تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرهیختگان ـ سجاد صداقت: دکتر کاکایی بدون شک در زمینه فلسفه نیایش حرفهای شنیدنی و مفصلی دارد. این استاد دانشگاه شیراز در گفتوگوی پیش رو، بحث مفصلی در رابطه با فلسفه نیایش و نوع ارتباط با خداوند ارائه میدهد که میتوان گفت برای اولین بار چنین مطالبی مطرح میشود. گفتوگوی فرهیختگان با دکتر کاکایی را در ادامه خواهید خواند.
شما در گذشته درباره مبحث فلسفه نیایش کارهایی را انجام دادهاید. به تازگی نیز پروژه دیگری را در این باب به سرانجام رساندهاید. بهعنوان مدخلی برای آغاز بحث لطفا بفرمایید تبیین خودتان از مفهوم فلسفه نیایش را توضیح دهید؟ به عبارت دیگر نیایش چه جایگاهی در مفاهیم فلسفی دارد؟
وقتی صحبت از فلسفه نیایش میکنیم، فلسفه، به همان معنای متعارفی که مد نظر شما در سوال است، به این معنا نیست. فلسفه نیایش در عرف یعنی اهداف، چرایی، غایت و دلیل. فلسفه نیایش یعنی ما به چه دلیل نیایش میکنیم. هدف از نیایش چیست؟ و نیایش چه جایگاهی در زندگی ما دارد. این به این معناست که ما سخن از فلسفه نیایش میکنیم. سوالات مختلفی هم در زمینه نیایش مطرح است. البته نیایش متصور بر این است که وجود خداوند یا مطلق یا مطلق هستی یا هستی مطلق یا خدا به معنای ادیان را مفروقالعنه گرفته باشیم و نیایش را در رابطه با این موجود متعالی بحث و بررسی کنیم. سوال اول درباره خواستن و درخواست از خداوند این است که آیا نیایش به اظهار حاجت منحصر است؟ به عبارت دیگر نیایش تنها حاجتخواهی از خداوند است؟ و اگر به معنای حاجتخواهی از خداوند باشد چرا این خداوند مطلق به همه حاجتها و درخواستهایی که ما به درگاهش عرضه میکنیم، پاسخ نمیدهد؟
چه واکنشی میتوان به این سوال نشان داد؟
دو مطلب در این رابطه مطرح میشود؛ یکی اینکه آیا خداوند به نیایش و درخواست و حاجت ما پاسخ میدهد؟ دوم اینکه اگر میخواهیم تحقیق کنیم که درخواست ما پاسخ میگیرد یا نه، باید به چه شیوهای تحقیق کنیم؟ چگونه میتوانیم تحقیق کنیم که خدا به حاجت ما پاسخ گفته است یا نه؟ در اینباره شیوه تحقیق مهم است. آیا مانند انسانهای علمی میتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم یعنی یک جمله شرطیه بسازیم چنان که در قرآن فرمود: «ادعونی استجب لکم. از من درخواست کنید تا پاسخ دهم به شما»، همانطور که میدانید این یک جمله شرطیه است. این جمله شرطیه را آیا ما به همان روش آزمایشهای علمی میتوانیم پاسخ بگیریم که در جای خود بحث میکنیم که چنین چیزی درباره بحث دعا و حاجتخواهی که به صورت شرطی آن را مورد آزمایش قرار دهیم ممکن نیست. روش دیگر، شیوهای است که امثال فرانسیس گالتون پیشنهاد دادهاند. به این ترتیب که ما بیاییم و به شکل آماری بررسی کنیم آیا به لحاظ آماری آن مواردی که در باب آنها دعا شده است، آیا جواب مثبتش بیشتر از آن مواردی است که برایشان دعا نشده است؟ مثلا خود گالتون درباره طول عمر مطرح میکند که آیا کسانی که بسیاری از مردم برای طول عمر آنها دعا میکنند، لزوما طول عمرشان به لحاظ آماری بیشتر از کسانی است که کسی درباره طول عمر آنها دعا نمیکند؟ یا فرض بفرمایید برخی از مومنین خودمان هم در ایران اسلامی بعضی طرحهای تحقیقاتی در دانشگاههای علوم پزشکی داشتند که آیا بیمارانی که برای بهبودی آنها دعا میشود به لحاظ آماری نسبت به بیمارانی که برای بهبودی آنها دعا نمیشود، با شرایط مساوی - یعنی از نظر مساوی به لحاظ دارو و مراقبت و... - آیا درصد بهبودی دسته اول بالاتر از درصد بهبودی دسته دوم است؟ این هم روش دیگری است درباره اینکه آیا دعا و حاجتخواهی سودمند است و تاثیر دارد یا نه؟
شما در پژوهش تازه خود این دو بحث را نیز مطرح کردهاید؟
در کتابی که همراه با برخی از دوستان ترجمه کردهایم به تفصیل به دو روشی که ذکر کردم، پرداخته شده است.
سوال دیگری که مطرح است این است که اگر هر دو روش جواب منفی داشته باشد یعنی ما از این شیوه نمیتوانیم تحقیق کنیم که آیا دعا سودمند است یا خیر؟
در اینجا باید کارکرد دعا را چیز دیگری ببینیم و آن دعا عبارت باشد از تاثیر بر شخص نیایشگر. یعنی کسی که نیایش میکند در اثر دعا از نظر روحی و روانی روی خودِ او، این دعا کردن تاثیر میکند؛ ایمان او تقویت میشود؛ امید او بالاتر میرود و شادی او افزوده میشود. این یک معنای دیگر سودمندی دعاست که هر کسی بتواند درون خود ببیند که دعا چنین تاثیری را روی روح و روانش دارد. بعد این سوال مطرح میشود که آیا در این صورت دعا را بهعنوان یک مراقبه درمانگرانه در نظر نگرفتیم، یعنی مثل یک شیوه رواندرمانی با دعا برخورد نکردیم. مثلا فرض کنید یک نفر افسرده است و ما توصیه میکنیم که دعا کند از افسردگی خارج شود. غمگین است، توصیه میکنیم که دعا کند که شاد شود. این بحث مهمی است که آیا کارکرد دعا بهعنوان یک مراقبه درمانگرانه است یا خیر؟ باید به این پرداخت که یکی از فواید دعا ممکن است این باشد که انسان امید و شادی را به دست آورد، اما از نظر جریان دینی که دعا یک ارتباط با خداوند است، این امور فایده دعا هستند نه هدف دعا.
هدف بودن دعا چه تفاوتی با فایده بودن آن دارد؟
هدف با فایده فرق میکند. ممکن است شما بهخاطر هدفی کاری را انجام دهید، در حاشیه و بهطور ضمنی فوایدی هم نصیب شما بشود غیر از آن هدف؛ که باز هم در همین کتاب از این مطلب صحبت شده است. بحث دیگر این است که اصلا دعا و نیایش منحصر است به حاجتخواهی که یعنی یک سود و فایده مادی و معنوی برای ما داشته باشد یا نه؟ دعا کارکردهای متعدد دیگری هم دارد؛ وقتی ما دعا و نیایش را یک رابطه بین خودمان و خدا میبینیم.
در این مباحثی که فرمودید فلسفه نیایش در کجای آن قرار میگیرد؟
بحث فلسفه نیایش که مطرح کردید اینجا ظاهر میشود که اگر خدا را بهعنوان شخص ببینیم نه شیء، یعنی خدا را کسی ببینیم نه چیزی؛ در این صورت دعا، ارتباط ما با این شخص است که عشق، پرستش، ستایش، شکر و سپاس، احساس ندامت و یک رابطه بیناشخصی بین ما و خداست. یعنی بحث حاجت و حاجتخواهی یک بحث خیلی حاشیهای در مقوله نیایش میشود. اینجا خود خدا و همنشینی با او اهمیت پیدا میکند. یعنی اگر حاجتخواهی هم باشد این حاجت بهانه میشود که ما کنار معشوق بنشینیم و همان کنار معشوق نشستن، باعث میشود که ما خیلی چیزهای دیگر را فراموش کنیم. به قول سعدی: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی». وقتی خدا آمد و ما به بهانه نیاز و حاجت خودمان کنار او نشستیم، همه غمها به قول سعدی از دل بیرون میرود. اگر دعاهای امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه و در موارد دیگر را نگاه کنید، میبینید امام به هر بهانه و برای هر چیز دعا میکنند. حتی در روایت داریم که نمک سفره خود را نیز از ما بخواهید. چون ما خیال میکنیم که فقط باید برای امور پیچیده و خیلی عجیب که دیگر از دست هیچکس کاری بر نمیآید، دعا کنیم. امور عادی و روزمره که جریان طبیعی خود را دارد دیگر جای دعا کردن ندارد. ولی ائمه اطهار بهویژه امام سجاد(ع) فرمودهاند که برای همین امور عادی هم دعا کنیم. خب! اینها که روال عادی خودشان را دارند ولی این بهانه است که در همه امور عادی و امور خارقالعاده و در همه امور ما دست خدا را در کار ببینیم و یک تعامل داشته باشیم با خدا و عشقورزی با خدا باشد و بهرهمندی از همنشینی با خدا نصیبمان شود و این هم بعد مهمی در این بحث است. من تشبیهی که دارم این است که برخی خیال میکنند در تشبیه رابطه بین ما با خدا مثل این است که خدا نه شخص است بلکه شیء است. یک ماشینی است که شما از این طرف سکه میاندازید در آن و از آن طرف به شما بستنی میدهد. «ادعونی استجب لکم» به این معناست که شما یک سکه در این ماشین میاندازید که این سکه دعای شماست و آن ماشین به تعبیر بعضیها خود خداست و آن بستنی که به شما میدهد اجابت دعای شماست. یعنی خود ماشین برایتان مهم نیست بلکه بستنی مهم است و هیچ عاطفه و ارتباطی هم با این ماشین ندارید غیر از انداختن سکه و دریافت بستنی. اما اصلا دعا در فرهنگ دینی ما چنین کارکردی ندارد. میگویند آقایی هر روز صبح که سر کار میرفت پولی در صندوق صدقات چهارراه سر کوچهشان میانداخت. یک روز صبح پول را در صندوق انداخت، آمد از چهارراه رد شود ماشینی به او زد و پایش شکست. در همان حال که روی زمین افتاده بود فرد دیگری را دید که میخواهد در صندوق صدقات پول بیندازد داد زد که پول را در صندوق نینداز که امروز دستگاه خراب است و کار نمیکند! یعنی صدقه دادن هم به همان صورت شرطی اگر/ آنگاه دیده میشود. ما کاری به خود صندوق نداریم، بلکه نتیجه آن مهم است. دعا هم همینطور است. دعا میکنیم که از آن سو جواب بگیریم. در بحث دعای دینی جریان از این مساله خیلی فراتر است. شکر، سپاس، عشق، ستایش، توبه، بازگشت و... بین ما و خدا وجود دارد که فرهنگ دعا لازم است که این امور را بیشتر بشکافد و نشان دهد. در این مسالهای که عرض کردم نوع رابطه بین ما و خدا، رابطه «من - تو» است. رابطه بین من و شخص است و به تعبیر قرآن، خدا کسی است نه چیزی. ولی اگر خدا را مطلق هستی گرفتیم، آیا میشود، بحث عشق، ستایش، سپاس، توبه و... مطرح کرد؟
سوالی که به وجود میآید این است که اگر خدا، خدای مطلقی باشد که شیء است و نه شخص، چقدر میتواند مرجع دعا و مرجع ما برای نیایش باشد؟
این هم مساله مهم دیگری است که باید به آن پرداخت. اگر خدا را خدای ادیان ابراهیمی دانستیم یکسری سوالات دیگری در فلسفه نیایش مطرح میشود. آن هم اینکه خدایی که عالم مطلق است و همه نیازهای ما را میداند، چه نیازی است که ما دعا کنیم و خواستهای خودمان را به او عرضه کنیم؟ در بحثهای قبلی مقداری این مساله را باز کردم که فقط این نیست. خدا میداند که من چه میخواهم. خب! چه نیازی است که من دعا کنم و بگویم که خدایا نیاز و خواست من این است. این را یا آن را عطا بفرما! دیگر اینکه خدایی که عالم مطلق است و همه چیز را از ازل میداند و میداند که سرانجام چنین اتفاقی خواهد افتاد، آیا دعای من اگر که بخواهد موثر باشد و سرنوشت را تغییر بدهد باعث نمیشود که علم خدا جهل شود. یعنی خدا میداند که فرض کنید فرزند شما یا من، این موفقیت را نخواهد داشت. حالا اگر برای موفقیت او دعا کردم و دعا بخواهد موثر باشد به این معنا نیست که علم خدا عوض شد. آیا علم خدا به تعبیر شعر منسوب به خیام جهل میشود؟ چگونه میشود که دعا تاثیر داشته باشد و علم خدا هم عوض نشود. این باز مساله مهمی است که در فلسفه نیایش باید به آن پرداخت. دیگر آنکه خدایی که تغییرناپذیر است، یعنی تغییر نمیکند و صفات سلبی و صفات تنزیهی دارد. آیا گریه، زاری و خواست من به درگاه او در خدا تاثیر میکند یا نمیکند؟ آیا به تعبیری دل خدا را نرم میکند؟ آیا خدا دل دارد که دلش نرم شود؟ رحم و ترحم میکند به چه معناست؟ من چگونه به درگاه خدا اشک میریزم در حالی که خدا تغییرناپذیر است و این مساله مهمی است که چگونه صفات تشبیهی رابطه «من - تو» با صفات تنزیهی رابطه خدا سازگار است که من در رابطه با شخص، آن شخص را به رحم میآورم اما درباره خدایی که لایتغیر است و تغییر پیدا نمیکند، چگونه «من» میتواند بر «او» تاثیر کند. این هم باز مساله مهمی است که در رابطه با فلسفه نیایش مطرح میشود. بحث دیگر این است که خدایی که در فلسفه نیایش خیرخواه مطلق است، یعنی غیر از خیر چیزی برای بندگانش نمیخواهد. امری که من برای آن دعا میکنم اگر که برای من خیر باشد در این صورت خداوند خیرخواه باید آن را برآورده کند اگر چه من برای آن دعا نکرده باشم. پس دعای من چه تاثیری دارد اگر این خیر است و خداوند خیرخواه است. خدا بهعنوان خیرخواهی عطا میکند، پس چرا من سوال و درخواست کنم؟ در دعای ماه رجب داریم که میگوییم «یا من یعطی من سئله یا من یعطی من لم یسئله» که به آن کسی هم که سوال و درخواست نمیکند خدا حاجت میدهد و به آن کسی هم که سوال میکند خدا آن چیزی که خیر است میدهد، پس این دعا چه تاثیری دارد؟ اگر هم من درخواست میکنم، برای من شر است. خب! خدای خیرخواه نباید این دعا را استجابت کند. پس به هر حال این دعایی که من میکنم اگر خیر باشد چه دعا کنم، چه نکنم مستجاب خواهد بود؛ پس چرا دعا کنم و اگر هم شر باشد حتما مستجاب نمیشود پس جا برای این سوال باقی میماند که چرا دعا کنم. این سوالاتی است که باید در فلسفه نیایش به آنها پاسخ داد که چرا خدایی که خیرخواه مطلق است باید به درگاهش دعا کرد؟ سوال دیگری که مطرح است این است که آیا خدایی که قادر مطلق است و ما از او میخواهیم که فلان امر را برآورده کند، استجابت دعا به یک امر خارقالعاده است یا نه؛ به همین امور عادی هم که در زندگی ما جریان دارد استجابت دعا میشود. فرض کنید که مثلا اتفاقی قرار است برای کسی بیفتد و به دلیلی عادی این اتفاق نیفتاده است. آیا این میتواند استجابت دعا باشد یا نه؟ در تصور برخی مردم این است که استجابت دعا باید به یک امر خیلی خارقالعاده و معجزهگونه باشد که ما بگوییم که این جواب دعا و استجابت دعای ماست. به هر حال یکسری سوالات اینچنینی است که در رابطه با نیایش و دعا باید پاسخ داده شود که مجموعه پاسخهایی که به این سوالات میدهیم اسم آن میشود فلسفه نیایش.
این بحث چه جایگاهی در میان فلاسفه دارد. البته این فلاسفه را میتوان به دو دسته فلاسفه اسلامی، به شکل ویژهتر و فلاسفه غربی تقسیم کرد. با توجه به اینکه شما در آن زمینه نیز کارهایی داشتهاید، این مبحث چگونه تبیین میشود؟
اگر مراد شما از فیلسوف کسی است که میخواهد ماهیت اشیا و چرایی آن را بشناسد، میتواند یک سوژه و موضوع برای هر فیلسوفی باشد. فیلسوف اعم از غربی و مسلمان میتواند حلاجی کند که نیایش چیست و همین سوالاتی که خدمتتان مطرح کردم، مطرح کند که میشود فلسفه نیایش. اما زمانی است که کسی خودش بهعنوان یک تجربه درونی میخواهد وارد بحث نیایش شود و در این صورت بماهو فیلسوف نیست، بلکه بماهو مومن و بماهو عارف است و دنبال یک کنش و رابطهای با خداست؛ یعنی آن فرد که او را به نام فیلسوف میشناسیم وارد صحنه عمل شده و از صحنه نظر فاصله میگیرد. او اینجا فیلسوف نیست یعنی اگر که ما این بحث را قبول کنیم، فیلسوفانی که میشناسیم در ارتباط با خدا - که نیایش مقوله مهمی در آن است- بیشتر بر جنبههای تنزیهی خدا پای فشردند و انگشت گذاشتند که خدا منزه است، لایتغیر است، دارای سرنوشت محتوم است. حتمی است اما تغییرپذیر نیست. آن گاه یک سری مسائل به صورت پارادوکس برای آنها در رابطه با نیایش مطرح میشود که باید پاسخگوی آن باشند. یعنی جنبههای تشبیهی ارتباط با خدا کمتر در جریان فلسفی مطرح شده است و بیشتر جنبههای تنزیهی است. یعنی از واجبالوجود خیلی نمیتوان تصوری کرد که کسی باشد، بلکه چیزی است که فوق همه اشیاست. با آن به اصطلاح یک نوع ارتباط علّی دارند. یک نوع ارتباط وجوبی است. یک ارتباط لایتغیر است. یک نوع دترمنیسم در این ارتباط علی حاکم است. اینکه فیلسوف چقدر میتواند به درگاه خداوند نیایش داشته باشد. به تعبیر ابنعربی خدایی که فیلسوفان معرفی میکنند - به علت همین خصوصیاتی که گفتم - خیلی قابل ارتباط نیست. یعنی جنبه تنزیهی آنها قوی است. یعنی کسی اگر این خدا را تصور کند نمیتواند این خدا منشا عشق باشد. به این خدا نمیتوان عشق ورزید. لذا میگوید اگر کار معرفی خدا به دست فیلسوفان بود شاید هیچکس خدا را دوست نمیداشت. بعد خدا را سپاسگزاری میکند که کار معرفی خود را به عموم مردم، به دست فیلسوفان نبوده و به دست انبیا بوده که میتوانستند خدا را دوست داشته باشند و با او رابطه برقرار کنند. البته عرض میکنم که در فلسفه اسلامی و در حکمت متعالیه ملاصدرا که اشراق کرده، مسائل عرفانی را در مسائل فلسفی نه به شکل التقاطی بلکه سیستمی را به وجود آورده که در عین حال که فلسفه است، یک نوع عرفان است و بر مبانی قرآنی حاکم است. در این سیستمها دعا و نیایش برای فیلسوف جایگاه خیلی خاصی دارد.
آیا بهطور مصداقی نمیتوان نام برد؟ زیرا در این بحث مشخصا از کسانی چون بوعلیسینا یا سهروردی نام میبرند. آیا شما معتقدید این جایگاه را نمیتوان به این شکل تعریف کرد؟
عرض کردم که خود ابنسینا شخصیتش بماهو مومن مسلمان البته ناشناخته مانده است و اجحافی شده که او را فقط رئیس فلاسفه دانستهاند و فلسفه مشاء او را فقط فلسفه خشک دانستهاند. اما شما در کتابهای ابنسینا در الاشارات و التنبیهات و در رساله اشق و... رگههایی میبینید که کاملا با این تمثیلی که ما از ابنسینا داریم متفاوت است و یک آدمی که عشق را میشناسد، دعا را لمس میکند و اشک او در درگاه خداوندی که لایتغیر است جاری است. میخواهم بگویم حالت خاصی دارد که اگر شما هنگام نیایش خدا را آن واجبالوجود لایتغیر ببینید اصلا نمیتوانید نیایش کنید و باید با مبانی دینی که با آن انس گرفتهاید و ایمان شما در آن پرورده شده است، با آن مبانی دعا کنید که به نظر من همه فیلسوفان مسلمان به این شکل دعا دارند. چه ابنسینا باشد، چه سهروردی یا ملاصدرا. البته در سیستم و نظام صدرایی به خوبی این پرورش داده شده که در آثار حاجملا هادی سبزواری شما این مسائل را خیلی خوب و پررنگ میبینید که تبیین فلسفی هم شده است.
فلاسفه غربی را به شکل دقیق نفرمودید...
این بحث کلی ما آنقدر مهم است که به تعبیری که «انظر الی ما قال و تنظر الی من قال» به نظر من سودی ندارد که تکتک فلاسفه را ببینیم این آدمی بوده که اهل دعا یا اهل دعا نبوده است و چه جایگاهی دعا برای او دارد...
بیشتر مبحث کلی آن را میخواهم بحث کنیم...
البته این مباحث در کتابی که عرض کردم موارد مختلفی از فیلسوفان دین معاصر خود آقای برومر نویسنده کتاب فراوان آورده است که میتوانید مراجعه کنید.
با این اوصاف اگر لطف کنید راجع به کتاب و پژوهش خود هم توضیح دهید.
این کتاب تحت عنوان «هنگام نیایش چه میکنیم» تالیف بنسون برومر است که از مطرحترین و بزرگترین فیلسوفان دین معاصر است که الان دوران بازنشستگیاش را در هلند به سر میبرد. کتاب دو بخش دارد. یک بخش در واقع به فلسفه نیایش میپردازد که نیایش چیست و سوالاتی که در رابطه با نیایش است را پاسخ میدهد و شامل هفت فصل درباره سرشت نیایش است. فصل دوم کتاب که شامل سه بخش است درباره سرشت ایمان بحث میکند و به آن سوال شما درباره فلسفه نیایش نیز در این بخش میپردازد. سوال اصلی در این فصل چیستی رابطه نیایش و ایمان است. آیا ایمان صرفا مثل باور علمی است؟ یعنی شما یکسری گزارهها را باور و اعتقاد دارید؟ همانگونه که به یک پدیده شیمیایی و فیزیکی باور دارید به وجود خدا هم باور دارید؟ آیا صرف یک باور است؟ آیا ایمان داشتن به معنایی که ما میگوییم چیزی ورای باور است؟ که این مساله در فضای مسیحی و مسلمان بسته به جنبه تاکیدی آن فرق میکند و ممکن است در فضای مسیحی بیشتر به حالت انفعالی ایمان تاکید داشته باشد که ایمان میآورم تا بفهمم. در فضای اسلامی اما این شناخت و ایمان ارتباط خاصی با یکدیگر دارند و به تعبیر برومر نیایش، بازی زبانی ایمان است. نیایش یک مینیاتور از زندگی ایمانی است. یعنی هرچه که یک مومن در طول زندگی در رابطه با خدا ممکن است به تعبیر اسلامی ما داشته باشد، یعنی آن نیایش که ارتباط ما با خداست نسخه صغیر کل کارهایی است که ما در زندگی انجام میدهیم. کل زندگی یک نیایش بزرگ است. سخنی که برومر در بخش دوم دارد همین است و در بخش اول هم نکاتی که بهعنوان فلسفه نیایش عرض کردم طی هر فصل ایشان کالبدشکافی میکند و آنها را پاسخ میدهد. این کتاب را دو تن از دوستان من آقایان اشکان بحرانی و مسعود رهبری ترجمه کردهاند و بنده بر ترجمه نظارت داشتم و ویرایش علمی و ادبی کاملی هم بر کتاب انجام دادم. یک مقدمه مفصل نیز بر کتاب نوشتهام و تعلیقات مفصلی هم بر کتاب زدهام که این کتاب در فضای اسلامی قابل فهم باشد و انتشارات هرمس این کتاب را چاپ کرده و در آستانه ماه مبارک رمضان در نمایشگاه قرآن عرضه خواهد شد.