تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 27 آبان 1393 کد مطلب:5404
گروه: یادداشت و مقاله

اشک‌ واژه‌ها در فراق استاد

یادداشت دکتر امید طبیب‌زاده در سوگ استاد

ایران ـ  دکترامید طبیب‌زاده: دکتر هرمز میلانیان، پس از گذراندن دوره طولانی بیماری در پاریس از دنیا رفت. نخستین بار او را در مجلس ختم دکتر احمد تفضلی دیدم. بیرون از مسجد، کناری ایستاده بود و جمعیت را که به درون مسجد می‌رفتند و بیرون می‌آمدند، نگاه می‌کرد. من و دو نفر از دوستانم، محرم اسلامی و مهرداد نغزگوی کهن، کنار در مسجد ایستاده بودیم تا فرصت مشاهده و تسلیت‌گویی به جمع بزرگان را از دست ندهیم، اما تا او را تنها یافتیم، به سمتش شتافتیم و خودمان را معرفی کردیم و گفتیم که دانشجوی رشته زبان‌شناسی هستیم.
میلانیان با لبخندی که همیشه برلب داشت، گفت که اتفاقاً او هم زبانشناسی خوانده است! و بعد که توضیح دادیم او را می‌شناسیم و آثارش را خوانده‌ایم و اصلاً برای مصاحبت با وی نزد او رفته‌ایم، متوجه مطلب شد و با حیرت پرسید آخر شما من را از کجا می‌شناسید! تازه از فرانسه برگشته بود و هیچ تصور نمی‌کرد که جوان‌ترها هم او را بشناسند. چندی که از اقامتش در ایران گذشت، تصمیم گرفت بماند و با انتشارات هرمس و چند مرکز فرهنگی دیگر کار کند.
کم‌کم مستقر شد و من دیگر می‌توانستم هر چهارشنبه در دفتر انتشارات هرمس ببینمش. یک بار از او دعوت کردم برای جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان دانشگاهمان به همدان بیاید و او هم با روی خوش دعوتم را پذیرفت و افتخار داد و آمد.
از فواید اقامتش در ایران برای ما ترجمه عالمانه دو کتاب بسیار مهم مارتینه بود با عناوین «مبانی زبانشناسی عمومی» و «تراز دگرگونی‌های آوایی» و نیز ویرایش دو کتاب ارزشمند «دستور زبان فارسی معاصر» (اثر ژیلبر لازار، ترجمه خانم مهستی بحرینی) و «تقریرات زبان‌شناسی عمومی» (اثر فردینان دو سوسور، ترجمه دکتر کوروش صفوی).
او قبل از انقلاب دانشیار گروه زبانشناسی دانشگاه تهران بود و سپس به پاریس مهاجرت کرده بود، از این رو، من که تمام دوران تحصیلات دانشگاهی‌ام به بعد از انقلاب مربوط می‌شد، هیچ گاه نمی‌توانستم دانشجوی او باشم، اما به جرأت می‌توانم بگویم که محضرش را بخوبی درک کردم.
وقتی به ایشان گفتم که می‌خواهم نقدی بر ترجمه‌اش از کتاب «مبانی زبانشناسی عمومی» مارتینه بنویسم، بسیار خوشحال شد و منابع و مآخذ بسیاری را در اختیارم گذاشت و حتی طی چند جلسه که عمدتاً در دفتر انتشارات هرمس و چند بار هم در لابی هتل لاله خدمتش می‌رفتم، مبانی زبانشناسی نقشگرای مارتینه را بخوبی برایم شرح داد.
آن نقد که البته به واسطه توضیحات و راهنمایی‌های او بسیار مفصل، پرارجاع و خواندنی از آب درآمد، همان سال در مجله «زبانشناسی» چاپ شد.
هرگز فراموش نمی‌کنم که آخرین بار او را در یکی از چهارشنبه‌های اصحاب هرمس در جمع دوستانش، مهندس لطف‌الله ساغروانی، دکتر هوشنگ رهنما، دکتر حسین معصومی همدانی و دکتر علاءالدین طباطبایی در دفتر انتشارات هرمس دیدم. همه مثل معمول غرق بحث و گفت‌وگو بودیم، اما او که بسیار افسرده حال و خسته می‌نمود، توجه چندانی به گفت‌وگوها نداشت. وقتی دستش را گرفتم و پرسیدم استاد چرا اینچنین غمگین هستید، با لبخندی که مخصوص خودش بود، به من خیره شد و بعد ناگهان درباره یکی از آشنایانش برایم سخن گفت که وقتی به آیینه نگاه می‌کرد، هیچ کس را درون آن نمی‌دید!
باری پس از چندی او به فرانسه بازگشت و من دیگر ندیدمش. خبر دارم که انتشارات هرمس قرار بود جشن نامه‌ای برای وی منتشر کند که متأسفانه چاپ این کتاب در زمان حیاتش میسر نشد. امیدوارم آن کتاب، حالا دیگر با عنوان یادنامه، هرچه زودتر منتشر شود. یادش گرامی باد!

http://www.bookcity.org/detail/5404