تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 13 مهر 1392 کد مطلب:3706
گروه: نشست‌ها

ادبیات، ابزار برساختن هویت ملی

گزارش نشست «تاملی در آثار دو نویسنده‌ی عرب».

هادی مشهدی: بررسی کارنامه‌ی فرهنگی و ادبی اشخاص مختلف و یا جریان‌ها‌ی مختلف ادبی و فرهنگی، بخش قابل توجهی از رویکردهای مرکز فرهنگی شهر کتاب را به خود اختصاص داده است. از آن دست می‌توان به بررسی کارنامه‌ی ادبی زهره زر‌شناس، سید مهدی شجاعی و یا نشست‌هایی تحت عنوان «درهای باز بین فرهنگی»، با موضوع بررسی جریان‌های ادبی، فکری و فرهنگی کشورهای مختلف، اشاره کرد.
در ادامه‌ی این دست اقدامات، مرکز فرهنگی شهرکتاب، سه‌شنبه نهم مهرماه، به بررسی آثار و دیدگاه‌های زکریا تامر و عبدالرحمن منیف، دو تن از نویسندگان معاصر عرب پرداخت. در این نشست، بلقیس سلیمانی، یدالله ملایری و شکوه حسینی حضور داشتند.
محصولات بومی و فراورده‌های غربی
سلیمانی، سیر تطور داستان در جهان عرب و تاریخ رویارویی اعراب با غرب را تشریح کرد: دنیای عرب در طول تاریخ خود دو بار با غرب مواجه شده است. اولین رویارویی ایشان در قرون آغازین جهان اسلام و مصادف با خلافت عباسیان صورت گرفت. نهضت ترجمه در جهان عرب، در‌‌ همان مقطع آغاز شده است. البته این‌جا مراد از غرب، غرب فکری و اندیشگی است. در آن مقطع اعراب با اندیشه‌های رومی و یونانی آشنا شدند، بیت‌الحکمه شکل گرفت و آثار متعدد فلسفی به عربی برگردانده شد. نقش یهودی‌ها، سریانی‌ها و اقلیت‌های مذهبی ساکن در جهان عرب، در تحقق این امر حائز اهمیت است. جالب توجه است که در آن دوره اعراب توجه چندانی به ادبیات و هنر یونان نداشته‌اند، آن‌چنان که حتا فن شعر ارسطو ترجمه نشده است. بسیاری دلایل مترتب بر این امر را وجود بلاغت در زبان عرب، که قرآن بزرگ‌ترین مصداق آن است، دانسته‌اند. برخی دیگر معتقدند هنرهایی چون تراژدی و کمدی نزد اعراب شناخته شده نبود، آن‌ها بیشتر به شعر علاقه و اهتمام داشتند.
وی دیگر مرحله‌ی آشنایی اعراب با غرب را این‌گونه تشریح کرد: این مقطع که بسیار حساس است و بحث ما نیز بر آن متمرکز، تقریبا هم‌زمان با آشنایی ما با جهان غرب، روی داده است. نخستین بار مصریان به دنبال حمله‌ی ناپلئون، با جهان غرب آشنا شدند. آن‌ها پیش از آن تحت سلطه‌ی عثمانی‌ها بودند، از آن روی از ورود فرهنگ غربی استقبال ‌کردند. در طول تاریخ دو نقطه از جهان اسلام حساسیت فرهنگی داشته است؛ یکی مصر، که همواره به مثابه پایگاه اساسی تولید فکر، اندیشه و ادب در جهان عرب مطرح بوده است و دیگری شامات که شامل سوریه، لبنان و اردن است. مصادف با استیلای محمد علی پاشا بر شامات، تحولات اجتماعی و سیاسی متعدد، از جمله انتشار روزنامه‌ها و مطبوعات، زمینه‌ی تحقق اولین ترجمه‌ها از متون غربی را فراهم آورد. در آن دوره اعراب به ورود فنون نظامی و علمی محتاج بودند؛ لذا اولین برگردان‌ها، در این حوزه‌ها بوده است. از آن پس آثار ادبی، به ویژه رمان‌های تاریخی غربی به زبان عربی ترجمه شد.
سلیمانی، تاسیس مدارس مذهبی در جهان عرب را از دیگر عوامل موثر در برگردان آثار غربی به همت اعراب دانست و تاکید کرد: اولین پایه‌های تفکر غربی در این دست مدارس گذارده شد. اعراب در آغاز، از دو زبان فرانسوی و انگلیسی ترجمه‌های متعددی صورت دادند. دیگر عامل موثر، تاسیس دانشگاه آمریکایی لبنان در ۱۸۶۶ است. جالب توجه است که این دانشگاه به تدریس علم و فن اشتغال داشته است. از دیگر سو استقرار حکومت سوسیالیستی در روسیه، ترجمه‌ی آثار روس را به دنبال داشت.
وی، افزود: اولین داستان کوتاهی که در جامعه‌ی عرب نوشته شد، «زینب» نام دارد، که به سال ۱۹۱۴ به همت «هیکل» نوشته شده است. این داستان، سرگذشت عشق نافرجام دختری به پسر عمویش را دنبال می‌کند. اولین داستان کوتاه در ایران نیز به همت جمالزاده در سال ۱۹۲۱، به نام «یکی بود یکی نبود» نوشته شد. تقارنی زمانی در فعالیت‌های ادبی ما و جهان عرب وجود دارد؛ ولی باید به یاد داشته باشیم که جهان عرب از حیث جغرافیا بسیار پهناور است. شکل مواجهه‌ی آن‌ها با غرب به دنبال عوامل مختلفی چون سلطه‌ی استعمار بر ایشان و یا درگیری‌های متعدد در جنگ‌ محقق شده است.
سلیمانی جنگ اعراب و اسرائیل در ۱۹۸۷ را عاملی دانست که مسیر داستان‌نویسی اعراب را دگرگون کرده است. وی تاکید کرد: پس از آن، اعراب به نوعی در مقابل فکر غربی جبهه گرفتند، به عبارتی نوعی ادبیات مقاوت شکل گرفت. اعراب چون ایرانیان همواره دغدغه‌ی تولید آثار بومی را داشته‌اند. آن‌ها می‌دانند که با فرآورده‌ای غربی رویارو هستند و می‌باید آن‌ها را بومی کنند. آن‌ها مدام در پی به‌کارگیری آن‌ها در جهت استحکام هویت ملی خود بوده‌اند. از این‌ روی آن‌ها بیشتر سرگذشت قهرمان‌های ملی و وقایع تاریخی خود را دستمایه قرار داده‌اند. به نظر می‌رسد آشنایی با ادبیات عرب، برای ما که به نوعی خویشاوندی فرهنگی با ایشان داریم، ضروری به نظر می‌رسد.
مرگ آوارگی و دیوانگی
ملایری، به معرفی کارنامه‌ی ادبی عبدالرحمن منیف پرداخت. وی، ارائه‌ی شرحی مختصر از زندگی شخصی، سیاسی و علمی او را ضروری دانست و تصریح کرد: عبدالرحمن منیف، در سال ۱۹۳۳، در عمان، پایتخت اردن متولد شد. مادرش بغدادی و پدرش نجدی بودند. منیف در ۱۹۵۳، هم‌زمان با پایان دبیرستان، به بغداد کوچید و در رشته‌ی حقوق مشغول تحصیل شد. او در ۱۹۵۵، به جرم مخالفت با پیمان بغداد یا سنتو، زندانی و پس از آن از عراق رانده شد، سپس به قاهره رفت و در آن‌جا دانشنامه‌ی حقوق خود را اخذ کرد. منیف با این باور که بدون نفت نمی‌توان منطقه را شناخت، راهی بلگراد شد و تا ۱۹۶۱، به تحصیل در رشته‌ی نفت در مقطع دکتری پرداخت. او در بازگشت به شرق مدیترانه، در بیروت، دمشق و بغداد، به اقدامات سیاسی پرداخت. منیف در سال ۱۹۶۲، از حزب بعث رانده شد. او، سپس، به سال ۱۹۸۱، به غرب مدیترانه، فرانسه، رفت و تا ۱۹۸۶، به نوشتن رمان اشتغال داشت. منیف پس از آن به دمشق بازگشت و در ۲۰۰۴ درگذشت.
وی افزود: عبدالرحمن منیف، یکی از نویسندگان برجسته‌ی جهان عرب است. او در ۱۹۸۹، جایزه‌ی سلطان اویس دوبی را اخذ کرد. در سال ۱۹۹۸ نیز موفق به اخذ اولین جایزه قاهره ‌شد، که بعد جایزه‌ی نجیب محفظ نام گرفت. دکتر صلاح فضل، نوآوری در رمان را در سه رویکرد بنیادین فروکاهیده است: اول؛ آفریدن جهان‌های برساخته‌ی نو. دوم؛ کاربست شگردهای نو هنری. سوم؛ دراندختن طرحی نو و خوی نکرده در زبان. از این منظر، منیف یکی از نوپردازان در گستره‌ی رمان عربی است. از او در کنار دهه‌ها مقاله، گفتگو و آثاری در حوزه‌ی سیاست و فرهنگ، دو مجموعه‌ی داستان کوتاه و یازده رمان به جای مانده است. درونمایه‌ی بنیادی آثار وی سرکوب روشن‌فکر با دستگاه سرکوب و مضامینی مشابه آن است.
ملایری، نگاه منیف به شرق و غرب را با توجه به آثارش بررسی کرد و ادامه داد: اگرچه منیف گرایش چپ داشته و در مقاطعی از زندگی‌اش بعثی بوده است، هم غرب و هم شرق را به نقد کشیده است. او، غرب به ویژه انگلیس و آمریکا را در «سرزمین سیاهی»، «ماراتن و شهرهای نمک» نقد کرده است. در «مارتن»، «اینک این‌جا» و «فغان دوباره‌ی شرق» نیز شرق را در معرض نقد قرار داده است. در رمان فغان شرق، منیف از منظر دو راوی زن و مرد که نماد تساوی نگاهش به زن ومرد است، شرق و غرب مدیترانه را در برابر دیده‌ی خواننده قرار می‌دهد. او دو پرده‌ی ناهمرنگ شرق و غرب را به خواننده می‌نمایاند؛ فغان و ویرانی شرق، در مقابل آزادی و آبادانی غرب، که در نتیجه‌ی شیفتگی شخصیت رمان به آن عیان می‌شود. گفتمان انقلابی شخصیت‌های آثار منیف یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های آن‌هاست، که او را در زمره‌ی پیشگویان بهار عربی قرار می‌دهد. در بین شخصیت‌های او، برخی نماد سیاست‌گریزی و برخی نماد رویکردهای انقلابی هستند. روی‌هم رفته، گفتمان شرقی ـ غربی، یا من ـ دیگری، در آثار او حائز اهمیت است.
وی، به تبیین دیدگاه منیف در خصوص مساله‌ی روشنفکری در جهان عرب پرداخت و گفت: در آثار او می‌توان سه نوع روشنفکر سراغ گرفت: روشنفکر انقلابی، اصلاح‌طلب و سودجو. نمونه‌ی روشن‌فکر انقلابی، در رمان فغان شرق، دیده می‌شود. شخصیت این اثر با نقد حکومت و پیوستن به سازمان‌های زیرزمینی در پی بهبود وضعیت کشور است، او سرآخر اسیر زندان و حکومت خودکامه می‌شود. نباید نقش روشنفکر انقلابی را در تداوم سرکوب نادیده انگاشت. می‌شود با مرگ و خون مردمی را بیدار کرد و زندانی را ویران؛ ولی نمی‌شود راه بازتولید سرکوب را بست. بستن سرچشمه‌ی سرکوب، با آگاهی به ریشه‌های آن در جامعه، و از راه یک فرایند بلند مدت فرهنگی محقق می‌شود. آن دسته که خواهان تغییرات یک شبه هستند، نمی‌توانند باید‌ها و بایستیگی‌های چند آوایی سپهر اندیشه را دریابند، پس مانند‌‌ همان دستگاه سرکوبی که در برابرش شوریده‌اند، چماق سرکوب به سر دگراندیشان می‌کوبند، خواه آن‌ها هم‌رزمان دیروز انقلابی‌های امروز باشند.
ملایری ادامه داد: نمونه‌ی دیگر، روشن‌فکر اصلاح‌طلب است. می‌توان شخصیت رمان درختان و ترور مرزوق، را نمونه‌ی آن در آثار منیف دانست. او بر خلاف شخصیت پیشین، به تشکل‌های برانداز نمی‌پیوندد؛ هرچند که با حکومت خودکامه مخالف است. او گره کور جامعه را نه تنها در حکومت خودکامه، که در فرهنگی می‌بیند که بستر رویش و بالش خودکامگی را فراهم آورده است. پس او روشنفکری است که فرهنگ و آگاهی جامعه را به پرسش می‌کشد. روشن‌فکر اصلاح‌طلب، بالا بردن آگاهی جامعه را مایه‌ی سامان آن می‌داند، از این روی به مخالفت در حوزه‌ی اندیشه و فرهنگ می‌پردازد. روشن‌فکر سودجو نمونه‌ی دیگر این قشر در آثار منیف است. این نمونه را می‌توان در «پنج‌گانه‌ی شهر‌ها» سراغ گرفت. این قشر، ایدئولوژی، سازمایه‌ها و باورهای سازنده‌ی وضعیت کنونی را برای رسیدن به قدرت به کار می‌گیرد، هرچند این امر به پایداری وضعیت نابسامان کنونی و چه‌بسا بد‌تر شدن آن منتهی شود. روشنفکر سودجو، نزدیک شدن به قدرت را سود و درآمد می‌پندارد و دانایی و شناخت را نردبان رفتن بر بام قدرت. این انواع، جدا از کارکردشان، دست کم از نظر شخصی، سرنوشتی کمابیش یکسان دارند؛ مرگ آوارگی و دیوانگی. این تا اندازه‌ای گویای پیوند روشن‌فکر با فرادستان جامعه‌ی رمان‌های منیف است.
به زعم ملایری، سیمای فرمانروا در آثار عبدالرحمن منیف نیز به سه قسم قابل شرح است. وی در این‌باره تاکید کرد: اولین آن‌ها «خودکامه‌ی نفتی» است. نمونه‌اش را می‌توان در‌‌ همان پنج‌گانه‌ی شهر‌ها، سراغ گرفت. دیگری «حاکم روی پای خود و مردم‌گرا» است؛ نمونه‌ی آن در رمان «سرزمین سیاهی» دیده می‌شود. او در برابر استعمار و در کنار مردم می‌کوشد سرزمین‌ش را آباد کند. نوع دیگر، «مردم‌سالار و پاسدار نرم منافع ملی» است. در رمان مارتن، می‌توان آن را دید؛ که برساخته از جنبش ملی شدن نفت در ایران است.
وی در خصوص نوع نگاه منیف به زن، گفت: او با خلق شخصیت‌های زن، فریادی زیبایی‌شناسانه در نقد ستم به زنان، سر می‌دهد. نمود موکد این رویکرد در رمان «پایان‌ها» دیده می‌شود. در این اثر هیچ شخصیت زنی در معنای خوکرده‌ی شخصیت وجود ندارد، ولی نشانه‌هایی از یک گفتمان مادینه پناه، در آن به خوبی دیده می‌شود. منیف در این رمان، آشکارا و‌گاه در پرده، به جایگاه حقوق زن می‌پردازد. این گفتمان را از آن روی مادینه‌پناه و نه زنانه نامیده‌ام که مولف در جاهایی از جانوران ماده سخن می‌گوید و در جاهایی هم به راستی از زنان.
در میانه‌ی رویا و بیداری
حسینی، رویکردهای زکریا تامر و هم‌چنین جایگاه او در عرصه‌ی داستان‌نویسی در جهان عرب را تشریح کرد. وی گفت: زکریا تامر در ۱۹۳۱، در دمشق متولد شد. او کار خود را از ۱۹۵۸، با ادبیات کودک آغاز کرد. تامر اولین مجموعه‌ی داستان کوتاه خود را در ۱۹۶۰، نوشت. ویژگی تامر این است که بر خلاف بسیاری از ادبای جهان عرب، تنها به داستان‌نویسی اشتغال داشته است و نه هیچ گونه‌ی دیگر ادبی و هنری. از دیگر ویژگی‌های تامر این است که آثارش را بسیار ویرایش و تنقیح کرده است. اولین مجموعه‌ی داستان او به نام «شیهه‌ی اسب سفید»، نویدگر ظهور یک داستان‌نویس صاحب‌سبک در این حوزه بوده است. دیدگاه‌های فلسفی و زبان آمیخته به طنز تامر، رنگ ویژه‌ای به آثارش داده است. دغدغه‌های این نویسنده، دغدغه‌های بیشتر روشنفکران عرب است. تامر با انتقاد از سنت‌های رایج جامعه، کار خود را آغاز کرد، اما خیلی زود چون بسیاری از روشنفکران عرب، نهاد قدرت را هدف قرار داد.
وی افزود: فضای آثار تامر، تا حدودی سوررئالیستی است، اما می‌توان تاثیر اگزیستانسیالیسم را نیز در آن‌ها دید، که باعث تمایزشان می‌شود. سه مرحله‌ پیشرفت در آثار او دیده می‌شود؛ فارغ از آن‌ها رویکردهای این نویسنده تکراری هستند. در مجموعه‌ی «شیهه‌ی اسب سفید»، یازده داستان وجود دارد؛ با توجه به اسامی آن‌ها می‌توان دریافت که الهام‌بخش زمان و مکان هستند، حال آن‌که توصیفات راوی از مکان و زمان، بیشتر نمادین و استعاری هستند. فضای داستان‌های تامر، بیشتر کارکردی متناقض‌نما دارد. به عنوان مثال می‌توان به نخستین اثر از‌‌ همان مجموعه، به نام «آواز آبی خشن»، اشاره کرد. رابطه‌ی مکان و انسان در این اثر متناقض است. به عنوان مثال در آن، به خانه‌های سنگی و گلی، اشاره می‌شود که هر کدام به مفاهیمی متناقض یکدیگر اشاره می‌کنند.
حسینی، این دست رویکردهای تامر را اغراق شده خواند و تاکید کرد: توصیف مکان در آثار او، معمولا اکسپرسیونیستی است. واقعیت‌های بیرونی به مدد وهم و احساس بازتعریف می‌شوند؛ می‌توان آن‌چه را که نویسنده توصیف کرده است، به مثابه تجربه‌ی فردی یک انسان متوحش و تن‌ها، در یک جامعه‌ی صنعتی و از هم پاشیده ارزیابی کرد. این همه بدون شخصیت‌پردازی و پیرنگ، به مدد جملات منقطع محقق می‌شوند. کارکرد اشخاص تنها ایجاد این بستر است و کاملا تخت و سطحی هستند. موضوعات محوری مطرح در داستان‌های تامر، فقر، سرکوب جنسی و فقدان آزادی است. در واقع در آن‌ها دیوار بین رویا و بیداری در هم شکسته شده است. محور همه‌ی این آثار نفرت از کار است و نه شرایط و موقعیت آن. در داستان «مردی از دمشق» در بستر آرزوهای راوی، شهری ترسیم می‌شود، که در آن گرسنگی، اندوه و ناراحتی به دار آویخته شده است. بیشتر داستان‌های این مجموعه بیش از این‌که اثری داستانی باشند، به تعلیقی برای بیان یک حالت می‌مانند؛ آن‌ها بیشتر از ساختار روایی، تابع ساختاری نشانه‌شناسانه و دلالتمند هستند. هم‌واره حالتی آیرونیک میان واقعیت و خواب در داستان‌های او حکمفرماست.
حسینی به تشریح روندی برای داستان‌های مجموعه‌ی مذکور پرداخت و تاکید کرد: راوی در داستان اول به دنبال راه‌ حلی خیالی و سنبلیک است. در داستان دوم، انسان به مثابه طعمه‌ای برای زشتی و هم شرافت است. این داستان انفعالات راوی را بازگو می‌کند. در داستان زیرزمین، راوی مرگ درونی خود را با کمک نشانه‌ها اعلام می‌کند. مولف در داستان شیهه‌ی اسب سفید، مرگ داخلی شخصیت را به نوعی به سوی مرگ فیزیولوژیک سوق می‌دهد؛ او به گونه‌ای شاعرانه و در رویا خودکشی می‌کند. البته در این مجموعه، تمامی ارجاعات به آینده است، گویی همچنان امید برای بهبود اوضاع وجود دارد. حضور گاه‌گاهی عنصر زن، امیدبخش صحنه‌ها است. اما در درون راوی نقطه‌ی سیاهی وجود دارد که به تدریج تمامی جسم او را اشغال می‌کند و از حرکت بازش می‌دارد. مرگ فیزیولوژیک برای راوی، زنده شدن ناخودآگاه اوست.
وی ادامه داد: در دومین مجموعه‌ی این نویسنده، نیز یارده داستان وجود دارد. در این مجموعه شخصیت‌ها در حال انقطاع و جدایی از دیگران هستند؛ دیگرانی که در بیشتر داستان‌های تامر نه یک شخص، که کلیت آدم‌ها را تداعی می‌کنند. در برخی از داستان‌های این مجموعه، تا حدودی پیرنگ و شخصیت‌پردازی پررنگ شده است، اما هم‌چنان از هم‌گسیختگی شخصیت در آن‌ها مشهود است. انتقال از روای اول شخص به راوی سوم شخص در آن، به نوعی بریدن شخصیت از ذات خود را نشان می‌دهد. از دیگر سو، این تغییر تاکتیک در زاویه‌ی دید و فاصله گرفتن راوی از شخصیت، برای اعمال برخوردهای خشونت‌آمیز و غیر واقعی در فضایی سوررئال، به نویسنده مجال بیشتری داده است. در بیشتر داستان‌ها با تمسخر انسان‌های جامعه مواجه می‌شویم.
به زعم حسینی، ظهور شخصیت‌های تاریخی، برای تحقق اهداف سیاسی مولف، از دیگر ویژگی‌های این مجموعه است. او در شرح این ویژگی تصریح کرد: در کنار شخصیت‌های تاریخی، حضور پلیس به عنوان ناظر بیرونی اهمیت دارد. از جمله نکات قابل توجه در این مجموعه می‌توان به حضور زن اشاره کرد. زن‌ها در قالب‌های مختلف ظهور می‌کنند، حال آن‌که جملگی آرامش راوی را فراهم می‌آورند. اشارات مولف در پی آشنایی‌زدایی از نگاه‌های خشن جامعه نسبت به زن صورت گرفته است. او‌گاه زن را بخشی از طبیعت و‌گاه خود طبیعت می‌داند. شخصیت‌های تامر معنای عشق را در نمی‌یابند، ولی همیشه به دنبال آن هستند.

http://www.bookcity.org/detail/3706