تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 18 شهریور 1393 کد مطلب:5041
گروه: یادداشت و مقاله

در اهمیت پیرنگ

پیرنگ چیزی نیست جز روابط علی و معلولی موجود میان اجزای عمل داستانی؛ نه بیشتر و نه کمتر.

فرهیختگان ـ  نویسنده: آر. وی. کسیل، ترجمه‌ی کاوه فولادی‌نسب: پیرنگ تنها یکی از عناصر داستان است. خواننده‌ها هیچ‌وقت پیرنگ را در شکل خالصش نمی‌بینند، زیرا این عنصر همیشه با سایر عناصر داستان ترکیب و با آن‌ها هماهنگ می‌شود تا داستان به وحدت برسد. در بعضی از داستان‌ها پیرنگ بیشتر به چشم می‌آید و به نظر می‌رسد سایر عناصر داستان به شکلی سهل‌انگارانه به حال خود‌‌ رها شده‌اند. گرچه این ‌دست داستان‌ها معمولا داستان‌های ضعیفی هستند، اما نمی‌توانیم این حکم را حکمی قطعی بدانیم.‌گاه تاکید بیش از حد روی پیرنگ لازم است، مشروط به اینکه به مفهوم داستان -آنچه نویسنده می‌خواهد بگوید- مرتبط باشد. گاهی اوقات پیرنگ آنقدر به عناصر دیگر وابسته می‌شود که کارکرد آن به‌عنوان ابزاری برای هدایت داستان و ایجاد وحدت در آن آشکارا از بین می‌رود. در این حالت پیرنگ صرفا آویزی است که کالاهای ارزشمندی روی آن به نمایش گذاشته شده‌اند. در موارد دیگر - که معمولا در مورد آثار بر‌تر معاصر صدق می‌کند- پیرنگ آنقدر استادانه با سایر عناصر داستان آمیخته شده که حضورش در داستان تنها با موشکافی و بررسی‌ای دقیق قابل کشف است.
هرکدام از ما - بعد از آنکه خواندن داستانی را شروع می‌کنیم ـ پیرنگ آن را تشخیص می‌دهیم. اما ایراد کار اینجاست که تشخیص‌های ما باهم متفاوت است. خواهی‌نخواهی، خوانندگان و منتقدان ـ و همین‌طور مدرسان داستان‌نویسی ـ به دو دسته هوادار پیرنگ و مخالف پیرنگ تقسیم می‌شوند. هواداران پیرنگ تمایل دارند داستان‌هایی را که ـ براساس معیارهای آن‌ها- فاقد پیرنگ هستند، محکوم کنند. (آگاهی از این نکته بسیار ناراحت‌کننده است که منظور آن‌ها از پیرنگ، معمولا چیزی بیشتر از یک طرح مشخص داستانی نیست، که معمولا هم رابطه بسیار نزدیکی با یک ارائه استاندارد از موضوع داستان دارد. به‌عنوان مثال تا زمانی‌که طرح یک داستان وسترن با کشمکش میان یک تفنگچی غریبه و یک زمین‌دار ثروتمند درگیر نباشد، ممکن است از نظر ایشان اصلا فاقد پیرنگ باشد.) ادعای مخالفان پیرنگ این است که پیرنگْ روح و زندگی را در مواد و مصالح زنده داستانی از بین می‌برد. این اتفاق هر از گاه می‌افتد، و از این‌جهت حق با آنهاست. اما همیشه هم این‌طور نیست. حقیقت امر این است که وقتی پیرنگ به شیوه‌ای درست و در وحدتی فراگیر در میان عناصر داستانی جا می‌گیرد، اولین عنصری است که حس و حال زندگی را در داستان ایجاد می‌کند. طبیعت بازیگرْ بازی کردن است. و پیرنگ... پیرنگ چیزی نیست جز روابط علی و معلولی موجود میان اجزای عمل داستانی؛ نه بیشتر و نه کمتر. توجه کنید که پیرنگ صرفا توالی اجزای عمل داستانی نیست. وقتی‌ می‌گوییم «برتا مو‌هایش را قرمز کرد و آن شب شام را تنها خورد»، پیرنگی در کار نیست. اما وقتی‌ می‌گوییم «برتا خیلی خجالت می‌کشید از اینکه دوستانش او را با موهای رنگ‌شده ببینند، برای همین هم آن شب تنها شام خورد»، یک پیرنگ داریم؛ شاید بهتر باشد بگوییم دست‌کم آغازی کوچک برای یک پیرنگ. رابطه علی و معلولی میان رنگ کردن مو و در تنهایی شام خوردن در مثال دوم است که برقرار می‌شود، نه در مثال اول. علاوه‌بر این باید توجه داشته باشیم ـ و خیلی هم در این زمینه دقیق باشیم ـ که رابطه علی و معلولی میان بخش‌های مختلف پیرنگ بیشتر اوقات به‌طور صریح توضیح داده نمی‌شود. وقتی پیرنگ را به‌تنهایی از دل یک داستان بیرون می‌کشیم، این رابطه ممکن است خیلی آشکار به نظر برسد، اما وقتی پیرنگ را با سایر عناصر داستان ترکیب می‌کنیم، بیشتر اوقات روابط علی و معلولی‌اش به‌طور غیرمستقیم نشان داده خواهند شد؛ و بیشتر هم به کمک تغییر وضعیت و موقعیت، هدف و احساس شخصیت‌ها.

http://www.bookcity.org/detail/5041