تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 31 شهریور 1392 کد مطلب:3651
گروه: تازه‌های کتاب

مردگان بی گور

نگاهی به کتاب «در جست‌وجو‌ی فِرِدی» نوشته‌ی آریل دورفمان.

روزبه رحیمی: از آریل دورفمان، نویسنده‌ی شهیر شیلیایی، تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب رمان، شعر، نمایشنامه، سفرنامه، مقالات سیاسی و نقد ادبی منتشر شده که به ۳۰ زبان ترجمه شده‌اند. اما تنها کتاب‌های «ناپدیدشدگان» و «مرگ و دختر جوان» کافی بود تا دورفمان به یکی از نویسندگان محبوب در ایران تبدیل شود. محبوبیت دولت مردمی آلنده در میان نویسندگان و روشنفکران ایرانی و شباهت‌های تاریخ معاصر ایران و شیلی سبب شده است تا نوشته‌های دورفمان که حول جریانات سیاسی چند دهه‌ی اخیر می‌گذرد خوانندگان ویژ‌ه‌ای در ایران پیدا کند. دورفمان پس از روی کار آمدن سالوادور آلنده در شمار مشاوران فرهنگی او جای گرفت. در زمان کودتای آمریکایی اوگوستو پینوشه (۱۹۷۳) ناچار شد چندین ماه به صورت مخفیانه زندگی کند و در یک فرصت مناسب توانست به اروپا بگریزد و از آنجا به آمریکا برود. دورفمان زندگی ادبی خود را با انتشار کتاب «تخیل و خشونت» در سال ۱۹۶۸ آغاز کرد. این کتاب که در آمریکا منتشر شد مجموعه مقالاتی است درباره‌ی ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم و نقش آن به‌عنوان ابزار مقاومت در برابر انواع فشارهایی که ملت‌های آمریکای لاتین تجربه می‌کنند. او از سال ۱۹۸۵ در دانشگاه دوک تدریس می‌کند. دورفمان از سرشناس‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین به حساب می‌آید.
«آنچه می‌خوانید فصلی از کتاب خاطرات صحرا نوشته‌ی آریل دورفمان است. این کتاب سفرنامه‌ی اوست به منطقه‌ی کویری شمال شیلی که به نورته گرانده موسوم است و زمانی، در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به سبب وجود معادن نیترات که در آن دوران بازار پر رونقی داشت به سرعت آباد شد و شهرها و آبادی‌های بسیار در آن پا گرفت و جهانگردان از هر سو به دیدار آن شتافتند. اما شکوفایی این منطقه با کسادی بازار نیترات به پایان رسید و از آن همه شکوه و تجمل چیزی برجا نماند.» (ص ۹)
اما چیزی که دورفمان را به این منطقه‌ی کویری کشانده نه جذابیت‌های گردشگری است و نه تحقیقات باستان‌شناسانه، بلکه خاطره‌ی دوستش فِردی است که در جریان کودتا در این منطقه تیرباران شد و حتا محل دفن او به خانواده‌اش گفته نشد. دورفمان به دنبال نشانی از دوست خود راهی این برهوت می‌شود و به بازخوانی روزهای وحشت می‌پردازد. دورفمان به یادمان می‌آورد که دژخیمان در گذشته‌ای نزدیک چه کرده‌اند و نباید فراموش کرد که این حوادث باز هم می‌تواند تکرار شود. در کشورهایی که در تاریخ معاصر فصل‌های خونباری را گذرانده‌اند، یادآوری و تکیه بر آن سال‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد و دورفمان به خوبی این کار را انجام می‌دهد.
«اینجا ایستاده‌ام. جلو سلولی که فردی تابرنا آخرین شب بر این خاک را در آن گذراند. اینجایم. در این زندان واقع در پیسگورا، همان زندانی که رئیس نظامی‌اش به دوست من فردی خبر داد فردا جوخه‌ی اعدام تیربارانش خواهد کرد.» (ص ۱۳)
در اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ و آغاز جنگ سرد، رییس جمهور گابریل گونسالس ویدلا دستور داد اردوگاهی برای جماعت کثیری از کمونیست‌ها در پیسگورا بر پا کنند. تغییر کارکرد این بندر پر رونق گذشته، با ورود هزاران تن از هواداران آلنده از ۱۹۷۳ به بعد به اوج خود رسید. فردی تابرنا نیز یکی از این زندانیان بود. آریل و فردی در دوران جوانی سال‌های مبارزه و تلاش برای انقلاب را کنار هم گذرانده بودند. با روی کار آمدن آلنده، فردی رییس حزب سوسیالیست منطقه‌ی نورته گرانده شد و دست به اصلاحات وسیعی در منطقه زد. همین اقدامات انقلابی او بود که باعث شد هواداران زیادی در میان طبقه‌ی کارگر و دشمنان بسیاری در میان سرمایه‌داران و مقامات دولتی فاسد پیدا کند. فردی چند ماه پس از کودتا دستگیر شد، شدیداً تحت شکنجه قرار گرفت و سرانجام در حالی که مشت‌های گره‌کرده‌ی خود را بالا گرفته بود به جوخه‌ی اعدام بسته و تیرباران ‌شد.
« چقدر راحت می‌توان به فردی فکر کرد که وقتی آن‌ها دارند تفنگ‌هاشان را آماده می‌کنند، آواز می‌خواند، و چه دشوار است فکر کردن به لحظه‌ای که گلوله‌ها به بدن او رسید. ... سربازهای جوخه‌ی اعدام از همین سربازهای معمولی بوده‌اند، تیراندازی‌شان خوب نبوده و وقتی کارشان تمام شده تازه اسپینوزا داویس، سروانی که بعدها فرمانده‌ی یکی از شکنجه‌خانه‌های پینوشه شد، به سراغ پیکر سوراخ سوراخ فردی رفته و تیر خلاص را شلیک کرده.» (ص ۳۳) 
در این کتاب چهار مقاله‌ هم از دورفمان ترجمه شده است. مقاله‌ی «خداحافظی با پدربزرگ» درباره‌ی اتفاقی است که در زمان تشییع پیکر دیکتاتور سابق شیلی روی داده است. در جریان این مراسم که ارتش شیلی برگزار کرده بود، جوانی به نام فرانسیسکو کوادرادو پراتس، به تابوت پینوشه نزدیک شد و تفی بر چهره‌ی دیکتاتور انداخت. فرانسیسکو نوه‌ی ژنرال کارلوس پراتس، فرمانده ارتش شیلی در زمان آلنده بود که جایش را به دوست قدیمی خود اوگوستو پینوشه داد تا از کودتای احتمالی پیشگیری کند. اما اوگوستو به مردم و میهنش خیانت کرد و دوستش، پدربزرگ فرانسیسکو، را به قتل رساند. اما ماجرا به این‌جا ختم نشد. طی این مراسم نوه‌ی پینوشه نیز سخنان پرشوری بیان کرد و پدربزرگش را بزرگ‌ترین مرد تاریخ شیلی خواند. دورفمان این دو اتفاق را سرنوشت واقعی شیلی می‌داند که نوادگان دو ژنرال تعریفش می‌کنند.
انتشار تصاویر تکان‌دهنده‌ی شکنجه‌ی عراقی‌ها به دست نیروهای آمریکایی موضوع مقاله‌ی «آخرین وسوسه‌ی ایوان کارامازوف» است. دورفمان پرسش اساسی ایوان کارامازوف در رمان «برادران کارامازوف» داستایوفسکی را دوباره مطرح می‌کند: «فرض کنیم برای آن‌که بشر به سعادت جاودانی برسد لازم باشد کودک خردسالی را تا حد مرگ شکنجه بدهیم. تو حاضری این کار را بکنی؟» از نظر دورفمان در دنیایی که ۱۳۲ کشور پیوسته به این قبیل اقدامات دست می‌زنند همچنان این پرسش تازگی دارد.
آخرین مقاله‌ی این کتاب «حرف اول و آخر درباره‌ی مرگ و دختر جوان» است. آریل دورفمان در این مقاله چگونگی شکل‌گیری فکر این نمایشنامه و نوشته شدن آن را برای ما تعریف می‌کند. این نمایشنامه با ترجمه‌ی حشمت‌الله کامرانی منتشر شده است. رمان‌های «ناپدیدشدگان» (احمد گلشیری) و «اعتماد» (عبدالله کوثری) از دیگر آثاری است که از این نویسنده‌ی شیلیایی منتشر شده است.

* در جستجوی فِرِدی، آریل دورفمان، عبدالله کوثری، لوح فکر، ۱۳۹۲، ۵۰۰۰ تومان.

http://www.bookcity.org/detail/3651