تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 24 خرداد 1393 کد مطلب:4595
گروه: یادداشت و مقاله

تلخکامی‌های جنگ

معرفی رمان «خانم زایدن‌مان زیبا»، اثر «آنجی شجپیورسکی»

آیدین فرنگی: لهستانِ سال‌های دومین جنگ جهانی، محل وقوع حوادث رمان «خانمِ زایدن‌مانِ زیبا»ست. بسیاری از ماجراهای اصلی رمان در ورشو، پایتخت لهستان، می‌گذرد و رویدادها نتیجه‌ی اشغال این کشور به دست نیروهای نازی است. کتاب، علاوه بر ارائه‌ی تصویری از تلخی‌های ورشو و لهستانِ جنگ‌زده، گریزی به سال‌های پس از جنگ و استقرار دیکتاتوری سرخ می‌زند. کشتار و آزار یهودیان هم بخش مهمی از داستان را می‌سازد.
فصل نخست با گفت‌وگوی «قاضی خانه‌نشین، رومینیکی» و «کویافکسیِ خیاط» آغاز می‌شود. قاضی در دومین صفحه‌ی رمان به خیاط می‌گوید: «ما آزاد نیستیم، اما بهش عادت کرده‌‌ایم آقای کویافسکیِ عزیزم. هر چی باشه ما هر دو در غیاب آزادی به دنیا آمدیم و در فقدان آن هم خواهیم مرد.» همین جمله می‌تواند تکلیف بخشی از فضای رمان را روشن کند. شخصیت‌هایی که نویسنده آفریده در فقدان آزادی زندگی می‌کنند و در غیاب آن می‌میرند. در همین بخش، قاضی به خیاط می‌‌گوید: «اصل برای ما، لهستان و هویت لهستانی و آزادی است...» در سایر فصل‌های رمان به این دغدغه بارها بر خواهیم خورد. تعبیر «لهستانیّت» نیز چندین بار در کتاب به کار رفته است.
در هر فصل، دو، سه یا چهار شخصیت قدم به متن داستان می‌گذارند. ثروتمند شدن برخی در خلال جنگ و فقیر و نابود شدن بسیاری از مرفهین و طبقه‌ی متوسط سال‌های پیش از جنگ، از موضوع‌هایی است که نویسنده به آن پرداخته است. همچنین اثر نشان می‌دهد چگونه در وضعیت اضطرار، برخی شرافت خود را زیر پا می‌گذارند و برای رسیدن به پول یا حفظ امنیت شخصی، اقدام به شناسایی و معرفی کسانی می‌کنند که مغضوب قوه‌ی قاهره‌ی حاکم‌اند. اگر همسایه، هموطن، همفکر، دوست و قوم و خویش‌مان را نمی‌فروشیم، تقاضایی برای این کار نیست؛ نویسنده نشان می‌دهد به محض طرح تقاضا، بازار آدم‌فروشی داغ خواهد شد. 
 لهستان، سال‌های طولانی همچون میخی بین دو لبه‌ی گازانبر، طعم ظلم و اختناق را چشیده است. این کشور را «مسیح ملل» نامیده‌اند؛ زیرا همچون عیسی مسیح بر صلیب، سرزمین عقاب سفید نیز بر صلیب اختناق، رنج برده و همواره مورد طمع روس و پروس بوده است. 
نویسنده نشان می‌دهد مردم از عقایدی که بیش از حد قاطعانه باشد تقلید می‌‌کنند. در واقع تفکری که دیدگاه‌های دیگر را به رسمیت بشناسد و سهمی از حقیقت برای سایرین قائل باشد، چگونه خواهد توانست ماشین جنگی یا ماشین سرکوب را در شهرهای اشغال ‌شده به حرکت درآورد؟ پرهیز کردن از باورهایی که در نظام اندیشگی‌شان جایی برای مدارا در نظر گرفته نشده، دوری گزیدن از مشی ستیزه‌جویانه است. تفکرات ترس‌خورده هم هستند: کسانی که در هراسی بیمارگونه، مدام در پی یافتن مسببان شکست، عقب‌ماندگی یا فقر خودند. اثر به مقوله‌ی عِرق ملی نیز پرداخته و در روند داستان به ما نشان می‌دهد داشتن عرق ملی ربطی به بیگانه‌ستیزی ندارد و ایندو رفتارهایی جدا از یکدیگرند.
اروپاییان همواره نسبت به یهودیان دیدگاهی منفی داشته و ایشان را عامل بسیاری از مشکلات خود می‌دانستند. یهودی‌ستیزی یا دست کم داشتن موضع منفی نسبت یه یهودیان، قرن‌ها از خصوصیات فرهنگی اروپا بوده است. ایجاد گِتو (منطقه‌ای محصور در بخشی از شهر) برای یهودیان و حتی فاصله گذاشتن بین نیمکت دانش‌آموزان و دانشجویان‌ یهودی در مدارس و دانشگاه‌ها با نیمکت مسیحیان، از جمله مواردی بوده که در فرهنگ اروپا به وفور یافت می‌شده است. رمان بارها به فجایعی که بر سر یهودیان آمده اشاره می‌کند؛ اما چه می‌شود که همین یهودیان مظلوم، در فلسطین به قومی ظالم بدل می‌شوند؟ نویسنده به این موضوع توجه کرده و در فصل پایانی، آنجا که خانم «یوآسیا»ی یهودی (میریام) برای مدتی در اسرائیل ساکن شده، می‌نویسد: «بعضی اوقات، پس از مهاجرت به سرزمین جدید، سرزمینی که اهالی‌اش می‌گفتند کشوری را بنا کرده‌اند تا دیگر هرگز مورد تحقیر و تعقیب قرار نگیرند، یهودی‌های غریبی را می‌دید. این یهودی‌ها کلاه کپی نظامی بر سر، جلیقه‌ی سبز علفی نظامی بر تن و پوتین بلند به پا داشتند. اکثراً مسلسلی آماده‌ی شلیک زیر بغل داشتند. چهره‌ی قهوه‌ای سوخته و زبان خاص مردان مسلح را داشتند. میریام یک روز از نزدیک شاهد حادثه‌ای شد: این مردان، درِ خانه‌های فلسطینی‌ها را با تنها یک لگد باز می‌کردند و مردان عرب وحشت‌زده‌ را همراه زن و بچه‌هایشان به بیرون از خانه، زیر آفتاب سوزان می‌راندند...» (ص ۲۰۴) روزگاری بلند، جهانِ مسیحی کاسه‌ی درد و رنج یهودیان را می‌انباشت و این بار یهودیان کاسه‌ی درد و رنج مسلمانان فلسطین را لبالب می‌کنند.
رمان اندوه‌بارِ «خانم زایدن‌مان زیبا» در ایده‌آلش جهانی را ترسیم می‌کند بدون تبعیض‌های نژادی، ملیتی و نیز تبعیض‌های برآمده از جهان‌بینی و اعتقاد.
شخصیت‌های اثر همچنان که یک به یک گام به مسیر داستان می‌گذارند، در فصل‌های بعد تسلیم مرگ می‌شوند. توصیف صحنه‌های مرگ از نکات تأثیرگذار رمان محسوب می‌شود. مثلاً صحنه‌ی مرگ قاضی: «در اتاقش، اغلب کنار پنجره‌ی باز، بیمار و بی‌رمق می‌نشست. بیرون از پنجره بوی عطر شکوفه‌ی سیب و گلابی از باغچه‌ی خانه بلند بود. از همین باغچه مرگ به سراغش آمد. از پشت درخت سیب، به شکل ابر خاکستری رنگ کوچکی ظاهر شد، از پنجره‌ی باز وارد اتاقش شد. قاضی به مهمان خوشامد گفت، احساس آرامش می‌کرد و از آمدنش تشکر کرد... قاضی مرگ را با آرامش و وقار کامل تماشا کرد، چون همه چیز را به خاطر داشت...» (ص ۷۰)
رمان نه در پی قهرمان‌پردازی است و نه شخصیت‌هایش نگاه مثبتی به قهرمان‌پروری دارند. در صحنه‌ی پس از تیرباران شدن کویافکسیِ خیاط در خیابانی در ورشو می‌خوانیم: «کنار دیوار ساختمانی مُرد و وقتی جلادان نعشش را به درون کامیون انداختند و کامیون به راه افتاد، زن رهگذری دستمالش را در خون به راه افتاده در پیاده‌رو فرو برد؛ یادگاری از خون یک شهید. نامش به این شکل وارد فهرست معبد افتخاری قهرمانان ملت شد. اگرچه هیچ‌گاه آرزویش را نداشت، حتی در لحظات آخر عمر این فکر به مغزش رسوخ نکرد تا نقش قهرمان را بازی کند. در آن لحظه‌ی پایانی می‌دانست انسان شریفی است و برای دنیا و نسل آینده زندگی بهتری را آرزو کرد؛ به خصوص برای لهستان که همه‌ی عمر با سادگی شیفته‌اش بود. نمی‌دانست زمانی قهرمان می‌شود؛ اگر می‌دانست به صراحت تقاضا می‌کرد دست به چنین عملی نزنند...» (ص ۱۰۱)
در این معرفی مختصر از خانم زایدن‌مان سخنی به میان نیاوردیم، تا موقع مطالعه‌ی کتاب از سرخوشی خواننده کاسته نشود. در رمان، علاوه بر وی چندین شخصیت دیگر حضور دارند و هر یک ماجرایی اندوهبار را پشت سر می‌گذارند تا به مرگ برسند. اگر خواهان مطالعه‌ی کتابی با محوریت تلخکامی‌های جنگ هستید و علاقه دارید با فضای اجتماعی لهستان در سال‌های جنگ دوم جهانی آشنا شوید، «خانم زایدن‌مان زیبا» گزینه‌ی مناسبی به نظر می‌رسد.
در ابتدای اثر در مورد نویسنده‌ی آن آمده است: آنجی شجپیورسکی (۲۰۰۰ - ۱۹۲۸) پس از پایان جنگ بین‌الملل دوم به تحصیل علوم سیاسی در دانشگاه پرداخت. مدتی روزنامه‌نگار بود. اواسط سال ۱۹۵۰ میلادی اولین رمانش با نام «پدران عصر» منتشر شد. در ۱۹۵۸ به مدت دو سال وابسته‌ی فرهنگی لهستان در کپنهاک بود. پس از بازگشت به ورشو با ممنوعیت قلم روبه‌رو شد. مقالات انتقادی و قصه‌هایش برای جوانان و رمان‌های جنایی او با نام مستعار منتشر می‌شد. رمان دیگرش با نام «عبادتی برای شهر آراس» (۱۹۷۱) در اروپا مورد توجه قرار گرفت و رمان «خانم زایدن‌مان زیبا» دیوار گمنامی دور او را شکست و برایش شهرتی جهانی به ارمغان آورد. این رمان اولین بار سال ۱۹۸۶ در لهستان و دو سال بعد در آلمان منتشر شد.»
کتاب «خانم زایدن‌مان زیبا» را ایرج هاشمی‌زاده به فارسی برگردانده و آن را مؤسسه‌ی فرهنگی ـ هنری جهان کتاب در ۲۰۶ صفحه و به قیمت ده هزار تومان منتشر کرده است. جلد کتاب، کار حسن کریم‌زاده، تداعی‌گر جنگ جهانی دوم و فاشیزم هیتلری است. تا اینجای کار به ظرافت خاصی نیاز ندارد. اما گوشواره‌ی زن روی جلد (زایدن‌مان) پای لهستان را به میان می‌کشد: گوشواره‌ای با طرح عقاب سفید.

http://www.bookcity.org/detail/4595