تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 14 تیر 1389 کد مطلب:411
گروه: درس‌گفتارها

دید انسانی سعدی بی‌همتاست

گزارشی از درس‌گفتار «روش‌شناسی شعر سعدی» با سخنرانی دکتر علی‌رضا فولادی.

آناهید خزیر: «جنبه‌ی اخلاقی سعدی در آثارش، بر کسی پوشیده نیست. اما لازم است گفته شود که او در این زمینه، برون‌گرا و کاربردگرا است. به همین دلیل است که از عدل و احسان سخن می‌گوید. او از دید انسانی و بیان اخلاقیات، همتا ندارد. آن‌چه سعدی درباره‌ی تربیت و اصول آن گفته، همان است که امروزه دانشمندان علوم تربیتی به آن رسیده‌اند.»

آن‌چه بازگو شد بخشی از سخنان دکتر علیرضا فولادی، عضو هیات علمی دانشگاه کاشان، در بیست و چهارمین مجموعه درس‌گفتارها‌یی درباره‌ی سعدی با عنوان «روش‌شناسی شعر سعدی» بود. «طنز در زبان عرفان»، «مبانی عروض فارسی»، «زبان عرفان» و مجموعه شعر «باید سلام کرد به گستره زیستن» از دیگر آثار دکتر فولادی است.

دیدگاه روش‌شناسی شعر شاعران

از هر دیدگاهی که شعر شاعران را بررسی کنیم، به نتایجی متناسب با آن دیدگاه خواهیم رسید. تعداد این دیدگاه‌ها هم اندک نیست، مخصوصا با گسترش نظریه‌های ادبی، می‌توان دیدگاه‌های فراوانی یافت و مبنای پژوهش قرار داد و به نتایجی رسید. همانند نظریه‌های فرمالیستی، ساختارگرایی یا جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و تاریخی. روش‌شناسی نیز یکی از آن دیدگاه‌هاست که از دید من می‌تواند برای ارزیابی شعر شاعران، مورد استفاده قرار بگیرد. البته باید به این نکته توجه داشت که روش‌شناسی را بیشتر درباره‌ی علوم به‌کار می‌برند و تا کنون دیده نشده است که کسی درباره روش‌شناسی شعر، سخن بگوید. چون شعر، امری ذوقی و معرفتی است و مدل تعریف شده و دقیق روش‌شناسی درباره‌ی آن، کارآیی ندارد. با این همه، من در کتاب «زبان عرفان» این روش را درباره‌ی کتاب‌های عرفانی به‌کار بردم و به نتایج جالبی رسیدم. به همین دلیل است که تصور می‌کنم می‌توان شعر سعدی را از نگاه روش شناسانه هم بررسی کرد و شناخت.

روش‌شناسی چیست؟

پیش از ‌شناخت روش‌شناسی شعر سعدی، باید ما به تعریفی از خود روش‌شناسی برسیم. به نظر من کامل‌ترین تعریف این است که بگوییم روش‌شناسی، شناخت گفتار در پیوند تعلیلی با ساختار اندیشه است. یعنی این‌که شعر یک شاعر را بررسی کنیم و به مبانی اندیشه و فکری او برسیم و آن‌گاه بگوییم که آن مبانی در زبان او، چه تاثیر و نمودی داشته است.

درباره‌ی رابطه‌ی زبان و اندیشه، دو نظریه وجود دارد. گروهی معتقدند که اندیشه بر گفتار مقدم است؛ و گروهی گفته‌اند که گفتار و اندیشه، یکی‌اند و هر دو با هم بروز می‌کنند. اینان معتقدند که بدون سخن، نمی‌توان فکر را سامان داد. تعریفی که ما از روش‌شناسی به ‌دست دادیم، تقریبا با دیدگاه دوم منطبق است. ما هر جور که بیندیشیم، همان گونه در ظاهر ما آشکار می‌شود.

 این نیز گفتنی است که روش‌شناسی را می‌توان یک نوع منطق دانست. اما این منطق، تنها مدل ارسطویی آن نیست، بلکه هر گوینده‌ای  منطق خاص خود را دارد. سعدی نیز از این امر مستثنا نیست. توجه به این نکته اهمیت دارد که روش‌شناسی شعر فارسی، مبنای فکری به ما می‌دهد تا علوم را ایرانی‌سازی کنیم. ما ایرانی‌ها به هر چیز که نگاه می‌کنیم، باطن آن را در نظر می‌گیریم. این از مبانی فکری ما برمی‌خیزد. چرا که پایه‌ی اندیشگی ایرانی چنین است که از دیدن واقعیت، به ذهن می‌رسد. به هر حال، دیدگاه روش‌شناسی متناسب با فکر ایرانی، الگویی بومی برای شناخت آثار ادبی به‌دست می‌دهد.

یک پرسش دیگر که از همین ابتدا باید به آن پاسخ داد این است که روش‌شناسی چه تفاوتی با نقد و سبک ادبی دارد؟ تفاوت آن‌ها در روال کار هر کدام است. روال کار سبک‌شناسی، توصیفی است. گاه آمار و علوم دیگر ، مانند تاریخ و جغرافیا، نیز به کمک سبک‌شناسی می‌آید. روال کار نقد ادبی تحلیلی است. نقد ادبی کمک می‌کند تا آثار ادبی را رمزگشایی و از ظاهر به عمق حرکت کنیم. ولی در روش‌شناسی، تعلیل مطرح است و همواره باطن، علت ظاهر است.

چگونه می‌توان آثار ادبی را روش‌شناسی کرد؟

برای روش‌شناسی آثار ادبی، دو جنبه را باید در نظر گرفت. یکی جنبه‌ی اندیشگی و دیگر جنبه‌ی گفتاری. من مخصوصا به جای زبان، گفتار را به‌کار می‌برم. چون زبان مفهوم وسیعی دارد. به هر روی، هنگامی که شعر شاعری را می‌خوانیم، باید رابطه‌ی جزء و کل را بررسی کنیم تا بتوانیم مبنا و مرکز اندیشه‌ی او را بشناسیم و تاثیر آن را در گفتارش، بسنجیم. چنین کاری، هنگامی صورت می‌گیرد که بتوانیم به سه پرسش پاسخ دهیم: نخست این که مساله شاعر، در سرودن شعر و پدید آوردن اثرش، چه بوده است؟ این را در روان‌شناسی «عقده» می‌نامند. چون مساله، همیشه مرکب از دو جنبه‌ی متعارض و سویه است. سوال دوم این است که فرضیه‌ی شاعر چه بوده است؟ فرضیه یعنی حل تناقض. پرسش سوم نیز چنین است که شاعر، مساله خود را چگونه بیان کرده است؟

اکنون اگر بپرسیم که در بین شاعران فارسی‌گو، چند نفر را می‌توان نام برد که متفکر بوده‌اند و جهان‌بینی داشته‌اند؟ واقعیت آن است که شاید تعداد آن‌ها به ده نفر نیز نرسد. تنها می‌توان از کسانی همچون فردوسی، مولانا، خیام، ناصرخسرو و سعدی، نام برد. برای نمونه می‌توان گفت که تعارض و مساله‌ی فردوسی، تعارض میان دین و ملیت است و این که چگونه می‌توان دین را با ملیت جمع کرد. فرضیه‌اش نیز در مفهوم ملیت می‌گنجد. ناصرخسرو هم مساله‌اش تعارض میان سیاست و مذهب زمان خوش است. آن‌چه او بدان دست یافته، حل مساله اوست. خیام هم به همین گونه است. مساله‌ی او تعارض میان زندگی و مرگ است و مساله‌اش را با «خوش باشی» حل می‌کند.

مساله‌ی سعدی و پاسخ او به فرضیات‌اش

حقیقت آن است که مساله‌ی سعدی، تعارض میان اخلاق و طبیعت آزاد انسانی است. او تنها اخلاقی نیست؛ بلکه در جایی اخلاق را بیان می‌کند و در جایی دیگر از طبع گریزان انسان و فرار او از بایدها و نبایدهای اخلاقی، سخن می‌گوید. اما سعدی این تعارض را چگونه حل می‌کند و فرضیه او در این باره چیست؟

فرضیه‌ی سعدی این است که باید مطالب اخلاقی را با ظرافت هنری، فکری و فرهنگی آمیخته کرد. از نظر او، اخلاق، زوربردار نیست، بلکه این زیبایی است که می‌تواند اخلاق را در دل شنونده جای دهد. او در بخشی از «گلستان» این مساله را به روشنی بازگو می‌کند و درباره‌ی فرضیه‌اش نیز سخن می‌گوید.

سعدی می‌گوید: «غالب گفتار سعدی طرب‌انگیز است و طیبت‌آمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن، کار خردمندان نیست». سعدی خود پاسخ می‌دهد: «ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است، پوشیده نماند که در موعظه‌های شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته، تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند». همه مساله سعدی و فرضیه او، در این عبارت نهفته است.

شگردهای سعدی در بیان مسائل و فرضیاتش

مهم‌ترین و کلی‌ترین شگرد سعدی را باید وارد کردن مبحث عشق به حوزه‌ی اخلاقیات دانست. عشق جزء مسائل اخلاقی نیست، بلکه این ابداع سعدی است که عشق را وارد حکمت عملی می‌کند. به‌راستی هم در هیچ کتاب اخلاقی نمی‌توانید راجع به عشق، سخنی پیدا کنید. اگرهم هست، تنها اشاره‌های کوتاه است.

اخلاق سعدی، تنها با مباحث عقلانی بیان نمی‌شود؛ بلکه او مبحث عشق را هم وارد بحث می‌کند تا سخنش را تعدیل کند و به آن جاذبه بدهد. او هم در «بوستان» و هم در «گلستان»، بابی را به عشق اختصاص می‌دهد. این نمودی از همان فرضیه اوست که باید اخلاق را با بیان زیبا بازگو کرد. اگر غیر از بود، کلام او خشک و بی روح می‌شد.

دو کتاب «بوستان» و «گلستان» سعدی، آثاری دو صدایی هستند. یک صدا، صدای عشق است و صدای دیگر، صدای اخلاقیات است. سعدی نخواسته است که این دو را به یک صدای واحد تبدیل کند. بیان او در این زمینه مجزاست. فردوسی هم با این که دو صدایی است و از دین و ملیت سخن می‌گوید، اما این دو را از هم جدا نکرده. بلکه هر دو را در هم آمیخته و یک اثر واحد عرضه کرده است.

زبان سهل و ممتنع سعدی، یکی از راه‌هایی است که او برای نشان دادن اخلاقیات، با زبان زیبا، در نظر گرفته است. او زبانی برگزیده که کسی در فهم آن دچار مشکل نشود. اما در عین حال، زبان او استوار هم است. یک نمود دیگر اندیشه سعدی در شعر، حکایت‌های اوست. شعر عرفانی هم از حکایت بهره برده است. اساسا هر شعری که مبنای تعلیم داشته باشد، حکایت هم دارد مثل «مثنوی» مولانا و «حدیقه» سنایی.

سعدی هم از این ابزار استفاده کرده است. حکایت‌های او گاه یک بیت است و گاه سه صفحه. اما همیشه به کوتاهی سخن توجه می‌کند. مثلا در دو بیت می‌گوید «یکی پیش شوریده حالی نوشت/ که دوزخ تمنا کنی یا بهشت؛ بگفتا مپرس از من این ماجرا/ پسندیدم آنچ او پسندد مرا». این حکایتی است که تنها یک دیالوگ دارد.

یک شگرد دیگر او کاربرد طنز است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مثل این بیت: «شخصی همه شب بر سر بیمار گریست/ چون روز آمد بمرد و بیمار بزیست». از این گونه طنزها، در سخن سعدی بسیار یافت می‌شود.

 

یکسانی روش‌شناسی غزلیات سعدی با بوستان و گلستان

آیا سعدی در «بوستان» و «گلستان»، با سعدی در غزلیات، فرق می‌کند؟ این پرسشی است که می‌تواند پاسخ آن مثبت باشد و چنین گفته شود که سعدی غزلیات با سعدی آن دو کتاب، تفاوت دارد. چون غزلیات در قالب خاص و با حال و هوایی دیگر، عرضه شده است. اما چنین پاسخی، دقیق نیست و ارجح آن است که بپذیریم سعدی در «بوستان» و «گلستان»، با سعدی غزلیات تفاوتی ندارد. می‌توان برای اثبات این سخن، به تاریخ استناد کرد.

سعدی پس از تحصیل در نظامیه‌ی بغداد، در سال ۶۵۵ قمری به شیراز برمی‌گردد و یک سال بعد «گلستان » و «بوستان » را می‌نویسد. هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد که نشان بدهد پیش از این زمان ، او غزل و شعری گفته باشد. غزلیات سعدی مربوط به همین سال و سالیان پس از آن است. پس سعدی که در یک زمان «بوستان» و «گلستان» و سپس غزلیات را می‌نویسد، نمی‌تواند دو نفر و با دو روش باشد. بی‌گمان این دو کتاب، از دید تاریخی، یکسان و برابرند. از دید روش‌شناسی نیز اگر نگاه کنیم باز به این نتیجه می‌رسیم که سعدی در غزلیات، با دو کتاب دیگرش تفاوتی ندارد.

پیش از شناخت روش‌شناسانه‌ی غزلیات سعدی، نخست باید اشاره کرد که در روش شاعران دو تغییر ممکن است اتفاق بیفتد، یکی تغییر «تبدیل ذاتی» است که مثل جهش ژنتیکی است و شاعر از یک روش به روش دیگر منتقل می‌شود، آن‌چنان که می‌پنداریم دو نفر بوده است. نمونه‌ی بارز آن، سنایی غزنوی است که در دوره‌های مختلف زندگی، روش‌های متضادی ارائه کرده است و از مدح درباریان و عشق زمینی به شعر زاهدانه و عرفانی رسیده است.

تغییر دیگر «غیر تبدیل ذاتی» است. در این نوع تغییر فقط جابه‌جایی در اجزای روش روی می‌دهد. این دو روش نیست، بلکه یک روش است که بر اثر تن دادن به قالب‌های مختلف شعری روی می‌دهد. نمونه روشن آن هم مولوی است. مولوی در «مثنوی» با مولوی «غزلیات شمس» خیلی تفاوت ندارد. تغییر سعدی نیز از همین نوع است و آن را باید تغییر غیر تبدیل ذاتی دانست. حتی می‌توان چنین گفت که سعدی بارزترین و برجسته‌ترین نمونه از این نوع است.

مساله و فرضیه سعدی در غزلیات

برخلاف «بوستان» و «گلستان» که در آن جهت اصلی تعارض سعدی، اخلاق بود، در غزلیات تعارض او مساله‌ی عشق است. به سخن دیگر، موضوعی که در آن دو کتاب به عنوان یک باب مطرح بود، در غزلیات، تمام مساله می‌شود. سعدی چه از عشق سخن بگوید و چه نگوید، فردی اخلاقی است. پس آن گاه که از عشق سخن می‌گوید، بدنبال این خواهد بود که از محدوده اخلاق خارج نشود. در حقیقت مساله سعدی در غزلیات، تعارض بین عشق و اخلاق است. سعدی می‌خواهد عاشق باشد، اما چون اخلاقی است، آن را رنگ عشق اخلاقی می‌دهد. فرضیه او نیز در حل چنین تعارضی است.

می‌توان یکی از غزلیات او را یاد کرد که به روشنی به این تعارض اشاره دارد و نمونه‌ای از غزل ساخت شکن اوست، «دلی که عاشق صادق بود مگر سنگ است/ ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است؛ برادران طریقت نصیحتم مکنید/ که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است».

در این نمونه، تعارض اصلی در این است که عاشق نصیحت نمی‌شنود و چگونه می‌توان او را سر به راه کرد. فرضیه او نیز تلفیق میان عشق و اخلاق است. اتفاقا همین تلفیق است که برجستگی سعدی را در میان تمام غزل‌پردازان شعر فارسی، نشان می‌دهد و باعث می‌شود که ما غزل او را متمایز از دیگران بدانیم و بگوییم که غزل سعدی اخلاقی است.

غزل اخلاقی و جایگاه سعدی در این نوع شعر

گفته‌اند که غزل از لحاظ محتوایی بر سه نوع است، یکی غزلی است که اشاره به عشق زمینی دارد؛ دسته دوم غزل‌هایی است که در آن عشق آسمانی مطرح می‌شود و نوع سوم نیز به نام عشق شاعرانه قابل تعریف است. در نوع سوم، معشوق نه آسمانی است و نه زمینی؛ زبان آن هم سمبولیک است. اکنون پرسش این است که غزل سعدی در کدامیک از این سه نوع جای می‌گیرد؟

به گمان من برای سعدی باید دسته‌ی چهارمی در نظر گرفت. در این دسته و نمونه، عشقی که عرضه شده، اخلاقی است. الگوی بارز و روشن آن هم خود سعدی است. عشق اخلاقی با عشق زمینی فرق می‌کند؛ عشق زمینی‌ست، اما عشقی‌ست که از دایره‌ی اخلاق، بیرون نرفته است و بیش‌تر گفتمان اخلاقی دارد. از این روست که باید برای غزل سعدی، باب تازه‌ای را گشود.

برای این‌که بدانیم عشق اخلاقی چگونه عشقی است، نیاز به توضیح و پیش درآمد مختصری دارد. خود سعدی نسبت به این موضوع دو رویکرد دارد. یکی رویکرد درسی است و دیگری رویکرد نفسی. در رویکرد درسی، سعدی یک مبداء برای عشق قائل می‌شود که همان عشق زمینی است؛ و یک مقصد و یک مسیر. این را در دو کتاب «بوستان» و «گلستان»، مطرح می‌کند.

درباره‌ی عشق زمینی می‌گوید: «ترا عشق همچون خودی ز آب و گل/ رباید همی صبر و آرام دل». و درباره‌ی مسیر عشق چنین می‌گوید: «چنان فتنه بر حسن صورت نگار/ که با حسن صورت ندارند کار؛ می صرف وحدت کسی نوش کرد/ که دنیا و عقبی فراموش کرد».

ویژگی‌های عشق اخلاقی در شعر سعدی

اکنون باید به رویکرد نفسی او در غزلیات توجه کرد. عشق نفسی خصوصیاتی دارد که اگر آن‌ها را کنار هم بگذاریم، به شناخت عشق اخلاقی می‌رسیم. یکی از این خصوصیات، جمال‌گرایی است. در این نوع، جزئیات جسم معشوق اهمیتی ندارد بلکه کلیت زیبایی اوست که برای عاشق مهم است. به‌خاطر همین است که این نوع عشق، با هوا و هوس متفاوت است. خود سعدی می‌گوید «هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است/ عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است»

دومین ویژگی عشق در غزلیات، معناگرایی آن است. یعنی پیش از آن که جمال صورت محبوب مورد توجه عاشق باشد، جمال سیرت و اخلاق او توجه عاشق را برمی‌انگیزد. سعدی می‌گوید: «چون می روشن در آبگینه صافی/ خوی جمیل از جمال روی تو پیدا». این نگاه، نگاهی معناگرایانه است و معشوق، خوی و خصلتی فرشته‌گون دارد «ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است/ از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را»

ویژگی دیگر عشق اخلاقی، انسان‌گرا بودن آن است. عاشق در وجود معشوق، که انسان است، زیبایی باطن را جست‌وجو می‌کند. خداگرایی نیز از دیگر خصوصیات این نوع شعر است. به این معنا که غزل اخلاقی می‌تواند عرفانی نباشد اما خداگرایانه باشد. عاشق که به معشوق نگاه می‌کند، یاد صانع زیبایی می‌افتد «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» یا «در روی تو سر صنع بی چون/ چون آب در آبگینه پیداست». این همان غزل اخلاقی سعدی است. عشق آن نیز در محدوده اخلاقیات است.

دو گفتمان سعدی در غزل اخلاقی او

همه‌ی آن‌هایی که برشمردیم، علت اندیشگی است. پس چگونه در گفتار سعدی، به عنوان معلول زبانی نمود یافته است؟ در غزلیات سعدی، مساله و فرضیه به صورت آمیختگی دو گفتمان نمود دارد. یکی گفتمان تغزلی است که شامل گفتمان عاشقانه، مغانه و خنیاگرایانه است. دیگری گفتمان اخلاقی است. این دو، در غزل سعدی، تلفیق پیدا کرده‌اند. برای همین است که در شعرش از وفا و تحمل و دیگر مسایل اخلاقی صحبت می‌کند.

این شگرد ادبی اوست و باید آن را مخصوص به خود سعدی دانست. جالب این‌جاست که این شگرد حتب در علم بلاغت هم نامی ندارد. یک نمونه آن این بیت از غزل اوست «من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد/ به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول» یا «جان است و از محبت جانان دریغ نیست/ اینم که دست می‌دهد ایثار می‌کنم»

در این بیت‌ها، دو نوع گفتمان تغزلی و گفتمان اخلاقی دیده می‌شود. سعدی برای چنین کاری از دو شیوه سود برده است، گاهی این تلفیق در محور افقی یک بیت صورت گرفته است و گاهی در محور عمودی و در دو بیت. مثل این نمونه «ای نفس خرم باد صبا/ از بر یار آمده ای مرحبا؛ قافله شب چه شنیدی ز صبح/ مرغ سلیمان چه خبر از سبا؛ بر سر خشمست هنوز آن حریف/ یا سخنی می رود اندر رضا» به هر روی می‌توان گفت که هیچ کتاب اخلاقی را نمی‌توان یافت که همانند غزل سعدی، درس اخلاق داده باشد.

http://www.bookcity.org/detail/411