تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
بهار ـ هومن پناهنده: دوستی که هنگام ایست قلبی محمد زهرایی در دفتر او حضور داشت با بهت و تاسف میگفت زهرایی به راحتی آب خوردن رفت و حتی از این هم راحتتر و من با حسرت فکر میکردم اگر او یکصدم سختگیری و سماجتی را که در امر تولید کتاب نشان میداد در معامله با ملکالموت در کار میآورد، شاید حالا و سالها از وادی خاموشان دور میماند. اما زهرایی چنین نکرد و چهبسا این هم از همان کمالگرایی و خوشسلیقگی معهودش آب میخورد که میخواست صحنه را پاکیزه ترک کند، به همان پاکیزگی و شسته رفتگی کتابهایش و دفتر کارش که لابد برایش محبوبترین جای دنیا بود. دفتر کار زهرایی در میان همه دفترهایی که دیدهام زیباترین بود؛ همهچیز در آن در نهایت زیباپسندی برگزیده شده بود. اما جذابترین جزو این دفتر بسیار جذاب صاحبش بود که مرا به آنجا میکشاند تا شاهد شوریدهترین و مهیجترین احساسات و حالاتی باشم که ممکن است کسی در قبال کتاب و تولید آن داشته باشد. نگاه زهرایی به کتاب نگاهی زیباشناسانه بود و راست این است که در این مقوله نگاه شخص من به کتاب به مثابه چیزی که شکل و شمایل و صحافی و خلاصه وجوه مادی آن، مستقل از محتوایش، موضوعیت دارد بیش از همه تحتتاثیر او شکل گرفت. حساسیتش به محتوای کتاب (پاکیزگی نثرو...) نیز چنان بود که در مسابقه سختگیری و دقت و حتی وسواس کمترین نویسنده یا مترجم یا ویراستاری به پایش میرسید و همین خصلت بود که آدمهای سختگیر و اهل وسواس در همه عرصههای تولید کتاب را محبوب او میساخت. سخن کوتاه، کتاب، در ترکیب پیکر مادی و محتوای زبانی و معناییاش، نزد زهرایی معشوقی مقدس بود و آن همه شور و حال نیز از همین رابطه عاشقانه با کتاب سرچشمه میگرفت. اگر این عشق نبود چگونه میتوانست آن کار اعجابآور و طاقتفرسای خطکش گذاشتن و اندازه گرفتن فاصله بین حروف و کلمات را از سر تا ته کتاب میلیمتربه میلیمتر انجام بدهد و خم به ابرو نیاورد؟ و همینها بود که نشر «کارنامه» را تبدیل به نشان کیفیت کرد، چنانکه میتوانستی کتابهای «کارنامه» را با خیال راحت از روی پیشخوان کتابفروشی برداری و نهراسی که مبادا از خریدنش زیان کنی. از این لحاظ نشر «کارنامه» یگانه بود، چون هرچند ناشرانی هستند که حاضرند درباره بعضی از کتابهایشان سنگ تمام بگذارند، اما فقط درباره بعضی از کتابهایشان حاضرند چنین کنند و بههرحال برای خودشان از حیث کیفیت تولید کتاب، آگاهانه، به ترتیبی پلکانی قائل هستند و با خودشان قرار گذاشتهاند که مثلا کافی است فقط ۱۰ یا ۲۰درصد کتابهایشان ممتاز از آب درآید (اینکه در این کار چقدر کامیاب میشوند و واقعا آن ۱۰ یا ۲۰درصد، ممتاز از آب درمیآید یا نه موضوع دیگری است). اما زهرایی در این مقوله، به اصطلاح همه فرزندانش را به یک چشم میدید و به یک اندازه برایشان وقت و توان میگذاشت.
باری آن پدر تیمارگر کتابها و آن مرد بهیادماندنی نهالی کاشت و با شکیبایی آن را تبدیل به درختی گشن کرد و من هرچند نگرانم اما آرزومندم که این درخت پربار و پابرجا بماند.