تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هادی مشهدی: سهشنبه، بیست و یکم آبانماه، مقارن با ایام سوگواری ایام شهادت سالار شهیدان و یارانشان، نشستی با عنوان «مولانا و عاشورا» برگزار شد. دکتر حسن بلخاری در این نشست، رویکردهای عرفانی در رویارویی با واقعهی عاشورا را از منظری تاریخی بررسی کرد. این موضوع با محوریت اشعار مولانا حول واقعهی عاشورا، برگرفته از مثنوی، بررسی و تبیین شد.
حسین، مرکز مناقشات سیاسی
بلخاری، نظر به حوادث بزرگ تاریخی، از منظر عرفای بزرگ را جذاب دانست و در شرح چرایی آن گفت: در خصوص آنچه موضوع این نشست است، از سویی با واقعهای عظیم روبهرو هستیم که بیتردید، واقعهای است برای تمام بشریت، در طول تاریخ آن؛ و از دیگر سو با نگاهی رویاروییم که از صورت میگذرد و سیرت را مبنا قرار میدهد، از تفسیر میگذرد و بر بستر تاویل، حقیقت را میجوید. در میان خیل انسانها در عالم، آنها که باطن حقیقت را دریابند و نزد دیگران بازگویند، کم هستند. از اینروی برای ما جذاب خواهد بود که واقعهی عاشورا را از منظر مولانا بنگریم و نوع تاویل و تفسیر او از آن را دریابیم.
وی، پیشبرد این بحث را نیازمند طرح مقدمهای عقلی دانست و افزود: بر خلاف آنچه در گسترهی مسیحیت، دربارهی مسیح و مصائب وارد بر او، جاری است، در تمدن اسلامی، درخصوص عظمت عاشورا، اتفاق نظر وجود ندارد. تاثیر مسیح بر ادبیات، فرهنگ، هنر و تمدن مسیحی بسیار حساس، عمیق، عظیم، موثر و هیجانانگیز است؛ بهطوریکه اگر بر صلیب شدن او را از فرهنگ مسیحی حذف کنیم، دیگر شور و شوق برمانده از قرون وسطا در نقاط مختلف اروپا را شاهد نخواهیم بود؛ چراکه در فرهنگ مسیحی، بر معصومیت و مظلومیت مسیح اتفاق نظر وجود دارد؛ آنها اجازه نمیدهند که عیسا در بعد معصومیت، مظلومیت و زیبایی مورد نقد و بحث قرار گیرد. این اتفاق نظر در مورد حسین(ع) و واقعهی عاشورا، در میان فرق متعدد اسلام وجود ندارد؛ در واقع تنها، در میان شیعه دیده میشود و ماندگار خواهد بود.
بلخاری ضمن تاکید بر وجود فرق مختلف اسلامی و ذکر نام برخی از آنها، ادامه داد: معصومیت، شیدایی و عشق حسین در گسترهی فرهنگی جهان اسلام به یک اندازه نمایان نشده است. در اسلام به ظاهر دو فرقهی شیعه و سنی وجود دارد، اما در واقع آنها بسیارند؛ این امر باعث ازدیاد نگرهها نسبت به حقایق دین میشود. نگاههای متعدد و مختلف به واقعهی عاشورا و حسین(ع)، یکی از بارزترین مصداقهای بروز این رویکرد است. لذا، بسیاری از اسرار کربلا و آنچه میتوانست به عریانترین شکل ممکن در زبان عرفا افشا شود، اسیر مظلوم و معصوم این فرقهگرایی شده است. باید دریافت که چرا عرفان ما مرثیههایی دربارهی کربلا ندارد؟ چرا در کل دیوان شمس، تنها یکبار از عاشورا ذکر شده است؟ چرا سنایی، نظامی، جامی و عطار از حسین(ع) نگفتهاند؟ جان یک سوخته، بهتر حقیقت عشق را در مییابد، حدیث عشق را باید از عاشق پرسید و نه از عاقل، چراکه عاقلان حاجبان عشقاند و نه مفسران آن. عرفان ما بستر عشق است، این بستر چرا دربارهی حسین(ع) که بزرگترین واقعهی عاشقی را صورت داده، سکوت کرده است؟
وی در ادامه، ارجاع مخاطب به یک واقعهی تاریخی را ضروری دانست و افزود: امروز، از پس گذر زمان شاهد شور و شوقی در باب واقعهی عاشورا هستیم که سبب عوامگرایی در این حوزه شده است. حال آنکه اگر نهضتی برخاسته از دل، از سوی امیران دل، حمایت معنوی بشود، در دست عامه به خاک و خون نمیغلتد. اینکه شخصی چون مرحوم مطهری، واقعهی عاشورا را آسیبشناسی میکند، میتواند موید این معنا باشد که فضای رسمی، خود رویکردهای جاری را به مثابهی خطری تلقی کرده است. البته این به معنای نفی حرکت عامه نیست، تنها تاکیدی است بر عظمت واقعهی عاشورا؛ این واقعه در بطن خود آنقدر عظیم است که باید عطری حماسی در کنار عشقی عارفانه، در جان ما جاری، و نگاهمان به هستی را دگرگون کند.
بلخاری ادامه داد: به عنوان انسان عصر حاضر، مسلح به علم، نمیتوان بر واقعیات چشم فرو بست و به آنها خیانت ورزید. میخواهم به تاکید بگویم، که یکی از مهمترین عوامل عامگرایی در باب حوادث عاشورا، سکوت عرفان در اینباره بوده است؛ یا دستکم آنقدر که باید، حق مطلب را ادا نکرده است. چرا حافظ غزلهایی در باب علی اصغر ندارد؟ قصهی او با شکوه است؛ او تنها سربازی است که به قصد جنگیدن روانهی کربلا نشد، حال آنکه آن دیگران شمشیر داشتند و به قصد جنگ آمده بودند. آخرین حلقهی تعلق حسین اصغر است، او را نیز فدا میکند. اگر ابراهیم به سه شب خواب، و دو تردید اول، و نهایت یقین سوم، اسماعیل را به کربلای مذبح برد، حسین بدون تردید رفت و بدون اسماعیل از کوه بازگشت. این اوج عشق است و عرفان از آن نمیگوید. چرا عرفان مصداق کامل آنچه را که به زبان میآورد، در شهود خلوت خود آن را شاهد است و در سماع تکرارش میکند، به چشم میبیند و زبان فرو میبنند؟ چراکه حسین(ع) در مرکز مناقشات سیاسی است.
وی، بر اختلاف فرق مسلمان که موجبات برداشتهای سیاسی از واقعهی کربلا را فراهم آورده است، تاکید کرد و به ذکر مصداقی تاریخی در تایید این امر پرداخت. بلخاری خاطرنشان کرد: در جریان واقعهی جنگ جمل، عدهای برای کسب تکلیف، ابوموسی اشعری را سراغ گرفتند، که یکسو علی(ع)، امیرالمونین است و دیگرسو، عایشه امالمونین؛ چه باید کرد و جانب کدام را باید گرفت؟ او پاسخ داد: اینسو داماد پیامبر(ص) است و آنسو همسر وی؛ نزاع بر سر حکومت است، رها کنید و راه خود گیرید. این نگرهی بسیاری از بزرگان و پیروان آنها بوده است. حسین(ع) نیز، با آن ویژگیها که ما میشناسیم، در طول تاریخ برای اذهان مطرح نبوده است. برخی با اتکا به رویکردهایی از آندست که ذکرش گذشت، میپنداشتند که او به دنبال حکومت بوده و از پی نامهی کوفیان به آنجا رفته است، و از پی خلف وعدهی آنان و اینکه راه برگشت نداشته، به جنگ با ایشان پرداخته است.
بلخاری افزود: در باب مظلومیت حسین(ع) تفسیرهای متعددی وجود دارد. ابن خلدون، در یکی از مهمترین آثار خود، دو ویژگی بر حسین(ع) بر میشمرد: یک، شوکت و دیگری، اهلیت. اهلیت به این معنا که کسی، مثل او نمیتوانست فسق پنهان و آشکار یزید را آشکار کند. او حق داشت علیه یزید بیعت کند، چون یزید به نام امیرالمونین، سارق امارت مومنان بود، و فسق و فجورش آشکار. ابن خلدون معتقد است که حسین(ع) شوکت نداشت؛ او میگوید: حسین(ع) در شوکت اشتباه کرد، تصور کرد کوفیان به او قدرت میدهند، حال آنکه در تحلیل آن وقایع به خطا رفته بود. این مثالها بیانگر آن هستند، که عدهی زیادی حسین(ع) را دنبالهروی سیاست و حکومت میدانستند. در پی نگاهی عاشقانه به جریان عاشورا، این یکی از مظلومیتهای حسین(ع) است. ایندست حجابها سبب شد عین واقعهی کربلا روایت نشود و در مظلومیت تاریخی خود بماند. از آنجا که عامه پذیرفته بودند که ماجرای کربلا سیاسی است، عرفا به آن ورود نمیکردند.
وی، با تاکید بر این رویکرد، نگرهی مولانا به واقعهی عاشورا را بررسی، و تاکید کرد: نگرهی مولانا در دیوان شمس، عاشقانه است و در مثنوی عاقلانه؛ نظرگاه او به واقعهی عاشورا از این حیث در این دو اثر متفاوت است. در دیوان شمس یکسره با شیدایی و عاشقی رویارو هستیم، اما در مثنوی با عاقلی و لاجرم نقدی که در پی آن میآید. مولانا در دیوان شمس، معنا را به عرش میرساند؛ لذا آنچه مطرح است، یکسره عاشقی، شوریدگی، شیدایی و سماع است؛ مثنوی، اما قصهی عقل است و نقد. در خوانش مثنوی نباید با رویکرد استقرایی ورود کرد، چراکه از اینطریق حقیقت آن میسر نمیشود. مثنوی یک کل واحد است.
بلخاری ادامه داد: در مثنوی باید تمثیلها را به عنوان مثال در نظر گرفت. بهطور معمول مثال را وقتی فراهم میآوریم که حقیقتی را گفتهایم، اما تصور میکنیم که مخاطب، ادراک عمیق نداشته است، لذا در پی آن هستیم که به مدد مثال، مطلب را روشن کنیم. در رویارویی با مثنوی باید چنین رویکردی را برگزید، باید قبل از مواجهه با تمثیلها، وقایع قبل را از نظر گذراند. برخی به نادرست آن حکایت مولانا در دفتر ششم را طعنهزنی او به واقعهی عاشورا میدانند، حال آن که اینگونه نیست. او طعنه میزند به کسانی که سارق نام حسین(ع) هستند. پر واضح است که همگان آنها را نقد میکنند. در خوانش آنچه در دفتر ششم آمده است نیز نمیتوان مطلب قبلی مولانا را در نظر نگرفت؛ آن مطلب تفسیر «موت قبل ان تموت» است. از این دیدگاه حسین مرگ خود را خود برگزیده است و در این عالم این سعادت را به هرکس نمیدهند. لذا مولانا در پی مدح حسین(ع) و واقعهی عاشوراست. تمثیلها، روایت جزئی از یک حقیقت باطنی هستند، لذا نباید اول تمثیلها را خواند.
وی ضمن اشاره به مصادیقی برگرفته از مثنوی، عاشورا را بزم حسین(ع) دانست و تصریح کرد: عبیدالله، زینب(س) را خطاب قرار داد که دیدی خداوند چطور خاندانت به کربلا خوار ساخت؟ ایشان در پاسخ گفتند: من جز زیبایی ندیدم. زینب(س)، این را نه از آنروی میگوید که در مقام مجادله قرار دارد و باید او را منکوب کند؛ زینب(س) حقیقت را میگوید؛ آنکه عاشق است، قربانگاه را بزم خدا میداند. این را بر سبیل افراط نمیگویم؛ اما به روایت زینب، اینگونه عاشورا زیباتر است. این معنا از شعر مولانا بر میآید، نه طعن و چون آن.
بلخاری، در انتها به شرح و بسط، مصادیق این معانی را حین بازخوانی شعر مولانا برگرفته از دفتر ششم، بررسی کرد.