تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 27 آذر 1392 کد مطلب:3994
گروه: یادداشت و مقاله

کتاب از سر بیکاری احمدرضا احمدی

خرده روایت‌های آمده در این‌ کتاب، همین‌جور بر حسب علاقه‌ی شخصی راوی ـ نویسنده کنار هم قرار گرفته است و لابد می‌تواند تا صباح محشر هم ادامه پیدا کند.

 مجله‌‌ی آسمان ـ حسن همایون: یک؛ «از جوانی این رویا همراه من بود، که در آسمان‌خراشی مشرف به دریا، من یک آپارتمان مجلل دارم...» این سطر از صفحه‌ی پنجاه و یک کتاب «آپارتمان،دریا» تازه ترین اثر احمدرضا احمدی مدخل خوبی برای راه پیدا کردن به آن است. آدم بیکاری که گویا یک شهروند آمریکایی است، در آپارتمان اجاره‌ایش خودش را حبس کرده است، مگر همسر سابقش و صاحب‌خانه کسی  به او زنگ نمی‌زند. آدم بیکاری که معلوم نیست چند سال دارد؟! برای چه خودش را در آپارتمانش حبس کرده است؟! همین‌جور یک ریز حرف می‌زند، در حالی که معلوم نیست با خودش حرف می‌زند یا برای کسی حرف می‌زند؟! یا این‌که از زندگی ملال‌آورش رو نویسی می‌کند؟! آدم بیکاری که مگر با سکوت و اندوه با هیچ چیز دیگر این هستی میانه‌ای ندارد. گاه از راهرو آپارتمانش می‌گوید، گاه از پنجره بیرون را می‌بیند و رویداد‌های خیابان را نقل می‌کند. گاه هم از دختر چشم عسلی  حرف می‌زند. از ویلون سل و همین‌طور نوازنده‌‌اش که تصادف کرده است. همه‌ی این چیز‌های نامعلوم؛ دست به دست هم می‌دهد، بیش‌تر از این‌که با یک داستان روبرو  باشیم، به خرده روایت‌های پراکنده، بی‌ربط و ملال آوری بر می‌خوریم. خرده روایت‌‌هایی پراکنده و ملال‌آور که به همه چیز می‌برد الا رمان برخلاف آن‌چه بر روی جلد کتاب نوشته شده است؛ «نخستین رمان احمدرضا احمدی»!

زاویه‌ی دید به نظر اول شخص است. خاطره‌ها، یاد‌ها، دوست‌داشتنی‌ها، حسرت‌های نویسنده همین‌جور در خرده روایت‌هایی مکرر کنار هم قرار می‌گیرند کتاب را به ۱۹۲ صفحه در قطع رقعی می‌رسانند، لابد همین‌ها از نظر ناشر و نویسنده کافی است تا مجاب شویم که با رمان روبرو هستیم؛ اما آموزه‌های زیبایی‌شناسی مدرن و رمان‌نویسی امروز این دست، رویکرد‌های منسوخ را دیگر رمان به شمار نمی‌آورد.

راوی ـ‌ نویسنده از همفری بوگارت، آلبر کامو،باخ و... شماری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در متنش یاد می‌کند، بدون آن‌که اقتضاء روایت باشد. گویی همین اندازه که میل راوی ـ نویسنده بر این قرار گرفته تا از دوست‌داشتنی‌هایش بگوید کافی است؛ آسمان ریسمان ببافد، به حدیت‌نفسی گویی و واگویه‌های بی‌پایانش ادامه دهد.

 خرده روایت‌های آمده در این‌ کتاب، همین‌جور بر حسب علاقه‌ی شخصی راوی ـ نویسنده کنار هم قرار گرفته است و لابد می‌تواند تا صباح محشر هم ادامه پیدا کند و اصلا و ابدا نمی‌توان هیچ پایانی برایش متصور بود. از طرفی با حذف این خرده‌روایت‌ها و اضافه کردن بی‌شمار خرده روایت دیگر نه تنها  چیزی از متن کاسته نمی‌شود بلکه می‌تواند این ملال هم در پی نداشته باشد.

احمدرضا احمدی دنباله‌ی آن مشی که یک دهه است در پیش گرفته، یک‌سره در کار نوشتن ـ به تعبیری دیگر تولید انبوه ـ  متن‌های متعدد است؛ در تازه‌ترین اثرش هم از آن‌چه در توان داشته فروگذار نکرده است، دنباله‌ی شعر‌هایش با دامنه‌ی واژگان محدود و تکراری، همان فضا‌های پیشین را این‌جا به شرح و بسط بیش‌تر دنبال می‌کند. بسیاری از بخش‌های کتاب «آپارتمان،دریا»، را می‌توان به جناب عباس کیارستمی داد تا آن سطر‌های منثور افقی را تکه تکه کند و عمودی زیر هم بچیند؛ مانند همان بازی که بر سر متن‌هایی از ادبیات کلاسیک فارسی در آورده است. بله، این متن همان‌جور که در روایت، پرداخت، فضا‌سازی، شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌نویسی و  دیگر مولفه‌های رمان، چندان ربطی به داستان ندارد، از نثرش هم انتظاری نمی‌رود که داستانی باشد. نثر کتاب «آپارتمان، دریا»  بازتولید  همان نثر و نگاه معمول احمدرضا احمدی در شعر‌هایش  است. خیلی از بند‌های افقی  این متن را می‌توان عمودی نوشت به هیچ‌کجا بر نمی‌خورد!

گویی نویسنده پی آن بوده است، از رهگذر  نوشتن نقبی بزند به رویا‌های برآورده نشده، به دوست‌داشتنی‌هایش. گاه وبی‌گاه هم از منظرش درباره‌ی زندگی و چیستی و چگونگی چیز‌ها بگوید، همین‌ها وی را وادار کرده کتاب «آپارتمان، دریا» را تالیف کند، لابد.

 دوم؛ اخیراشرح چگونه نویسنده شدن اومبرتو اکو، در کتاب «اعترافات یک رمان‌نویس جوان» به ترجمه‌ی مجتبی ویسی در تهران منتشر شده است؛ این نویسنده‌ی سرشناس ایتالیایی، در تازه‌ترین اثرش شرح می‌کند چگونه از نشانه‌شناسی و دیگر حوزه‌های علوم انسانی راه به ادبیات و رمان پیدا می‌کند. در همین کتاب نویسنده‌ی رمان‌های تحسین شده‌ی «نام گل سرخ»، «آونگ فوکو» و... به اعتراف می‌گوید من یک رمان‌نویس جوان هستم زیرا دو – سه دهه‌ی پیش نخستن رمانم را خلق کردم (نقل به مضمون).

 در همین کتاب از تحقیق‌های چند ساله‌اش برای خلق یک، یک رمان‌هایش پرده بر می‌دارد، این به علاوه  دانش گسترده‌ی این نویسنده‌ی مهم در حوزه‌های مختلف علوم انسانی، نشانه‌شناسی، تاریخ قرون وسطی و... است. او از  همه‌ی آن دانش و دست‌آورد‌های علمی‌اش در حوزه‌های دیگر، همچنین چند سال تحقیق در خلق رمان‌هایش بهره می‌گیرد، تا رمانی را به انجام برساند. دیگر هنرمندان و نویسندگان مهم جهان هم چنین ر‌فتار می‌کنند. در ایران اما گویی اصلا بنا بر این نیست، هم‌چنان معمول‌ترین راه برای نوشتن و خلق  داستان، شعر، نمایش‌نامه و دیگر آثار ادبی و هنری همین  است که نویسنده چشم‌هایش را بر هم بگذارد، خیال‌پردازی کند.خیال‌های بی‌ربطش را رونوسی کند تا متنی نوشته شود. بعدهم به هر دلیلی به عنوان ادبیات، معرفی شود. احمدرضا احمدی شاعر پیش‌کسوت هم بر همین سیاق بستن چشم‌ها و خیال‌پردازی کردن صرف دست به کار نوشتن کتاب «آپارتمان،دریا» برده است. برای شاعری مانند او این اثر - که از آن به عنوان نخستین رمانش یاد شده است-  چیزی به کارنامه‌ی کار ادبی – هنری‌اش اضافه نمی‌کند که هیچ بلکه میانگین نمره‌ی و عیار خلاقیت وی را پایین هم می‌کشد.


سه؛ کتاب «آپارتمان،دریا» را از هر کجا باز کنید، بخوانید خللی در فهم و خوانش آن رقم نمی‌خورد. مخاطب هر کجاکتاب را ببندد می‌‌توان به عنوان پایان  اثر تلقی کرد. بر فرض این‌که «آپارتمان،دریا» رمان باشد،این  اثر تنها رمانی است که به اندازه‌ی مخاطب‌هایش ضرب در شصت و سه فصل آن، یعنی به این شمار می‌تواند پایان داشته باشد، در نوع خودش بی‌نظیر است!

نکته‌ی آخر آن‌که مخاطب  جا به جای این اثر با چالش و ایراد‌های  دستوری روبرو می‌شود. از آن‌جمله نگاه کنید به این مواردی که در کتاب آمده است «... ناگهان اتوبوسی از روبرو ظاهر شد.سرعت زیاد داشت»، نحو صحیح گزاره هست، «سرعت زیادی داشت»«من همیشه ۲۹ ماه کرایه‌اش را به حسابش می‌ریختم»،نحوه صحیح گزاره به این‌گونه باید باشد، «من همیشه بیست و نهم هر ماه کرایه‌اش را به حسابش می‌ریختم» دیگر آن‌که «امشب جدایی از همسرم را از سال‌ها جدایی حس کردم»  چندباری این گزاره را خواندم، تا حدس بزنم کلمه‌ایی از آن افتاده است لابد از سر بی‌حوصلگی، آقای راویی شکل درست گزاره به این نحو است، لابد «امشب جدایی از همسرم را بعد سال‌ها جدایی حس کردم» به فارسی که از دیرباز تاکنون گفته و نوشته شده است، می‌گفتند و می‌گویند از قدمای شمس قیس خوان تا شبه پست‌مدرن‌های وطنی که موصوف و صفت بایسته است، پیوند و عجین باشند. به فارسی که از دیرباز تاکنون گفته و نوشته شده است، نخوانده‌ام و به دو گوش نشنیده‌ام از قدمای شمس قیس خوان تا شبه پست‌مدرن‌های وطنیکه برای لفظ «تعظیم» به معنای کرنش، از صفت «غرا» به معنای رسا استفاده کنند؛ اما بخوانید که «در خیابان پنجم نیویورک، راننده سیاه‌پوست با تعظیم غرایی در لیموزین را برایم باز کرد...». باری دعوا بر سرلحاف ملا نیست، تو از این مُجمل خود بخوان حدیث مفصل. وقت خواندن کتاب مداد برای  ویرایش چند‌باره متن حکمن دم دست‌تان باشد.

 

http://www.bookcity.org/detail/3994