تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
قانون: استفاده از شاعران و نویسندگان در فیلمهای سینمایی همیشه یکی از علایق کارگردانان و سینماگران بوده است. اگرچه در سالهای اولیه شکل گیری سینما در ایران، شاعران و نویسندگان بازی در فیلمهای سینمایی را کسرِ «شان» میدانستند اما بعد از راه افتادن سینمای مرسوم به موج نو و روشن شدن چراغ سینمای روشنفکری، آرام آرام این تابو شکست و شاعران و نویسندگان مطرحی قدم به سینما گذاشتند.
این جریان که با حضور منوچهر آتشی، احمدرضا احمدی، محمد علی سپانلو و... در آثار ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی و... آغاز شد، همچنان ادامه دارد و حالا آخرین شاعری که در یک پروژه سینمایی مقابل دوربین رفته، شمس لنگرودی است.
شمس لنگرودی در پنچری سینمایی
شمس لنگرودی، شاعر نام آشنای کشورمان در اولین ساخته سینمایی تارا اوتادی که یک اقتباس ادبی است، مقابل دوربین رفته است. تارا اوتادی فیلم «جایی در یکی از روزهای آینده» را بر اساس فیلم نامه ماهان حیدری که برداشت آزادی است از نمایش پنچری «فردریک دورنمات» را در اولین تجربه کارگردانی خود میسازد. در این فیلم رضا کیانیان ایفاگر نقش اول و همچنین مشاور هنری پروژه است و شمس لنگرودی به واسطه آشنایی با کیانیان و اعتمادی که به این بازیگر دارد، یکی از نقشهای اصلی فیلم را بازی میکند.
شمس لنگرودی در «جایی...» در نقش یک قاضی بازنشسته مقابل دوربین رفته است و برای تماشای تجربه بازیگری شاعری که اعتقاد دارد «در شعر، کارگردان، فیلم نامه نویس، نورپرداز، بازیگر و فیلمبردار یک نفر است و این آفرینش یک نفره با دنیای سینما تفاوت فراوانی دارد» باید تا جشنواره فیلم فجر و اولین نمایش فیلم تارا اوتادی صبر کرد اما آنهایی که پشت صحنه «جایی...» حضور داشتند، معتقدند شاعر مثل یک بازیگر حرفهای از عهده ایفای نقش خود برآمده و حضور یکهای در فیلم دارد.
بده، بستان سینما و ادبیات
شاید جایی در یکی از روزهای آینده آخرین تجربه سینمایی شمس لنگرودی نباشد و این شاعر را بیشتر روی پرده سینما ببینیم اما حتی اگر شمس لنگرودی به سایر پیشنهادهای سینماییاش نه بگوید، باز هم بده، بستان میان سینما و ادبیات ادامه خواهد داشت.
این بده، بستان از سالها قبل آغاز شد. صرف نظر از حضور پراکنده برخی نویسندگان و شاعران در فیلمهای سینمایی دهه ۴۰ و جدا از فعالیتهای سینمایی احمد شاملو که برای گذران زندگی و به نیت کسب درآمد، سناریو و بعضا دیالوگ مینوشت، با اوج گیری سینمای مرسوم به موج نو، شاعران و نویسندگان جذب سینما شدند.
اگرچه در این میان بودند چهرههای ادبی مطرحی که در تقابل با وسوسه بازیگری مقاومت به خرج دادند و شاعر یا نویسنده باقی ماندند اما شاعران و نویسندگانی که مقابل دوربین ایستادند هم کم نبودند.
منوچهر آتشی و محمدعلی سپانلو به اتفاق چهرههای ادبی دیگر، در «آرامش در حضور دیگران» ناصر تقوایی مقابل دوربین رفتند، احمدرضا احمدی در پستچی داریوش مهرجویی ایفاگر نقش منفی شد، محمود دولت آبادی که کیمیایی «خاک» را بر اساس قصهای از او ساخت، تمایل داشت در همین فیلم بازی کند، زنده یاد فریدون مشیری مورد توجه کارگردانان موج نو قرار گرفت و البته ترجیح داد برعکس همکارانش، شاعر باقی بماند، محمد علی سپانلو روال هر سیزده سال یک فیلم سینمایی را تا اواخر دهه ۷۰ و بازی در رخساره ادامه داد، داریوش شایگان و بیژن الهی قرار بود در درخت گلابی داریوش مهرجویی نقشی را ایفا کنند که اجرایش در نهایت به همایون ارشادی رسید، زنده یاد داریوش آریا، پاورقی نویس سرشناس ایران در یاران و شب غریبان دو فیلم اول فرزان دلجو و امیر مجاهد که به نوعی شاگردان مطبوعاتی او محسوب میشدند، جلوی دوربین رفت، شهیار قنبری در خانه خراب نصرت کریمی بازی کرد و در ادامه فیلم شام آخر را هم در مقام کارگردان ساخت، منصور تهرانی نیز چه قبل از پیروزی انقلاب و چه در سالهای اولیه پس از انقلاب، فیلم ساخت و... و... و...
پز روشنفکری یا کار متفاوت؟!
در مورد موزیسینها، خوانندگان و ورزشکارانی که مورد توجه کارگردانان و تهیه کنندگان سینما قرار گرفتهاند، همیشه (فارغ از نتیجه نهایی آثار که اغلب در گیشه شکست خوردند) این بحث وجود داشته که سینماگران میخواهند با استفاده از محبوبیت این چهرهها فروش فیلم خود را تضمین کنند اما حضور شاعران و نویسندگان در سینما، ربطی به فروش و گیشه ندارد و بیشتر یک نوع پز روشنفکری و متفاوت جلوه کردن است.
گاهی اوقات نیز چهره شاعر یا نویسنده چنان سینمایی است که کارگردانان وسوسه میشوند این چهره را روی پرده سینما به نمایش بگذارند.
شمس لنگرودی یکی از همین چهره هاست، پیرمردی سپیدموی که با ظاهری آراسته و چشمهایی پر از عاطفه و احساس دل میبرد!