تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرهیختگان ـ سجاد صاحبانزند: این سالها انتشار مجموعه شعر، دردسرهای خاص خودش را دارد، آن هم زمانی که ناشری معتبر پشت قضیه است. حسن همایون اما موفق شد مجموعهاش را با عنوان «برف تا کمر در تاریکی نشسته» در نشر مروارید چاپ کند. همایون در سال ۱۳۸۵ از زادگاهش مرودشت به تهران مهاجرت کرد، روزنامهنگاری خواند و چند سالی است خبرنگاری میکند. او با انتشار نخستین مجموعه شعرش نشان داد که میخواهد در این عرصه جدی باشد. این شاعر جوان اهمیت زبان یک شاعر را به تخیل و مکانیسم تخیل در آثارش میداند.
نخستین پرسش درباره ساختار زبانی شعرهاست. نحو زبان را به هم نمیزنید. این ساختار استاندارد زبان، چه کمکی به شعرت میکند؟!
من «زبان» را به نثر فرو نمیکاهم؛ وقتی میگوییم «زبان» تخیل، نحو، نثر، اندیشه و فرم را شامل میشود. از اینرو به اقتضای معنا و روایت مدنظر، زبان هم شکل میگیرد. بسته به روایت، زبان، دستخوش انواع تغییرها و دگردیسیها میشود. لابد بازتاب آن دستبردنها و دگردیسیها را میتوان در نحو گزارهها دید. شکل دمدستی خلاقیت این است که فردی بیاعتنا به اقتضای روایت، تخیل و... بخواهد به هزار و یک اطوار در نحو دست ببرد، بعد هم مدعی بازیهای آنچنانی شود. این یک بازی رو و نخنماست. الزام ادبیات در دستیافتن به خلاقیت و گریز از عادتهای ذهنی بیشمار است که حدود و ثغور نحوشکنیها را معلوم میکند. قطعا به خوشایند شاعر نیست، اگر باشد ره به ترکستان میبرد. بنابراین همواره سعی داشتهام در تحقق خلاقیت از راههای رفته معمول نروم. با این رویکرد به زبان و امر زیبا، میبینید در کتاب، شعرهایی در شکلهای معمول دستور زبان فارسی رقم میخورد، گاهی هم اینطور نیست. مهمتر آنکه من معتقدم اهمیت زبان یک نویسنده به تخیل و مکانیسم تخیل در آثارش است. گر نه خواهرزاده خردسال من هم به اعتبار فارسی سخنگفتن از این اطوارهای زبان تا حدی میداند. همچنین تجربه آنچه شعر زبان گفته میشود، نشان داده گاه آدمهایی فاقد خلاقیت، تخیل و بیبهره از نگاه انتقادی پشت این بازیها زبانی سنگر گرفتند تا آن کمبودها را پنهان کنند. دیگر آنکه من هم در نحو گزارهها و ارکان جملههای برخی اشعار دست بردم به شرط آنکه از فرآیند روایت دور نیفتم تا به تحقق خلاقیت بینجامد. مثلا شعر «مثل تقویمی خورشیدی میسوزم»و...
چقدر کارهایت را ویرایش میکنید؟
به اعتقاد من ادبیات انتقادی و اثرگذار در بازنویسیهای مکرر شکل میگیرد. در کار ویرایش یا متن از بازنویسیهای مکرر سوراخ میشود یا خودم خسته. اینکه کدامیک در بازنویسیها رخ میدهد هم مستلزم استخدام کارگاه محبوبم «مگره» است؛ تا سر در بیاورد من کم میآورم بهعنوان نویسنده متن یا متن نوشتهشده اعم از شعر و داستان. نویسندههای مهم از هر کاری در نوشتن تن بزنند از زیر بار بازنویسی شانه خالی نمیکنند، مثلا به نویسندههای محبوبم ارنست همینگوی و میخائیل بولگاکف نگاه کنید، دربازنویسی چقدر ممارست دارند. اما فضای تنبل ادبیات ما همچنان بر طبل فرشته الهام میکوبد؛ حال آنکه نوشتن عرفیترین کار آدمی است.
یکی دیگر از خصوصیات شعرهایت، سطرهای بلند آن است. در تقطیع شعر، چه اصلی برایت مهم است؟
بنا براین بود، گزارهای با یک معنا – فضا را، به سطر بعد منتقل نکنم که تمرکز مخاطب را ناشیانه به هم بزند. برخی چیز دیگر میگویند مثلا عباس صفاری در تقطیع سطرها معتقد است تا وقتی نفس مخاطب کش میآید! من از آنجایی که نمیدانم مخاطب سیگاری هست یا نه، نفس کوتاه دارد یا بلند، بنا را همان واجد معنابودن سطرها میگذارم تا برای فهم دنبالهاش لازم نباشد مخاطب سطرهای بعدی را هم دنبال کند. همچنین سعی کردهام وقتی جمله تمام شد سر سطر بعد بروم، اما همهجا این اصل رعایت نشده است. آنجا سعی کردهام گزاره در یک بند معنادار باشد.
این کتاب چگونه شکل گرفت؟ یعنی چه زمان احساس کردید تعدادی شعر دارید که میتوانند در یک مجموعه منتشر شوند؟
وقتی دست به سرم کشیدم، چنگی مو بر کف دستهایم آمد، ترسیدم وای پیر شدم بیکتاب ماندم. اینها را به شوخی گفتم صدالبته به طعن و کنایه بر خیل بیشمار آدمهایی که از جیب مبارک کتاب چاپ میکنند. از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۲، شش سال زمان برد، من هر چند ماه یک بار شعرهایی را از مجموعه کنار میگذاشتم و شعرهایی دیگر اضافه میکردم. وقتی دیدم، این شعرها را میتوانم بازتاب ۱۰ سال تجربهاندوزیهای ضروری در عرصه خلاقیت بدانم به دو شرط مهم تن به نشر کتاب دادم؛ نخست شرط کردم با خودم ناشر محترم، از جیب مبارک برای چاپ کتاب سرمایهگذاری کند. دوم به من حقالتالیف بدهد. هر چند برای چاپ کتاب کیسه ندوختهام و نخواهم دوخت اما برایم بسیار مهم بود، ناشر ولو به صورت نمادین صد ریال به من پول بدهد، البته نشر محترم مروارید ۱۰ درصد از پشت جلد کتاب را بهعنوان حقالتالیف به من پرداخت کرد. اگر این دو شرط برآورده نمیشد تا صد سال دیگر هم شعرهایم را چاپ نمیکردم. برای کسانی که در دست برخی ناشران سر کیسه میشوند، عمیقا غمگین هستم. برای ناشرهایی هم که پول میگیرند و به کار تولید انبوه کتاب مشغول هستند هم متاسفم. لازمه فعالیت حرفهای در همه جای دنیا رعایت کردن حقوق تولیدکنندگان است، نه سرکیسه کردن آنها! برای طبیعت زیبای سرزمینم که در چاپخانهها اینجوری هرز میروند عمیقا نگران هستم آه حیف از درختها حیف...
شعرها فضایی متفاوت دارند، از شعرهای عاشقانه تا شعرهایی که رنگ و بوی اجتماعی دارند. حتی میتوان بازیهای فرمی را هم در کار دید. انتخاب این تنوع آگاهانه بود؟
جهان واقعی ما آدمها، تفکیکشده به عاشقانهها و اجتماعیات نیست، نمیدانم از کجا این تفکیک اشتباه در تبیین چگونگی شعرها وارد حرفهای ادبای ایرانی شده است؟! شما پی بردید لطفا به من هم بگویید خدا خیرتان دهد. بر این اساس من در تلاش برای ایستادن روبهروی این دوئیت فاقد هویت و اصالت سعی کردم هر دو فضای عمومی و خصوصی – عاشقانه و اجتماعی – را در هم بیامیزم چنانکه تنی چند از شاعران مهم ادبیات قرن بیستم این راه را آزموده بودند. از آن جمله یکی از شاعران محبوبم پابلو نرودا بر این راه رفته است. مثلا شعرهای «بندرگاه»، «پرتره زنی زیر نور ماه» و... را ببینید. بله در «تدوین» مجموعه شعر «تعمد» داشتم، منظرهها، زاویهدیدها، فضاها و مضمونهای مختلفی را داشته باشم. تا گر مطاعی بر کسی خوش نیامد از آن یکی بهره ببرد! آنچه را شما تعبیر به «بازیهای فرمی» میکنید من میگویم منظرههای دیگر در روایتشعرها، زیرا معتقدم وقتی حرف «بازی» پیش میآید برخی خیال میکنند ما خیلی «شیطون و بلا» هستیم! والا!