تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هادی مشهدی: مبانی نظری روایت، یکی از مهمترین مباحث در گسترهی رویکردهای ادبی است، که امروزه در محافل، آکادمیها و کارگاههای ادبی بررسی و تبیین میشود. نظرگاههای متعددی در پیشبرد این بحث حائز اهمیت است. بسترهای تاریخی بروز و ظهور روایت، پدیدارشناسی روایت، تاثیر روایت در رویکردهای بینامتنی، انواع روایت و راوی، روایت در گونههای مختلف ادبی و تاثیر شاخصههای دراماتیک در صورتبندی روایت، از جملهی این مباحث هستند. بخش قابل توجهی از رویکردهای نظری در این حوزه، به جایگاه زن در روایت، روایت زنانه و مباحثی چون آنها اختصاص دارد، که گاه با رویکردهای فمینیستی و یا جامعهشناختی در آمیخته است.سه شنبه، بیست و سوم مهرماه ۱۳۹۲، در مرکز فرهنگی شهر کتاب، نشست بررسی روایت زنانه در افسانههای عامیانه، برگزار شد. این نشست با عنوان «زن در افسانههای عامیانه» میزبان پگاه خدیش، علی تسلیمی و بلقیس سلیمانی بود.
زنان تولیدکنندگان افسانهها
بلقیس سلیمانی، زنان را نهتنها ناقلان که حافظان و نگهبانان افسانهها، دانست. وی ضمن بررسی تحولات این حوزه در طول تاریخ، تصریح کرد: اگر بر اساس رای برخی صاحبنظران، بهویژه فمینیستها، زنان را تولیدکنندگان افسانهها بدانیم، سوالات و گمانههای متعددی در این خصوص مطرح میشود. «آیا افسانه، نوعی روایت زنانه است؟»، «افسانهها تنها تحت سیطرهی زنان هستند؟» و «آیا افسانهها ذهنیت و تجربهی زنانه را منتقل میکنند؟» از آنجملهاند. اما به نظر میرسد، نمیتوان اینگونهی ادبی را بازگو و ناقل ذهنیت و تجربهی زنانه دانست. چراکه غالب افسانهها، نوعی سیر بلوغ و رازآشنایی مردان و تجربیات آنها را بازگو میکنند. الیاده نیز بر این تعبیر، تاکید کرده است.
وی ادامه داد: «آیا افسانهها ارزشهای زنانه را بازگو میکنند؟» این سوالی دیگری است که حول چگونگی تاثیرگذاری زنان در حوزهی افسانهها مطرح است. بر اساس آنچه در افسانهها مطرح میشود، زنها کنشهای خوب و هم بد دارند؛ مثل وفاداری، صبوری، زایندگی، عدم وفاداری، نازیبایی، نازایی، حیلهگری، مکر و دغلکاری. بررسی چگونگی رخداد این کنشها در بستر کنشهای جامعهی مردسالار، میتواند زنانه بودن یا نبودن نوع روایت در افسانهها را تبیین کند. در یک نگاه کلی، به نظر میرسد، تعریف ارزشهای زنانه در افسانهها، در خدمت بازتولید ارزشهای مردانه بوده است. برخی، نگهبانی، بازتولید و روایت افسانهها به همت زنان را دلایلی بر زنانه بودن آنها میدانند. حال آنکه متن زنانه لزوما آن متنی نیست که به همت زنان فراهم آمده باشد؛ چهبسا، مردان متونی با حضور چشمگیر زنان و تاثیر متفاوت آنها در آن متون، بنگارند.
سلیمانی، به شکل تاثیرگذاری زنان در روایتهای مردانه اشاره کرد و ادامه داد: در طول تاریخ، غالب متون به مرکزیت پدرها و مردان فراهم آمده است؛ زنان در پی دگرگون کردن این ساختار بودهاند، حال آنکه توانستهاند تنها تغییراتی جزئی در آنها صورت دهند و نه در اصل و اساس متن. ایندست کنشهای کوچک زنانه، به معنای بازتولید متون در ساختاری دیگر، نیست. قصهگویی به همت زنان، نوعی تخلیهی روانی از جانب ایشان را به دنبال داشته است. کنشهای کوچک، آنان را در مرکزیت قصه قرار نمیدهد.
وی، کنش شهرزاد را مصداقی گویا در تایید این مدعا دانست و تاکید کرد: میدانیم که او به مدد قصه، خود و دیگر زنان را از مرگ وارهانید. به زعم برخی صاحبنظران، این کنشی زندگیبخش است که به مدد شهرزاد و یا ویژگیهای زنانه محقق شده است؛ اما باید توجه داشت که این ویژگی و یا قابلیت را نمیتوان تنها به زنان نسبت داد. این ویژگی، خاص قصه است، قصه در ذات خود توانایی دور کردن مرگ را دارد. البته نقش شهرزاد در اینباره بی کم و کاست است، اما نقش قصه و ویژگیهای آن را نمیتوان نادیده انگاشت.
سلیمانی، ضمن ارجاع به منابعی، بر تفاوت شکل حضور زنان در اسطورهها در تقابل با افسانهها، تاکید کرد و افزود: اسطورهها اصولا خلقت نخستینهها را روایت کردهاند، از اینرو حضور زنان در قصههای مربوط به آفرینش پررنگتر است. در اسطورههای ایرانی، حضور زنان بسیار کم است، اما ایشان همواره در کنار نمادهای آفرینش قرار گرفته و همبسته با آنان هستند. مقالات و مطالب متعددی هم در مکر زنان نوشته شده است؛ باید توجه داشت که زرنگی و هوش زنان در افسانهها، توام با رویکردی طنزآمیز، به مکر تعبیر شده است. در مقابل زنان مکار، مردان نادان حضور دارند.
زیباروی منفعل خوب
دکتر خدیش، به تاثیر نگاههای فمینیستی در حوزهی ادبیات اشاره و تاکید کرد: همواره دو تضاد بزرگ مبنای دستهبندی زنان در آثار شفاهی ادبی قرار دارد. به این اعتبار، زن زیباروی منفعل، همیشه خوب است؛ زن فعال، پویا و در جستجوی تغییر، حتا اگر زیبا باشد، بد است. ادبیات، چون بسیاری از حوزههای فرهنگی، ساختهی مردان است. لذا داستانها و افسانهها همواره بازگوی امیال و خواستهای مردان بودهاند. از اینروی، زنان به عنوان راوی قصههای جادویی، با هدف تغییر و تعدیل فضای روایت به نفع رویکردهای زنانه، تلاشهایی مذبوحانه صورت دادند. اما همچنان تعداد قصههای زنمحور بسیار محدود است و داستانها به مجموعهای از امیال و خواستهای مردانه محدود میشوند.
وی به چگونگی ساخت و پرداخت شخصیتهای منفی در افسانهها اشاره کرد و افزود: بر اساس تحقیقات انجام شده، غالب نقشهای منفی به زنان و خویشاوندان قهرمان داستان، تعلق داشته است. غول، دیو و از این دست، در مراحل بعدی طرح شدهاند. باید دریافت طراحان این رویکرد به دنبال چه مطلبی بودهاند. دیگر مسالهی حائز اهمیت در تحقثیقات انجام شده، به میزان پراکندگی روایت نزد زنان اختصاص دارد. در غالب افسانههای موجود، مردان راوی بودهاند، ایشان قصههایی را با موضوعات مردانه، برای مردان روایت کردهاند. در مقابل، زنان محصور در چهاردیوار خانه، راوی قصههایی زنانه، برای زنان و کودکان بودهاند. نقش و جایگاه زنان در جوامع بسته، در قیاس با نقش و تاثیر مردان در همان جوامع، تمایزی آشکار در گونههای روایی زنان و مردان پدید آورده است.
خدیش، ادامه داد: چند ویژگی در بازنمایی تفاوتها بین راویان زن و مرد موثر است. شیوهی روایتگری زنانه یکسر متفاوت است؛ انتخاب کلمات، شیوهی ادای آنها و اجرای قصه، از ایندست هستند. دیگر اینکه، زنان همواره به دنبال تعریف قصههای سحرآمیز و جادویی بودهاند؛ از اینروی، برخی، زنها را خالق و آفرینندهی اینگونه قصهها میدانند. در تقسیمبندیها و آمارهای موجود، بیشتر قصههای سحرآمیز را زنان نقل کردهاند. به نظر میرسد، ایشان این بستر را برای انعکاس نظریات خود مناسب یافتهاند.
وی، در ادامه تشریح تفاوتی محسوس بین ادبیات مکتوب و شفاهی را ضروری دانست و تصریح کرد: در ادبیات مکتوب و رسمی، همواره زن در مقام معشوق، با ویژگیهای شناخته شدهی آن، قرار دارد، و راوی همواره در پی وصال او با قهرمان مرد قصه است. این معشوق همان زیباروی منفعل خوب است. اما در حوزهی ادبیات شفاهی، نقش او متفاوت است؛ در این دست قصهها زن حتا توان عاشق شدن دارد. دیگر اینکه، ازدواج در غالب افسانهها، رویکردی نه مردسالارانه، که عکس آن به نظر میرسد. به عبارتی ازدواج، تحقق یکی از دغدغههای سازندهی افسانه است. به نظر میرسد، در نمونههایی، عاملیت زنان در ازدواج، که به دنبال آن خردمندی آنان نتیجه میشود، از مصادیق تایید این مدعا است.
خدیش افزود: نگرانی زنان از نازایی، همواره یکی از دغدغههای آنان در افسانهها بوده است. در زندگی سنتی، زایش و باروری، ضروری، و عدم تحقق آن عواقبی نامطلوب در پی داشته است. اهمیت این مساله، به مدد عوامل متعددی در افسانهها دیده میشود. اهمیت مسالهی زنان و سیاست، دیگر ویژگی ایندست افسانههاست. سیاست امری مردانه تلقی میشود و زنان از ورود به این حوزه منع شدهاند. اما با ارجاع به برخی مصادیق متفاوت از این رویکرد، میتوان نشانههایی از روایت زنانه در افسانهها بازیافت.
وی، به مسالهی مکر زنان در افسانهها اشاره کرد و افزود: این موضوع همواره با دیدی منفی توام بوده است. مکر زنان در افسانهها، به نیرنگهایی در جهت تحقق روابط نامشروع با مردان، محدود شده است؛ به این ترتیب زنان همواره نیرنگهایی ترتیب میدهند تا کامجوییهاشان محقق شود. بسیاری از ایندست افسانهها منشا هندی دارند. وجود قید و بندهای متعدد برای زنان و تلاش ایشان در رهایی از آنها، میتواند دلیلی برای سامان دادن این رویکرد در افسانهها باشد. اما نمیتوان مکر ایشان را همواره با این دست دلایل توجیه کرد. در بسیاری از قصههای شفاهی، حیلهها و مکر زنان بهدنبال انتقامگیری بوده است. در بسیاری از موارد دستیابی به پول و ثروت را نیز میتوان به این دلایل افزود.
افسانهها و استحالهی اسطورهها!
دکتر تسلیمی، تعیین حد و مرزی مشخص بین افسانه و اسطوره را در پیشبرد بحث، ضروری دانست و تصریح کرد: در سطحی عام، باید افسانه را به اسطورههای جهانی و قصههای محلی، یا قصههای پریان، تقسیم کرد. به گمان من، ابتدا افسانه و بعد اسطوره پدید آمده است؛ در دیگر صورت، افسانهها، اسطورههای موجود را استحاله کرده و از قدرتمندی آنها کاستهاند. در این میان افسانههایی وجود دارند که در گسترهی هیچیک از این انواع جای نمیگیرند. من آنها را افسانههای اقلیمی یا محلی مینامم. در این نوع میتوان زبان زنانه را سراغ گرفت.
وی ادامه داد: در اسطورهها، منطق، قانون، نظم و فرجامی واقعنما وجود دارد. زندگی، مرگ و تراژدی، به عنوان نمودهای واقعیت، از مهمترین اجزای اسطورهها هستند. اما در افسانهها همهچیز کمیک است؛ مرگ وجود ندارد و همواره فرجامی خوش، چون ازدواج تحقق مییابد. در افسانهها، زمان بهسان فیلمهای کارتونی مطرح میشود؛ شخصیتها میمیرند و به انحای مختلف باز زنده میشوند. تراژدی یک قانون است، حال آنکه کمدی بر بینظمی بنا میشود. از منظری نه منفی، این بینظمی در افسانهها، ملاک زنانه بودن آنهاست. کریستووا، لاکان و بسیاری از متفکران، بر این عقیدهاند که قانون مردانه، به مدد آنارشی و بینظمی از بین میرود. این رویکرد را میتوان نمودی از زاویهی دید زنانه در افسانههای محلی دانست.
تسلیمی، ویژگیهایی دیگر را در تشخیص روایت زنانه در افسانههای محلی، مطرح کرد. وی گفت: تنها از زنان گفتن، دلیل بر زنانه بودن افسانهها نیست. در تشخیص این امر باید زاویه دید زنانه را ملاک قرار داد. در ایندست افسانهها، آنجا که دیدگاه مردانه در تعرض قرار میگیرد، نگاه زنانه حاکم میشود. در افسانههای محلی، به منظور مصون نگه داشتن خانواده از برخی اتفاقات، همواره ناگفتههایی وجود دارد. این ناگفتهها خود ملاک تشخیص زنانه بودن روایت هستند. وجود یا عدم فرجام خوش، از دیگر عوامل تشخیص روایت زنانه است. زبان زنان، فرجام خوش را مطلوب میدارد. از دیگرسو کامیاب بودن در ازدواج، به معنای قبول سیطرهی زبان مردانه است.
تسلیمی، یکی از آرای فرای را در شرح برخی ویژگیهای دیگر روایت زنانه، موثر دانست و تاکید کرد: به زعم وی، اسطورهها زندگی خدایان را در بر دارند، حال آنکه افسانههای بومی آنها را استحاله کردهاند. در اسطورهها خدا و مذهب به مثابه پدر هستند. زنها با مذهب و اسطوره میانهای ندارند؛ البته اینکه آنها به مذهبی پایبند هستند، به این مبحث مربوط نمیشود. زنها به ذات ایمانمند هستند و ایمان ایشان میتواند به مفاهیم مختلف تعلق گیرد. زنها میدانند که اگر به ایمان مذهبی و ایمان اسطورهای گردن نهند، باید حضور نامادری و چون آن را بپذیرند. از اینروی آنها از ژرفای خود طرفدار اسطوره و مذهب نیستند. اما افسانهها نظم مسیحی را نمیپذیرند، لذا زنها به آن تمایل دارند. از دیگر سو زبان اسطورهها، زبان منطق و خشونت است، بنابراین زنها آن را برنمیتابند. آنها به زبان افسانهها که زبانی عاطفی، منعطف و شکنندهی نظم است تمایل دارند. افسانهها مخالفخوان پدران و مردان هستند.