آهنی با مجموعه داستان «پونز روی دم گربه» به جامعه‌ی ادبی و خوانندگان ادبیات داستانی معرفی شد. داستان‌‌های این کتاب دیالوگ‌محور و فضایی روانشناسانه دارند. اخیراً رمان حجیمی با نام «گلف روی باروت» از این نویسنده‌ی جوان از سوی نشر نگاه منتشر شده است. انتشار این رمان جنایی - معمایی در فضای ادبیات داستانی ما اتفاق مهمی است. زیرا در دوره‌ای هستیم که ناشران و خوانندگان ادبیات به نمونه‌ی ایرانی‌ این نوع داستان‌ها با این فضا و این حجم اقبالی ندارند. سخت‌کوشی و شجاعت آیدا مرادی آهنی در نوشتن این کتاب سبب شد تا به سراغ او برویم و درباره‌ی رمانش صحبت کنیم.

- کتاب شما در کارگاه رمان آقای شهسواری نوشته شده است. درباره‌ی این تجربه و چگونگی شکل‌گیری رمانتان برایمان بگویید.
بعد از نوشتن یک کار به خیال‌تان می‌خواهید استراحت کنید شروع می‌کنید فیلم دیدن کتاب خواندن سفر رفتن اما در همین استراحت‌گاه‌هاست که داستان بعدی مثل یک مسافر مشکوک توجه‌تان را جلب می‌کند. بعد از نوشتن «پونز روی دم گربه» اتفاقی که داشت می‌افتاد همین بود. ایده‌ای توی ذهنم بود پر از جاهای خالی. چند روز مدام روی طرح کار کردم اما نمی‌شد اصلاً قرار نبود به آن راحتی حتی پلاتش را لو بدهد. من بودم و یک اسب وحشی که جز صبر و مدارا چیز دیگری کمکم نمی‌کرد. حدود شش ماه قبل از‌ آن‌که به کارگاه آقای شهسواری بیایم روی طرح کار کردم. و روزی که طرح را به ایشان دادم گفتند اولین کسی هستم که در کارگاه ایشان پیرو مضمون قدرت می‌نویسم. خوشحال بودم اما نمی‌دانستم هنوز دو سال مانده تا به حرف‌شان برسم. گفتند: مطمئن باش این طرح نهایی نیست. و اگر بخواهی این رمان را بنویسی باید پوست بیندازی. و در تمام مدت آن دو سال برای صبر، مدارا و جسارت در مقابل آن اسب وحشی از هیچ کمکی دریغ نکردند.
- «گلف روی باروت» نخستین رمان شماست. کتاب قبلی شما مجموعه‌ی چند داستان کوتاه بود. چرا از داستان کوتاه به نوشتن رمان روی آوردید؟ و نوشتن این دو چه تفاوت‌هایی دارد؟
طرح که می‌آمد توی ذهنم. به مرور که خودش را نشان می‌داد می‌دیدم که نمی‌تواند یک داستان کوتاه باشد یا حتی داستان بلند. این‌جا از آن مراحلی‌ست که نویسنده خودش و میدان را می‌دهد داستان. داستان من یک راه طولانی می‌خواست که جز در قالب رمان میسر نبود. و در مورد تفاوت‌شان فکر می‌کنم داستان کوتاه مثل نقش ریزی‌ست که روی تکه‌ای چوب ظریف بیندازید جان کلام می‌‌خواهد در قالب آن نقش خودش را نشان بدهد ظرافت‌های خودش را دارد. رمان اما زندگی‌ست. شما به‌عنوان نویسنده باید جای تک‌تک شخصیت‌ها زندگی کنید. این تجربه در داستان کوتاه همان‌قدر که با سرعت می‌آید با سرعت هم تمام می‌شود اما در رمان هرقدر که طول بکشد بیشتر شما را شبیه خودش می‌کند. حرف‌زدن‌تان شبیه یکی‌شان است. زندگی‌تان شبیه دیگری. دوستی که در جریان رمان بود یک بار گفت دقت‌کرده‌ای مثل خانم سام خودت می‌گویی و خودت جواب خودت را می‌دهی؟ دقت نکرده بودم. یک بار با کسی بحثم شد و عین یکی از دیالوگ‌های حامی نواح‌پور را گفتم. تأکید کنم که نمی‌خواهم بگویم این اتفاق‌ها فقط برای من افتاده می‌خواهم بگویم من برای اولین بار داشتم این‌ها را تجربه می‌کردم. و حتماً همه‌ی دوستان نویسنده این تجربه را داشته‌اند.
- کتاب اول شما شامل داستان‌هایی در زمینه‌ی مسائل روانشناسی بود. چطور از آن فضا به یک رمان جنایی - معمایی رسیدید؟
سؤال خیلی خوبی کردید. در آن مجموعه، در دو داستان، رقابت و حق‌السکوت لایه‌هایی از جنایت هست منتها در سطح خانواده. آدم‌هایی که به‌خاطر جنگ با گذشته و ساختن آینده‌ای امن دست به جنایت می‌زنند. این آدم‌ها با نیرویی مافوق قدرت‌شان روبه‌رو هستند. منتها روی بُعد روانشناختی تأکید بیشتری داشتم. بعدها که رمان را شروع کردم به نظرم آمد این توجه به جنایت و درگیری با مضمون قدرت که حالا در سطحی دیگر و طی درگیری با مصادیق اقتصادی مطرح می‌شود شروعش جایی در آن داستان‌ها بوده. 
- شما در جایی گفته بودید که این رمان با تکیه بر اِلمان‌های ژانرِ مُوب و در بستری پِلات‌محور می‌گذرد. لطفا در این مورد توضیح دهید.
رمان در ژانر رمان‌های معمایی و در بستری از وقایع می‌گذرد. هر اتفاقی در لحظه با اطمینان روایت می‌شود اما ممکن است در چند صفحه بعد با اتفاقاتی نقض شود. پاسخ سؤالات با اتفاقات داده می‌شود. و این اتفاقات است که می‌تواند نوع رمان معمایی را مشخص کنند. پلیس کارگاهی روانشناختی قضایی و... اما با توجه به شخصیت‌ها و ارتباط بین‌شان در این رمان ویژگی‌های ساب‌ژانر موب بیشتر کمک‌کننده بود. از آن‌جا که اتلاق اصطلاح مافیا آن‌قدرها ارائه‌دهنده‌ی همه‌ی ویژگی‌های مدنظر نیست به دلیل تعاریف محدود ما از این اصطلاح در ایران همان اصطلاح موب را انتخاب کردم. روابطی که در سطحی کلان اما محدود به افرادی خاص به صورت کلان و عام مؤثر است.
- کتاب شما نسبت به سایر کارهایی که نوشته و چاپ می‌شود فضا و موضوع متفاوتی دارد. استقبال از آن تاکنون چطور بوده است؟
ترجیح می‌دهم جواب این سوال را قضاوت خوانندگان در آینده بدهد.
- برای چاپ رمانی با این حجم و با این فضا که خواننده و ناشران ما به نمونه‌های خارجی آن عادت دارند دچار مشکل نشدید؟
قبل از هرچیز فکر می‌کنم جامعه و دوران ما مملو از فلات‌های داستانی‌ست که پتانسیل ژانر‌سازی را فراهم می‌کنند. این ما هستیم که به عنوان نویسنده وظیفه داریم خواننده با نمونه‌های ایرانی آن‌ها نیز آشنا شود. این‌که نترسیم اگر داستانی که می‌نویسم ویژگی‌های کار فلان نویسنده که زمان خودش و حتا حالا جزء قله‌های ادبیات است را به شکل دیگری عنوان می‌کنیم. فقط از همین راه است که می‌شود روی شانه‌های قله‌های ادبیات بایستیم. خوشبختانه استقبال ناشر به من نشان داد که همین‌طور است.
- شما فارغ‌التحصیل کارشناسی برق- الکترونیک هستید و در موسیقی و شعر هم تجربه‌هایی داشته‌اید. آیا از تجارب خود در داستان‌هایتان استفاده می‌کنید؟
فکر می‌‌کنم کوچک‌ترین کارها در ساخت بعضی صحنه‌ها طوری به کار می‌آیند که هیچ‌وقت آدم فکرش را نمی‌کند. وقتی دنبال ساخت یک صحنه‌ی کوتاه هستید به هرچیزی چنگ می‌زنید تا ملموس‌ترش کنید.
- هم‌اکنون داستان یا رمانی در دست نوشتن دارید؟ یا همان‌طور که در وب‌سایت خود نوشته‌اید همچنان «مثل پیرمردی بازنشسته‌ هستید که می‌داند کارش تمام شده ولی نه حوصله‌‌ی کار جدید دارد و نه بی‌کاری»؟
کسی تا حالا به‌ شما گفته که روش مصاحبه‌تان حرف ندارد؟ جدی. سؤال‌ها شاید برای همچین مصاحبه‌ای روتین باشد اما شما به لحاظ بی‌طرفی و تقدم و تأخر، زیرکانه مطرح‌شان می‌کنید. بگذریم. روی پروژه‌ای کار می‌کنم که زیاد نمی‌شود درباره‌اش صحبت کرد.
- به نظر شما کارگاه‌های داستان‌نویسی چقدر در پیش‌برد ادبیات داستانی ما و معرفی و پرورش استعدادهای جوان تأثیر دارند و تاکنون چه اندازه در این امر موفق بوده‌اند؟
در مورد کارگاه‌های داستان کوتاه راستش بحث مفصل است و کاش بشود در فرصتی مناسب‌تر در مورد این‌که مضرات‌شان بیشتر بوده صحبت کرد. اما بعضی کارگاه‌های رمان واقعاً جریان ساز بوده‌اند. ادبیات دهه‌ی هشتاد ما این را ثابت می‌کند.

http://www.bookcity.org/detail/3319