تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 27 فروردین 1393 کد مطلب:4372
گروه: نشست‌ها

من سعدی نیستم!

گزارش اولین روز نشست سعدی و سروانتس.

هادی مشهدی: اول اردیبهشت‌ ماه روز بزرگداشت سعدی نام‌گذاری شده است. مرکز فرهنگی شهر کتاب، با همکاری مرکز سعدی‌شناسی، هر ساله به همین مناسبت، همایش دو روزه‌ای را با رویکرد تطبیقی برگزار می‌کند. همان‌طور که می‌توان سعدی را نماد و مظهر زبان فارسی دانست، می‌توان سروانتس را نیز نماد ادبیات اسپانیایی نامید؛ با در نظر داشتن این ایده می‌توان آثار، دیدگاه‌ها و زندگی این دو ادیب را از دیدگاه‌های متعدد و مختلف به صورت سنجشگرانه بررسی کرد. تاکنون در مرکز فرهنگی شهر کتاب دو سلسله نشست دیگر با همین رویکرد در روز بزرگداشت سعدی برگزار شده است: در یکی مشابهت‌های سعدی و پوشکین و در دیگری مشابهت‌های سعدی و یونس امره، از دیدگاه صاحب‌نظران مورد بررسی قرار گرفته است.
اولین روز از نشست سعدی و سروانتس، سه‌شنبه بیست و ششم فروردین ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست پدرو وینا، سفیر اسپانیا، خواگین رودریگز بارگاس، مارکوس روکاسی‌یرا، ضیا موحد، عبدالله کوثری، نجمه شبیری، کوروش کمالی سروستانی و علی اصغر محمدخانی حضور داشتند.
جادوی واژه‌ها
محمدخانی، ضمن تشریح اهداف شهرکتاب در برگزاری این ‌دست نشست‌ها، برخی شباهت‌های سعدی و سروانتس را تشرح کرد و گفت: می‌دانیم که سعدی در گستره‌ی زبان فارسی بسیار تاثیرگذار بوده و به نوعی مظهر زبان فارسی است؛ به طور قطع سروانتس نیز همین جایگاه را در ادبیات اسپانیا دارد. سعدی و سروانتس هر دو در گونه‌های مختلف ادبی شاهکارهایی خلق کرده‌اند؛ سعدی در نثر و نظم شاهکارهایی چون گلستان و بوستان و رسائل فارسی دارد، سروانتس نیز تعداد زیادی شعر و نمایشنامه از خود به جای گذاشته است؛ البته شهرت وی همواره به واسطه‌ی نوشتن رمان دن‌کیشوت بوده است.
محمدخانی ادامه داد: این دو ادیب، در زمان حیات خود در دیگر کشورها شناخته شدند. هر دو را به واسطه‌ی قدرت به‌کارگیری کلمات می‌توان جادوگر واژه‌ها نامید. گلستان و دن‌کیشوت هر دو از شاهکارهای ادبیات جهان محسوب می‌شوند. زبان در آثار سعدی و سروانتس، روشن و سرراست است. به‌ کارگیری طنز و شوخ‌طبعی و توجه به سفر را نیز می‌توان از دیگر اشتراکات در آثار و رویکردهای این دو دانست.
دقایقی برای ایران و اسپانیا
سفیر اسپانیا در تهران، پس از قدردانی از رویکرد شهر کتاب در بررسی تطبیقی آثار دو ادیب بزرگ ایران و اسپانیا، بر متخصص نبودن خود در حوزه‌ی ادبیات تاکید و از منظری دیگر دیدگاه‌های خود را درباره‌ی سعدی و سروانتس بیان کرد: سعدی و سروانتس، گام‌هایی غیر مشابه در ادبیات کشور خویش برداشته‌ و تاثیری به‌سزا در ادبیات پس از خود داشته‌اند؛ هر دو ادیبانی جهانی هستند و از این حیث برای مردم هر دو کشور حائز اهمیت. مراد از جهانی بودن میزان تاثیرگذاری آن‌هاست. یکی از جذاب‌ترین مشابهت‌های سعدی و سروانتس توجه ایشان به مساله‌ی سفر است؛ آن‌ها در زمانی می‌زیستند که به مقوله‌ی سفر توجهی چندانی نمی‌شده است، اما آن‌ها سفر را مدنظر داشتند و بر آن اساس آثاری خلق کردند. جالب توجه است که آثار سعدی و سروانتس پس از گذشت سالیان زیاد همچنان برای جهانیان تازگی دارد و به زبان‌های مختلف برگردانده می‌شود.
وینا افزود: سفارت اسپانیا در این مراسم شرکت می‌کند، تا رضایت خود را از برگزاری مراسم و هدف آن اعلام کند. از حیث جغرافیا، بین ایران و اسپانیا فاصله‌ی زیادی وجود دارد، اما این دست اقدامات فرهنگی، آن را می‌کاهد و می‌تواند فضای مساعدی برای ادامه‌ی کنش‌های فرهنگی دو کشور فراهم آورد. بنابراین ما این دقایق را بین سعدی و سروانتس و مردم اسپانیا و ایران تقسیم می‌کنیم، تا بر نزدیکی این دو ملت به یکدیگر تاکید کنیم. سفارت اسپانیا تمام فعالیت‌های مشابه را حمایت می‌کند. این بسیار خوب است که ما بتوانیم از میراث فرهنگی خود استفاده کنیم.
دو شهسوار سخن
ضیا موحد، نیز بر وجوه اشتراک و افتراق بین سعدی و سروانتس تاکید کرد: البته میان هر دو چیز می‌توان شباهت‌هایی پیدا کرد، حتی اگر هیچ شباهتی با هم نداشته باشند؛ زیرا همین هیچ شباهتی با هم نداشتن شباهت آن‌ها می‌شود. اما هنرمندان اصیل و بزرگ، بدون شک مشترکات مهمی دارند همچنان که تفاوت‌های مهمی.
وی در شرح تفاوت‌های آشکار میان سعدی و سروانتس افزود: به اجماع مورخان ادبیات غرب، سروانتس، نویسنده و در واقع پایه‌گذار اولین رمان اروپایی است و به اقرار خودش، او به صد سال تسلط رومانس و داستان‌های دور از واقع شوالیه‌های افسانه‌ای پایان داد. البته وی در حوزه‌ی شعر، شاعری است متوسط و سایر آثار دیگر او نیز در مقایسه با دن‌کیشوت اهمیتی ندارد و تاثیرگذار نبوده‌ است.
موحد افزود: سعدی متعلق به سنتی است متفاوت با سنت‌های غربی و قیاس‌نا‌پذیر با سنت رومانس و رمان‌نویسی، اگرچه می‌توان شباهت‌هایی میان مقامه‌نویسی شرقی و رمان‌نویسی سروانتس یافت: به اعتبار به دنبال هم آمدن رویدادها و داستان‌های متفرق بدون ساختاری منسجم. در واقع گاهی داستانی که در دن‌کیشوت در چند صفحه با طول و تفصیل آمده، در گلستان یا بوستان در چند سطر به زیبایی خلاصه شده است. دیگر آن‌که سعدی در غزل عاشقانه، خلاف سروانتس، در اوج عظمت و بی‌همتایی‌ست. از سوی دیگر نه تنها در غزل بلکه در انواع قالب‌های شعری از مثنوی گرفته تا قصیده، قطعه و ترجیع‌بند و در واقع در نظم و نثر خالق آثاری ممتاز و ماندگار است. خلاصه آنکه جامعیت ادبی و تنوع بی‌همتای آثار سعدی را نمی‌توان با آثار سروانتس که در واقع در شاهکار ماندگار دن‌کیشوت خلاصه و محدود می‌شود، مقایسه کرد.
وی برخی از شباهت‌های مطرح میان این دو ادیب را نیز برشمرد و تاکید کرد: اولین این موارد را در مقدمه‌ی گلستان و مقدمه‌ی دن‌کیشوت می‌توان یافت. در هر دو مقدمه دوستی عامل به وجود آمدن و پایان یافتن اثر می‌شود. شباهت جزئی دیگر در داستانی است از گلستان، «در فضیلت قناعت». در این داستان کوتاه، مردی مانند دن‌کیشوت، با خیالات واهی و در طلب چیزی و برآوردن نیازی، بی‌توجه به نصیحت خیرخواهان به سفر می‌رود و ساده‌دلی و بی‌تجربگی، او را با انواع ناکامی‌ها روبه‌رو می‌کند و در نهایت به اشتباه خود پی می‌برد و به خانه و زندگی خود بازمی‌گردد. این شبیه‌ترین حکایتی است که در طرحی بسیار کلی با رمان دن‌کیشوت در آثار سعدی می‌توان یافت. از این طرح کلی که بگذریم شباهت دیگری میان این دو نمی‌توان یافت. بر این مبنا بسیاری از حکایت‌های کوتاه‌تر سعدی در گلستان و بوستان همین مضمون را دارند بدون‌ آنکه در آن‌ها حتی از سفری ذکر شده باشد.
موحد، دن‌کیشوت را اثری ورای این‌دست شباهت‌ها دانست، پی‌گیری آن‌ها را بی‌فایده خواند و در پی یافتن رشته‌ی محکم‌تری برای پیوند این دو نویسنده تاکید کرد: هنرمندان بزرگ و اصیل در تقابل با سنت و وضع موجودِ هنر خود عصیان می‌کنند و تحولی تازه پدید می‌آورند. هنرمندان دیگر یا ادامه‌دهندگان راستین نظم تازه‌اند یا به کمال رسانندگان آن. ما در اینجا با مقلدان نظم جاافتاده‌ی کهن کاری نداریم. اینان مزد خود را با فراموش شدن و بی‌خواننده ماندن آثار خود دریافت می‌کنند. به بیان رساتر تاریخ‌ مزدشان را کف دستشان می‌نهد. در مورد سروانتس این موضعگیری در برابر و تقابل با ادبیات زمانه‌ی خود به خوبی‌ آشکار است. سروانتس نه تنها با سنت صد ساله‌ی رمانس و خیالبافی‌های ستایندگان شوالیه‌گری در‌می‌افتد، بلکه چنانکه شرح دادیم شگرد چگونگی تدوین این آثار و روش‌های عامه‌فریب مقدمه‌نویسی بر آن‌ها را برمی‌شمارد و راز فضل‌های دروغین نویسندگان آن‌ها را از مزین کردن کتاب‌های خود به جمله‌ها و ضرب‌المثل‌های لاتین و تحشیه‌ها و تعلیق‌ها و فهرست نام بزرگانی که ربطی به افسانه‌هاشان ندارد برملا می‌کند.
وی افزود: سعدی نیز با دو فاجعه برای زبان و ادب فارسی مواجه بود. از طرفی موج بی‌رحم کتاب‌سوزان مغولان بود که دشمن فرهنگ شهرنشینی و مظهر آن، کتاب‌نویسی بود. از طرف دیگر رفتار نابخردانه‌ی منشیان و شاعران با زبان فارسی بود که آن را در نظم و نثر یا تکلف و تصنع به لکنت انداخته بودند. در چنین زمانی سعدی یک تنه به نجات زبان و ادب فارسی کمر همت می‌بندد و گلستانی می‌نویسد که سرمشق فارسی‌نویسی در جغرافیای پهناور فارسی‌زبانان می‌شود. سعدی به همه‌ی جلوه‌های زبان سر می‌زند و ظرفیت‌های نهفته‌ی آن‌ را از قوه به فعل می‌آورد. از نظم و نثر گرفته تا همه‌ی قالب‌های ادبی، آثاری ماندگار و تر و تازه در صورت و معنی پدید می‌آورد.
پرداختن به مضامین اخلاقی، دینی و اجتماعی، دیگر وجه مشترک در آثار این دو نویسنده است که موحد به آن اشاره و تاکید کرد: سروانتس در جلد دوم دن‌کیشوت بند از زبان سانکو پانزا برمی‌دارد و به دن‌کیشوت هم مجال وسیع نصیحت کردن و اظهار نظر در مقولات مختلف حتی شعر و ترجمه‌ی شعر می‌دهد. سروانتس در این مباحث چنان به مضامین اخلاقی، دینی و اجتماعی سعدی به ویژه گلستان نزدیک می‌شود که می‌توان در ترجمه‌ عین عبارت‌های سعدی و تعبیرات او را به کار برد. خلاصه آنکه آنچه این دو نویسنده‌ی بزرگ را به هم پیوند می‌‌دهد توجه به زبان و هنرمندی در بیان است و این پیوندی است بسی فراتر از شباهت‌های متداول.
ایجاز و امانت!
رودریگز بارگاس، مترجم گلستان سعدی، پس از شرح ضرورت‌های برگردان آثار سعدی به زبان اسپانیایی، دشواری‌های ترجمه‌ی گلستان را تشریح کرد. وی گفت: در این کار اولین سوالی که برای من مطرح شد، این بود که می‌باید چه نوع ترجمه‌ای را در دستور کار خود قرار دهم: ترجمه‌ای در خور توجه عوام، یا آنچه خواست خواص است؟ در پاسخ به این سوال رویکرد سعدی را مدنظر قرار دادم. او در پی نوشتن کتابی برای همه مردم بوده است و نه قشری خاص؛ بنابراین تصمیم گرفتم ترجمه‌ای صورت دهم مطابق همین رویکرد.
وی ادامه داد: در پیشبرد این مقصود، مشکلات متعددی وجود داشت. از آن جمله می‌توان به نثر مسجع سعدی و هم وجود جملات عربی در نثر و نظم وی اشاره کرد. در برخی ترجمه‌های پیشین، به زبان انگلیسی جملات عربی به لاتین برگردانده شده است، اما من چنین رویکردی را لحاظ نکردم چراکه هم لاتین نمی‌دانم و هم این سنتی است متعلق به قرن نوزدهم. لذا تصمیم گرفتم اشعار و قطعات عربی را تنها با تغییری در فونت نوشتاری مشخص کنم. از دیگر مشکلاتی که با آن رویارو بودم، مساله‌ی چگونگی فهمیدن مذکر و مونث بودن شخصیت‌ها در آثار سعدی بود: گاه جنسیت افراد در این آثار برای من مشخص نبود.
رودریگز بارگاس، افزود: در ترجمه‌ی گلستان سعدی دو مساله اهمیت ویژه دارد: اول؛ ویژگی‌های اسلامی این اثر است که گاه با عناصر عرب التقاط می‌یافت؛ یا عکس آن. می‌باید ماهیت اسلامی و ایرانی مفاهیم به درستی حفظ می‌شد. مساله‌ی دیگر ژانر ادبی آثار است که می‌باید به شکلی قابل درک مخاطب اسپانیایی زبان برگردانده می‌شد.
مترجم گلستان، وجود برخی اصطلاحات را به عنوان مشکلی دیگر در برگردان این اثر برشمرد و تاکید کرد: برخی واژگان، چون اهل دل، درّ یتیم و آزاده قابل ترجمه در زبان اسپانیایی نیستند، یا این‌که گاه معنی آن‌ها دیگر می‌شود. ایجاز کلام در آثار سعدی نیز بر دشواری کارم می‌افزود، به‌ویژه در برگردان آثار منظوم. برگردان نثر مسجع نیز دشواری‌های را به همراه داشت، چراکه در زبان اسپانیایی نثر مسجع وجود ندارد، جز در مواردی خاص، لذا برگردان آن‌ها به همان شکل و صورت می‌توانست آسیب‌هایی به نثر سعدی وارد آورد، بنابراین آن‌ها را به نثر مسجع برگردان نکردم تا کتاب سخیف و سست نشود.
وی، در ادامه رویکرد خود در برگردان اشعار را تشریح کرد: من سعدی نیستم، حتا شاعر نیستم، لذا برگردان اشعار کاری بس دشوار بود. در ابتدا نمی‌دانستم که می‌باید اشعار را از حیث تعداد هجاها ترجمه کنم یا از جهت هماهنگی قافیه‌ها. در نهایت خواستم اشعاری هم‌قافیه صورت دهم، چراکه این نوع برای مخاطب اسپانیایی مطلوب‌تر است. بنابراین این کار را با همه‌ی دشواری‌هایش، با پذیرش نوعی ریسک صورت دادم.
دن‌کیشوت، از خواندن تا خوانده شدن
کوثری، بر جایگاه رمان دن‌کیشوت در گستره‌ی ادبیات داستانی جهان تاکید کرد و در این باره تصریح داشت: تفسیرهایی که بر این رمان و بر شخصیت دن‌کیشوت نوشته شده بسیار متفاوت و حتی منتاقض است . ایوان تورگنف دن‌کیشوت را نماینده ایمان می‌داند دابلیو اچ اودن، دن‌کیشوت را قدیسی مسیحی می داند، اما هرولد بلوم در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی جدید ادیث گراسمن از دن‌کیشوت، نوشته می‌گوید: دن‌کیشوت اگرچه خود را شهسوار خداوند می‌خواند، بیش از هرچیز، در پی هواهای دل خویش است، آن تعالی که در رمان دن‌کیشوت می‌یابیم نوعی تعالی سکولار است.
وی افزود: دن‌کیشوت با هرگونه اقتدار، از جمله اقتدار کلیسا و دولت در می‌افتد و آن‌گاه که در برابر واقعیتی زورمندتر از خود دست از مبارزه می‌شوید، کاری جز مردن برایش نمی‌ماند. بسیاری از ما دن‌کیشوت را همچون کتابی خنده‌آور و طنزآمیز خوانده‌ایم اما داستایوسکی آن را غمبارترین رمان عالم می‌خواند. این تفاوت و تعارض در تفسیر یک چیز را روشن می‌کند و آن این که دن‌کیشوت رمانی بس پیچیده است و ابعاد گوناگون دارد. بنابراین نمی‌توانیم بگوییم این کتابی است درباره‌ی این یا آن موضوع. زیرا هرچه بگوییم تنها یکی یا برخی از جنبه‌های این رمان شگفت را بیان کرده‌ایم.
وی، ضمن تشریح خاستگاه فرهنگی و سیاسی تالیف این رمان، ادامه داد: دن‌کیشوت آن‌گاه که دهکده‌ی خود را و کتاب‌های خود را ترک می‌کند، در واقع دنیای یکنواخت و دنیای یقین‌های ثابت و دنیای نگاه واحد قرون وسطی و عهد باستان را پشت سر می‌گذارد. اگر  در حماسه‌ها و رومانس‌ها و داستان‌های پهلوانی این دوران‌ها تامل کنیم می‌بینیم که آخیلس و اودیپوس یونانی جهان را چنان تفسیر می‌کنند که آرتورشاه انگلیسی و رولان فرانسوی. اینان در آن‌چه می‌بینند تردید نمی‌کنند‌، به حقیقتی یگانه باور دارند. اما دن‌کیشوت از همان آغاز این یقین و این دیدگاه یگانه را بر هم می‌زند. در رمان دن‌کیشوت همه چیز در سایه‌ی ابهام و تردید می‌گذرد. از همان سطر اول، مکان آماج ابهام می‌شود. قهرمان داستان نیز به چندین نام خوانده می‌شود: آلونسو کیخانو،کیخادا، کسادا و کیخوته (که همان کیشوت باشد)  و باز نامی دیگر : پهلوان افسرده سیما.
کوثری تاکید کرد: اما این عدم قطعیت باز هم ادامه می‌یابد. به‌راستی نویسنده‌ی دن‌کیشوت کیست؟ آن راوی آغازین، دلیلی ندارد که سروانتس باشد. ما نمی‌شناسیمش. درهمان جلد اول وقتی داستانی در دل داستان اصلی ناتمام می‌ماند، راوی می‌گوید متاسفانه نویسنده این داستان را ناتمام رها کرده است. این کدام نویسنده است؟ و باز در فصلی دیگر همان راوی یا کسی دیگر مدعی است که پوست نوشته‌ای پیدا کرده که به زبان عربی بوده و آن را به عربی داد‌ه تا ترجمه کند و معلوم می‌شود که این دنباله‌ی سرگذشت دن‌کیشوت است، که عربی به نام سید حامد بن انجلی آن را نوشته است. به‌راستی نویسندگان دن‌کیشوت را نمی‌توان بر شمرد.
مترجم آثار اسپانیایی زبان، ویژگی‌های سبکی رمان دن کیشوت را برشمرد. وی خاطرنشان کرد: سبک داستان، آمیزه‌ای از سبک‌های گوناگون، چون پیکارسک، رومانس شبانی، داستان پهلوانی و رومانس عاشقانه است، و در عین حال نقد و نقیضه‌ای بر همه‌ی این سبک‌ها نیز هست. شاید یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های بنیادین رمان سروانتس با آن ژانرهای ادبی، وجود دیالوگ باشد. سرتاسر این کتاب دیالوگ میان دن‌کیشوت و سانچو پانساست و این دیالوگ را می‌توان تقابل دو دنیا دانست. هری لوین دن‌کیشوت را نخستین رمان واقع گرا می‌داند، از آن‌روی که به شیوه‌ی ادبی توهم زدایی می‌کند.
کوثری، ادامه داد: سروانتس، آواز گام‌های دنیای جدید را شنیده است. اما او به تمامی تسلیم این دنیا نمی‌شود و می‌کوشد هرچیز زیبا و انسانی را از دوران گذشته حفظ کند. این دنیای جدید دستخوش تغییرات عظیمی شده و هنوز نتوانسته خود را با آن‌ها هم‌ساز کند. دنیایی که آرمان‌های رنسانس را در آشوب و ویرانی جنگ‌های مذهبی فراموش کرده و همه چیزش در پرده‌ی ابهام فرورفته است. شاید از این روست که داستایوسکی دن‌کیشوت را غمبارترین رمان عالم می‌خواند، چراکه دن‌کیشوت در عین حال، داستان سرخوردگی‌هاست و داستان آرزوهای بزرگی که رنگ می‌بازد و بدل به اوهامی سرگردان می‌شود. در این دنیای آشفته، دن‌کیشوت واقعیت خود را در کنار واقعیت جهان سامان می‌دهد. واقعیت دن‌کیشوت واقعیت ادبیات است، واقعیتی که پناهگاه انسان است در برابر یکنواختی و زشتی و ملال واقعیت بیرونی.
زندگی به مثابه رمان!
مارکوس روکا سی‌یرا، بر اهمیت سعدی در گستره‌ی ادبیات جهان تاکید کرد و در این‌باره گفت: در تفکر یونانی، محدوده‌ی شهر، به وسعت دید افراد بستگی دارد؛ آن‌ها محدوده‌ای را که قادر به دید آن بودند گستره‌ی شهر خود می‌دانستند. این، به این معناست که هرچه وسعت دید آدمی وسیع‌تر باشد شهر او وسعت می‌یابد. درباره‌ی سعدی این مساله به ذهن می‌رسد که او چه شهر وسیعی داشته است. سعدی در قرن سیزدهم توانسته بن‌مایه‌ی حقوق بشر را طرح کند که امروزه نیز به‌کار می‌آید.
وی، ضمن تاکید بر عدم شناخت کافی خود از سعدی، ویژگی آثار سروانتس را برشمرد و تصریح کرد: اهمیت وی در ادبیات اسپانیایی، در پاسخی است که به مخاطبان خود بر سر مساله‌ی هویت می‌دهد. این رویکرد را می‌توان از سه منظر بررسی کرد. اول: اشاره به متن. در این‌جا می‌باید اشاره‌ای داشته باشم به سخنان یک محقق فرهنگ لاتین، امریکو کاسترو، درباره‌ی دن‌کیشوت؛ او می‌گوید: شخصیتی مشابه دن‌کیشوت، خلق نشده است؛ او به‌ جای قرار گرفتن در قالب شخصیت‌های دیگر، همواره در پی یافتن شخصیت و ساختن طرح وجودی خودش بوده است. زندگی او، فعالیت‌های‌اش برای ایجاد ارتباط با سایر شخصیت‌ها و موقعیت‌های دیگر داستان را در بر می‌گیرد؛ این همه تداعی‌گر زندگی کلی این شخصیت است. این همه باعث می‌شود این شخصیت داستانی، که پیش‌تر سرد و بی روح بوده است، به یک شخصیت آگاه بدل شود.
روکا سی‌یرا، افزود: سروانتس همواره دو رویکرد را در هم آمیخته است؛ اول رویکردی است سنتی، یا به عبارتی کلی؛ در این روند ما با ویژگی‌ها و شناسه‌های کلی شخصیت رویارو می‌شویم، مثل پدر بودن یا ایرانی بودن. در رویکرد دیگر، سروانتس ویژگی‌های جزئی شخصیت، چون احساسات، حافظه و تخیل را به آن می‌افزاید. در فرهنگ و سنت اسپانیایی، رویکرد اول به تنهایی پاسخ‌گو نیست، اسپانیایی‌ها می‌باید با اتکا به احساسات درونی، خود را بیان کنند. از این ‌روی سروانتس دن کیشوت را به آرمانی در فرهنگ شوالیه‌گری بدل کرده است. آرمان شوالیه‌گری دنیا را از طریق عشق و عدالت توجیه می‌کند. سروانتس در پی دست یافتن به آرمان دیگری نیز هست؛ ایده‌آل رنسانسی. هر دوی این آرمان‌ها در این عقیده اتفاق نظر دارند که به مدد ایمان، کلمات و عشق می‌توان دنیا را تغییر داد.
بدل شدن شخصیت به متن، دیگر ویژگی رمان دن‌کیشوت است که روکا سی‌یرا، به آن اشاره کرد. وی ادامه داد:‌ دن‌کیشوت قصد دارد نویسنده شود، اما چون نمی‌تواند خود باید به کتابی بدل شود. او به این مساله آگاه است، بنابراین در فصل دوم، خود خواننده‌ی فصل پیشین می‌شود، دن‌کیشوت، خود به متن بدل می‌شود. از این‌روی می‌توان گفت برای دن‌کیشوت تفاوتی بین داستان و زندگی حقیقی وجود ندارد. در واقع می‌توان گفت سروانتس بر این عقیده است که اگر زندگی به سیاق یک رمان ساخته می‌شود، چرا در صورت یافتن آن مداخله نکنیم و آن‌طور که باید آن را نسازیم.
وی ادامه داد: سامان دادن وضعیت‌های دوگانه، رویکرد دیگری است که سروانتس، به دنبال آن باز هم پاسخ‌گوی مساله‌ی هویت است. من تنها زمانی می‌دانم کیستم که در کنار دیگری قرار گیرم. این رویکرد در رمان دن‌کیشوت لحاظ شده است، و از همین منظر مساله‌ی هویت را بازنمایی می‌کند. در این اثر یک روند هرمنوتیکی مساله‌ی هویت را تعریف می‌کند. سروانتس با اتخاذ این رویکرد و ترکیب تمام نکات کلیدی با یکدیگر توانسته موجب پیدایش تمام سبک‌های ادبی پس از خودش شود.
آن‌گاه که عشق فرا می‌خواند!
شبیری، مباحث خود را حول شعر سروانتس پی گرفت. وی تصریح کرد: او آن‌طور که در نثر موفق بود، در شعر توفیق نیافت. این مساله اما دلایل متعدد دارد. ما به ادبیات پس از رنسانس رجوع خواهیم کرد، دورانی که انسان به محوریت تمام در عرصه‌ی ادبیات، به تفکر، غریزه و احساس بدل شد. این دوره غول‌های ادبی متعددی ظهور کرده‌اند، و این باعث می‌شود هر کسی نتواند ظهور یابد. ما راجع به سروانتس صحبت می‌کنیم که در طی دوران مختلف زندگی‌اش رنج‌های زیادی متحمل شده است. او همواره عاشق شعر بوده است، اما نتوانسته در این حوزه بدرخشد. از بدشانسی‌های وی می‌توان به این نکته اشاره کرد که او در حوزه‌ی تئاتر نیز توفیق نیافت، چراکه مواجه شده بود با لوپه د وگا؛ او یکی از بزرگان تئاتر در اسپانیای آن مقطع بود.
وی دیدگاه‌ سروانتس درباره‌ی شعر را با ارجاع به یکی از آثار او تشریح کرد و ادامه داد: سروانتس در یکی از تجارب شعری خود، می‌گوید: شاعر متوسط‌الحال را باید کشت. این به معنای تقید او به این مساله است؛ شعر ‌باید بسیار خوب باشد، یا نباید سروده شود. اما او درباره‌ی نداشتن ذوق شاعری خود در اثری دیگر چنین می‌گوید: من همواره کار می‌کنم، شب‌زنده‌داری می‌کنم تا ادعا کنم شاعری می‌دانم، و این نعمتی است که خداوند هرگز به من نداده است. البته این نوع شعر در حسی کاملا متناقض‌نما قرار می‌گیرد، چراکه در بخش بعدی آن می‌گوید: تنها یک شاعر وجود دارد، من پدر شعرم.
شبیری افزود: سبک ادبی سروانتس، رنسانسی است، به این معنی که طبیعی بودن و جوشش خود به خودی را بسیار ارج می‌نهد. شعر گفتن برای سروانتس دشوار است، بر خلاف ویژگی طبیعی لوپه د وگا. یکی از منتقدان ادبی اسپانیا معتقد است که انتقاد از سروانتس همواره متوجه اشعار اوست؛ او خود نیز می‌گوید من بیشتر به بدبختی در زندگی آشنا هستم تا شعر، بدبختی از آن من است. سروانتس شاعر خوبی در اسپانیا بود، اما ‌باید دریافت چرا جایگاه برتری را از آن خود نکرد؛ از آن‌جا که دیگر شعرا و ادبای اسپانیا در آن مقطع به مدد افرادی در پشت صحنه حمایت می‌شدند، اما او چنین امکانی نداشت، بسیار منزوی و حتا از لحاظ فیزیکی بسیار نحیف بود.
حجم وسیع دایره‌ی لغات و دانش سروانتس، از دیگر دلایلی بود که شبیری بر ناکامی وی در گستره‌ی شعر اسپانیا برشمرد. وی تاکید کرد: افکار او قبل از قالب گرفتن سرریز می‌شدند و این باعث می‌شد که او از ظرف ادبیات اسپانیا بزرگ‌تر باشد. سروانتس شاعر بدی نبود اگر اشعارش با نثرش مقایسه نشود؛ در واقع اشکال یک شاعر بد این است که نثر خوبی داشته باشد. او در یک نثر مسجع درباره‌ی شعر می‌گوید: «با شعر باید چون جواهری گران‌بها رفتار کرد، جواهری که صاحبش هر روز آن را از خانه بیرون نمی‌آورد، آذینش نمی‌بندد و به کسی نشان نمی‌دهد، شعر دخترکی زیباست، عفیف، متین، شکننده، منزوی و سنگین که باید از دید پنهانش کرد و به دیگران نشانش نداد.»

http://www.bookcity.org/detail/4372