تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرزاد نعمتی: ۱ ـ «در جهت عکس، ۳۹ عکس، ۳۹ جستار» اثر یوریک کریممسیحی، نویسنده و منتقد عکس را نشر بیدگل، نخستین بار در سال ۱۳۸۹ به بازار عرضه کرد. کتاب در سال ۱۳۹۱ به چاپهای سوم و چهارم رسید و در پاییز ۱۳۹۲، چاپ پنجم آن نیز در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. در برهوت تیراژهای اندک و شانس اندکتر تجدید چاپ آثار در وضعیت کنونی نشر در ایران، کتاب کریممسیحی که شامل ۳۹ عکس از عکاسان مشهور دنیا از ۱۸۴۳ تا ۲۰۰۵ میلادی، به همراه جستاری اختصاصی برای هر عکس است؛ از این اقبال و ظرفیت برخوردار بوده است که دیده شود؛ خوانده شود و خودنمایی کند. در ادامه اندکی به کتاب و نوع نگاه مولف به عکس خواهیم پرداخت؛ شاید بشود فهمی از این استقبال مخاطبین از چنین مجموعهای را نیز در ذیل فهم جهان اثر، درک کرد.
۲ ـ ما در عصر موسوم به پسامدرن زندگی میکنیم یا لااقل نگرش پسامدرن بر زیست بسیاری از ما حاکم است. از جمله شاخصههای چنین عصری، یکی نیز تزلزل و تعویق معناست. نشانهها، دیگر آنسان که در گذشته ثابت و مستحکم تلقی میشدند؛ فرض نمیشوند. حقیقت، دیگر آن واقعیت بیرونی نیست که محقق با درک روابط علّی پدیدهها، در پی کشف آن باشد و از این طریق بتواند کلیّت موجودیت و هستیمندی پدیدارها را دریابد. اگر حقیقتی نیز در کار باشد؛ برساختهای ذهنی و یا لااقل بینالاذهانی است. همه امور در سطح زبان قابل فهم و بیان می-شوند. ما در زبان متولد میشویم؛ زندگی میکنیم و میمیریم. فراروایتی و کلاننظریهای نیز در کار نیست که بتوان با تمسک بدان، جهان را انتزاع و تسخیر و تملک کرد. جهان، صامت و ساکت، در اختیار ماست تا بدان رنگ و جلا دهیم. با عینک مفروضات و نظریات خود بدان بنگریم و آن را آنسان که میپسندیم؛ توجیه و توصیه کنیم. زبان، ابزار بیان حقیقت نیست؛ موطن تولید معنا است. معنا نیز، اما همواره خصلتی سیال و دگرگونیپذیر، زمانمند و مکانبند دارد. دیگر نمیتوان از ترکیب دال و مدلول به نشانه رسید. هر مدلولی، به دالی دیگر ارجاع میدهد و اینگونه، معنا نیز دستخوش بحران تکرار ارجاع میشود. در چنین فراگشتی، دیگر حتی نشانی از آن سوژه دکارتی مستقل و خودبنیاد که منبع مقتدر کشف معنا و بیان حقیقت فرض میشد؛ نیست. فاعل شناسا، خود، چندپاره و گسیخته است.
۳ ـ جهان، متنی است که جز از طریق قرائت، غیرقابل فهم، غیرقابل بیان و غیرقابل بازنمایی است. قرائت، اما همواره، نسبی، بیپایان، چشم-اندازگرا و قوممحور (وابسته به فرهنگ و زمان و مکان) است و هیچ قرائتی، سخن نهایی نیست. همه قرائتها، دچار اکنونیّتاند و فعلاً و موقتاً، قابل دفاعند. اینگونه، تطور و تحول، گریبان مفاهیمی نظیر «ارزش» و «هویّت» را نیز میگیرد. کدام ارزش و کدام هویّت؟ ارزشها، نسبی میشوند و هویّتها رنگارنگ و در حال صیرورت. نه جوهر و بنیادی در کنه امور و پدیدارها وجود دارد و نه غایت و قواعدی که باید به سوی آنها رهسپار بود. سوژه کارگزار تولید معنا، فارغ از ارزشها و پیشفرضها نیست و اساساً ابژهها، بسته به اقتضائات ارزشمدارانه و کلیشههای معرفتشناسانه مفسر است که موضوعیّت مییابند؛ دیده میشوند و تفسیر میشوند و بنابراین، نمیتوان میان محتوای نقد و نظام ارزشی منتقد تمایزی قائل شد. او، هر آن، آنی در متن مییابد؛ به کندوکاو در آن میپردازد و از هیچچیز، همهچیز میسازد. نزد او، نشانی از دوگانه متن/ حاشیه نیست. متن، چیزی جز حاشیه نیست و حاشیه، خود متن است. او، به دنبال اصل و اساس نیست؛ دیدنیها راگاه نمیبیند و نادیدنیها راگاه مییابد. کمینهها و گوشهوکنارهها،گاه نزد او، ارج و قربی بیش از بیشینهها و میانهها دارد. او، به روایتهای غالب مشکوک است و بر آنان که همواره میداندار متن تلقی میشوند؛ تردید روا میدارد. خود را نیز ناظری در بیرون ماجرا نمیپندارد؛ بلکه به درون بازی متن میرود؛ به دنبال علل و دلایل نیست؛ اما سر فهم متن، از سرککشیدن به اینسو و آنسوی متن ابایی ندارد و برای نیل بدان، به هر آن-چه بتواند؛ متوسل میشود. از دین و هنر و علم تا اقتصاد و تاریخ و سیاست. خود را اسیر روش و نظریه خاصی نمیکند؛ بلکه به هر آن نگرش و روشی که حاوی بصیرتی درخور بینش و ارزشهای مورد پسند او باشد؛ سلام و خوشآمد میگوید.
۴ ـ «درجهت عکس»، به گمانم، در چنین زمینهای قابلفهم است. اثر، نه ادعای نقد فنی عکس را دارد و نه به متنی تخصصی درباره فلسفه عکس و عکاسی بدل شده است. بسی ساده و صریح و سلیس، نظرات مولف درباره عکسهای انتخابی خود است. یوریک، خود، آن عکسهایی را که به هر دلیلی، دوست میداشته است که در این مجموعه باشند؛ آورده است و سپس در متونی دو سه صفحهای توضیحی که خود پسندیده است آن را نه «نقد، بررسی، تحلیل، یادداشت، نظر شخصی، مقاله و...» که «جستار» بنامد؛ (کریممسیحی ۱۳۹۲: ۱۸ ـ ۱۷) درباره فهم خود، رابطهای که با آن عکس برقرار میکند و تداعیهایی که آن عکس در او برمیانگیزد؛ نوشته است. او نهتنها «همچون منتقدان معتقد به شیوه کلاسیک نقدنویسی در پی ارزیابی عکس نیست و نمیخواهد ارزشهای عکس را به رخ بکشد تا خواننده را قانع کند و سرانجام او را با خود همراه سازد» (کریممسیحی ۱۳۹۲: ۱۶)؛ بلکه چندان در پی فهم متن بر اساس نیّت مولف نیز نیست. قرائت متن میتواند اشکالی متنوع به خود بگیرد؛ اعم از آنکه بر نیّت مولف، برداشت مخاطب و یا متنیّت متن استوار گردد. به نظر میرسد یوریک در بیشتر متن-هایی که در این کتاب نوشته است؛ در پی عرضه برداشت خود به مثابه مخاطب عکسها و توسیع معنایی عکسها از طریق مواجهای بینامتنی با آنهاست؛ بنابراین این سخن اسماعیل عباسی که «هر عکس برای او بهانهایست برای ارائه نظرهایش»، اگر در کنار جملات قبلی او مبنی بر اینکه «تفسیر به مثابه بیان استنباطهای مفسر از موضوع و مضمون عکس است» اینگونه درک شود که قرائت یوریک، صرفاً مخاطب/ مفسر محورانه است؛ به نظر میرسد نه سخنی نادرست که کلامی ناتمام است. جستارهای یوریک، تنها، فهم ذهنی او نیستند و اوگاه، بینامتنی و بیناذهنی میاندیشد و مینگارد. چنین امری را از این منظر نیز میتوان به تماشا نشست که یوریک تنها در پی نقد درونی عکسها نیست؛ بلکه به نقد بیرونی و لوازم آن اعم از آگاهی از زندگی و نگرش عکاس و تاریخ و شرایط ایجاد عکس نیز، البته، ملتزم و علاقهمند است و در عین حال،گاه، برداشتهای آزاد او از متن ـ عکسها و تخیّلی که او آن را به خمیره جستار خود بدل میسازد؛ نوعی فراروی از قالبهای نقد درونی و بیرونی متن و اوجگیری به سمت نقد بینامتنی را تداعی میکند.
۵ ـ قرائت یوریک، پذیرای تکثر و تحول، تغییر و تبدل است. او مهر ثبت و ضبط معنای نهایی بر قرائتهای خود نمیکوبد تا بر ظرفیتهای خوانش متن، چون حکم «اثبات/ ابطال شد»، دستور قتل خلق معناهای نو بدهد؛ بلکه گویی دست مخاطب خود را گرفته و با او به سیاحتی دوستانه و همدلانه در بزمگاه معانی میپردازد. او مونولوگ نمیگوید؛ بلکه دیالوگی در میاندازد تا با متن و مخاطب گفتگو کند. بگوید و بشنود؛ بشنود و بازگوید. با این همه بیتردید، ارزشهای محوری مندرج در ذهن و ضمیرش، محوریت برخی مباحث را در بر میگیرد. او نگران، جنگ و تبعات ویرانگر آن است. از مادران در سوگ فرزندان جوان فروخفته خویش در منجلاب جنگ تا مادران چشمانتظار خبری از سربازان مفقودالاثر. از پدر ویتنامی با پسری سوخته تا پدر افغانستانی که پاکستان ناامن و بحرانزده را پناهگاه و مقتل طفل یکسالهاش کرده است؛ طفلی که از خشکشدن آب بدنش فوت کرده است. کودکان و معصومیت تباهشده آنان در جهانی که به دست بزرگان به آشوب کشیده شده است؛ دیگر دغدغه کریممسیحی است. از کودک روزنامهفروش تا دخترک بیلبائویی. زنان و زنانگی و زنانهدیدن جهان نیز در نگاه یوریک مرکزی است. او دلواپس دنیایی است که در آن به زنان به مثابه ابژه نگریسته میشود؛ دنیایی که مردانه برساخته شده است و زنان در آن، رنجبران ستمی مردانه هستند یا زیر سایه آنان، نادیده گرفته میشوند. رویهمرفته، ذهن کریممسیحی مضطرب نابرابری، فقر و سلطه است و نزد او، حاشیهنشینها، جایگاهی درخورتر مییابند. او نسبت به قطعیتها و اکثریتها، برترها و بهترها بدبین است و میکوشد از اینکه موقعیت فرودستان، طبیعی و بدیهی به نظر برسد؛ انذار دهد.
۶ ـ «درجهت عکس» شاید از این رو مورد توجه مخاطب قرار میگیرد که بیش از آنکه از موضع بالا درصدد آموزش و خطابه باشد؛ پیجوی مشارکت و مفاهمه است. نثر آن نیز در عین فاخر بودن؛ متفاخر نیست. کتاب،گاه به شعری دلانگیز وگاه به داستانی آکنده از تعلیق شباهت پیدا میکند. کریممسیحیِ نویسنده رمان و داستان، اینجاست که خود را نشان میدهد و مخاطب را به خواندن متنی جذاب دعوت میکند. در حالتی کلیتر، موضع پساساختارگرایانه متنها، آنسان که پیش از این شرحش رفت؛ گویی وضعیتی دموکراتیکتر در موازنه مولف/ مخاطب ایجاد میکند که در اینجا به طرزی مضاعف صورت میگیرد: نخست، یوریک کریم مسیحی در مقام مخاطب، عکسها را قرائت میکند و سپس مخاطب «در جهت عکس» سخن یوریکِ مولف را مورد خوانش قرار میدهد و شاید، همین بازی بیپایان و فرجامباز خوانشها و قرائتها است که خواننده خسته از وعظ و موعظه را مجذوب لذت متنی چنین باز و پذیرا میکند. لذت تداعی معانی و تخیل تصاویر.
«در جهت عکس، ۳۹ عکس، ۳۹ جستار»، یوریک کریم مسیحی، نشر بیدگل، چاپ پنجم: ۱۳۹۲، ۱۶۵۰۰ تومان.